صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25

موضوع: فلسفه خاتمیت و امامت

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    4 لازمه ادعای علامه اقبال آن است که تجربه درونی (مکاشفات اولیاء الله) نیز از امور غریزی محسوب شده و با ظهور عقل تجربی، از کارایی بیفتد، و این مخالف عقیده خود ایشان در باب تجربه باطنی و مکاشفات و الهامات است.(20) وی می گوید: «این اندیشه به آن معنا نیست که «تجربه باطنی» که از لحاظ کیفیت، تفاوتی با «تجربه پیغمبرانه» ندارد، اکنون دیگر از آن که واقعیتی حیاتی باشد منقطع شده است. قرآن «انفس» (خود) و «آفاق» (جهان) را منابع علم و معرفت می داند. خدا نشانه های خود را هم در تجربه درونی (مکاشفات و الهامات اولیاءالله) آشکار می سازد و هم در تجربه بیرونی و وظیفه آدمی آن است که معرفت بخشی همه سیماهای تجربه را در معرض قضاوت قرار دهد»(21).
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    5 بر فرض جای گزینی عقل محض استقرایی به جای وحی، به این معنا که بشر از خاتمیت یا ظهور تفکر عقلانی و نبوغ عقلی از هدایت وحیانی بی نیاز شده است، و با توجه به این که همه افراد به چنین عقلانیتی دست پیدا نمی کنند که بدون راهنمایی دین و آموزه های وحیانی بتوانند همه نیازمندی های خود را برطرف سازند، پروژه هدایت آن ها به کجا می انجامد؟ آیا می توان ادعا کرد که همه انسان ها از خاتمیت به بعد به این نبوغ عقلی مورد نظر رسیده و یا خواهند رسید؟


    اما آیا اعتقاد به امامت در تعارض با خاتمیت است (چنان که نامبرده قایل است) یا خیر؟ با نگاهی اجمالی به معنای خاتمیت و شئون امامت، روشن می گردد که هیچ تعارضی در این رابطه متصور نیست؛ زیرا اولاً خاتمیت به معنای ختم باب شریعت و نبوت است؛ یعنی پس از شریعت اسلام شریعتی نخواهد آمد و به کسی به عنوان نبی مبعوث از جانب خدا وحی نمی شود. لغویون «خاتم» را به «رسیدن به انتهای چیزی»(22) و «مهر زدن بر چیزی»(23) معنا کرده اند و بدیهی است تا چیزی به انتها نرسد مهر تأیید نمی خورد.


    بنابراین معنای خاتمیت این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله شریعت را به اتمام رسانده و جمیع مراتب دین در شریعت ختمیه به آخر رسیده است و این منافات با شأن امام علیهم السلام که تبیین شریعت و نیز حفظ آن است و نیز با مقامات او از باب ارتباط با خدا از طریق الهام یا تحدیث ندارد؛ زیرا الهام یا نزول ملک بر آن ها ملازم با نبوت نیست؛ چنان که در قرآن آمده است: «و تمثل لها بشرا سویا»(24) و نیز از اسمای حضرت فاطمه علیهاالسلام محدثه هست، زیرا ملایکه با او سخن می گفتند.
    امضاء

  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    نبوغ عقلانی بشر هر چند از علت های خاتمیت به شمار می آید اما خود شریعت نیز به نهایت رسیده بود و عقلانیت بشرِ دوره خاتمیت به مرتبه ای رسید که انسان توانست کار تبلیغ دین را انجام دهد (همان کاری که پیغمبران تبلیغی می کردند) اما آیا می توان گفت برخورداری انسان از عقل استقرایی می توانست او را در درک دین و آموزه های آن و حفظ شریعت نبویه(ص)، بدون راهنمایی کسانی (امامان معصوم) که لبّ دین و روح وحی را از پیغمبر صلی الله علیه و آله اخذ کرده بودند یاری کند؟ به طور قطع چنین نیست. به هر حال عقل در اعلی مرتبه اش نیز حکم می کند که در احکام دین و بلکه در هر رشته ای رجوع به متخصص لازم است و این مطلب ضمن این که لزوم وجود امام معصوم را به اثبات می رساند، وجوب عقلی مراجعه انسان عقلانی را به امام معصوم، در فهم دین و وحی تأکید می کند.


    از دیگر حکمت های لزوم وجود امام علیهم السلام حتی با ظهور رشد عقلانی بشر به عنوان فلسفه خاتمیت آن است که حتی عقلای اندیشمند و نیز عالمان دینی در فهم خود از آموزه های وحیانی و گزاره های دینی اختلاف پیدا می کنند؛ در آن صورت وجود امام علیهم السلام متصل به پیغمبر صلی الله علیه و آله ، که دین را از او اخذ کرده باشد لازم است تا دین را از اختلافات نجات داده و حفظ نماید.
    امضاء

  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هم چنین از آن جا که پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب عدم آمادگی مردم برای پذیرش همه احکام و تعالیم آسمانی فرصت بیان همه آن ها را نیافت بنابراین بایستی کسی را که بتوامد حامل آن تعالیم بشود، تعلیم داده تا در زمان ایجاد فرصت و پس از او صلی الله علیه و آله ، برای مردم بازگو نماید و کسی جز امام علیهم السلام نتوانست چنین مسئولیتی را به دوش بگیرد. پس امام مبیّن دین است، چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله بود، اما پیامبر صلی الله علیه و آله از وحی می گرفت ولی امام علیهم السلام از پیغمبر صلی الله علیه و آله می گیرد.


    خلاصه آن که: امامت نه تنها در تعارض با خاتمیت نیست که لازمه آن و متمم نبوت پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله است.


    البته ادعاهای غیر علمی و غیر مذهبی دیگری نیز در سخنان ایشان وجود دارد که پاسخ گویی به آن ها مجال دیگری را می طلبد.
    امضاء

  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پی نوشت


    1 مدرس حوزه، محقق و نویسنده.


    2 سایت اینترنتی: WWW.gooya News.com، مورخ 13/5/84.


    3 محمد معین، فرهنگ فارسی معین، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ یازدهم، 1376، ج 1، ص 1363.


    4 الفیومی، المصباح المنیر، موسسه دار الهجرة، قم، چاپ اول، 1405، ص 143.


    5 خلیل الجر، لاروس افراد دخیل، خلیل الباشا، محمد و ابومصلح، هانی، مکتب لاروس 1973 م، پاریس، ص 1007 و المصباح المسیر، همان، ص537.


    6 ر.ک: محمد جعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، کتابخانه گنج دانش، تهران، چاپ یازدهم، 1380، ص 216.


    7 عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، مرکز نشر اسراء، قم، چاپ اول، 1375، ص 75.


    8 محمد جعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، همان، ص 242.


    9 جوادی آملی، همان.


    10 انعام / 62.


    11 انعام / 57.


    12 ر.ک: علی اصغر خندان، مغالطات، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1380، ص 234.


    13 «تحدیث از حدثه به معنای سخن گفتن و صحبت کردن است و در مورد کسانی گفته می شود که با ملائکه سخن می گفتند بدون آن که او را ببینند، مانند ائمه معصومین علیهم السلام .


    14 به معنی آن است که تصمیم و آگاهی و علم از خبری در دل آدمی بیفتد و این خود افاضه الهی است که خدا به دل هر کس که بخواهد می اندازد. محمدحسین طباطبایی، المیزان، مؤسسه اسماعیلیان، قم، چاپ پنجم، 1412 ق.، ج 20، ص 297.


    15 مرتضی مطهری، خاتمیت، انتشارات صدرا، قم، چاپ چهاردهم، 1380، ص 33.


    16 مرتضی مطهری، امامت و رهبری، انتشارات صدرا، قم، چاپ بیست و هفتم، 1381، ص 68.


    17 اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، رسالت قم، تهران، 1346، ص 145.


    18 همان، ص 146.


    19 مرتضی مطهری، وحی و نبوت، انتشارات صدرا، قم، چاپ دوم، 1357، ص 57.


    20 در این بخش، از بحث های استاد مطهری در «وحی و نبوت» استفاده شده است.


    21 اقبال لاهوری، همان، ص 6160.


    22 فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد، مترجم: احمد سیاح، چاپ اول، ماده «ختم»، ص 445.


    23 الفیومی، المصباح المنیر، همان، ص 163.


    24 مریم / 17.
    امضاء

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi