صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38

موضوع: دستور العملهای عرفانی از علمای بزرگ اخلاق(2)

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ((والذی وجد هذا الضعیف فی ازمنه الریاضات انی کنت فی مطالعه التفاسیر الی ان رایت فی لیله فیما بنی النوم و الیقظ سیدالمرسلین (ص ) فقلت فی نفسی تدبر فی کمالاته و اخلاقه فکما کنت تدبره یظهر لی عظمته صلی الله و علیه وآله وسلم و انواره بحیث ملا الجو و استیقظت فالهمت بان القرآن خلق سیدالانبیاء صلی الله و علیه و آله وسلم فینبغی ان اتدبر فیه لکما ازداد تدبری فی آیه واحده کان یزداد الحقائق الی ان ورد علی من معلوم مالا تتناهی دفعه واحده فقی کل آیه کنت اتدبر فیها کان یظهر مثل ذلک ولایمکن التصدیث بهذا المعنی قبل الوقوع فانه کالممتنع العادی ، لکن غرضی من ذکره الارشاد للاخوان فی الله .
    و قانون الریاضه ، الصمت عما لا یعنی ، بل عن غیر ذکر الله تعالی ، و ترک سمستلذات من المطاعم و المشارب والملابس ، والمناکح ، والمنازل وامثالها ، والعزله عن غیر اولیائه تعالی ، و ترک النوم الکثیره ، ودوام الذکر مع لمراقبه و قد جرب القوم المدوامه علی ذکر (یا حی یا قیوم با من لا اله الا انت ) و جربته ایضا ، لکن کان اکثر ذکری (یاالله ) مع اخراج غیر تعالی عن القلب بالتوجه الی جنابه تعالی والعمده هو الذکر مع المراقبه والبوقی لیست الذکر .
    والمداوامه علی ما ذکر اربعین یوما تصیر سبباا
    لان یفتح الله تعالی علی به انوار حکمته و معرفته و محبته ، ثم یترقی الی مقام الفناء فی الله والبقاء بالله کما تقدم الاخبار المتواتره فی ذلک .
    و لما کان هذا الطریق اقرب الطریق الی الله تعالی کان معارضه النفس والشیاطین الظاهره والباطنه فیه اشد فانه لواشتغل الناس جمیعا بطلب العلوم یعارضونهم غالبا لان الغالب فی طلب العلوم حب المال والجاه والعزه هند الخلائق وحینئذ یمدهم الشیاطین ، اما لو کان الغرض من طلب العلم رضاه ، الی یحصل المعارضات فمالم تحصل ینبغی ان یتدبر فی ان للشیطان فی له غرضا . . .
    و انا فی اربعین سنه متشغل بهدایه الناس ولم یتفق ان یجلس احدهم بهذا القانون و لیس ذلک الالعزته و نفاسته ، و فی الهدایات العامه و نشر العلوم الدینیه اهتدی اکثر من ماه الف .
    و اتفق لی فی هذه الایام ان رایت سید المصطفتین وسالته صلی الله و علیه وآله وسلم عن اقرب الطرق الی الله سبحانه فقال صی الله و علیه وآله وسلم هو ما تعلم ، والانسان بمجرد قول کاذب یقول : انی اعرف الکیمیا یصرف امواله واوقاته فیه مع انه یعلم انه لو کان صادقا لا یحتاج الی الاظهار ، بل لا یظهره و ان قتل باشد العذاب و مع هذا یصرف امواله باحتمال الصدق .
    والذی اقوله هو عین آیات الله و اخبار سید المرسیلن والائمه المهتدین الهادین ((علیهم صلوات الله اجمعین ) و صدقه حکماء الظاهر کابی علی فی اشاراته فی المنط التاسع فلاباس بان تصرف اوقاتک اربعین یوما فی العبادات ، مع انک مکلف فی جمیع عمرک بذلک ، لکن مع التضرع والابتهال الیه تعالی
    فی حصول هذا المطلب لا بقصد الامتحان ، بل بقصد العباده لله تعالی کما قله صلی الله و علیه وآله وسلم ، من اخلص لله اربعین صباحا فتح الله تعالی ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه و تقدم قریبا - والحمد لله الذی هدانا لهذا وما کنا لنهتدی لولا ان و هدانا الله . (92)
    ترجمه :
    دریافته هایی را که این بنده ، از دوران ریاضت و خودسازی بدست آوده ام ، مربوط به زمانی است که به مطالعه و تحقیق تفاسیر پرداخته بودم ، و شبی بین خواب و بیداری حضرت محمد((ص )) را زیارت کردم . با خود گفتم که : شایسته است تا در کمالات و اخلاق وی دقیق شوم ، هر چه ندبر من فزونتر می گشت ، عظمت و نورانیت آن حضرت گسترده تر و روشنتر می نمود . از این روی ، دریافتم که خلق و سرشت او ، قرآن است ، و باید در قرآن بیندیشم . هر چه دقت من در آیه ای بیشتر می شد ، دریافت فزونتری از حقایق نصیبم می گردید . بگونه ای که یک باره حقایق بیکرانی به جانم سرازیر می شد . و چنین موهبتی ، در پی هر تدبر من در آیه ای پدید می آمد .
    البته ، برای کسی که به چنین توفیقی دست نیافته ، باور این سخن ، غیر ممکن می نماید ، چرا که غیر عادی به نظر می رسد ، اما - در نام ویاد این مطالب - راهنمائی و برادران ایمانی ام را قصد نموده ام . آن دستور ((خودسازی و ریاضت )) عبارت است
    از:
    از هر کلامی که سود ندارد ، و بلکه از غیر یاد حق تعالی ؛ زبان به کام کشیدن . از لذتها و خوشیهای (غیر ضروری و باز دارنده ) ، خوردنیها ، پوشیدنیها ، زناشوییها ، مسکنها و . . . ، دست کشیدن .
    از مراوده با غیر اولیاءالله دوری جستن .
    خواب فراوان را ترک نمودن .
    یاد خداوند متعال را ، همراه با مراقبت ، پیشه خود ساختن .
    دیگران ، مداومت بر ذکر ((یا حی یا قیوم لااله الا انت )) را پی می گرفتند ، و من نیز آن ذکر را آزموده ام . اما بیشترین ذکر من ((یالله )) است ، با دور افکندن غیر حق از قلب ، و با توجه به ذات باری تعالی . البته ، مهم و اساسی ، همان ذکر حق تعالی ، با مراقبت است ، که دیگر چیزها به پایه ذکر نمی رسد . (93)
    پایداری - به مدت چهل روز(94)- بر آنچه که (از قانون تمرین و ریاضیت ) بر شمردیم ؛ باعث می شود ، که در بهایی از انوار: حکمت ، معرفت و محبت الهی گشوده گردد ، و سپس ، آدمی به مقام فناء و بقاء باالله ترقی کند و راه یابد . (چنانکه روایات فراوانی در این باب گذشت ) و از آن روی که اینم شیوه خودسازی و سیر الی الله ؛ نزدیک ترین راهها به سوی خداست ؛ تعارض نفس و شیاطین ظاهر و باطن ، با آن شدیدتر است . زیرا اگر همه مردم به نمی شوند ، چرا که بیشتر غرضها ، در روی آوری به این
    گونه دانشها؛ دوستی مال ، مقام و برتری نزد مردم است . که اگر چنین شد ، شیاطین نیز مدد کار می شوند .
    اما اگر ، غرض از آموختن دانش ، خشنودی خداوند متعال بود ، (به گونه طبیعی ) دشواریهایی را پیش روی دارد . که اگر دشواری پدیدار نشد ، سزاوار است است که در این کوتاه آمدن شیطان - که شاید غرضی در آن داشته باشد - درنگ کنیم .
    در این چهل سالی که به راهنمایی و ارشاد مردم پرداخته ام ، کسی را که بر اساس این دستورالعمل ، به خود سازی به پردازد ، نیافتم ، و این خود دلیل شکوهمندی و گرانمایگی این دستور است ، در صورتیکه ، با راهنمایئهای همگانی و گسترش دانشهای دینی ؛ بیش از صد هزار نفر را ، هدایت کرده ام .
    در این ایام ، دیدار حضرت رسول ((ص )) را توفیق یافتم ، از ایشان پرسیدم نزدیک ترین راه ، برای سیر الی الله چیست ؟ حضرت فرمودند ، همان است که می دانی (و بدان عمل کرده و دستور می دهی ) .
    چگونه است ، آدمی که در برابر ادعای دروغین کسی که می گوید: من کیمیاگرم ، دارایی و فرصتهای خود را صرف می کند ، در صورتی که می داند ، اگر این ادعا راست باشد ، نیازی به اظهار آن نیست ، بلکه باید در کتمان آن بکوشد ، اگر چه به بدترین شکنجه ها کشته شود . اما به احتمال اینکه راست می گوید ، راضی است که مال خود را برای او پرداخت کند .
    و آنچه
    که من می گویم ، بر گرفته از خود آیات الهی ، روایات پیغمبر((ص )) و امامان معصوم ((ع )) است . چیزی اس که حکمای ظاهر ، مانند ، بوعلی سینا ، - در نمط نهم از اشارات - نیز بدان گواهی داده است . (95)
    پس ایرادی ندارد ، که تو چهل روزت را (به این گونه که گفتم ) به عبادت پردازی - با اینکه باید تمام عرمت را چنین کنی - با تضرع وزاری به درگاه خداوند روی آوری ، با انگیزه بندگی و عبادت ، و نه برای آزمایش .
    چنانکه ، خاتم انبیاء((ص )) فرمودند: ((کسی که چهل روز خود را برای خداوند خالص کند ، سرچشمه های معرفت را ، از جانش بر زبانش جاری می سازد)) . (96)
    ((والحمد لله هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا لله ))
    ابن ابی جمهور احسائی







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  2. تشكر

    نرگس منتظر (22-12-2018)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بر تو باد به ارج نهادن علم و مدام در خدمت او بودن . مباد زلال علم و را با طمع و سهل انگاری ، آلوده سازی ؛ زیرا این حالات ، گستاخی و بی حرمتی بر دانش است .
    برخی عارفان گفته اند:
    ((العلم من شرطه لمن خدمه ان یجعل الناس کلهم خدمه و اوجب صونه علیه کمایصون من عاش ، عرضه و دمه ))
    ار شرایط فراگیری و خدمت به دانش ، آن را است که همه مردم را به نوکری علم بدارد . صیانت علم را بر خویش فرض شمارد همان طور که خون و آبروی معاشران و خانواده خویش را پاس می دارد .
    پس از برادر! با تمام توان علم را پاس دار و مکانتش
    را با به کارگیری آن در فهم دین ، حفظ کن . بر تو باد به تلاتش بی امان در فراگیری آن . در تجهت تکمیل علم ، از پرسش ، هیچ گاه ، ملول مشو .
    از پیامبر(ص ) ، روایت شده است :
    ((لو علم الناس بما فی العلم ، لطلبوه و لو بسفک المهج )) . (97)
    اگر مردم به بهره و فایده علم واقف شوند ، با تن دادن به خون ریزی آن را به دست آرند .
    یا: ((طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه )) . (98)
    دانش آموزی ، بر هر زن و مردم مسلمان ، واجب است .
    یا:
    ((اطلبوا العلم و لو بالصین )) . (99)
    طلب کندی دانش را ، هر چند در چین (دور دستترین مناطق ) باشد .
    یا:
    ((یا علی من لا یعلم خرج اذا سال عما لا یعلم )) . (100)
    هان ای علی (ع )! نادان وقتی در مقام پرسش بر آید ، از نادانی بیرون آید .
    از کتمان علم و نگفتن آن به دانش پژوهان بپرهیز ، چه خداوند متعال فرمود:
    ((واذ اخذ الله میثاق الذین اوتوالکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه )) . (101)
    پیامبر(ص ) فرمود:
    ((اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه ، فمن لم یفعل ، فعلیه لعنه الله )) . (102)
    وقتی بدعتها هویدا شد ، بر دانشی مرد است که علمش را آشکار سازد . کسی که چنین نکند لعنت خدا بر او باد .
    یا:
    ((من کتم علما نافعا الجمه الله بلجام من نار)) . (103)
    هر که علم سودمندی را کتمان کند ، خدا بر او دهانه ای از آتش زند .
    امام علی (ص ) در بایستگی
    نشر علم و تعلیم جاهلان فرمود:
    ((ما خذا لله علی الجهال ان یتعلموا ، حتی اخذ علی العماء ان یعملوا . )) (104)
    مباد علم را به هر کسی بیاموزی و بی ضابطه نشر کنی . این عمل نزد همه مردم ناپسند است سید بشر ، صلی الله و علیه وآله ، فرمود .
    ((لا تو توا الحکمه غیر اهلها فتظلموها)) . (105)
    حکمت و دانش را به نا اهل میاموز؛ چه این کار ستم بر او است .
    یا:
    ((لا تلفوا الدر بافواه الکلاب )) . (106)
    گوهر را در دهان میفکن
    برخی پژوهشیان و متتبعان ، در قالب شعر چنین گفته اند:
    و من منح الجهال علما اضاعه و من منع المستوجبین فقد ظلم
    آن که دانش را بر نا اهلان ارزانی باز دارد ، آن را ضایع کرده و کسی که علم را از تعلیم به شایستگان باز دارد ، بر آنان ستم کرده است .
    بسیار بیاموز و مباحثه کن ، زیرا علم مرده است که آموختن آن را زنده کند . اندوخته های علمی نیز ، مرده اند که با بحث و بررسی شکوفایی و حیات پیدا می کنند .
    امام جعفر صادق (ع ) فرمود:
    ((تلاقوا و تحادثوا و تذاکر و افان فی المذاکره احیاء امرنا . رحم الله امرءا احیا امرنا)) . (107)
    همدیگر را دیدار کنید . بر یکدیگر احادیث ما را قرائت کنید و درباره مطالب آن مذاکره نمایید؛ زیرا بررسی و گفتگوی علمی ، ((امر)) ما را زنده کند . درود و رحمت خدا بر کسی که ((امر)) ما را احیاء کند .
    بر تو باد به از بر کردن مطالب علمی و مرور کردن و یاد آوری آنها ،
    زیرا بهترین علم آن است که در سینه جای گیرد .
    برخی چنین گفته اند:
    انی لاکره علما لایکون معی اذا خلوت به فی جوف حمام
    من دانش را که به هنگام تنهایی در حمام (و در اختیار نداشتن نوشته ها) با من نمی باشد ، ناپسند ، دارم .
    پس در همه حال ، پاسش بدار و با او دمخور باش ؛ زیرا آفت علم ، فراموشی است . تنها بر ثبت علوم در کتابها اطمینان مکن ؛ زیرا کتاب پاسبانی تباه کننده است ، چنانکه گفته اند:
    لا تفر حن بجمع العلم فی کتب فان للکتب آفات تفرقها
    النار تحرقها و الماء یغرقها واللبث (108) یمزقها واللص یسرقها
    به گردآوری دانش در کتابها ، شادمان مباش ؛ زیرا کتاب را آفاتی است دانش بر باد ده . آتش آن را می سوزاند ، آب غرقش می کند ، گذشت زمان فرسوده و پاره اش می کند و دزد آن را می برد .
    وقتی خداوند ، به تو این نعمت را عنایت کرد و به دست یابی این فضیلت و برتری ، انعام نمود ، همراه این دانش تقوای او بدار و از حرامهای او ، دروی کن . زیرا آلوده شدن به گناهان ، نعمت را زایل سازد . چه نیکو سروده است :
    اذا کنت فی نعمه فارعها فان المعاصی تزیل النعم
    ودوام علیها بشکر الاله فان الاله شدید النقم
    هنگامی که نعمتی به تو روی آورد ، پاسش دار . همانا گناهان و نافرمانیها آن را زایل می کند . آن نعمت را با شکر معبود جاودان کن . البته خداوند تلافی کننده سختی است .
    پیامبر (ص ) فرمود:
    ((ادم الطاره یدم
    علیک الرزق )) . (109)
    بر تهذیب و طهارت نفست مداومت کن ، تا روزیهای مادی و معنوی ات پایدار ماند .
    سفارش می کنم تو ار بر پاس داشتن حقوق استاد و معلمت . نخست باید بدانی ، او ، راهنما ، هادی ، مرشد و فراخواننده تو ، به علم و دانش است . بلکه او ، هداتی و سازندی تو را هم خویش کرد . او ، کسی که رنجهای تن فرسایی را برای راهنمایی تو به جان خرید تا تو از روی تحقیق و بصیرت ، به راه حق رهنمون شدی و اهل هدایت و صاحب توفیق گشتی پس او ، پدر حقیقی ، استاد معنوی و نعمت بخش تو پس از خداست .
    بنابراین ، با تمام توان حق او را پاس بدار و از او به بزرگی بین مردم یاد کن .
    در احترام و ستایش ان بکوش ، تا از جرم عظیم عاق پدر معنوی و ناسپاسی اش در امان مانی .
    دستورات او را فرمان بر ، زیرا سید عالمیان پیامبر کرام ، صلی الله و علیه وآله ، فرمود:
    ((من علم شخصا مساله ، ملک رقه . فقیل له : ایبیعه ؟ قال لا ، و لکن یامره و ینهاه )) . (110)
    هر که شخصی را یک مطلب بیاموزد ، در حقیقت مالک او شود . پرسیدم : یعنی می تواند او را بفروشد؟ پاسخ داد: نه . حق امر و نهی نسبت به او پیدا می کند .
    باید از او حکم و دستور بخواهد ، چون شاگرد ، مامور به فرمان برداری استاد خویش است .
    درباره مواظبت بر حقوق استاد و
    چگونگی آن ، آمده است : وقتی وارد مجلسی که او حضور دارد ، شدی ، سلام کن و از او احترام خاصی به عمل آور . در پایین پای مجلس او بنشین و حضور او را بزرگ شمار . در حضور او با دیگری مشورت کن . صدایت بلندتر از صدای او نباشد . مواظب باش در حضور تو ، هیچ کس غیبت او نکند . وقتی پرسش مطرح می شود ، پیش از استاد ، پاسخ مگو . با تمام رو به او توجه کن . به حرفهایش نیک گوش بدار و به درستی گفته های او معتقد باش .
    در حضور مردم ، سخنش را رد مکن و هنگام خستگی و بی حوصلگی زیاد سوال مکن .
    با دشمنان او ، همراه مشو و دوستان او را دشمن مدار . وقتی پرسش می کنی و او پاسخ نمی دهد ، تکرار مکن . (111) چون مریض شد به عیادتش ، شتاب کن . هنگامی که غایب می شود از حال او پرس و جو کن .
    هنگامی که به دیدار یار شتافت ، بر جنازه او حاضر شو .
    چون چنین کردی ، خداوند قصد تو را ، از استفاده از محضر او ، برای تقرب به خدا و جلب خوشنودی حق ، می داند . ولی اگر رفتارت با استاد چنین نبود ، سزاوار آنی که خداوند دانش و شرف را از او بگیرد .
    این وصیت من به توست . به خدا می سپارمت . او ، مرا بس است و بهترین وکیل می باشد .
    این مختصر را نیازمند درگاه خدای بی نیاز ، محمد
    بن علی بن ابراهیم بن ابی جمهور احساوی ، قلمی کرد .
    والسلام .
    آقا محمد بید آبادی (ره






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دستورالعملها

    قسمت یکم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    چون بنای ایمان و ایقان بر ریاضت و مجاهدت است کما قال الله تعالی :
    ((و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین )) (112)
    و شکی نیست در آن که مراد از این مجاهده ، مجاهده کبیره است که سبب هدایت طریق الهی است . و این آیه ، با این اختصار متضمن معانی بسیار است . (113)
    اولا ، مجاهده و آن شمشیر زدن است نفس را که ((اءعدی عدو))(114)
    است که الفت نموده است به مشتهیات جسمانی و جامع همه شهوات و غضب است ، چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است :
    ((و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی . . . ))(115)
    و چنانکه شهوت از هواست غضب نیز از هواست . اگر آدمی خواهد که با شهوات نفسانی مجاهده کند ، مشقت او بسیار است و همیشه مغلوب است . (برای غالب شدن ) ، ناچار است که به گرسنگی سد مراد کند تا بعضی از قوای او ضعیف شود . و آسان شود مجاهده . و جوع نیز ، آدمی را از قوت عبادات و اذکار می اندازد ، پس ناچار است از آن که مرتبه به مرتبه ، کم کند خوردن را تا قوه جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته مجاهده آسان شود .
    و دیگر الفت معاشرت است ، که همیشه نشسته است که او را رفقا مخالفت می کند از این مجاهده و اگر (مخالفت ) نکند همین معاشرت مانع است . و دیگر الفت با کلام است
    و رفع آن صمت است از او . و رفع آن با الفت به ذکر و فکر است .
    و دیگر الفت با خواب است و جوع (گرسنگی ) آن را کم می کند .
    و جامع همه آن است که هر چه نفس خواهد مخالفت کند در ابتدا ، و مشغول شود به ذکر الهی . و غرض در همه اینها ، می باید قرب باشد ، چنانچه لفظ ((فینا)) دلالت بر آن می کند . یعنی مجاهده می کنند با نفس و شیطان از جهت ما قرب فی الله و قرب فی الله بعد از قرب لله است ؛ زیرا که مراد از ((قرب لله )) ، رضای الهی است و در ((قرب فی الله )) ، رضاست در ضمن ارتباط و سیر الی الله . و از لفظ ((جاهدوا)) استفاده می شود ، مطلق قربی و از ((فینا)) این نوع از قرب که (باید) از همه مجاهدات ، خواه در ترک منهیات باشد و خواهد فعل ماءمورات بکند ، در همه اینها ، منظورش ربط باشد به ذات و صفات و تخلق به اخلاق الله .
    و آن قرب (فی الله ) در ضمن اکل و شرب و جماع حاصل نمی شود و به خلاف قرب لله که جمع می شود .
    و تصحیح نیت ، که از اعظم مجاهدات است . و راهش این است که : این مطلب (را) منظور دارد که هر چند مطلب عظیم تر است ، کمال بیشتر است و کمال بنده اتصاف است به صفات باری تعالی تا به مرتبه ای (به حسب اخبار صحیحه ) برسد به آن که
    گفته اش گفته خدا باشد و شنیدنش شنیدن خدا باشد: ((بی یسمع و بی ینطق و بی یبصر و بی یمشی )) (116) و این مرتبه را تصور صحیح نمی توان کرد در ابتدا . بله ، مجمل می توان تصور کردن که چنان شود که کارهای او خالص شود در ابتدا ، به آن که اگر خواهد نمازی خالص ، نمی تواند کرد و هر چند می کوشد چون تاءمل می کند ، یا ریاست : یا از جهت خلاصی از جهنم ، یا رسیدن به نعمتهای بهشت است . و در همه موارد نفس مطلوب است (در حالی که ) او ماءمور است که عبادت خالص به جای آورد . و هر عملی که می کند همه ضایع و او را اصلا به جناب اقدس الهی راهی نمی رسد . و (با صبر بر مجاهده ) در آخر چنین می شود که همǠافعال او ثوابش بلند و آنا فآنا ذوق و شوق و محبتش در تزاید بیند و کمال بندگی را مشاهده نماید که همه کارهای (او) خالص شود . ((من کǙƠلله کان الله له )) شود که هر چیز در خاطرش خطور کند چنان شود و همه کمالات او راحاصل گردد ، تا به معنی کمالاتی که فوق همه کمالات است . و از مرتبه ((ان هم الا کاالانعام بل هم اضل . . . )) (117) . خلاصی یافته ، به درجه ای رسد که بهتر از ملائکه مقربین باشد . چنانچه احادیث صحیحه بر آن دلالت می کند و علومش ، حقیقتا ، ((لدنیه )) شود و از مرتبه اسفل
    السافلین طبیعت ، خلاص شده ، بهتر از مقربانی شود که چندین هزار سال بندگی کرده اند که اصلا غبار عصیان بر دامن عصمت ایشان ننشسته باشد و به مرتبه ((علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل )) (118) رسد ، هر چند هیچ نخوانده باشد و آنچه علماء در هفتصد سال ریاضت کسب کرده باشند ، او را در آنی ، حاصل شود . به دلیل : ((لنهدینهم سبلنا)) که قسم است به ذات اقدس خود که معنی آن این است که : ((والله البته او را هدایت کنیم به راههای قرب خود)) که در هر ساعتی کشف حجابی شود و راهی به دست او دهند که اگر خواهی از این راهها نزد ما آ . (بیا) و بعد از آن قسم ، قسمی دیگر می فرماید که : والله که حق سبحانه و تعالی با محسنان است . در این تتمه اشاره است به مقصودی که اعظم مقاصد انسانی است و راه مجاهده عظیمه غیر متناهی است که حق سبحانه تعالی با اوست و او را به قرب خود فائز می گرداند . چون پرسیدند از حضرت سیدالانبیاء ، صلی الله علیه و آله ، که احسان کدام است ؟ حضرت فرمودند که :
    ((احسان آن است که عبادت کنی خداوند خود را چنانکه او را در حال عبادت ببینی ))(119)
    چنانکه از حضرت سیدالاوصیاء ، علیهم السلام ، پرسیدند که : آیا خداوند خود را بینی ؟ حضرت فرمودند که :
    ((هرگز چنین نبوده ام و نخواهد بود که خداوند ندیده را عبادت کنم ))(120)
    و بعد از آن ، سیدانبیاء ، صلی الله علیه و آله ،
    فرمودند که :
    ((اگر به این مرتبه نرسیده باشی که خداوند خود را بینی ، به این مرتبه می رسی . ))
    اول مرتبه (آن است ) که : خود را منظور (در منظر) او بینی و این مرتبه چنان است که بنده به این مرتبه می رسد ، محال است که مخالفت الهی کند و هم چنانکه اشاره به مطلوب است ، اشاره به این راه نیز هست که عبادت او را به قرب عظیم می رساند که رتبه ((لی مع الله )) که حضرت سیدالمرسلین فرموده اند که :
    ((مرا با خداوند خود وقتی است که در آن راه ندارد ملک مقربی و نه نبی مرسلی ))(121)
    و اشعار می دارد به آن که اگر چنین عبادت بکنی ، نیکی به خود کرده جناب اقدس الهی از آن ارفع است که از این عبادات نفعی به او عاید گردد .
    پس ، از این آیه کریمه ظاهر شد اصول خمسه ریاضت که آن : صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام با رعایت مراقبه که همواره حق سبحانه و تعالی را بر خود مطلع داند و جلالت و عظمت او را مشاهده نماید که با این عظمت و جلال حاضر و ناظر است و بر ضمایر اسرار مطلع است .
    پس مشغول اربعینیات شود(122) چنانکه وارد شده است :
    ((هر که چهل روز خالص ، از جهت حق سبحانه باشد ، حق تعالی چشمه های حکمت را از دل او بر زبان او جاری می گرداند . ))(123)
    پس می باید عزلت و انفطاع تام داشته باشد از خلائق . مطلقا ، با مردم الفت نداشته باشد
    و شب و روز مشغول ذکر باشد . در نماز ، همیشه ، با حضور قلب و همیشه رعایت دل کند که در خاطرش چیزی درنیاید و اگر درآید ، به تضرع و ابتهال دفع آن را از خداوند خود طلب نماید و باز مشغول شود و گاهی مشغول دعاها باشد مثل دعاهای ((پانزده مناجات ))(124) و گاهی مشغول ذکر ((یا الله )) شود . و می باید که ملاحظه نماید که بداند حق سبحانه و تعالی ، همه جا حاضر است ، نه آن که جسمی تصور کند خداوند خود را ، خواه جسم لطیف و خواه جسم کثیف و بزرگش بداند ، نه به بزرگی جسمانی و نه غایبش داند به غیبت جسمانی که اعظم حجب اعتقادات فاسده است . و از لوازم بشریت است که آدمی ، خداوند خود را داند چنانکه روح ، نه در بدن است و نه خارج از بدن ، نه بزرگ است نه کوچک و نه سیاه است و نه سفید ، چنانکه علومی که آدمی حاصل می کند با آن که در قوه حافظه جا دارد و تصور نمی تواند کرد که حافظه در کجاست ، هر چند که حکما از جهت قوی و حواس باطنه مقرر ساخته اند که حس مشترک در مقدم دماغ جا دارد و بعد از آن ، متخیله .
    اما (این گفته ها) خیالی است ، برهانی تمام ندارد . و بنابراین است که یکجا راه اینها را بسته به قوله تعالی : ((و ما اءوتیتم من العلم الا قیلیلا)) (125) بلکه حواس ظاهر را تصور نمی توان کرد که در قوه
    باصره صد هزاران چیز درآید ، نه بزرگ شود و نه کوچک و قوه تکلم ، وقتی که ینابیع حکمت از او جوشان شود ، چه ربط است ، دل را به آن و دل از کجا (این حکمتها را) می یابد .
    سپس می باید ذات مقدس خداوند خود را حاضر داند ، نه از قبیل جسمانیات و نه روحیانیات . چون هر چند اقوی است ، رفیع تر است و با این همه تنزیه ، که حق سبحانه و تعالی دارد ، نهایت قرب به بندگان دارد و ((اقرب من حبل الورید)) (126) است و مدبر و مربی است انواع مکنونات را .
    با این نحو ذکر کردن ، خداوند خود را حاضر دانستن و در هر ذکری او را یاد کردن و دل را متوجه او ساختن و ذکر را از دل کردن ، به اندک زمانی ترقیات عظیم حاصل می شود و این فقیر تجربه مکرر کرده ام . فتح ابواب در ده روز شده است . و در حین اربعین ، تمام چیزها ظاهر شده است که وصف نمی توان کردن ، لیکن شیاطین جن و انس ، ممانعتهای عظیمه می کنند . چون (هر) چند راه نزدیکتر است ممانعت ایشان عظیم تر است و لهذا شیاطین در مباحثات متعارفه هرگز ممانعت نمی کنند ، بلکه معاونت می نمایند و هر که متوجه این راه شد ، (به ) هزار وجه ، می گویند این خوب نیست و تحصیل علم واجب است و اوقات ضایع می شود ، چنانکه اگر خواهد تصدقی از جهت خدا کند ، هزار وجه از ممانعت دارند
    ، و اگر چیزی در باطل صرف نماید ، هزار وجه در تحسین او می گویند و مجاهده همین معنی دارد که بر نفس دشوار است و بر شیاطین دشوارتر . پس می باید مبتدی هر چند ایشان معارضه نمایند ، او نیز ، به جناب اقدس متوجه شده ایشان را به سهام ((لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم )) (127) از خود دور گرداند ، تا به رتبه محبت فائز گردد و دیگر معاوضه کم شود و در اوقات صلوات (نمازها) می باید که سعی نماید که همه با حضور قلب باشد و معانی آیات و اذکار و دعوات را بفهمد و دل را با خداوند تعالی داشته باشد که مطلب عظیم ، از این مجاهدات ، آن است که نمازهای او ، همه ، با حضور قلب باشد و لمحه ای که شیاطین خاطر را به جای دیگر برند ، باز تدارک کند و خود را متوجه سازد و توجه به جناب اقدس نماید تا به مرتبه محبت رسد و بعد از آن ، مشقت نماز بالکلیه برطرف می شود . چنانکه سیدانبیاء ، فرمود:
    ((ارحنا یا بلال )) (128) و ((قره عینی فی الصلاه )) (129)
    عملا ، تا کسی به مرتبه محبت فائز نشود ، نه اسلام دارد نه ایمان و نه نمازش مقبول است و نه سایر عبادات و نه تصور کنی که کتب حکمت خواندن ، منافات ندارد با یاد خدا ، بلکه از حجب ظلمانیه است که ضد صریح این راه است و همچنین کتب کلامیه و معارضات و مجادلات . لهذا ، مبالغات عظیمه در نهی
    از همه ، وارد شده است و از دلایل ، زیاد نمی شود ، بلکه اغلب آن است که ایمان فطری ، که حق تعالی به او عطا فرموده است ، زایل می شود و یک شبهه تاءثیرش در نفس بیشتر از هزار برهان است و نهایتا ایمان و ایقان به ریاضت می شود و به قانون شریعت مقدسه و به نصوص قرآنیه و حدیثیه . پس اگر معارضات نفس و شیطان به کثرت دعوات و تضرعات کم نشود ، استعانت جوید به توجهات مقربان که دراین راه هستند و غالب آن است که مخفی می باشند ، همان بهتر که وقت معارضه متوسل به جناب اقدس خداوند شود و تضرع و زاری کند تا حق ، سبحانه و تعالی ، حمایت فرماید . و این ضعیف ، مکرر به خدمت جمعی رسیده ام که تقرب از جبین آنها ، ظاهر بوده و استمداد و استعانت از ایشان جسته ام ولیکن ، اطلاع ایشان از احوال ، سبب بعد شده است و آن جماعت ، الیوم ، مفقودند به حسب ظاهر و اگر چه این جماعت سبب وجود سموات و ارض اند ، اما به موجب : ((اولیائی تحت قبائی لایعرفونهم غیری )) مستورند . و تا کسی مثل ایشان نشود ، ادراک نمی تواند کرد و شناخت . (130)
    والحمدلله رب العالمین و الصلواه علی اشرف الواصلین و المحسنین و العارفین محمد و آله و عترته الانجبین و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته .








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. تشكر

    عهد آسمانى (23-12-2018)

  7. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اما بعد ، بدان ! ای برادر عزیز ، که راه به سوی قرب حق تعالی
    ، جل شانه ، منحصر است به دو چیز: تخلیه و تحلیه . (131)
    تخلیه و تحلیه ؛ یعنی خالی کردن نفس ناطقه (که قلبش می گویند و روحش می نامند . اختلاف اسما ، به علت اختلاف مسمیات است از راه حیثیات ، چنانکه ، به تفصیل در کتب اهلش مسطور است . ) از آنچه او را مانع و حائل شود . و باز دارد از توجه به خدا . (تحلیه ) مزین و محلی نمودن او ، به آنچه سبب توجه و تقرب به حضرت حق می شود . پس هرگاه ، نفس موید حق ، در خود میل و رغبتی به سوی حق تعالی دید ، اول چیزی که بر او واجب است : مراعات و تحصیل تخلیه است . مقدم بر همه اسباب و مبادی آن ، توبه است از آنچه سابق بر آن بوده است . از ملامت مردم باک نداشته باشد(132) . مراقبت نفس داشته باشد . یک چشم (برهم ) زدن از او ، غافل نشود . (133)
    سعی و کوشش نماید که از او معصیتی سر نزند و هرگاه ، از روی غفلت و سهو از او معصیتی سر بزند ، همان ساعت به توبه و انابه (134) تدارک نماید . به شرط آن که ، اولا شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی را تحصیل کرده باشد؛ یعنی عالم شود به امر ونهی شارع که آن دو چیز است :
    اول : عالم به مسائلی که تعلق به افعال و جوارح دارد .
    دوم : عالم به آنچه به دل تعلق دارد: از اوصاف جملیه و اخلاق رذیله . علم اول
    ، یا به تقلید است ویا به اجتهاد . این را اهل تحقیق ، ((علم شریعت )) می نامند . علم دوم را ((علم به طریقت )) می گویند . از ترتیب این دو مقدمه : (صغری و کبری ) نتیجه ای حاصل می شود که آن را ((حقیقت )) می خوانند یعنی ، معرفت کامل ، حسب قابلیت و استعداد او ، به حقایق موجودات محصول اوست یا به نفس خودش .
    هرگاه ، قلبا توبه کرد و مصر بر فعل توبه و تدارک مافات منه شد ، نشانه توفیق الهی و اذن ، دخول به درگاه حضرت شاهی است .
    پس در آن اوقات ، به جهت رفع وسوسه نفس و خطورات قلبیه ، که لازمه طبع بشری است ، مکرر مداومت به این ذکر کند:
    ((لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم (135))) گمان حقیر ، بلکه یقین ، که یک اربعین تمام نشده است ، از برای نفس حالتی چند عارض می شود که ترقی و تفاوتی تمام ، نسبت به حال سابق نفسش دست گیرش خواهد گردید . بعد از آن ، چند وقتی ، که اقلش یک اربعین باشد ، به این ذکر مداومت نماید: ((لا اله الا انت ، سبحانک انی کننت من الظالمین . )) (136) هرگاه مراعات حال نفس ، بر آنچه مذکور شد (137) ، مقارن به این ذکر گردید ، بی شبهه ، حالتی او را دست می دهد . به شرط آن که مقارن گرداند این اوقات را ، به جوعی و سهری و ماکول و مشروبی که در ظاهر شبهه ناک نباشد . چون
    اربعین ، به این ذکریا مراقبه نفس ، بر او گذاشت ، شروع نماید به ذکر: ((لا اله الا الله )) با تذکر معنی آن . به این طریق که در گفتن ((لا اله )) به زبان ، از دل ، خیال غیر را بیرون و محو سازد . در گفتن ((الا الله )) توجه کلی ، قلبا ، به جانب حق نماید . به این طریق یک اربعین به سر آورد ، با آن شرایط سابقه . در این اربعین ، صفایی و نوری در دل او منکشف گردد که او را در بعضی از اوقات از خود بی خود نماید و بعد از این اربعین ، شب و روز مداومت نماید به ذکر: ((لا اله الا هو ، یا حی یا قیوم ))(138) یا (هو الحی القیوم ))) . تا یک اربعین . در این اربعین ، احتمال دارد جنونی بر او عارض شود ، بسبب مشاهده بعضی از انوار تجلیات . در این اربعین ، لازم است او را ، با جوع و سهر و صمت ، عزلت و اگرچه بی اختیار نفس ، به علت مشاهده بعضی از انواع صفات ، میل به عزلت و صمت می کند . بعد از این اربعین ، دیگر مداومت نماید به ذکر: ((الله )) بی حرف ندا . و در این اربعین به قدر قابلیت و استعداد ، فتح باب ملکوت ، در دل او (شود) ، به حیثیتی که امور مخفیه بر او ظاهر و مشکوف گردد . چنان انوار صفات ، بر او ، فایض گردد که خودش در آن حال حیران
    خود باشد . بعد از این اربعین ، مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو یا من هو لا هو الا هو . )) (139)
    چنان مشغول شود که غیر از فرایض و نوافل یومیه و اکل و شرب ضرورت ، به هیچ چیز دیگر متوجه نشود و در این اربعین ، او را فنایی از ((ملک و ملکوت )) حاصل شود که به غیر از نفس خودش ، که خود را مشاهده می نماید ، محیط ملک و ملکوت و حق را ، محیط بر خود مشاهده کند ، بی کمی و کیفی ، و خود را چون قطره ای محو در دریای حقیقت ، مشاهده نماید . بعد از این ، اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو))
    که در این اربعین فانی از خود گردد . در این حال ، عبد در میان نباشد ، شاهد و مشهود ذات معبود است . و این جای اقدام است . در این مقام ، آواز:
    ((لمن الملک الیوم . ))(140)
    از او بر خیزد که خود گوید و خود شنود .
    بعد از این اربعینی دیگر مداومت نماید به ذکر:
    ((یا هو))
    که از حالت ((محو به صحو)) رسد و بقای کلی در عین فنا او را حاصل گردد و سر معنی ((العبودیه جوهره کنهها الربوبیه )) بر او ظاهر و منکشف گردد و در این مقام به مرتبه ((خلافت )) و مراد حق تعالی از ((ان جاعل فی الارض خلیفه ))(141) خواهد رسید و در این مرتبه سزاوار است که خلق را به خدا دعوت کند و نام عام ، بلکه خاص ((حجه الله علی الارض )) به اشاره غیبی آن حضرت
    خواهد بود . وصول به این مرتبه و ترقی در این مقامات ، موقوف است بر تکمیل هر مقامی به شرایط مقرره ، با مراعات امور جزئیه متعلقه به آن مقام ، والا در قدم اول به جا ماند و انانیت و فرعونیت در نفس او شکوفه خواهد کرد .
    ((الهم وفق و سدد و قو نفو سنا للترقی ))








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    قسمت سوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    یا اخی وحبیی ، ان کنت عبدالله فارفع همتک ، ووکل الیه امر ما سهمک .
    (ای برادر و دوست من ، اگر بنده خدایی ، همت بلنددار و کارهائی که نزد تو مهم است و از سلوک بازت داشته و تو را مشغول کرده است به او واگذار) تا توانی همت خود را عالی نما ((لان المرء یطیر بهمته ، کما یطیر الطیر بحناحیه )) . (142)
    (زیرا آدمی با همت خود پرواز می کند و اوج می گیرد چنانچه پرنده با دو بالش . )
    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
    هر چه در این راه نشانت دهند گربشتابی به از آنت دهند . (143)
    یعنی به تاملات صحیحه (144)و کثرت ذکر مرگ ، خانه دل را از فکر غیر ، خالی کن .
    یک دل داری بس است یک دوست تو را .
    ((الیس الله بکاف عبده (145) ، و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه )) . (146)
    (شگفتا: آیا خداوند بنده اش را بس نیست . خداوند در درون مرد دو قلب قرار نداده است ) .
    در دو عالم گرتو آگاهی از او زوچه بد دیدی که درخواهی از او
    خدایا زاهد (147)از تو حورمی خواهد قصورش
    بین به جنت می گریزد از درت یا رب شعورش بین
    و ما عبدتک طمعا فی جنتک و لاخوفا من نارک بل وجدتک اهلا لذلک تعبدتک (148) . به طمع بهشت یا ترس از آتش عبادت تو نمی کنم ، چون شایسته سپاسی می گزارم .
    و عالم را به یکبار از دل شک برون کردیم تا جای تو باشد
    تحصیل این کار به هوس نمی شود ، بلکه تا نگذری از هوس ، می شود . (149)
    ابی الله ان یحری الامور الاباسبابها ، و الاسباب لابد من اتصالها بمسبباتها ، ان الامور العظام لاتنال بالمنی و لاتدرک بالهوی ، استعینوا فی کل صنعه باربابها ، و اتو البیوت من ابوابها ، فان التمنی بضاعه الهلکی )) . (150)
    (خداوند امتناع دارد از اینکه کارها از غیر مسیر و اسباب آنها ، جریان یابد . ناگزیر ، اسباب به سرچشمه اصلی آنها (مسببات ) گره خورده است اهداف بزرگ با آرزوی بدون عمل بدست نیاید ، و با هوی و هوس تحصیل نشود . در هر فنی از اهل آن کمک بگیرید . و هر کاری را از راه آن وارد شوید) .
    آئینه شو وصال پری طلعتان طلب جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب
    چون مستعد نظر نیستی ، وصال مجو ، که جام جم نکند سود وقت بی بصری باید اول از مرشد کل و هادی سبل هدایت جسته ، دست تولا به دامن متابعت ائمه هدی علیهم السلام زده ، پشت پا بر علائق دنیا زنی ، و تحصیل عشق ((مولا)) نمائی ((قل الله ثم ذرهم )) .
    عشق مولی کی کم از لیلی بود محو گشتن
    بهر او اولی بود
    حاصل عشق همین بس که اسیر غم او دل به جائی ندهد میل به جائی نکند
    پس هموم خود را واحد ساخته ، به قدم جد و جهد تمام پای در جاده شریعت گذارد ، و تحصیل ملکه تقوی نماید ، یعنی پیرامون حرام و مشتبه و مباح قولا و فعلا و حالا و اعتقادا به قدر . مقدور نگردد تا طهارت صوری و معنوی حاصل شود که شرط عبادت است و اثری از عبارت مترتب شود و محض صورت نباشد . ((انما یتقبل الله من المتقین )) (151)
    ((ولن تقلب نفقاتکم ان کنتم فاسقین )) . (152)
    ((هرگز انفاق های تان پذیرفته نشود مادامی که فاسق باشید)) .
    ((و ما منعه عن قبول صدقاتهم الا کونهم فاسقین )) .
    تنها مانع پذیرش صدقات آنها فسق آنها بوده است .
    ((لن یقبل عمل رجل علیه جلباب من حرام )) .
    (کاری که پوسته ای از حرام داشته باشد هرگز پذیرفته نگردد) .
    ((من اکل حرام لن یقبل الله من صرفا ولا عدلا)) (153)
    (آنکه حرام خورد ، خداوند هرگز بخشش و فدائی او را نپذیرد) .
    ((ترک لقمه حرام احب الی الله من الفی رکعه تطوعا)) . (154)
    (گریز از یک لقمه حرام نزد خدا از دو هزار رکعت نماز نافله دوست داشتنی تر است ) . ((رد دانق من حرام یعدل سبعین حجه مبروره )) . (155)
    (چشم پوی از یک پول (یکدرهم ) برابر با هفتاد حج مقبول است ) .
    و به تدریج حوصله فهم وسیع شود ((و من یتق الله یجعل له فرقانا)) . (156)
    ((و اتقوالله و یعلمکم الله )) (157)(آنکه خدامدار شود ، خداوند ((قوه تشخیص حق از باطل ))
    به او عنایت کند . خدامدار شوید تا خداوند دانایتان گرداند) .
    در این وقت ، دقیقه ای از وظایف طاعات مقرره و مندوبه را فروگذار ننماید تا به مرور روح قدسی ، قوت گیرد .
    ((نحن نوید روح القدس بالعمل الصالح و الایمان بعضه من بعض )) .
    (ما روح قدسی را با ((عمل صالح )) تایید و استوار گردانیم . اجزاء ایمان بهم پیوسته و مترتب اند) .
    و شرح صدری بهم رسانده و پیوسته نور عبادات بدنی و نور ملکات نفسی تقویت یکدیگر نموده ((نور علی نور)) شود ((الطاعه تجرالطاعه )) (فرمانبری و اطاعت بدنبال خود اطاعت و فرمانبری آورد) و احوال سابقه ، در اندک زمانی به مرتبه مقام رسد؛ و ملکات حسنه و اخلاق جمیله حاصل شود و عقاید حقه رسوخی کامل بهم رساند و ینابیع حکمت از چشمه دل به زبان ، جاری گردد . و به کلی رو از غیر حق ، بگرداند .
    در این هنگام ، هر گاه از زمره سابقین باشد ، جذبه ((عنایت )) او را استقبال نموده ، خودی او را گرفته ، در عوض ((ما لاعین رات ولااذن سمعت و لاخطر علی قلب بشر)) (آنرا که هیچ چشمی ندید و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب آدمی خطور نکرده است ) کرامت فرماید و حقیقت ((انک لاتهدی من احببت )) . (158)
    (تو آنرا که بخواهی هدایت نمی کنی ) ((و ان الهدی هدی الله )) (159)(هدایت از آن خدا است ) را بعینه مشاهده نماید . اذا اراد الله بعبد خیرا فتح عن قلبه . (160)
    (هنگامی که خداوند خوبی بنده ای را بخواهد چشم قلب او را
    می گشاید) .
    را مشاهده نموده و سالک مجذوب شود .
    ((الهی ترددی فی الاثار یوجب بعاد المزارفا جذبنی بجذبه توصلنی الی قربک و اسلکنی فی مسالک اهل الجذب و خذ لنفسک من نفسی مایصلحها)) (معبودا ، مشغولیت من به آثار و مخلوقات تو ، دیدار را دور می کند . پس مرا با ((جذبه ای )) که به ((قربت )) رساند واله خود کن و در مسیر ((اهل جذب )) مرا قرارده . از وجود بنده ات آنچه او را به اصلاح رساند برگیر) .
    ((جذبه من جذبات الرب توازی عمل اثقلین )) .
    (کشش عشق زائی از کشش های پروردگار هم تراز و ، با اعمال جن وانس است ) .
    زسودای کریمان هیچ کس نقصان نمی بیند .
    طالع اگر مدد کند دامنش به کف اربکشم زهی طرب وربکشد زهی شرف
    ما بدان منزل عالی نتوانیم رسید هم مگر لطف شما پیش عهد گامی چند
    تا به دنیا فکر اسب و زین بود بعد از اینت مرکب چوبین بود
    تا هبوب نسایم رحمت ، او را به کدام یک از جزایر خالدات بحرین جمال و جمال که در خور استعداد و لایق حسن سعی او بود ، رساند . ((ان لله فی ایام دهرکم نفحات ، الافترضوالها)) مراتب فرموده منازل سیر الی الله و مجاهده فی سبیل الله است .
    ((یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه )) . (161)
    (ای انسان تو با سخت کوشی بسوی پروردگارت می روی و او را با این رنجها ملاقات می کنی ) .
    بعد از این ((ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)) . (162)
    (آنان که در حرکت بسوی ما تلاش کنند ، قطعا راه
    ها را به آنها بنمایانیم ) که معبر سیر فی الله است ، خواهد بود؛ و ذکرش ضرور نیست بلکه مضر است .
    در دیر می زدم من زدرون ندا بر آمد که تو در برون چه کردی که درون خانه آئی
    به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریائی
    ((لان الایمان منازل و مراتب لو حملت علی صاحب الاثنین ثلثه یتقطع کما تتقطع البیضه علی الضوء)) (163)(ایمان را درجاتی است . آنکه در رتبه دوم است اگر وظایف ربته بالاتر بر او بار شود منفجر گردد ، چنانچه تخم مرغ در نور و حرارت شدید منفجر شود) .
    رحم الله امرء عرف قدره ولم یتعد طوره . (164)
    (خدا رحمت کند ، آنکه ((جای )) خویش بشناسد و پا از گلیم خود بیرون نگذارد) .
    تو چه دانی زبان مرغان را چون ندیدی شبی سلیمان را
    ((فخذ ما اتیتک و کن من الشاکرین )) (165)(آنچه را خداوند به تو عنایت می کند بگیر و سپاسگذار این داده باش ) .
    ولئن شکرتم لازید نکم . (اگر سپاس گذارید بیفزاییم ) .
    با که گویم اندرین ره ، زنده کو بهر آب زندگی پاینده کو
    آنچه من گفتم به قدر فهم توست مردم اندر حسرت فهم درست
    رحم الله امرء سمع قولی و عمل فاهتدی
    (خدا رحمت کند مردی را که گفتار حقی بشنود و بدان عمل کند ، پس هدایت شود) .
    به یقین بدان به نحو مذکور هر که شروع در سلوک نماید در هر مرحله ای که اجل موعد رسد در زمره ((و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکهه الموت فقد و قع اجره
    علی الله )) . (166)
    (آنکه از خانه برای خدا و رسول هجرت کند و در بین راه او را مرگ رسد ، پاداش او بر خدا است ) محشور شود .
    گر مرد رهی ، رهت نمودم
    ((و الله یقول الحق و هویهدی السبیل )) . (167)
    (خدا حق گوید و به راه فطرت رساند) .
    آنچه حاضر بود به قلم آمد تا که را به کار آید .
    هر کس که زشهر آشنا ئیست داند که متاع ما کجائیست
    جامی ، ره هدا به خدا غیر عشق نیست گفتیم : ذوق این بنده ندانی بخدا ، تا نچشی
    والسلام علی من اتبع الهدی .
    آقا سید احمد کربلائی (ره )








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    دستورالعملها

    قسمت یکم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    زنده باد حضرت دوست و مرده باد هر چه غیر اوست .
    ای هدهد صبا به سبا می فرستمت بنگر که از کجابه کجا می فرستمت
    در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست می بینمت عیان و دعا می فرستمت
    هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر در صحبت شمال و سبا می فرستمت
    ای غایب از نظر که شدی همنشین دل می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
    فدای حقیقت که شوم که از او خبر نداری . دستورالعمل آن است که از خود و خودرایی دست برداری ، جان من به لب آمد از گفتن این که راه نجات و خلاص در استغراق ذکر الهی و تفکر در معرفت نفس و خودشناسی است و ذکر و فکر ، خود راهنمای تو خواهد شد .
    ((یا من اسمه دواء و ذکره شفاء)) : (ای که نام او دوای دردها و یا او شفابخش نمی بینی و داروی تو هم نزد خود توست فهم نمی کنی )
    تو
    خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز . جناب عالی در همه چیز اهتمام دارید ، مگر در همین یک کلمه ، پس حالا که چنین است :
    تو و تسبیح و مصلی و ره زهد و ورع من و میخانه و ناقوس وره دیرو کنشت
    باری جناب حاج میرزا . . . سلمه الله ، انشاء الله از آب و گل بیرون آمده است و رشته معرفت نفس به دست آورده و آقا میرزا . . . هم ماشاءالله خوب مشغول است بحسب ظاهر ، امید پیش آمد ، بزودی انشاء الله در او هست .
    باری نوشته بودی در تضرع و ابتهال هم چیزی بنویس تا این که نوشتجات ناقص نماند . نمی دانم بر این حرف خنده کنم یا گریه ، ایکاش بر دل مبارکت زده می شد و نوشته می شد و الا بر کاغذ خیلی زده اند و نوشته اند .
    فدایت این مساله و باقی مسائل راه آخرت آموختنی نیست ، بلکه نوشیدنی است . تضرع و ابتهال نخواهد بود . ((فهم والنار کمن راوها و هم فیها معذبون )) . (168) طرفه این که با این همه بی التفاتی تعجبم که از کجا یک مطلب را خوب فهمیده ای و آن این است که جهالت این حقیر را خوب فهمیده و به رشوه ناقص نماندن نوشتجات ، دل مرا شاد فرموده ای . با وجود این ، باز می گوئی کشف و شهودی برایم نشده و علمی بحقایق اشیاء نیافته ام . در این خیال بوده باشید!
    و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    قسمت دوم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    طالب حضرت حق جل وعلا را شایسته آنست که چون عزم برخوابیدن نماید ، محاسبه اعمال و افعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق ، تا آن زمان تمام و کمال نموده ، و از معاصی و اعمال ناشایسته واقعه از خود پشیمان شده ، و توبه حقیقی نموده ، و عزم بر آنکه ان شاء الله در ما بعد بنماید ، و متذکر شود که ((النوم اخ الموت )) (169)(خواب برادر مرگ است ) و ((الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها)) (170)(خداوند جانها را به هنگام مرگ می گیرد ، جان زندگان را نیز بهنگام خواب می گیرد . . . )
    تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده با طهارت رو به قبله ((کما یجعل المیت فی قبره )) (بدان سانی که میت را در قبر می نهند . ) به نام خدا استراحت نموده و به مقتضای آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جل و علا بر آمده ، بگوید:
    این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
    مشغول به توجه به حضرت حق جل و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب بر باید و ملتفت آن باشد ، که چون خواب رود به شراشر وجودش ، از روح و بدن ، در قبه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود به حدی که حتی از خود غافل و بی شعور می شود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید ، موت حقیقی خواهد بود . چنانکه
    در آیه شریفه می فرماید:
    (( . . . فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ))
    آنرا که اجل او فرارسیده است نگه می دارد ، و روح آن را که باید زنده بماند ، تا وقت معین به دنیا می فرستد)
    چه بسیار کسانی که خوابیدند و بیدار نشده تا روز قیامت سربرنداشتند . پس امید برگشتن به دنیا ، دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدی از حضرت حق جل و علا به برگردانیدن روح او را به بدن به لسان حال وقال : ((رب ارجعون لعلی اعمل صالحا فیما ترکت )) (171) (پروردگارا! باز گردانم شاید در این فرصت باقی مانده کار شایسته ای کنم ) . بگوید .
    لهذا ، چون از خواب برخیزد ، اولا: متذکر نعمت اعاده روح که بمنزله حیات تازه ایست از از حضرت حق جل و علا شده حمد و شکر الهی بر این نعمت چنانکه فرموده سجده شکری بر این نعمت ، چنانکه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود ، ادا نموده ، ملتفت آن شود که چندین هزارها ، این خواهش را از او در خواست نموده و بغیر از ((کلا انها کلمه هوقائلها . . . )) (انه چنین است این فقط حرف است ) جوابی نشنیده اند ، کمال مرحمت از حضرت حق جل و علا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده ، و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده ، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همت بر آن گماره که ان شاء الله تعالی تجارت رابحه نموده که برای
    دفعه دیگر که به این سفر رود ، او را مدد حیات ابدی بوده باشد .
    پوشیده نباد بر طالب حضرت حق جل و علا که علاوه بر اینکه سایر اشیاء و موجوادت ، غیر از حضرت حق جل و علا در معرض فنا وزوال است و لهذا شایسته مطلوبیت ندارد ، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودی نافع و مفید نیست جز حضرت حق جل و علا ؛ چه هر آنچه فرض کنی غیر او ، چون ممکن است ، محتاج است من جمیع الجهات به حضرت او جل و علا و در قبضه قدرت اوست جل و علا و لهذا هیچ موجودی غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت ، شایسته مطلوبیت برای شخص عاقل و دانا ندارد جز حضرت او جل و علا و اگر فرض شود که شخص عاقل ، چیزی غیر از او طلب نماید ، پس بالضروره و الیقین مطلوب بالذات نخواهد بود ، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوست او چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه هدی علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملکات پسندیده ، که محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه بالذات و فی نفسه .
    لهذا ، شایسته برای عاقل چنان است که صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیاء غیر از او نموده و به مقتضای
    ((قل الله ثم ذرهم )) ، همت طلب را ، منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده ، بگوید:
    ما از تو نداریم بغیر از تو تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده
    دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
    پس غنیمتی را در این حیات تازه جز از طلب جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند ، تا وقت خوابیدن در شب آینده و هکذا و از این بیان معلوم شد که قبیح ترین قبائح برای چنین کسی ، صرف همت نمودن است به ((مشتهیات )) و ((مستلذات )) و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذالک . و لذا شایسته است با المره غفلت از امور مزبوره و به هیچ وجه التفات به امورات مذکوره ننماید و اگر من باب ضعف نفس ، قهرا التفات به امورات مزبوره بشود ، چون نه از او نه از غیر او جز از حضرت حق جل و علا کاری برنمی آید ، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جل و علا بنماید .
    به جد و جهد چوکاری نمی رود از پیش به کردگار رها کرده به مصالح خویش
    بربنده بندگیست و روزی و سایر مصالح او بر عهده آقای اوست و اقبح قبایح دست برداشتن از بندگی و اهتمام او در امور خویش می باشد . (172)
    پس لازم و واجب بر طالب حق کمال اهتمام است در اطاعت و
    بندگی و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به کمال شوق و تضرع و تذلل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است . و حضور و ظهور و جلوه گاه او جل و علا قلب است ، بلکه در تمام موجودات مظهری و مجلائی اتم واکمل از قلب مومن برای او جل و علا نیست که :
    ((لا یسعنی ارضی و لاسمائی بل یسعنی قلب عبدی المومن ))
    (زمین و آسمان قدرت پذیرش مرا ندارند ، ولی قلب بنده با ایمان گنجایش پذیرش مرا دارد) .
    آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
    ((انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و حملها الانسان . . . )) (173)
    (ما امانت (ولایت ) را بر آسمانها و زمین عرضه کردیم توان پذیرش نداشتند ، انسان این امانت را پذیرفت )
    کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا که تعبیر از آن به ذکر میشود ، معرفت قلب و نفس است که تعبیر می شود ، به تفکر در نفس که :
    ((من عرف نفسه فقد عرف ربه )) (174) (هر که خو را شناخت رب خود را شناخته است ) .
    ((و فی انفسکم افلا تبصرون و آیاتنا فی الافاق وفی النفسهم حتی یتبین لهم انه الحق )) (175) (ما نشانه های خو را در هر سوئی از جهان و در جان های ایشان می نمائیم تا حق بر آنها روشن گردد)
    لهذا ، طالب حق را به غیر از دل و دلبر ، کاری نیست . بلی من باب المقدمه بر او
    لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ((ارجاس )) و ((انجاس )) ، که مقصود اخلاق رذیله بوده باشد ، بلکه از ما سوی حق جل و علا که تعبیر از آن می شود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آنست به اطاعات و عبارات و صفات حسنه و اخلاق کریمه تا قابلیت ظهور و حضرت حق جل و علا را بیاید که تعبیر از آن می شود ((تجلیه )) و ((تحلیه ))
    ((انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا))(176)
    ((اراده خدا بر این قرار گرفت که پلیدی را از شما اهل بیت بدور دارد و شما را پاک گرداند (تا الگوی انسانها باشید)))
    فدایت ! اگر عمل کنی ، همین قدر بس است ، و اگر عاملی نباشد ، درد و غصه در دل باشد ، بهتر از آنست که ((عبث )) اظهار کند ، و کسی گوش به درد دل او نکند . امید چنانست که در خلولت با حبیب ، این روسیاه در گاه اله را فراموش نکرده و اظهار شوق مندی این روسیاه را به دربار منیع او جل و علا بنماید .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    میرزا جواد آقاملکی (ره )

    زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خورشید قرن سیزدهم هجری رو به افول بود که تبریز لبریز از شادی و سرور شد . ((لطف )) الهی پسری زیبا به خاندان ((حاج میرزا شفیع )) داد که ((جواد))ش نام نهادند .
    ایشان مدارج علمی و عرفانی را نزد اساتید گرانبهایی پشت سر گذاشتند .
    آنان که با حالات ملکوتی و عبادی این فرزانه عارف آشنا بودند ایشان را از بکائون (177) می شمردند . عبدی صالح که سه ماه رجب ،
    شعبان و رمضان را پی در پی روزه می گرفت و در قنوت نمازهای نافله این بیت حافظ را مکرر می خواند:
    ما راز جام باده گلگون خراب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب (178)
    برخی از شاگردان مرحوم ملکی (ره ) عبارتنداز:
    1 . امام خمینی قدس سره الشریف
    3 . آخوند ملا علی همدانی
    2 . حاج آقا حسین فاطمی قمی 4 . حاج شیخ عباس تهرانی
    5 . سید محمود مدرسی
    6 . حجه الاسلام سید محمود یزدی
    7 . محمود مجتهدی
    8 . شیخ اسماعیل بن حسین (تائب )
    9 . حاج میرزا عبدالله شالچی
    و آثار وی عبارتند از:
    اسرار الصلاه ، المراقبات یا ((اعمال السنه )) ، رساله لقاء الله ، حاشیه فارسی بر ((غایه القصوی )) و . . .
    مرحوم حاج میرزا عبدالله شالچی درباره استاد خود می گوید:
    ((مرحوم استادم ، آیه الله ملکی ، اجتهاد فکری و درونی داشت ، در برداشتهای درونی قوی بود . ایشان دستورهایی در خوردن و خوابیدن و اعمال و رفتار ارائه می دادند که بسیار مؤ ثر بود و شخص را پاک و آراسته می کرد و به سوی حق رهنمون می ساخت . ))
    و سرانجام حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در یازدهم ذیحجه سال 1343 قمری به ندای حق لبیک گفت و مزار شریفش هماکنون در قبرستان شیخان قم محل زیارت عاشقان الله است .








    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  12. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دستورالعملها

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بدان : مهمترین وظیفه علماء در ماه مبارک رمضان (و ایام تبلیغی دیگر) پیشنمازی و موعظه است .
    عالمی که با مبارزه طولانی ، نفس خود را (در برابر آفات اخلاقی ) نیرومند ساخته و دام های فریب هوا را نیک دریافته
    است ، بایسته است که در بر پائی این دو مهم بکوشد ، بویژه ((موعظه کردن )) که هیچ کارنیکی با آن برابری نتواند ، و این مقال را گنجایش برشماری و تبیین بهره های آن نیست .
    بر (واعظ و پیشنماز) در راس همه کارها ، نیت پاک و اخلاصی راستین لازم است تا از آفت های آن درامن مانند .
    باید خو را بیازماید: انگیزه او از ارشاد و موعظه چیست ؟ اگر دین است بکار موعظه پردازد و اگر خدای نخواسته انگیزه او آلوده به خواهش های نفسانی است ، یا اخلاص کارش بر او ، روشن نیست ، موعظه خلق را ترک کرده ، به سازندگی خویش پردازد ، و در پی کسب دو گوهر گرانسنگ ((صدق و اخلاص )) بر آید . چنانچه در این تلاش ، راستی و خلوص داشته باشد ، خداوند او را راه نماید که خود فرموده : ((و من جاهدفینا لنهدینهم سبلنا)) اگر بخواهد به ارزیابی خلوص خود در پیشنمازی پردازد به بررسی نفس خویش و انگیزه او در پیشنمازی پردازد .
    آیا کار او جهت مقام امامت مردم و شرف این عمل نزد مردم است ، یا بخار فرمان خدا و رشای او است ؟
    آیا کم شدن مامومین یا شرکت نکردن علماء و طلاب در نماز او ، میل او را به پیشنمازی کم می کند ، و از سوی دیگر شرکت بزرگان و اشراف در نماز او ، او را دل خوش می سازد؟ اگر چنین است بداند که پیشنمازی او فقط برای مقام است و یا آلوده به جاه طلبی است .
    اگر نفس به توجیه
    پردازد که ، شادمانی من از شرکت بزرگان ، و جمعیت زیاد ، از تعظیم شعائر ، ترویج دین و بیشتر شدن ثواب است ، زینهار از این گونه دسیسه ها . اگر بخواهی ، راست روی خود را در این امر بیایی ، فرض کن شرایطی را که امامت تو بر یک یا دو نفر ثواب بیشتری از امامت بر جمعیت انبوهی دارد ، آیا رغبت تو بر امامت این دو نفر بیشتر است یا آن انبوه جمعیت ؟
    افزون بر این : ببین حال خود را در صورتی که پیشنمازی و پیش افتادن دیگری و اقتدا و پیروی تو ، بیشتر خلق را ارشاد و دین را ترویج می کند آیا همانند وقتی که خود پیشنماز باشی در شکوه این مسجد و این نماز جماعت تلاش می کنی ؟
    اگربازهم نفس به توجیه پرداخت که : ((میل من در ترویج دین به امامت خدم برای بهره وری ام از ثواب امامت جماعت است و مسابقه در تحصیل این امور شایسته است )) زینهار بدون آزمایش خود که فریفته این گونه توجیه ها ، گردی . بنگر که اگر ترویج دین به ماموریت تو است نه امامت ، بازهم با نشاط در پائی جماعت می کوشی ؟
    خلاصه ، مسئله در صدق و اخلاص از موی باریک تر است . (بزرگان در این صراط لغزیده اند چه بسا بعد از سالها عبادت به بی اخلاصی خویش پی برده اند .
    از بعضی بزرگان نقل کرده اند که : ((او مدت سی سال در صف اول جماعت شرکت می جست و بر انجام این عبادت شادمان بود ، روزی
    بخاطر مانعی در صف دوم قرار گرفت ، بناگاه حالت شرمندگی در خویش دید ، و بر او معلوم شد که مراقبت او بر حضور در صف اول در این سی سال آلوده به ((ریاء)) بوده اغست ، همه نمازهای سی ساله را دو باره قضا کرد)) .
    برادرم بنگر به این عالم مجاهد و در مقام او مطالعه کن : چگونه با وجود که خود امام جماعت نبود بر حضور در صف اول مواظبت کرد و برای تادیب نفس خود به ((قضاء نمازها)) داشته اند .
    از همین جا ، حال واعظی را بفهم ، افزون برآفات یاد شده واعظی را آفت های ویژه ای است ، فراوان و ظریف . این آفت ها ، همان آفت های زبان است که بزرگان از ترس آنها به سکوت پناه می بردند و با وجود برتری کلام بر سکوت چه تمام خوبی ها بوسیله کلام نازل و استوار گشته است و با کلام خوبیها در زمین منتشر می شود سکوت را بر کلام ترجیح داده اند .
    بر واعظ است که تمام ریزه کاری های بیان شده در امامت جماعت را برای کسب صدق و اخلاص مراعات کند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ ، مراقب ربان خویش باشد .
    مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد ، بدون آگاهی و علم سختی نگوید ، به هنگام موعظه دیگران خود را مبر انسازد ، دیگران را نادان و خود را بربر نپندارد ، فتنه ایجاد نکند ، مردم را در جهت کشت و کشتار و دیگر چیزهائی که مسلمین ضرر می زند برنانگیزد .
    زینهار که سخنی گوید که
    باعث انحراف عقیده مردم شود ولو بدین صورت که شبهات ابلیس و پاسخ آنها را باز گوید ، ولی شنونده پاسخ شبهات را درست درنیابد .
    در ترسانیدن و یا امیدوار ساختن ، میانه روی را مراعات کند ، و مردم را به یاس یا غرور در انجام گناه مبتلا نسازد .
    چیزهایی را که شنونده در غلو افتد ، یا اعتقاد او به انبیاء و اولیاء سست می شود نگوید . از بردن آبروی اشخاص بویژه خواص غواص گذشتگان ، افترا به پیامبران ، اوصیاء و دانشمندان بپرهیزد .
    زینهار که با سخت گیری بر مردم ، و وادار کردن آنان به پذیرش چیزهایی که ظرفیت آن را ندارند ، مردم را به خیر ، شریعت ، عبادت ، انبیاء ، علم و عالم بد بین سازد . از نشر بدیها با نقل داستانهای فاسقان و بدکاران بپرهیزد .
    حیله های شرعی که بایسته نیست ، بر مردم نیاموزد ، از مانور دادن در منبر بویژه اگر زنان در مجلس حضور دارند ، بپرهیزد ، و گفتار زشت یا رفتار زشت را در منبرنداشته باشد .
    شنیده شده است که واعظی بر منبر ، ((عمل استبراء)) را بگونه ای زننده به مردم تعلیم داده است ، واعظی دیگر گناهکاران را بر منبر با الفاظ رکیک و زننده فحش می داده است . همه این ها آفت های واعظی اند . موعظه را ، آفت های بسیاری دیگر نیز هست .
    بر واعظ است که مراقبت کند بعد ازتکمیل مراتب اخلاص و صدق فرمان خدا: ((اتا مرون بالبر و تنسون انفسکم )) را .
    نخست به موعظه خود پردازد ، آنگاه با
    رفق و مدارا و حکیمانه مردم را موعظه کند ، حالات شنوندگان را مراعات سازد . اگر شنونده ویژه ای ندارد ، جانب ترس را در موعظه اش بیشتر آرد ، و اگر شنونده ای دارد ، که انذار و ترساندن او را مایوس می کند ، یا حالت دیگر در او پدید می آورد ، مراعات حال آن شنونده را بنماید .
    گفته اند حضرت زکریا(ع ) به هنگام حضور حضرت یحیی (ع ) در مجلس وعظ او ، نامی از آتش ، عذاب و جهنم بمیان نمی آورد ، همچنین اگر شنونده هتاکی حضور داشته باشد ، از امید و عفو سخن گفتن او را بر نافرمانی خداوند جرئت می دهد ، و به هلاکت افکند .
    کوتاه سخن : واعظ ، با شنوندگان خود باید حالت پدری حکیم را داشته باشد . آنچه را برآنان سودمند است دریغ ندارد و آنچه را زیان آور است دفع کند .
    بدان : سودمندترین و موثرترین موعظه آن است که با عمل همراه باشد ، لقلقه زبان نباشد ، چه بسا فاصله بین گفتار و رتار واعظ ، مردم را برانجام گناهان جرئت داده و آنان را به علماء و انبیاء بدبین ساخته و از دین خارج کند .
    از بیان امور غربیه ای که با عقل عرفی مردم سازگار نیست بپرهیزد . مثلا ثواب های زیادی را که در روایات بر یک کار کوچک آمده است ، مجرد و بدون توضیح نگوید: بلکه بهمراه آن قدرت خدا ، و فلسفه این مقدار ثواب بر این عمل را ، نیز بیان کند تا عقل به انکار روایات نپرداخته و
    وعظ او موثر افتد ، بویژه در دورانی که ملحدین با القاء شکوک و شبهه ها و ایرادها در پی بیرون کردن مسلمان ها از دین شان می باشند .
    نمی گویم که به طور کلی این اخبار را نگوید ، بلکه بگونه ای بیان کند که عقل آن را بپذیرد دو آنچه را که سبب از بین رفته استبعاد عقلی می شود با آن همراه کند .
    برای نمونه در تبیین ثواب دو رکعت نماز که خداوند تعالی شانه در برابر هر حرفی که می خواند کاخی از دروز بر جد در بهشت به او می دهد ، گوید: عالم خیال ربا بنگرید که بدون عمل و پرسش در آن عالم آنچه بخواهد به او می دهد ، در خیال خود می توان در عرض یک ساعت هزار شهر از لولو و مرجان را خلق کرد . آن خدایی که به عالم خیال این قدرت را داده است ، قدرت آن دارد که بر عمل خیال آمده است عینیت بخشد . چنانچه درباره اهل بهشت آمده است که آنان هر آنچه اراده کنند می یابند و این برخاسته از قوت وجودی و توانائی آنها بر عینیت دادن به صورتهای خیالی است اینکه خداوند بندگان مومن خود را در آخرت چنین توانی بخشد ، از عقل بدور نیست ؛ حال اینکه در همین دنیا به بعضی از بندگانش این قدرت را بخشیده است همانگونه که برخی اولیاء این قدرت را در موارد لازم ابراز کرده اند .
    چنانچه حضرت ثامن الائمه (ع ) عکس شیر را تبدیل به شیر خارجی می کند . حضرت موسی عصا را به
    اژده ها تبدیل می سازد ، حضرت عیس (ع ) مردگان را زده می کند و حبیب خدا پیامبر ما(ص ) ماه را می شکافد ، مرده را زنده می کند ، سنگریزه را به سخن می آورد ، و بیماران را شفا می بخشد و . . .
    افزون بر این ها ، خود تو ، بر خلق صورت های بسیاری در علم خواب و خیال توانائی ، که اگر بعضی موانع کنار رود ، آنها دقیقا همانند موجودات خارجی را گاهی از اوقات ببینی امر معکوس شده ، موجودات خارج را خیالی و صورت های خواب و خیال را عینی می پنداشتی .
    بنابراین ((ثواب زیاد)) نه نامقدور است بر خداوند ، کرم او را پایانی است ، چگونه بر مومنان کرم و بخشش بسیار نکند ، آنکه کرامت و عطاهای او بر کفار و معاندین در دنیا بی شمار است .
    کوتاه سخن : اگر واعظ ثواب عبادات ها و کارها را همراه با این مقدمات بیان کند ، خردهای ناتوان این مطالب را دور نپنداشته و موعظه او زیانی بر دین و اعتقاد شنوندگان او نخواهد داشت .
    برواعظ است : شنوندگان را بیمارانی برخوردار از مرض های گوناگون ؛ خود را طبیبی معالج ؛ گفتار ، مطالب و مواعظ را داروها و معجون هایی که با آن بیماران را معالجه می کند بشمار آرد .
    باید احتیاط و مراقبت او از طبیبی که مریض صعب العلاج را معالجه می کند ، بیشتر و دقیق تر باشد ، چون امور روحانی والاتر و دقیق تر است ، و خطر آن دائمی و تباهی آن بزرگتر است
    .
    بر واعظ است که برای انجام این امر مهم خود و کارهای خود را به امامان معصوم (ع ) واگذار کند . (بیاد آرد که موعظه او و حال او بهرگونه ای باشد به آنان عرضه و تسلیم می شود . )
    پیش از شروع منبر خدا را بخواند و توجه به او داشته باشد ، و قبل از شروع سخن با قرائت ((بسم الله )) از خداوند یاری جوید . پس از آن سپاسی کوتاه گوید و با پناه بردن از شر شیطان و هوای نفس به پروردگار ، موعظه را آغاز کند و سعی کند خویش را از اشتباهات حفظ کند .
    بیقین خداوند او را نگاه دارد ، و گفتار و مواعظ او را سودمند ، موثر ، نور و حکمت ، قرار دهد .
    هدف او از موعظه باید: استواری عقیده شنوندگان در دین ، ایجاد عشق خداوند ، پیامبر و اولیاء(ع ) در دلها باشد ، و در این راستا نعمت های بی پایان الهی را بر شمارد ، و فرمان او را خطیر و عظیم جلوه دهد ، و شدت خشم و سختی عقاب او را به یادها آرد .
    بر شنوندگان ، ادب مراقبت با خدا و انبیاء و اولیاء را بیاموزد ، و آنان را از زیبایی این زندگی دنیوی ، و زیور و زینت آن بر حذر دارد و پارسائی شان بخشد .
    حالات اهل مراقبت ، خوفی که آنان از خداوند داشتند ، عبادات ها و مراقبت های آنان ، عشق و شوق آنها به دیدار خدا ، لطف پروردگار به آنها ، کرامت هاو عطاهایی که خداوند به آنان
    داده است بر شنوندگان بر شمارد .
    در لابلای سخنان خود برخی از معارف بلند و استوار را با نرمی و بیان ساده در قالب الفاظی مانوس با زبان آنان و با استناد به باورهای آنان همانند انبیاء(ص ) بازگوید .






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  13. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,672
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,546
    مورد تشکر
    14,366 در 5,348
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    آیه الله شاه آبادی

    زندگی نامه

    بسم الله الرحمن الرحیم

    در سال 1292 ق . در محله حسین آباد اصفهان در خانه آیه الله میرزا محمد جواد بیدآبادی طفلی پا به عرصه وجود نهاد که او را ((محمد علی )) نامیدند .
    محمد علی ، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیه الله میرزاهاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول ) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزاعبدالرزاق سرتیپ بود .
    آیت حق ، شاه آبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش که دوری از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامرا دریافتند که ایشان در حال آماده سازی وسایل سفر برای حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامرا بماند ولی ایشان ((رضایت مادر)) را که ((رضایت خداوند )) در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد .
    چون مردم تهران از ورود آیه الله شاه آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وی پذیرفت و چون
    منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی کنونی ) بود به آیه الله شاه آبادی معروف شد .
    یکی از افرادی که از محضر این عالم بزرگ کسب فیض نمود امام امت (ره ) است که نزد آیه الله شاه آبادی کتابهای عرفانی فصوص الحکم ، مفتاح الغیب و منازل السائرین را فراگرفت . امام (ره ) چگونگی آشنایی خود با آیه الله شاه آبادی را چنین توضیح می دهد:
    ((من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم ، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مساءله عرفانی از ایشان پرسیدم . شروع کردند به گفتن ، فهمیدم اهل کار است . به دنبال ایشان آمدم و اصرار می کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی کردند تا به گذر ((عابدین )) یکی از محلات قم رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می کرد من فلسفه می خواهم قبول کردند .
    ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده ام و عرفان می خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم ، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم . ))
    بجز حضرت امام (ره ) ، (( آیه الله حاج شهاب الدین مرعشی نجفی ، آیه الله حاج میرزا هاشم آملی ، آیه الله شیخ محمد رضا طبسی نجفی ، آیه الله حاج محمد ثقفی تهرانی (پدر همسر حضرت امام ) و . . . )) از محضر ایشان استفاده نموده اند .
    مرحوم
    شاه آبادی آثار فراوانی دارند که تعدادی از آنها عبارتند از:
    1 . شذرات المعارف نام دیگر این کتاب حرام الاسلام است
    2 . رشحات البحار .
    3 . مفتاح السعاده فی احکام العباده (توضیح المسائل ) .
    4 . حاشیه نجاه العباد .
    5 . منازل السالکین .
    6 . حاشیه کفایه الاصول آخوند خراسانی .
    7 . حاشیه فصول الاصول .
    8 . رساله العقل والجهل .
    9 . تفسیری مشتمل بر توحید ، اخلاق و سیر و سلوک .
    سرآنجام در ساعت 2 بعدازظهر روز پنجشنبه سوم آذر 1328 شمسی در سن 77 سالگی روح او به ملکوت اعلی پیوست و جنازه پاک او در حرم حضرت عبدالعظیم در مقبره شیخ ابوالفتوح رازی مدفون گشت .







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi