4 لازمه ادعای علامه اقبال آن است که تجربه درونی (مکاشفات اولیاء الله) نیز از امور غریزی محسوب شده و با ظهور عقل تجربی، از کارایی بیفتد، و این مخالف عقیده خود ایشان در باب تجربه باطنی و مکاشفات و الهامات است.(20) وی می گوید: «این اندیشه به آن معنا نیست که «تجربه باطنی» که از لحاظ کیفیت، تفاوتی با «تجربه پیغمبرانه» ندارد، اکنون دیگر از آن که واقعیتی حیاتی باشد منقطع شده است. قرآن «انفس» (خود) و «آفاق» (جهان) را منابع علم و معرفت می داند. خدا نشانه های خود را هم در تجربه درونی (مکاشفات و الهامات اولیاءالله) آشکار می سازد و هم در تجربه بیرونی و وظیفه آدمی آن است که معرفت بخشی همه سیماهای تجربه را در معرض قضاوت قرار دهد»(21).