معنای رجعت
رجعت در لغت بهمعنای «بازگشت» و در اصطلاح به بازگشت و احیای عدّهای پیش از قیامت کبری اطلاق میشود (خرمشاهی، 1377: ج1، 1097).
بهطور کلی، رجعت در گسترۀ خود، شامل معانی زیر میشود:
1. بازگشت برخی اموات به دنیا _ هرچند غیر از امامان معصوم باشند _ بهویژه مؤمنان خالص و ناب، و کافران ستیزهجو و کینهورز؛
2. بازگشت عدهای از معصومین؛ مانند امیرالمؤمنین(ع)، امام حسین(ع) و چهبسا خود پیامبر اکرم(ص). ترتیب این بازگشت، بهسان ترتیب قبلی امامت آنان در دنیا نخواهد بود.
3. بازگشت همۀ امامان معصوم(علیهم السلام) به ترتیب از آخر (صدر، 1384: 541).
بهطور عام، از مهمترین مصادیق رجعت، بازگشت همه یا تعدادی از معصومین(علیهم السلام) به دنیا، و بهدست گرفتن رهبری جهان پس از حضرت مهدی(عج) است.
رجعت در روایات
روایات عدیدهای در باب رجعت از معصومان(علیهم السلام) وارد شده است. علامه مجلسی در جلد 53 بحارالأنوار بیش از دویست حدیث درباره رجعت آورده است و شیخ حرّ عاملی در کتاب پر ارج إیقاظ پانصد و بیست حدیث در اینباره نقل کرده است. تعدادی از آنها به عنوان نمونه در زیر آمده است:
1. امام صادق(ع) فرمود:
أیام الله ثلاثه؛ یوم یقوم القائم و یوم الکّره و یوم القیامه؛ (فتال نیشابوری، 1375: ج2، 392؛ حلی، 1421: 89؛ فیض کاشانی، 1371: 284؛ مجلسی، 1403: ج53،63)
ایام الله سه روز است؛ روز قیام قائم، روز رجعت و روز رستاخیز.
2. همچنین فرمود:
أَوَّلُ مَنْ یَرْجِعُ إِلَى الدُّنْیَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ(ع) فَیَمْلِکُ حَتَّى یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الْکِبَرِ؛ (حلّی، 1421: 120)
اوّل کسى که بهدنیا برمى گردد حسینبن على است، بهقدرى سلطنتش طول مى کشد که ابروانش روى چشمانش را میگیرد.
3. باز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّه عَلَیْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَیْنِ(ع) فِی سَبْعِینَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَیْهِمُ الْبَیْضُ الْمُذَهَّبُ لِکُلِّ بَیْضَه وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَیْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا یَشُکَّ الْمُؤْمِنُونَ فِیهِ وَ أَنَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَیْطَانٍ وَ الْحُجَّه الْقَائِمُ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَه فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنَّهُ الْحُسَیْنُ(ع) جَاءَ الْحُجَّه الْمَوْتُ فَیَکُونُ الَّذِی یُغَسِّلُهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلْحَدُهُ فِی حُفْرَتِهِ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(ع) وَ لَا یَلِی الْوَصِیَّ إِلَّا الْوَصِیُّ؛ (کلینی، 1375: ج8، 206؛ حلی، 1421: 165)
تأویل آیۀ مبارکه به خروج امام حسین(ع) است با هفتاد تن از اصحابش که بر سر آنها کلاهخودهایى طلایى است از دو رو، و به مردم اعلام میکنند که این حسین(ع) است که خروج کرده است تا مؤمنان به او شک نکنند که او دجّال و شیطان است، در حالیکه حجّت [بن الحسن] در میان مردم است. پس از استقرار یافتن معرفت در دلهای مؤمنان که او خود حسین است، مرگ امام دوازدهم که حجّت است فرا رسد و همان امام حسین(ع) است که او را غسل مى دهد و کفن میکند و حنوط مى نماید و به خاک مى سپارد، و متصدى تجهیز جنازۀ وصى نشود جز وصى و امام.
4. و نیز میفرماید:
و یملک أمیر المؤمنین فی کرّته أربعه و اربعین ألف سنه؛ (حلی، 1421: 167)
و امیرالمؤمنین(ع) در رجعت خود، چهل و چهار هزار سال حکومت میکند.
موضوع رجعت، علاوه بر روایات، در بسیاری از ادعیه و زیارات مأثوره هم آمده
است. بهعنوان مثال در زیارت جامعه کبیره _ که از معتبرترین زیارات موجود به شمار میرود _ آمده است:
و جعلنی ممّن ... یحشر فی زمرتکم و یکّر فی رجعتکم و یملک فی دولتکم و یشرف فی عافیتکم و یمکّن فی أیّامکم و تقّر عینه غداً برؤیتکم؛ (صدوق، 1413: ج2، 615)
[خداوند] مرا از کسانی قرار دهد که ... در گروه شما محشور میشود و با شما رجعت میکند و در دولت شما به سامان میرسد و در سلامت و عافیت شما مشرف میگردد و فردا چشمانش به دیدن شما روشن میشود.
در زیارت امام حسین(ع) نیز میخوانیم:
فقلبی لکم مسلّم ... انّی من المؤمنین برجعتکم؛ (ابنقولویه، 1356: 218)
قلب من تسلیم فرمان شماست ... من به رجعت شما باور دارم.
در زیارت رسول اکرم(ص) آمده است:
إنّی لَمِن القائلین بفضلکم، مقّر برجعتکم؛ (طوسی، 1411ب: ج1، 289)
من به مقام والای شما معتقدم، به رجعت شما باور دارم.
دیدگاهها دربارۀ رجعت
دیدگاهها در باب رجعت متفاوت است؛ در حالی که اکثر علما با متواتر دانستن روایات رجعت، آن را از ضروریات تّشیع میدانند، عدۀ دیگری اعتقاد به رجعت را لازمۀ مذهب شیعه ندانسته، انکار آن را بلامانع تلقی میکنند. در ذیل، نظرات هر دو دسته آورده میشود:
شیخ مفید (413ق): نظر شیخ مفید دربارۀ رجعت این است که ایمان به رجعت، به آل محمد(علیهم السلام) اختصاص دارد؛ به این معنا که خداوند مردمی از امّت پیغمبر(ص) را پس از مردن و پیش از روز قیامت زنده میگرداند و این عقیدۀ خاندان پیغمبر و از معتقدات شیعیان آنهاست و قرآن مجید نیز بر آن گواه است (نک: مفید، 1413ب: 32).
سید مرتضی علمالهدی (436ق): وی معتقد است با وجود اینکه گروهی از مخالفان، رجعت را امری ناممکن میدانند، امری ممتنع و محال نیست و این موضوع با اجماع شیعۀ امامیّه و اتّفاق نظر علما ثابت میشود (نک: شریف مرتضی، 1405: ج1، 125).
علامه مجلسی (1110ق): ایشان معتقد است رجعت مسئلهای است که شیعیان در تمام اعصار بالاتفاق به آن معتقد بودهاند و میان آنها همچون آفتاب نیمروز مشهور و معلوم بوده است؛ وی با استناد به قریب دویست روایت _ که بهطور متواتر از چهل و چند نفر از محدثان بزرگ و موثّق و علمای اعلام در بیش از پنجاه کتاب آنها نقل شده است _ در تواتر چنین مسئلهای شک نمیکند (نک: دوانی، 1378: 1228).
شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (1227ق): از نظر ایشان ملازمهای میان تشیّع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد و اعتقاد به رجعت، لازمۀ مذهب تشیع نیست و انکار آن زیانی ندارد. وی رجعت را همانند برخی از اخبار غیبی (پیشگوییها) میداند که وقوع آنها پیش از قیامت صورت میگیرد و امر مشهوری است، مانند نزول حضرت مسیح، ظهور دجّال، شورش سفیانی و... و اینها ربطی به اساس دینداری ندارد و از اصول دین نیست؛ نه انکار آن موجب خروج از دین و ارتداد است، و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دینداران و مسلمانان میشود (نک: کاشف الغطاء، بیتا: 99 - 101).
علامه طباطبایی (1360 ش): علامه درباره روایات رجعت قائل به تواتر معنوی است و معتقد است روایات اهلبیت(علیهم السلام) در این رابطه، به تواتر معنوی به ما رسیده است (نک: طباطبایی، 1374: ج2، 107).
شهید سید محمد صدر (1377 ش): وی اعتقادی به تواتر روایات رجعت ندارد و اجماع شیعه در موضوع رجعت را برای عالمان اسلامی ثابت نشده، بلکه مورد اختلاف میداند. ایشان معتقد است عدّهای از علما رجعت را نه از اصول دین میدانند و نه از فروع آن، و اعتقاد به آن را نیز واجب نمیشمرند و معتقدند دانش آن را باید به خداوند سپرد. ولی در مقابل، عدّهای به استناد روایاتی که علامه مجلسی ادعای تواتر آنها را دارد، معتقد به رجعت شده و آن را بهعنوان یک اصل پذیرفتهاند. ایشان بر این اساس بیان میکند نوعی باور عمومی _ و نه اجماع _ در نتیجۀ این روایات پدید آمده است که نباید در حد یک «اصل مسلم» به آن بها داد (نک: صدر، 1384: 545).
ادامه دارد..