نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: باجناق‌نامه

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیرارشد انجمن فن آوری و انجمن دفاع مقدس
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8676
    نوشته
    25,238
    صلوات
    71109
    دلنوشته
    439
    ازطرف مرحوم پدرم:خدابیامرزدشان "الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجّل فَرَجَهم
    تشکر
    24,768
    مورد تشکر
    19,225 در 11,578
    وبلاگ
    37
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    kabotar باجناق‌نامه

    باجناق‌نامه

    *آمدی باز از در ناسازگاری باجناق*
    *آمدی پا روی اعصابم گذاری باجناق*

    *واقعیّت را بگویم برخلاف انتظار*
    *نزد مادرزن هوایم را نداری باجناق*

    *می‌فروشی زیرقیمت بنده را، آدم‌فروش*
    *بار خود را بسته‌ای با پاچه‌خواری باجناق*

    *روز اوّل از سر خوش‌باوری و سادگی*
    *فکر کردم مرد نیک روزگاری باجناق*

    *تازه فهمیدم چه موجود عجیبی در تو هست*
    *بس که خوردم از زبانت زخم کاری باجناق*

    *تا که نابودم کنی ای نورفیقِ نارفیق*
    *داده‌ای با دشمنانم دست یاری با جناق*

    *دست خود را حلقه کرده اهرمن بر گردنت*
    *تا بگیرد با تو عکس یادگاری باجناق*

    *از زمان آشنایی با تو هی آورده‌اند*
    *پاقدم‌هایت برایم بدبیاری باجناق*

    *از عقب استیل تو مانند آقازاده‌هاست*
    *از جلو مانند برج زهرماری باجناق*

    چشم نازِ نیمه‌بازت* *مشکلش از خواب نیست
    من فدای چشم و ابرویت، خماری باجناق

    مانده‌ای مابین حرف مادر و مادر زنت
    از جلو و از عقب تحت فشاری باجناق

    ترش‌رویی، تندخویی، شورچشمی **بگذریم
    تلخِ تلخی، تلخ‌تر از ته‌خیاری باجناق

    نزد مادرزن اَدا اَطوارِ تو حرص‌آورست
    مثل یک فرزند لوس ته‌تغاری باجناق

    در مسیر زندگی تقدیر من این‌گونه بود
    مدّتی را با تو باشم هم‌قطاری باجناق

    مطمئن هستم اگر ما نیز دختر می‌شدیم
    می‌شدم از بخت‌ بد هم با تو جاری باجناق!

    خنده را می‌گیرد آن تصویر تو از چهره‌ام
    اوج یک اندوه و درد ناگواری باجناق

    هرکجا هستی وجودت هم مُبدّل می‌کند
    جشن ما را به عزا و سوگواری باجناق

    تا غذا را می‌پزند از آسمان سرمی‌رسی
    تیزچشمی مثل یک بازِ شکاری باجناق

    فال حافظ را گرفتم گفت عمری داشتیم
    اشتباهی ما ز یاران چشم یاری باجناق

    می‌تراشم چوب گز را محض یک تیر دوشاخ
    رستم دستانم و اسفندیاری باجناق*

    می‌زنم بر دیدِگانت آن‌چنان کز درد و رنج
    شب بخوابی و سحر سر برنداری باجناق





    حالا اگر جرأت داری بفرست واسه باجناقت







    باجناق عزیز گفتم فقط یه کم بخندی


    حسنعلی ابراهیمی سعید
    https://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07709017228885823278.jpg

    ویرایش توسط حسنعلی ابراهیمی سعید : 04-01-2019 در ساعت 15:29

  2. تشكر

    مدير اجرايي (26-05-2019)

  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi