صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25

موضوع: فلسفه خاتمیت و امامت

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ایشان در تبیین بحث خود به کلام اقبال لاهوری تمسک می کند و می گوید: «ایشان در کتاب احیای فکر دینی در باب نبوت مطالبی دارد که خلاصه آن این است: ختم نبوت به دلیل ظهور عقل استقرایی بشر است. تا قبل از ظهور عقل استقرایی، پیامبران ظهورشان لازم بود اما همین که مردم عاقل و بالغ شدند از حضور پیامبران بی نیاز شدند. ختم نبوت یعنی این که دیگر کسی حامل وحی از سوی خدا نیست و دیگر کسی اتوریته کلام پیامبر را ندارد. ختم نبوت یعنی آن که ما رها هستیم از الهام آسمان؛ یعنی دیگر کسی نیست که بیاید و بگوید من از جانب خداوند با شما سخن می گویم فلذا روی حرف من حرف نزنید. عقل نقاد و عقل استقرایی وقتی آمد، در وحی بسته شد».
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقد و بررسی


    آن چه از مفاد این مطالب به دست می آید عبارت است از:


    1 از سوی شیعیان شخصیتی برابر با شخصیت پیامبر به امامان شیعه بخشیده شده، از جمله این که:


    الف) حق تشریع دارند؛


    ب) محدث و ملهم می باشند؛


    ج) از عصمت برخوردارند.


    2 فلسفه خاتمیت پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور عقل استقرایی و تجربی بشر بود و پس از آن باب وحی بسته شد؛ یعنی دیگر بشر محتاج به وحی و نیز کسی که از آسمان خبر بدهد، نیست.


    3 اثبات چنین شخصیتی برای امامان، خاتمیت پیامبر را متزلزل می کند.


    درباره مورد اول باید گفت: بر اساس مبانی اسلامی، امامت و نیز شرایط و شخصیتی که امام باید داشته باشد، در حوزه قدرت و اختیار شیعه و نیز هیچ شخص و فرقه ای نیست تا بخواهد به امام علیه السلام ببخشد، زیرا به مقتضای آیات شریفه «الا له الحکم»(10) و «ان الحکم الالله»(11) حکم و فرمان روایی مخصوص خدا است و اوست که می تواند حق خود را به هر کس و به هر میزان اعطا کند. پس اولاً: منصب امامت منشأ الهی دارد ثانیا: طبق حکم عقل سلیم مبنی بر لزوم تناسب بین ظرف و مظروف، کسی که می خواهد منصب امامت را عهده دار شود، باید دارای شرایط لازم باشد و بدیهی است برخورداری از چنین شرایطی جز از طریق تحصیل از سوی خدا و به اذن او، محقق نمی گردد؛ بنابراین در قاموس فرهنگ دینی و مذهبی هر شخصیتی که برای ائمه علیهم السلام لحاظ گردیده است، شخصیت اعطایی از سوی شیعیان نبوده است بلکه برگرفته از متون دینی اعم از قرآن و روایات می باشد. نام برده در این مورد گرفتار مغالطه از طریق القای نکته انحرافی(12) شده است و با ارایه یک مطلب کاملاً متفاوت و غیر مربوط در باب شخصیت ائمه علیهم السلام (شخصیت امامان را شیعیان به آن ها بخشیده اند) نتیجه گرفته است که امامت در تعارض با خاتمیت است.
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    درباره مورد «الف» باید گفت: چنین ادعایی در هیچ یک از متون معتبر شیعی نیامده است و معلوم نیست ایشان این مطلب را از کدام منبع اخذ کرده است. بر اساس فرهنگ اسلامی و شیعی، حق تشریع در انحصار خداوند است و پیغمبر صلی الله علیه و آله تشریع قوانین را جهت ابلاغ به مردم از خداوند اخذ می نماید و خود او حق تشریع ندارد (بر خلاف ادعای اول ایشان که حق تشریع را منحصر به پیغمبر صلی الله علیه و آله دانسته است) چه رسد به امامان و اوصیای او. بنابراین در تفکر شیعی، رسالت پیغمبر صلی الله علیه و آله ابلاغ شریعت و اجرایی کردن آن و وظیفه اوصیای او تبیین و حفظ آن می باشد.


    درباره مورد «ب» نیز باید گفت: اعتقاد به محدث و ملهم بودن ائمه علیهم السلام اولاً، برخلاف مدعای ایشان، از مختصات شیعه نیست و این امر با مراجعه به متون اهل سنت قابل اثبات است. ثانیا، محدث بودن و ملهم بودن امامان شیعه علیهم السلام منافاتی با خاتمیت ندارد؛ زیرا ختم نبوت به معنی ختم تحدیث(13) و یا الهام(14) نیست. «ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت برسد به مقامی که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رخ می دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارایه داده می شود ولی او مأمور (مستقیم از ناحیه خدا) به دعوت مردم نیست»(15). در تفکر اسلامی، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ کس از طریق وحی آورنده شریعتی جدید نیست و چنین معنایی از خاتمیت، منافاتی با محدث و مفهم بودن ائمه علیهم السلام ندارد. حتی غیر از امامان شیعه هم می توانند به این نوع ارتباطات مفتخر گردند. ثالثا، اگر بنا باشد مفهم بودن ائمه علیهم السلام خاتمیت را به چالش بکشاند مفهم بودن غیر ائمه علیهم السلام نیز چنین خواهد بود.
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    رابعا، بر ایشان بود که با دقت بیشتری وارد بحث می شد و به جای تخطئه و رد آن عقاید و به دور از انتسابات غیر وجیه در راستای تضعیف تشیع، روال منطقی و عقلانی را در چنین مباحثی طی می کرد و به جای بحث از این که این مطلب را شیعه گفته یا نگفته، امکان عقلی چنین مسئله ای را بررسی می کرد.


    درباره مورد «ج» نیز باید گفت: از افتخارات شیعه و بلندی تفکر عمومی حاکم بر عمق جان شیعیان، این است که به فیض اعتقاد به عصمت ائمه علیهم السلام رسیده اند. پیغمبر صلی الله علیه و آله شئون مختلفی دارد، برخی خاص وجود مقدس او است که قابل تسری و تحقق در وجودات دیگر نیست، از قبیل نبوت و رسالت و صاحب شریعت و مرتبط با وحی بودن، و برخی دیگر این چنینی نیست و می تواند در سایرین نیز محقق گردد، مانند عصمت. آن چه در تعارض با پیغمبری و نبوت است و به گفته وی خاتمیت را سست می کند ادعای برخورداری دیگران از شئون خاصه نبویه است.
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    به گفته استاد مطهری «اگر امامت رابه این شکل تعریف کنیم که امری است متمم نبوت از نظر بیان دین یعنی به آن دلیل وجودش لازم است که وظیفه پیامبر را در بیان احکام انجام دهد، به همان دلیل که پیغمبر باید معصوم از اشتباه و گناه باشد امام نیز باید چنین باشد».(16) اگر اهل سنت ابوحنیفه را معصوم نمی دانند بر اساس وجدان و نظر عملی به این معنا رسیده اند، زیرا در او و امثال او شرایط عصمت دیده نشد.


    با توجه به نکات یاد شده، ادعای ایشان که اعتقاد به امامت با این شرایط خاتمیت را متزلزل می کند، مردود و غیر قابل اعتنا است.


    درباره مورد دوم و تمسک ایشان در فلسفه خاتمیت به مسلک اقبال لاهوری نیز کلام نامبرده جای نقد جدی دارد که با بررسی و نقد تفکر اقبال در این مورد، نیازی به نقد کلام ایشان نخواهد بود.
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    چکیده آن چه علامه اقبال لاهوری در باب فلسفه ختم نبوت آورده است به شرح زیر است:


    الف: وحی نوعی غریزه است، بنابراین هدایت وحیانی از انواع هدایت های غریزی است و خصوصیت قدرت غریزی آن است که با شکوفا شدن نیروی حس و تخیل و احیانا تفکر و تعقل و عبور از مراحل ابتدایی و بدوی، غریزه ضعیف شده و جای خود را به آن ها داده و اگر آدمی به مرحله تعقل رسید، تعقل جای غریزه را می گیرد. ایشان می نویسد: «در دوران کودکی بشریت، انرژی روانی، چیزی را آشکار می سازد که من آن را «خودآگاهی پیغمبرانه» می نامم و به وسیله آن در اندیشه فردی و انتخاب راه زندگی از طریق پیروی از دستورها و داوری ها و انتخاب ها و راه های عملی حاضر و آماده صرفه جویی می شود ولی با تولد عقل و ملکه نقادی زندگی به نفع خود تشکیل و نمو آن اشکالی از خود آگاهی را که نیروی روانی در مرحله قدیم تر تکامل بشری به آن صورت جریان داشت متوقف می سازد. آدمی نخست در فرمان شهوت و غریزه است، عقل استدلال کننده که تنها همان سبب تسلط وی بر محیط است خود تکامل و پیشرفتی است، و چون عقل تولد یافت، بایستی که آن را با جلوگیری از اشکال دیگر معرفت (هدایت و معرفت های غریزی) تقویت کنند»(17).
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از نظر ایشان چون هدایت وحیانی از نوع هدایت غریزی است پس در مقابل هدایت عقلانی، کارآیی خود را از دست داده و هدایت عقلانی جانشین آن می گردد. در واقع وی برای انسان دو جهان توصیف می کند: جهان قدیم و جدید، و پیغمبر صلی الله علیه و آله را متعلق به دو جهان می داند؛ با این بیان که از جهت منبع وحی مربوط به جهان قدیم و از جهت دعوت به مطالعه و تفکر در طبیعت متعلق به جهان جدید است و بر اساس این، لزوم عقب نشینی هدایت های غریزی از جمله هدایت وحیانی که مربوط به جهان قدیم است با تحقق جهان جدید یعنی جهان عقلانیت بشر، امری واضح است. کلام ایشان چنین است:


    «پس چون به مسئله از این لحاظ نظر شود، باید گفت که چنین می نماید که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آن جا که به منبع الهام وی مربوط می شود به جهان قدیم تعلق دارد و آن جا که روح الهام وی در کار می آید متعلق به جهان جدید است. زندگی در وی منابع دیگری از معرفت را اکتشاف می کند که شایسته خط سیر جدید آن است. ظهور و ولادت اسلام به ظهور و ولادت عقل برهانی استقرایی است. رسالت با ظهور اسلام در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت به حد کمال می رسد و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شده از خارج باقی بماند. توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می دهد سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره رسالت است»(18).
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    البته مرحوم اقبال منکر نیاز بشر به دین و هدایت های دینی نیست ولی تفسیری که در فلسفه خاتمیت ارایه داده است در تعارض با آن است.


    نقد و بررسی: اشکالات متعددی از سوی اندیشمندان اسلامی به چنین تفکری وارد شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:


    1 مخالفت با ضرورت دین:


    اگر فلسفه خاتمیت را جانشینی هدایت عقلانی و عقل استقرایی و تجربی نسبت به هدایت های وحیانی بدانیم، به این معنا که باب وحی و هدایت وحیانی بسته شده است و بشر امروز نیازمند آموزه های وحیانی و تعلیمات آسمانی پیامبر صلی الله علیه و آله نیست، لازمه چنین امری تعطیلی اصل دین و به تعبیر استاد مطهری ختم دیانت است نه نبوت. ایشان می گوید: «این فلسفه اگر درست باشد فلسفه ختم دیانت است نه ختم نبوت و کار وحی اسلامی تنها اعلام پایان دوره دین و آغاز دوره عقل و علم است. این مطلب نه تنها خلاف ضرورت اسلام است، مخالف نظریه خود اقبال است. تمام کوشش ها و مساعی اقبال در این است که علم و عقل برای جامعه بشر لازم است اما کافی نیست. بشر به دین و ایمان مذهبی همان اندازه نیازمند است که به علم»(19).
    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    2 عدم غریزی بودن وحی:


    این که وحی از نوع غریزه دانسته شده است مردود است، زیرا این دو واژه از حیث محتوا و معنا نسبت تباین دارند؛ چون غرایز و رفتارهای غریزی با فرد متولد شده و غیر اکتسابی می باشد؛ به این معنا که آگاهی در تحقق آن نقش ندارد. از حیث منزلت و مرتبه نیز از حس و عقل پایین تر است. در حالی که وحی مبتنی بر شعور و ادراک بوده و اکتساب در آن راه دارد؛ به این معنا که شخص پیغمبر، خود را در موقعیتی قرار می دهد که بتواند وحی را دریافت کند و محل وحی قرار گیرد. سوای آن که از حیث مرتبه نیز از حس و عقل بالاتر است، زیرا وحی، اموری را به عنوان آموزه های وحیانی ارایه می دهد که در بسیاری از موارد فهم حقیقت آن ها از دایره ادراک عقل بیرون است؛ مثل گزاره های تعبدی که عقل توان درک حکمت و فلسفه آن ها را ندارد و تنها از باب حق مولویت و یا... حکم به انقیاد نسبت به آن ها می کند. پس وحی از تمام مراتب عقل بالاتر است و نیاز به وحی حتی پس از نبوغ عقلانی انسان امری ضروری و غیر قابل انکار است.

    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    3 تفاوت کاربردها و وظایف غریزه و عقل:


    استخلاف و جانشینی امری از امر دیگر زمانی متصور است که مستخلف و مستخلف عنه در موضوع استخلاف متحد باشند. به عنوان مثال، دستگاه چاپ وظیفه معینی دارد و هرگاه به خاطر قدمت، کارایی خود را از دست بدهد جای خود را به دستگاه چاپ جدید می دهد تا وظیفه دستگاه قدیمی را با کیفیت و کارایی بیش تر انجام دهد و این امر معقولی است. اما اگر دو دستگاه با اهداف و وظایف مختلف طراحی شده باشند، مثلاً دستگاهی برای تولید قطعات ماشین و دستگاهی با رویکرد تولید مصالح ساختمانی ساخته شده باشد، هیچ گاه استخلاف و جانشینی در مورد آن ها صادق نیست.


    بنابراین حتی در فرضی که وحی را غریزه بدانیم، با توجه به اختلاف وظایفی که هریک از غریزه و عقل دارند ظهور عقل و اندیشه، دلیلی بر عدم کارایی غریزه نسبت به وظایف خود و جانشینی عقل نسبت به آن نیست. اموری از قبیل خوردن و آشامیدن، حب ذات و عشق مادر به فرزند که غریزی می باشد، حتی با بلوغ عقلانی و فکری بشر، نه تنها از بین نمی روند بلکه در سیر تکاملی انسان هر روز جلوه نهایی و کارکرد خاص خود را دارد.
    امضاء

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi