فلسفه خاتمیت و امامت
چکیده:
آقای سروش در سخنانی فقه را تکلیف گردونه حق گرا خوانده و در مقابل، جهان مدرن را با این ویژگی که آدمی را محق می داند نه مکلف، حق گرا دانسته است. ایشان با استناد به تعبیر اقبال لاهوری در فلسفه خاتمیت، اعتقاد به امامت و مهدویت را آن چنان که در شیعه مطرح است، در تعارض با خاتمیت دانسته است.
از پیامدهای عصر مدرن، عدم التزام به ارزش های دینی در قالب دفاع از آزادی انسان و نقد آن چه که آزادی او را تحت الشعاع قرار می دهد، می باشد.
هر چند از مشخصه های اصلی مدرنیت معاصر، تعارض با سنت و ارزش های سنتی است، اما از این مرحله هم پا را فرا گذاشته و به تضعیف هر آن چه که با مبانی آن ناسازگار باشد، اقدام می نماید.
البته بدون هیچ نگاه جانب دارانه باید گفت تحقیق و مطالعه در آن چه که مربوط به انسان و ماهیت احکام حاکم بر روابط او و نیز آموزه هایی که متکفل هنجارسازی جوامع انسانی است امری فی نفسه مطلوب و پسندیده است اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که تحقیق و نقد و بررسی پیرامون هر موضوعی، بدون در نظر گرفتن ملاحظات عقلایی مرتبط با آن، غیر وجیه بوده و از اسلوب فکر منطقی و تحقیق روش مندانه خارج است.
متأسفانه دفاع بی حد و حصر از مدرنیته و تجددطلبی و بی اعتنایی به هنجارهایی که آدمی عمری را با آن ها سپری کرده است و ترویج لجام گسیخته تفکر اومانیستی و رهایی انسان از هر آن چه موجب محدودیتی برای او گردد و نیز تجویز اعتبار زدایی و انکار هر آن چه در نظر انسان معاصر، غیر مدرن تلقی گردد، انسان امروزی و مدرن را در موقعیتی قرار داده است که هر آن چه را ناخوشایند خود ببیند، تخطئه یا رد نماید. البته گرفتار آمدن در پیامدهای چنین تفکری تنها متعلق به آیندگان نبوده و هم اکنون نیز داعیه داران مدرنیت و جهان غرب را در برگرفته است.
به هر حال، این شالوده شکنی ها نه تنها غرب را درنوردیده است که در ظرف فکری به اصطلاح روشن فکران و نو ایده های شرقی نیز، پدیدار گشته است. البته چنان که گفته شد، وجود مصایب فکری حاکم بر دنیای مدرن و نیز بی مهری رویکردهای سکولاری و اومانیستی حاکم بر مدرنیته نسبت به ارزش های دینی، مستلزم انسداد باب تحقیق و نو اندیشی نیست و نظام فکری مبتنی بر اصول منطقی و عقلانی از هر اندیشه نوینی که منطبق بر روش عقل و منطق باشد، استقبال می کند و بدیهی است در غیر این صورت دلیلی برای بحث و نظر و یا مناظره وجود نخواهد داشت.
غرض از ذکر این مقدمه، پرداختن به سخنانی است که چندی پیش از آقای دکتر سروش با عنوان «روحانیت ما عوام است نه عوام زده» منعکس گردیده است.(2) هرچند محتوای سخنان منتشر شده از ایشان، چیزی نیست که دور از انتظار بوده باشد اما از آن جا که مطالب گفته شده، خالی از وجوه مختلف نقد و نظر نیست، به منظور تنویر افکار عمومی و دفاع از اعتقادات دینی و مذهبی، با ذکر برخی از موارد قابل تأمل، به نقد و بررسی آن ها می پردازیم.
نام برده در سخنرانی یاد شده، در مورد فقه می گوید: «فقه یک دانش تکلیف اندیش است اما سخنی از حقوق در آن به میان نیامده است. سن بلوغ، سن تکلیف هم گفته می شود اما هیچ سخنی از سن حقوق به میان نمی آید. نمی گویم مفهوم حق از فقه غایب است اما کفه تکلیف بر حقوق در فقه می چربد؛ در حالی که جهان جدید آدمی را موجودی محق تعریف می کند. در واقع مقررات فقهی ما، مقررات به معنی تکلیف بوده و هست و نه مقررات به معنی حقوق؛ پس باید این جا یک موازنه ای بین حق و تکلیف ایجاد شود. ما باید این توازن را برقرار کنیم».