صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 29 , از مجموع 29

موضوع: خاتمیت از دیدگاه استاد مطهرى و اقبال لاهورى

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    3 - نیاز به تفسیر و تبلیغ


    پیامبران مجموعا دو وظیفه انجام مى‏داده‏اند: یکى این که از جانب خدا براى بشر قانون و دستورالعمل مى‏آوردند; دوم این که مردم را به اطاعت از خدا و عمل به دستورات و قوانین الهى آن عصر و زمان دعوت و تبلیغ مى‏کرده‏اند; به عبارت دیگر، استاد مطهرى میان نبوت تبلیغى و نبوت تشریعى تفکیک قائل شده و پیامبران را به پیامبران صاحب شریعت و پیامبران مبلغ شرایع انبیاى گذشته تقسیم مى‏کند; غالب پیامبران، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنها، پیامبران تبلیغى بوده‏اند نه تشریعى .
    اسلام که ختم نبوت را اعلام مى‏کند نه تنها به نبوت تشریعى خاتمه داده است، بلکه به نبوت تبلیغى نیز پایان داده است . حال سخن بر سر این است که بر فرض پذیرفتیم که اسلام به واسطه کمال، کلیت و جامعیتش به نبوت تشریعى پایان داده است، پایان یافتن نبوت تبلیغى را با چه حساب و فلسفه‏اى مى‏توان توجیه کرد؟
    استاد مطهرى در پاسخ این سؤال مى ‏فرمایند:
    «حقیقت این است که وظیفه اصلى نبوت و هدایت وحى، همان وظیفه اول است، اما تبلیغ و تعلیم و دعوت، یک وظیفه نیمه بشرى و نیمه الهى است ... ولى عالیترین و راقیترین مظاهر و مراتب هدایت است; وحى رهنمودهایى دارد که از دسترس حس و خیال و عقل و علم و فلسفه بیرون است و چیزى از اینها جانشین آن نمى‏شود; ولى وحیى که چنین خاصیتى دارد وحى تشریعى است، نه تبلیغى، وحى تبلیغى بر عکس است .
    تا زمانى بشر نیازمند به وحى تبلیغى است که درجه عقل و علم و تمدن به پایه‏اى نرسیده است که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تغییر و اجتهاد در امر دین خود بشود; ظهور علم و عقل، و به عبارت دیگر، رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحى تبلیغى خاتمه مى‏دهد و علما جانشین چنان انبیا مى‏گردند ... در عهد قرآن وظیفه تعلیم و حفظ آیات آسمانى به علما منتقل شده و علما از این نظر جانشین انبیا مى‏شوند .» (35)
    بنابراین از دیدگاه شهید مطهرى، مفهوم «اجتهاد» در فلسفه ختم نبوت، نقش مهمى را ایفا مى‏کند; علماى امت در دوران خاتمیت که عصر علم است، قادرند با معرفت‏به اصول کلى اسلام و شناخت‏شرایط زمان و مکان، آن کلیات را با شرایط و مقتضیات زمانى و مکانى تطبیق دهند و حکم الهى را استخراج و استنباط نمایند; و بدین ترتیب بسیارى از وظایفى را که پیامبران تبلیغى و قسمتى از وظایف پیامبران تشریعى را (بدون آن که خود مشرع باشند) با عمل «اجتهاد» و با وظیفه خاص رهبرى امت انجام دهند; از این رو، در عین حال که نیاز بشر به تعلیمات الهى و تبلیغاتى که از راه وحى رسیده، همواره باقى است، نیاز به تجدید نبوت و آمدن کتاب آسمانى و پیامبر جدید براى همیشه منتفى شده و «پیامبرى‏» پایان یافته است . (36)
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    از نظر شهید مطهرى، پیامبر خاتم کسى است که جمیع مراتب را طى کرده است و دیگر مرحله طى نشدنى یا طى نشده از نظر او و از نظر کار او وجود ندارد;
    «الخاتم من ختم المراتب باسرها»
    از این رو چیزهایى که از طریق وحى و الهام باید به بشر القا بشود، ابلاغ شده است و دیگر راه نرفته و سخن نگفته دیگرى باقى نمانده است . بنابراین وقتى که تمام مراحلى که در این قسمت هست‏به پایان رسید، خواه ناخواه نبوت هم ختم مى‏شود . ایشان در توضیح این مطلب مى‏نویسد:
    «مسائلى که بشر از طریق وحى و الهام باید آنها را کشف کند و از این طریق باید به بشر الهام بشود نامتناهى نیست، محدود است و متناهى; وقتى آنچه که در ظرفیت و استعداد بشر هست‏بیان شد، مطلب ختم مى‏شود .» (37)
    ایشان خاتمیت و جاودانگى اسلام را بر فطرى بودن دین متکى مى‏کنند; چرا که اگر معارف و آموزه‏هاى اسلامى فطرى یا مبتنى بر فطرت باشد، تغییرناپذیر و جاویدان خواهد ماند .
    «رمز دیگر خاتمیت و جاودانى بودن این دین، که آن نیز از هماهنگى با قوانین فطرى سرچشمه مى‏گیرد این است که براى احتیاجات ثابت و دائم بشر قوانین ثابت و لایتغیرى در نظر گرفته و براى اوضاع و احوال متغیر وى وضع متغیرى را پیش‏بینى کرده است .» (38)
    امضاء

  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شهید مطهرى این نکات را به تفصیل توضیح داده و بر پایه این تبیین از جاودانگى اسلام، تفسیرى را ترتیب داده که بر چهار رکن استوار است:
    1 - انسان و اجتماع: انسان هم داراى جنبه‏هاى ثابت و هم داراى جنبه‏هاى متغیر است; به همین دلیل باید از یک نظر از اصول ثابت پیروى کند و در بخشهایى هم از اوضاع متغیر تبعیت نماید .
    2 - وضع خاص قانونگذارى اسلام: اسلام اصول ثابتى دارد و فروع متغیرى که ناشى از همین اصول ثابت است; یعنى، به موازات انسان، اسلام قوانین ثابت و متغیر دارد .
    3 - علم و اجتهاد: وقتى که عالم به روح اسلام آشنا شد و اهداف و وسیله‏ها را هم شناخت و توانست فروع را به اصول برگرداند، وظیفه واقعى خود را انجام داده است .
    4 - استعداد پایان‏ناپذیر کتاب و سنت: دین مانند طبیعت است که تفسیر آن پایان‏ناپذیر است; و در هر زمان بشر موظف است روى آن تفکر و تدبر کند تا بهره ببرد . (39)
    امضاء

  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقد سروش بر شهید مطهرى


    دکتر سروش در یک سخنرانى تحت عنوان «خاتمیت پیامبر» که در کتاب «بسط تجربه نبوى‏» هم چاپ شده است، نقدهایى را بر دیدگاه شهید مطهرى ذکر کرده است; وى سخن خود را با چگونگى مواجهه شهید مطهرى با اقبال لاهورى و چرخشى که در موضع‏گیرى استاد نسبت‏ به اقبال لاهورى پدید آمده است، آغاز مى‏ کند و بدین وسیله، به سود دیدگاه خود به کار مى‏گیرد . نکات عمده‏اى که سروش در نقد شهید مطهرى و در توجیه سخنان اقبال لاهورى آورده است، به طور اختصار عبارتند از:
    1 - تحلیل استاد مطهرى از خاتمیت، تحلیلى «نیاز محور» و «غایت محور» است; یعنى، به دنبال این است که ثابت کند آدمیان پس از ظهور پیامبر خاتم، دیگر به تجدید نبوت نیازى نداشتند; و سخنان اقبال لاهورى را هم از دریچه نیاز محورى، فهم و معنا مى‏کند، اما دقت در کلمات اقبال لاهورى آشکار مى‏کند که ذهن اقبال لاهورى از اساس به مساله نیاز معطوف نبوده، و در پى اثبات حاجت‏به وحى و دیانت‏یا نفى حاجت از آنها نبوده است، و نظریه‏اش همچنین پیامد ناخواسته‏اى ندارد . تحلیل وى، فارغ از درستى و نادرستى‏اش در مقام توضیح این نکته است که چون طبیعت و تاریخ، دیگر پیامبر پرور نبود، پیامبرى هم لاجرم و به طور طبیعى ختم شد . سخن اقبال لاهورى این است که ظهور پیامبران در دورانهایى میسر و ممکن است که غلبه با غریزه باشد و عقل نقاد استقرایى، چالاک و گستاخ نباشد . چنین زمینه‏اى است که به ظهور تجربه‏هاى دینى و کشفهاى معنوى و تاملات روحى عمیق و بعثت مردان باطنى و پیامبر الهى راه مى‏دهد .
    امضاء

  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2 - تحلیل اقبال لاهورى از وحى، کانت مآبانه، و در پى پرده برداشتن از شرایط امکان یا امتناع یک تجربه بشرى است و با تحلیل استاد مطهرى بسیار فرق دارد که در پى پاسخ دادن به این پرسش است که آیا ظهور پیامبران دیگر، پس از محمد صلى الله علیه و آله باز هم لازم بود یا نه؟ و براى همین‏است که اقبال لاهورى، بر خلاف استاد مطهرى به تحریف کتابهاى انبیاى پیشین و مصون ماندن قرآن از تحریف و ادله‏اى از این قبیل اشاره نمى‏کند و آنها را در تحلیل مساله خاتمیت دخالت نمى‏دهد . (40)
    نقد نقد سروش به شهید مطهرى
    سخن دکتر سروش از دو جهت قابل نقد است:
    1 - آیا مقصود اقبال لاهورى، به واقع همان است که دکتر سروش مى‏ گوید؟
    2 - بر فرض قبول ادعا، این دیدگاه با چه مشکلاتى روبه‏رو مى‏ شود؟
    امضاء

  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اقبال لاهورى سخنى بیش از این ندارد که وحى و تجربه پیامبرانه به دوره حکمت غریزه مربوط مى‏شود و با رسیدن دوره خرد استقرایى، دوره پیشین پایان مى‏پذیرد; در واقع، ظهور خرد استقرایى، با اسلام همراه بود و اسلام از این جهت، انسان را از دوره کودکى به بلوغ رساند . اقبال لاهورى هیچ سخنى از شرایط امکان یا امتناع تجربه پیامبرانه ندارد و سخن او بیشتر به منبع وحى ناظر است تا تعیین شرایط امکان و امتناع; وى مى‏گوید: منبع وحى، غریزه است که به دوران کودکى بشر مربوط مى‏شود; از این رو، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله میان جهان جدید و جهان قدیم ایستاده است; چون منبع الهام و تعلیمات به جهان قدیم تعلق دارد، ولى از حیث محتواى تعالیم به جهان جدید اختصاص دارد; زیرا در محتواى آموزه‏هاى خویش بر خرد استقرایى تاکید مى‏کند .
    سخنان اقبال لاهورى به هیچ عنوان کانت مآبانه نیست و به نظر مى‏رسد آقاى سروش مى‏خواهد سخن خود را در نوشتار اقبال بجوید . از این گذشته، آیا به کار بردن شیوه کانتى در این مورد معنا دارد و آیا مى‏توان شرایطى براى امکان یا امتناع تجربه پیامبرانه تعیین کرد؟
    امضاء

  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پیداست که ما نمى‏ توانیم شرایطى براى امتناع تجربه پیامبرانه در دوره جدید ارائه دهیم; چون وقتى از تبیین خاتمیت‏بحث مى‏کنیم، به این نکته توجه داریم که ظهور پیامبر در دوره جدید امکان‏پذیر است . عقل نیز هیچ امتناعى در ظهور پیامبران در دوره جدید نمى‏بیند و اگر خود قرآن از واقعیت پرده بر نمى‏داشت، عقل، هیچ راهى براى کشف امتناع آن نداشت; به تعبیر خود سروش، این بحث، تبیین وقوع پس از حادثه است و هیچ کس نمى‏توانست‏حکم قطعى صادر کند که چون بشر و حیات بدان مرحله ویژه رسیده، نبوت باید ختم شود . بنابراین، مساله مذکور با مساله کانتى تفاوت دارد; در دیدگاه کانت مى‏توان شرایطى براى امکان و امتناع تعیین کرد، ولى در اینجا از لحاظ عقلى، همواره امکان حاکم است و تعیین شرایط امکان و امتناع امرى بى معنا است . اقبال لاهورى نه تنها از شرایط امتناع سخن نمى‏گوید، بلکه به منبع وحى نظر دارد; او حدود و ثغور تجربه پیامبرانه و شرایط امکان و امتناع آن را جستجو نمى‏کند، بلکه منبع وحى را به جهان قدیم مرتبط مى‏ سازد .
    امضاء

  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در پاسخ به این پرسش که چگونه مى‏توان اثبات کرد دوره جدید، دوره پیامبرپرور نیست، راهى که عقل مى‏پیماید، این است که منبع را به جهان قدیم ارتباط دهد، نه این که شرایط امکان یا امتناع تجربه پیامبرانه را جستجو کند، اما در مقام پاسخ به این پرسش که آیا نظریه اقبال لاهورى، نفى حاجت‏به دین را - آن گونه که شهید مطهرى ادعا کرده - در پى دارد؟ باید گفت‏خود شهید مطهرى هم بیان مى‏کند که اقبال لاهورى اعتقاد نداشت‏با آمدن عصر جدید، بشر به دین نیاز ندارد، ولى پیامد نظریه او همین نفى حاجت است .
    فهم شهید مطهرى در کشف این ناسازگارى و پى بردن به پیامد مذکور صحیح است، ولى دکتر سروش نتوانسته است عدم انسجام مذکور را دریابد . سر مطلب این است که اقبال لاهورى، خرد استقرایى را در برابر غریزه مى‏نهد و جدا کننده عصر جدید و قدیم را در همین نکته مى‏داند . خرد استقرایى، خرد وحیانى نیست که بتواند در حوزه دین عمل کند; یعنى، مانند عقل کاشف نیست، بلکه خردى است که در فهم طبیعت دخالت دارد و علوم نو، محصول آن هستند; این خرد درست نقطه مقابل غریزه (منبع وحى) است و به جاى آن مى‏نشیند; از این رو، نظریه نفى حاجت‏به دین، تمایل به علم‏گرایى و همین طور عدم انسجام مذکور را در بر دارد . (41)
    امضاء

  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پى ‏نوشت:


    1) محقق و نویسنده .
    2) احزاب/40 .
    3) احزاب/40 .
    4) البخارى، صحیح البخارى، دارالجبل، بیروت، ج 5، ص 42; علاء الدین على المتقى، کنز العمال فى سنن الاقوال، الرساله، بیروت، 1989، ج 11، ص 599; نورالدین الهیثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، دار الکتب العربیه، بیروت، 1402 ق . ، ج 9، ص 109 .
    5) جمال الدین مقداد عبدالله السیورى (فاضل مقداد)، الاعتماد فى شرح واجب الاعتقاد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى، مشهد، 1412 ق .
    6) محمدتقى مصباح یزدى، معارف قرآن (5)، راهنماشناسى، تدوین محمد سعیدى مهر، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، قم، 1376، ص 184; نقل از: هادى صادقى، درآمدى بر کلام جدید، کتاب طه و نشر معروف، قم، 1382، صص 217 - 216 .
    7) ر . ک: محمدتقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، شرکت چاپ و نشر بین‏الملل سازمان تبلیغات اسلامى، قم، 1377، ص‏286 .
    8) عبدالله جوادى آملى، شریعت در آینه معرفت، نشر اسراء، قم، 1378، ص 214 و ولایت فقیه، نشر اسراء، قم، 1379، ص 63 .
    9) صحیح مسلم، ج 8، ص 89; الطبقات الکبرى، ج 1، ص 65; مسند احمد، ج 4، صص 81 و 84; نقل از جعفر سبحانى، الالهیات، مؤسسه امام صادق، قم، 1417 ق . ، ج 3، ص 500 .
    10) امام على علیه السلام، نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، انتشارات پارسایان، قم، 1379، خطبه 235، ص 472 .
    11) محمد اقبال لاهورى، احیاى فکر دینى در اسلام، ص 44 .
    اثر فوق در واقع حاصل هفت‏سخنرانى است که در سال 1928 به درخواست انجمن اسلامى موراس در شهرهاى موراسى، حیدرآباد، و علیگره ایراد شد و براى اولین بار در سال 1930 در لاهور و به زبان انگلیسى با عنوان: The reconstruction of religious Thought in islam به چاپ رسید .
    این کتاب بار دیگر توسط محمدبقائى (ماکان) با عنوان بازسازى اندیشه در سال 1368 ترجمه و به چاپ رسید .
    12) جاناتان اچ . ترنر، مفاهیم و کاربردهاى جامعه‏شناسى، ترجمه محمد فولادى و محمد عزیز بختیارى، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، قم، 1378، ص 28; ملکم همیلتون، جامعه‏شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، انتشارات تبیان، تهران، 1377، ص 38; جان مک کویرى، تفکر دینى در قرن بیستم، ترجمه عباس شیخ شعاعى و محمد محمدرضایى، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1375، ص 196 .
    13) ر . ک .: محمد اقبال لاهورى، پیشین، ص 145 .
    14) همان .
    15) همان، ص 146 .
    16) على شریعتى، مجموعه آثار، ج 30، ص 63; نقل از درآمدى بر کلام جدید، صص 221 - 220 .
    17) محمد اقبال لاهورى، پیشین، ص 147 .
    18) مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، ص 192 .
    19) در مورد دیدگاه مولوى پیرامون «وحى‏» ر . ک .: على اصغر رجبى، وحى در نگاه مولوى، پژوهشهاى قرآنى، ش 21 و 22، صص 332 - 312 .
    20) مثنوى، دفتر دوم، ص 313 .
    21) همان، دفتر چهارم، ص 631 .
    22) مرتضى مطهرى، پیشین، ص 189 .
    23) علامه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 292 .
    24) نحل/68 .
    25) مسعود امامى، تاملى در فلسفه ختم نبوت از دیدگاه شهید مطهرى، معارف، ش 15، ص 5 .
    26) ر . ک .: مرتضى مطهرى، نبوت، صص 74 - 72 .
    27) حسین دیبا، بازخوانى دو نظریه در فلسفه ختم نبوت، معارف، ش 11، ص 9 .
    28) مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، پیشین، ص 190 .
    29) مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، پیشین، ص 191 .
    30) همان، ص 194 .
    31) مرتضى مطهرى، ختم نبوت، مجموعه آثار، چاپ ششم، 1375، ج 3، ص 156; و اسلام و مقتضیات زمان، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1381، ج 21، ص 21 .
    32) مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، پیشین، ص 184 .
    33) حجر/9 .
    34) همان، ص 184; ر . ک: مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 241 - 240 .
    35) مرتضى مطهرى، ختم نبوت، پیشین، صص 174 - 173 .
    36) ر . ک: مرتضى مطهرى، وحى و نبوت، پیشین، ص 185 .
    37) مرتضى مطهرى، خاتمیت، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم، 1381، ص 59 .
    38) مرتضى مطهرى، ختم نبوت، پیشین، ص 191 .
    39) مرتضى مطهرى، خاتمیت، پیشین، صص 134 - 122 .
    40) عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوى، صص 129 - 127 .
    41) ولى‏الله عباسى، لوازم و پیامدهاى نظریه تجربه‏گرایى وحى، قبسات، شماره 26، ص 115 .
    امضاء

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi