صفحه 2 از 31 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 307

موضوع: تاریخ تحولات سیاسی ایران

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دوران حکومت صفویان

    شاه اسماعیل (930 - 907) عواملی که دوره شاه اسماعیل را پراهمیت می سازند، عبارتند از:
    1. رسمیت یافتن مذهب تشیع، 2. یگانگی دین و سیاست، 3. مرکزیت داشتن قدرت حکومت پس از قرنها بی ثباتی و عدم تمرکز.
    عوامل مشروعیت سلاطین صفویه بخصوص شاه اسماعیل اول عبارت بودند از: 1. مسند مرشد کامل داشتن (رابطه مرید و مراد) 2.مقام نیابت مذهبی برای خود قائل شدن، 3. مقام فره ایزدی (سایه خدا) شاهنشاهی ایران؛ که البته این عناوین هم به طور طبیعی و خودجوش و هم با تبلیغات فرهنگی و سیاسی بعنوان مشروعیت صفویان معرفی می شد.
    عوامل فوق در ازمنه بعدی، بویژه بعد از مرگ شاه عباس اول، بتدریج مشروعیت خود را از دست داد و در دوره صفویه از میان رفت؛ چرا که به علت رسوخ مذهب تشیع و اعلام نیابت امام زمان (عج) از سوی مجتهدان و فقها، مقام نیابت برای شاهان، عنوانی جعلی قلمداد شد. البته ذکر این نکته ضروری است که صفویه ظاهر مقدس خود را هر چند که در پایان کار از پشتوانه کمتری برخوردار شده بود، تا انتهای حکومت حفظ کردند. یک علت آن هم این بود که نوعی پیوند عمیق بین مذهب شیعه - که مقدس ترین چیز برای مردم ایران بود - صفویه دیده می شد؛ تقارن و پیوندی که تا سالیان دراز از مشروعیت و مقبولیت هر سلسله و فردی بجز صفویه جلوگیری می کرد.
    گذر از تصوف به تشیع: چون تصوف برای اداره حکومت بکار نمی آمد و رابطه مرید و مراد برای کشور داری کارآیی لازم را نداشت و از طرفی مشروعیت مذهب تسنن از میان رفته و برای اداره کشور به ایدئولوژی منسجمی نیاز بود، صفویه هر چه بیشتر به سمت تشیع و فقه شیعی کشیده شدند.
    طایفه های حمایت کننده از صفویه: قزلباشها هفت ایل جنگجو بودند و ایران سالها در دست همین هفت ایل بود. بعد از سقوط صفویه هم دو ایل افشار و قاجار که جزء این هفت ایل بودند، حکومت را در دست گرفتند. قزلباشها هم نیروی جنگی داشتند و هم شریک سیاسی حکومت بودند. ایلهای قزلباش عبارت بودند از: 1.تکه لو، 2.افشار 3. قاجار، 4. روملو، 5. شاملو، 6. ذوالقدر، 7. استاجلو.
    در بین این طوایف یک گروه نخژخبه وجود داشت که اهل اختصاص نامیده می شد و تربیت سلاطین را بعهده داشتند. هر کدام از افراد این گروه، به اصطلاح لله شاه یا تربیت کننده او محسوب می شد.
    در زمان صفویه، سه عنصر عمده وجود داشت: دین سالاری، دیوانسالاری، نظامیگری؛ که نزدیکی یا دوری هر یک از اینها از یکدیگر، کشور را دچار تحولات و فراز و نشیبهای گسترده ای می کرد.
    گاه دخالت قزلباشها - که قدرت اصلی صفویه در بعد نظامی بودند در امور برای سلاطین بسیار گران تمام می شد؛ چرا که آنها قدرت نظامی و سیاسی حکومت را با هم می خواستند و این خواسته بخصوص وقتی شاه جوانی بر سر کار می آمد، بطور طبیعی کشور را به بحرانهای جدی می کشاند.
    عوامل مؤثر در گذار از تصوف به تشیع عبارت بودند از:
    1. عمق یافتن مکتب تشیع، 2.عدم کارآیی رابطه مرید و مرادی در تصوف، 3.مهاجرت علمای لبنان به ایران و مجاهدتهای ایشان.
    دلایل تغییر مذهب از سنی به شیعه در ایران: 1. سقوط خلیفه در بغداد، 2.وجود فرقه های صوفیه که حد فاصل شیعه و سنی بودند، مانند: بکتاشیه، مشعشعیه و...، 3.حکومتهای سنی غیر متعصب، 4.تلاش خاندان شیعه شیح صفی الدین.
    مقامات مهم زمان شاه اسماعیل: 1. خلیفةالخلفاء که تا زمان شاه سلطان حسین وجود داشت ولی فقط در زمان شاه اسماعیل حائز اهمیت بود؛ 2. وکیل نفس نفیس همایون و صدراعظم یا اعتمادالدوله.
    اولین اقدام شااه اسماعیل، رسمیت دادن به مذهب شیعه بود. اقدام مهم دیگر او، کسب اقتدار و استقلال ملی برای ایران بود؛ قبل از آن، کشور ایران برای قرنها از استقلال ملی و تمامیت ارضی محروم بود.
    جنگ چالدارن: در سال 920 ه.ق. با عمق یافتن مذهب تشیع در دولت صفویه، دولت عثمانی احساس خطر کرد و در مقابل دولت ایران به موضع گیری علنی پرداخت که این خصومت سرانجام به جنگ چالدان منجر شد. در این جنگ، سپاه چهل هزار نفری شاه اسماعیل در برابر سپاه صد هزار نفری عثمان قرار گرفت (4) که به علت فزونی نفرات سپاه عثمانی و استفاده آنها از باروت و توپ، شاه اسماعیل شکست خورد و قسمت مهمی از دیار بکر از ایران جدا شد. گاه عظمت مشکلات مانع از حل آنها می شود. در این مواقع، دلیل شکست را نه در بی کفایتی بلکه در عظمت و بزرگی حادثه باید جستجو کرد.
    اثر بسیار مهمی که جنگ چالدران در پی داشت، انزوای شاه اسماعیل بود؛ چرا که با از دست رفتن دیار بکر، قداست شاه اسماعیل تا حدودی از بین رفت و جنبه الهی و شکست ناپذیری و اسطوره ای او در نزد قزلباشها تا حدودی متزلزل شد. در اینجا این سوال مطرح می شود که چرا عثمانیها از تبریز جلوتر نیامدند و همانجا متوقف شدند؟ جواب این است که یکی از تاکتیکهای مهم جنگی صفویان، سیاست امحای منابع بود؛ بدینصورت که آنها بعد از شکست خوردن، منابع و زمینها را آتش می زدند و پشت دشمن را خالی می کردند تا نتواند در عمق خاک ایران نفوذ کند. این سیاست باعث می شد که سپاه متجاوز فاتح فقط به همان تصرف حدود سر حداث اکتفا کند. البته تاریخ نشان می دهد که صفویان بعد از تجدید قوا و ساماندهی خود، دوباره برای باز پس گیری مناطق اشغالی تلاش می کردند.








    امضاء


  2. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اصول کشور داری در دوران حکومت صفویان


    سلاطین صفوی نه نفر بوده اند که اسامی آنان به ترتیب عبارت است از:
    1. شاه اسماعیل اول، 2. شاه طهماسب، 3.شاه اسماعیل دوم، 4.محمد شاه خدابنده، 5. شاه عباس اول، 6. شاه صفوی، 7. شاه عباس دوم، 8. شاه سلیمان، 9. شاه سلطان حسین.
    بعد از مرگ شاه اسماعیل، چون پسرش طهماسب خرد سال بود، سه تن از سران قزلباش به نیابت صفویه حکومت کردند. به همین دلیل، کشور تا هفت سال به هرج و مرج کشیده شد؛ ولی از آنجا که قداست صفویه و عصبیت ناشی از آن هنوز وجود داشت و قزلباشها مشروعیت خود را از صفویه می دانستند، نمی توانستند حکومت را از صفویه بگیرند. شاه طهماسب (984 - 930): ابتدا تحت تسلط سران سه ایل روملو، استاجلو و تکه لو بود؛ اما وقتی بزرگتر شد و قدرت پیدا نمود؛ قزلباشها را محدود کرد. در این زمان، عنصر ایرانی و تدبیر ایرانی در مقابل عنصر قزلباش قوت گرفت و این تدبیر ایرانی، روحیه نظامیگری ترکان و ترکمنان را محدود می کرد. البته تضعیف تدبیر ایرانی و یا تضعیف روحیه جنگی قزلباشان، هر دو برای ایران مصیبت بار بود و کم می شد که فرمانروایی مانند شاه عباس پیدا شود که بتواند هر دوی این نیروی کار آمد و مهم را در یک جهت هماهنگ کند و از آنها بهره گیرد. شاه طهماسب پیمان صلحی به نام آماسیه با عثمانی منعقد کرد که در نتیجه آن تا سی سال کشور را آرامش فرا گرفت؛ و از آنجا که شهر تبریز در معرض تعرض عثمانیها بود، شاه طهماسب پایتخت خود را به قزوین منتقل کرد.
    به گفته تاریخ، شاه طهماسب به لحاظ عمل به عدالت و اجرای امر به معروف و نهی از منکر، بهترین و موفق ترین و مقیدترین سلطان صفویه بوده است. شاه طهماسب همچنین در یکی از دیدارهایش فرستادگان دولتهای اروپائی را تحقیر کرد و آنها را تا مدتها به دربار خود در قزوین راه نداد و حتی بعد از حضور آنها در دربار، قدمهای آنها را نجس دانست و تطهیر دربار و بارگاه خود را خواستار شد و در مقابل پیاام سلاطین اروپایی نیز جواب داد:
    ما به کار کارفرما احتیاجی نداریم. به همین دلیل مورخان و مستشرقان اروپایی بسیار از او بدگویی کرده اند و می کنند و در بسیاری از متون تاریخی خود با نفرت از او یاد می نمایند و وی را فناتیک و خشک و متعصب می نامند. ناگفته پیداست که این تحقیق بعد از قرنها، در ذهنیت اروپاییان باقی ماند؛ چرا که تحقیر تاریخی به یاد ماندنی بوده است.
    در زمان شاه تهماسب، عنصر دیوان سالار ایرانی تقویت شد و رقابت دیوانسالاران ایرانی و قزلباشهای ترکمن شدت گرفت. و به همین جهت، شاه تهماسب برای کاهش قدرت قزلباشها، تعداد زیادی غلام بچه قفقازی و چرکسی و گرجی را به دیار خود آورد؛ که این نیروی جدید، به شاه وفادار بودند. با این اقدام در ترکیب نژادی حکومت صفویه تغییراتی به وجود آمد. نتیجه مثبت این عمل آن شده که در ازمنه بعدی برای مدتی هر کسی که لایقتر بود، بر سر کار می آمد. و این باعث شد که نوعی شایسته سالاری و حاکمیت ضابطه و لیاقت جایگزین مبنای عشریه ای و روابط غیر اصولی شود. بعد از مرگ شاه تهماسب، نه فرزند از او باقی ماند که هفت نفر از مادران گرجی و دو نفر از مادران ترکمن بودند. یکی از این دو فرزند، محمد شااه خدابنده، پدر شاه عباس و دومین آنها، اسماعیل دوم بود که هر دو به کمک نیروی قزلباشها به حکومت رسیدند.
    شاه اسماعیل دوم (985 - 984) و سلطان محمد خدابنده (985 - 996): چون لله این سلطان، فردی سنی مذهب بود، خود نیز سنی مذهب شد. او از جهتی بسیار قسی القلب بود؛ لذا طولی نکشید که مورد نفرت عمومی قرار گرفت. مرگ و یا قتل مرموز وی، خیلی زود به این دوران تاریک و سیاه ستم پایان داد. قزلباشهایی که او را برکنار کرده بودند، سلطاان محمد را به سلطنت رساندند. در زمان محمد خدابنده، به علت ضعف و کم توانی سلطنت و نیز به دلیل رقابت درباریان و قزلباشها کشور تضعیف و مملکت به هرج و مرج کشیده شد. از سوی دیگر، زن و خواهر سلطان هم به رقابت با یکدیگر پرداختند و این هرج و مرج هرچه بیشتر باعث افول قدرت مرکزی صفویه شد.
    در این زمان، دولت عثمانی فرصت را مغتنم شمرد و در سال 993 به ایران حمله کرد و تبریز را به اشغال خود در آورد. ازبکها هم از جانب دیگر هجوم آوردند و خطر سقوط صفویان باعث شد تا بزرگان کشور چاره اندیشی کنند؛ و این چاره همانا به تخت نشاندن عباس اول بود.
    شاه عباس اول (1035 - 996): چون در زمان سلطان محمد، کشور صفوی رو به فروپاشی گذاشت، دو تن از سرپرستان شاه عباس که قبلاً او را فراری داده بودند، تصمیم گرفتند که وی را به حکومت برسانند و سرانجام نیز در این امر موفق شدند. شاه عباس در آغاز حکومت خود با مشکلاتی روبرو بود؛ که اهم آنها عبارت بودند از: 1. نبود امنیت، 2. نابسامانی سپاه، 3. در هم ریختگی اقتصاد، 4. اشغال کشور.
    شاه عباس در ابتدای کار (998) هجری قمری با دولت عثمانی صلح کرد و برای خلاصی از عثمانیان، تا لرستان را به آنان واگذارد و برای ایمن شدن از سوی قزلباشها و دخالتهای آنان، از نیروی سومی متشکل از گرجی و غیر گرجی، ارتشی چهل هزار نفری بنام شاهسون بوجود آورد؛ که البته اینان عصبیت قزلباشها را نداشتند. شاه عباس بین قزلباش ترک، دیوان سالار ایرانی و نیروی سوم، تعادلی ایجاد کرد. نیروی شاهسون در مقابل قزلباش، یک اشرافیت نظامی جدید محسوب شد.
    از آنجا که امکان مقابله با ازبکها و عثمانی ها در قزوین نبود و از آنجا نمی شد به خوبی نیرو را به مرز فرستاد، شاه عباس مرکز حکومت را به شهر اصفهان منتقل کرد و به آبادانی آن شهر پرداخت. شاه عباس ازبکها را از خراسان بیرون کرد و در سال 1007 هجری قمری مشهد و هرات را از آنان پس گرفت و مرزهای شرق را امن ساخت. از بعد از بیست سال ( در سال 1012 هجری قمری)، تبریز را هم از عثمانی مسترد داشت.
    در زمان شاه عباس، حکام ولایات مالیات کمی به دربار می پرداختند. آنان در زمان جنگ نیز نیروی جنگی می فرستادند؛ ولی در اداره ولایت تقریباً مستقل بودند. شاه عباس در این مورد سیاستی دیگر در پیش گرفت و تعدادی از ولایات را به ولایت خاصه تبدیل کرد که حکام آن از دربار اعزام می شدند و حالت غیر مستقلی داشتند؛ و آنها باید همه مالیاتها را به مرکز می فرستادند. بعدها این روند تبدیل ولایات به ولایات خاصه رو به فزونی گرفت و تضعیف قزلباشها شد. این عمل موجب شد که در زمانهای جنگ، قزلباشها به تعداد زیاد و با سرعت به کمک صفویه نروند. و یکی از عوامل انحطاط و سپس سکوت صفویه نیز همین مطلب بوده است به هر حال شاه عباس بعد از بیست سال در سال 1012 هجری قمری؛ تبریز را آزاد و عثمانی ها را قلع و قمع کرد و این موفقیت باعث نفوذ و قدرت زیاد ایران در صحنه سیاست داخلی و خارجی شد.
    در سال 1032 ه.ق، شاه عباس بغدا را هم تصرف کرد (که بعدها در زمان شاه صفی از دست ایران خارج شد). از اقدامات اساسی دوران شاه عباس اول آن بود که برای اولین بار در زمان او صنعت قالیبافی در تمام ایران رواج یافت و صنعت چینی سازی، ابریشم بافی، ساختمان سازی و سفال گری به اوج خود رسید.
    شاه عباس بیش از همه در آبادانی اصفهان کوشید؛ به طوری که در میدان نقش جهان این شهر، سه امارت به نشانه سه شاخص طراحی و کم کم در ازمنه بعدی تکمیل شد: الف - مسجد جامع عباسی (امام) و مسجد شیخ الطف الله (دو نماد از مذهب) ب - کاخ آلی قاپو (نماد سیاست)، ج - بازار (نمااد اقتصادی). و معلوم است که دو مسجد یعنی دریانت بر آن دو سعنی سیاست و اقتصاد احاطه دارد.
    شاه عباس برای تجارت باا اروپاییان، زیر کانه از ارمنیها بهره جست؛ چرا که آنهاا با اروپاییان هم مذهب بودند و زبان و روحیات آنها راا بهتر می فهمیدند، لذا می توانستند حس اعتماد بهتری را در تجارت در آنان ایجاد کنند.
    رمز موفقیت شاه عباس در امور سیاسی: در خصوص موفقیتهای سیاسی شاه عباس اول، بعنوان یکی از نمادهای طلایی اوج حکومت و اقتدار ایران، می توان به این عوامل اشاره کرد:
    1. در اهداف خود صبور بود، 2. متخلفان را سخت مجازات می کرد، 3. از وضع مردم خود آگاه بود (با لباسی مبدل به میان مردم می رفت)، 4. یک نظامی مدبر بود، 5.اگر به کسی اعتماد داشت، به او آزادی عمل می داد 6. یک مرد سیاسی - نظامی خلاق بود.
    شاه عباس در زمان خود، قدرتمندترین سلطان و حکام زمانش بود و این نقل به علت خود کامه بودن سلطنتش، بلکه به جهت نفوذ معنوی، قدرت اقتصادی و نظامی توکل و تدبیرش بوده است. البته جانشینان شاه عباس در سراشیبی سقوط قرار گرفتند و تا سال 1135 ه. ق.سال سقوط اصفهان حدود صد سال از دوران شاه عباس فاصله وجود دارد.
    کارهای مهم شاه عباس: 1. شاه عباس در زمان خود، شهر اصفهان را به طرز با شکوهی ساخت.، چنانچه شهر اصفهان بعد از بغداد بزرگترین شهر اسلامی در تاریخ جهان اسلام.
    که تا آن زمان در تمدن اسلامی ساخته شده بود (یک شهر می تواند نمایانگر روح و فرهنگ زمان خود باشد.، 2. شاه عباس اول، کاروان سرا و شبکه راه سازی را در ایران توسعه داد، که این خود باعث توسعه بازرگانی شد.، 3.صنعت قالی بافی را از یک صنعت محدود روستائی به یک صنعت ملی تبدیل کرد؛ 4. ابریشم را به اروپا صادر کرد و از این راه ثروت عظیمی به ایران آورد و ایران به بزرگترین صادر کننده ابریشم در ایران تبدیل شد البته این انحصار بعدها به وسیله اروپائیان از بین رفت)؛ 5. فنون مربوط به کتاب، کاغذ و هنر و نقاشی و علم را رشد داد؛ 6. شهر فره باز ساری را بنا کرد که کاخ تابستانی او نیز محسوب می شد؛ 7. کاخ اشرف را بنا کرد؛ 8. ناحیه صنعتی جلفا را ایجاد کرد؛ 9. در زمینه رشد صنایع نظامی و ایجاد مشاغل و حرفه ها تلاش زیادی کرد، 10. در سایه امنیت و رشد مدنیت ایجاد شده، رشد علم و فرهنگ و ترویج فکر و مباحثه و نوشته های متعدد فقهی، فلسفی، اجتماعی و عرفانی و ادبی به منضه ظهور رسید، وجود شخصیتهای بی نظیر مثل شیخ بهائی، میرداماد، میرفندرسکی و ملاصدرا مؤید کلام گفته شده است.
    صفات منفی شاه عباس:1. راه حلهایی که شاه عباس برای تقویت حکومت خود در پیش می گرفت، گاه در پایان به ضرر حکومت صفویه تمام می شد (از جمله کشتن برخی شاهزادگان)؛ 2. نظام ولایات خاصه را بوجود آورد که باعث شد مالیات زیادی بر مردم تحمیل شود و ظلم و ستم، اجحافهای بعدی را در پی داشته باشد، 3. با کاهش قدرت قزلباشها، ایران را از یک نیروی نظامی قوی محروم کرد که همین بعدها باعث تضعیف صفویه شد؛ 4. فرزندانش را به علت سؤظن به آنها می کشت، و بدین ترتیب جانشین لایقی برای خود باقی نگذاشت.
    مقامات مذهبی در عصر صفویه: در این زمان، علمای بزرگ با القاب شیخ الاسلام، صدر و ملاباشیگری خوانده می شدند.
    شیخ الاسلام: رئیس همه علما بود و حکم او را شاه می داد (البته این حکم، تفویضی نبود، بلکه به مقام اجتهاد دلالت داشت).
    ملاباشیگری: مقامی که رابط بین علما و دربار بوده است (این نقش در زمان قاجار به امامان جمعه داده می شد).
    صدر خاصه: به امور مذهبی سلطنتی رسیدگی می کرد.
    صدر عامه: اداره موقوفات در زمان شاه عباس به این مقام داده شد؛ قضاوت هم با مقام صدر عامه (صدرالممالک) بود. مقر اصلی مقام صدر، دارالسطنه بود.
    بست نشینی: در خانه برخی علما قسمتی وجود داشت که اگر کسی به آنجا می رفت و بست می نشست، هیچ مقام دولتی حق تعرض به او را نداشت. همین امر، عامل درگیری بین دولت و علما بود و تا حدودی باعث تخفیف ظلم ستم برخی حکام محلی می شد (این مورد بویژه در کشوری که عدلیه و دستگاه مستقل قضایی نداشت - در دوره قاجاریه - نمود بیشتری داشته است).
    .







    امضاء


  5. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    علل سقوط صفویه انحطاط صفویه و جانشینان، شاه عباس اول (1135-1038)

    حکومت و کشورداری شاه عباس اول، اوج قدرت و رشد صفویان است. بعد از شاه عباس اول این رشد و ترقی شتاب کمتری به خود گرفت؛ تا آنجا که سلطنت مرشد سرخ کلاهها به دست افاغنه نابود شد. اما بعد از شاه عباس اول، تا زمان سقوط کامل، یک قرن طول کشید. بد نیست جانشینان شاه عباس را تا قبل از به زیر آمدن از تخت سلطنت در سراشیبی سقوط به اجمال معرفی کنیم.
    شاه صفی: سیاست تبدیل ایالات به ممالک خاصه را به دلیل آنکه منافع بیشتری در آن می دید، ادامه داد؛ هر چند که این عمل سبب کاهش قدرت نظامی کشور شد و در نتیجه بغداد از دست ایران رفت.
    شاه عباس دوم: سیاست تبدیل ولایات کشور به ولایات خاصه را تداوم بخشید؛ که این عمل، باعث فشار بر مردم و ایجاد بی نظمی بیشتر و سستی پایه های نظام حکومتی و اداری صفویان شد.
    شاه سلیمان: از این شاه به بعد، هر چند که قدرت اصلی مذهبی و معنوی جامعه بیشتر در دست علمای شیعه بود، رقابت سیاسی دربار و وزرای ایرانی و نیروی سوم همچنان روند انحطاط خود را ادامه داد و این رقابت و نبود وحدت، اقتدار و حاکمیت مرکزی را تضعیف کرد. مرحوم مجلسی - از علمای برجسته شیعه - معاصر این شاه بوده است. در این دوران، تشیع فقاهتی غالب شد و قدرت سلاطین صفوی از نظر قداست دینی پایین تر آمد و بدین ترتیب، با تغییر فضای اجتماعی کشور، قدرت تصوف کاهش یافت ولی رقابتهای مذهبی همچنان ادامه داشت و این رقابتها در عرصه های مختلف به دلیل نبود تدبیر مرکزی و فرد لایقی که بتواند از این رقابتها جهت بالندگی جامعه استفاده کند و در کنار پریشانی اقتصادی و نظامی عاملی ویرانگر برای کشور قزلباشان محسوب می شد و در نهایت باعث بر هم خوردن تعادل جامعه و حکومت صفوی شد.
    شاه سلطان حسین (سقوط 1135): در زمان او، بی کفایتی دربار به اوج خود رسید و حرمسرا قدرت زیادی پیدا کرد؛ ضعف نظام کشور کم کم هویدا شد؛ و با سست شدن ارکان نظام، افغانها آخرین ضربه را فرود آوردند.
    شاه سلطان حسین در زمانی می زیست که سلطنت تیموریان هند نیز سست شده بود و این باعث شد که افغانها آزادی عمل زیادی پیدا کنند. محمود افغان در رأس قدرت قرار گرفت و بایست هزار نفر از کرمان به یزد آمد.
    در زمان چهار سلطان آخر صفویه، (قدرت مرشد کامل) کم و در مقابل قدرت علما زیاد می شود. نیروی سیاسی علمای شیعه وارد صحنه سیاست ایران می شود در نتیجه، شاه دو مورد از اهرمهای مشروعیت اوایل صفویه را از دست می دهد: 1. مرشد کامل، 2. ادعای نیابت و جنبه تقدس مذهبی. البته این به معنای تزلزل در مشروعیت آنان نبود، و ظاهراً محبوبیت صفویه حتی تا دهه های بعد از سقوط آنان کم و بیش در میان مردم باقی بوده است. علاوه بر اینها، وضع اقتصادی نیز بد و نیروی نظامی ضعیف می شود. البته اگر همه این عوامل بر اینها، وضع اقتصادی نیز بد و نیروی نظامی ضعیف می شود. البته اگر همه این عوامل با کفایت و تدبیر برنامه ریزی می شد و در مسیر درست قرار می گرفت، رشد و بالندگی جامعه را در پی داشت. نباید از نظر دور داشت که با تمام این احوال، صفویه همچنان بزرگی و شکوه داشت و اثر این شکوه و بزرگی حتی تا دهه های بعد نه تنها در ذهنیت مردم ایران که در اروپا باقی مانده بود.








    امضاء


  7. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    سقوط صفویه

    در زمان شاه سلطان حسین، دیگر نیرویی به نام قزلباش وجود نداشت؛ به قدرت رسیدن محمود افغان، صفویه در ایران و تیموریان در هند در ضعف بسر می بردند. عصبیت صفویه به طور محسوسی از میان رفته بود. شاه سلطان حسین فردی کم اقتدار برای حکومت بر ایران بود. اقبال دیگری که محمود افغان داشت، این بود که حاکم مقاوم کرمان در موقع محاصره شهر در گذشت.
    در این زمان، حکومت عثمانی در وضعی نبود که به ایران حمله کند. روسها البته به ایران طمع داشتند؛ اما در کل این دوران، استعمار نقش اصلی و محوری ندارد و بعد از جنگ دوم ایران و روس بود که بیگانگان کاملا بر روند سیاست ایران تأثیر می گذارند.
    محمود افغان در سال 1135 هق. به ایران حمله کرد و با استفاده از عوامل مذکور توانست اصفهان را محاصره و بعد از شش ماه با کشتن هشتاد هزار نفر اصفهان را فتح کند.
    محمود افغان، پس از فتح اصفهان، بسیاری از آثار تاریخی، بناها، قصرها، و آبادیها را نابود کرد و شاهزادگان صفوی را بقتل رساند.
    سرکوب فتنه افغان: شاهزادگان صفوی به کمک نادرشاه افشار موفق شدند افغانها را سرکوب کنند؛ و چند سال بعد (سال 1142) نادر توانست ایران را از فتنه افغان نجات دهد.
    سلطنت نادر: در سال 1148 هق.، نادر با فراهم آوردن شرایطی توانست در دشت مغان بعنوان شاه جدید ایران به تخت سلطنت بنشیند.
    از آنجا که تشیع، عامل وحدت در ایران بود لذا آشکارا کشور را از فروپاشی نگه می داشت. سیاست نادر بر این قرار گرفت که این وحدت مذهبی را تغییر دهد و این باعث دوری بیشتر مردم از وی شد.
    از عجایب تاریخ آن روز ایران این بود که در سال 1135 هق. پایتخت ایران سقوط کرد و بعد از 16 سال (در سال 1151 هق.) نادرشاه پایتخت هند را فتح کرد.
    نادرشاه در سال 1160 هق. کشته شد.
    سال سرنگونی
    دولت
    سقوط پایتخت
    توسط
    1135 ه ق.
    دولت صفوی
    ایران (اصفهان)
    محمود افغان
    1151 ه ق.
    دولت تیموری
    هند(دهلی)
    نادرشاه

    معتبرترین کتاب تاریخ صفویه کتاب عالم آرای عباسی نوشته اسکندر بیگ منشی است که در دوره شاه صفی فوت شده است کتب دیگر عبارتند از عالم آرای صفوی، شرفنامه، احسن التواریخ، تذکره شاه طهماسب، تاریخ خلد برین، تذکره الملوک، سلسله الذهب صفوی، احسن تواریخ.
    سفر نامه نویسان اروپایی دوره صفوی عبارت بودند از:
    1. تجار: که بیشتر به وضع اقتصادی ایران می پرداختند.
    2. سیاستمداران: که بیشتر به اوضاع سیاسی ایران می پرداختند.
    3. ماجراجویان و متفکران و نویسندگان: معروفترین سفرنامه نویس عصر صفوی ایران، شاردن فرانسوی و دیگری تاورنیه بوده است. البته شاردن با تمجید از ایران و ایرانی و به تصویر کشیدن قدرت و عظمت ایران صفوی، باعث شد درک مثبتی از ایران در اروپا و غرب ایجاد شود.
    یکی دیگر از سفر نامه نویسان، کمپر سوئدی بوده است.
    اما از افراد دیگری که به ایران آمده و سفرنامه نوشته اند، کشیشهایی بوده اند از دو فرقه «فرانسیسکن»ها و «دومنیکن»ها؛ که بیشتر به وضع مذهبی ایران توجه داشتند و سفرنامه هایی چاپ کردند، و یکی از معروفترین این کشیشان، کروسینسکی است. کشیشهایی که به ایران آمدند، بیشتر از فرقه دومنیکن بودند و البته تأثیر مذهبی بسیار اندک در زمینه های دینی و فرهنگی داشته اند و این به جهت نفوذ و اعتقاد مردم شیعه مذهب بوده است.








    امضاء


  9. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    مشخصات سیاسی - اقتصادی جامعه صفوی

    1. جامعه صفوی به شکل هرمی بوده است که در رأس آن پادشاه قرار داشت. پادشاه ایران در دوره صفوی غیر از فرعون یا امپراتور ژاپن است. پادشاه در ایران صفوی بیشتر در کنار مردم بود؛ و در یک جمع بندی کلی شاه صفویه در مقایسه با دورانهای دیگر، به مردم نزدیکتر بوده است.
    2. قدرت شاه در دوره به دلیل برخورداری از نفوذی چند جانبه، از حکام دیگر زمان خود در سایر کشورها بیشتر بوده، و بنابراین در مقاطعی، قدرتمندترین پادشاه دنیا محسوب می شود. البته علت این نفوذ، در نوع عصبیت صفویان است که حاکم، هم پادشاه، هم مرشد کامل و هم دارای قداست بوده و از این جهت قدرت زیادی داشته و این قدرت همه جانبه های معنوی، مادی، نظامی و اقتصادی را شامل می شده است (البته در طول 229 سال حکومت صفویان، بتدریج به مشروعیت و مقبولیت همه این عوامل ضربه می خورد).
    3. کد خدا (که از نوعی مشروعیت داخلی برخوردار بود) و نهادهایی مانند اصناف و سایر گروههای اجتماعی وجود داشت که بعنوان نوعی واسطه بین حکومت و مردم، فعالانه عمل می کرده اند.
    4. جامعه قاجاریه، فضیلت سالار نیست؛ در حالیکه در دوره صفویه مقامهای مهم حکومتی و قدرت، صرفا به ارث نمی رسیده است، بلکه اشخاص بالیاقت امکان پیشرفت داشته اند؛ مثلاً الله وردیخان غلامی از نسل نیروی سوم بود که به مقام صدارت رسید. بنابراین، جامعه صفوی تا حدودی فضیلت سالار بوده است. هر چند که به اواخر صفویه که نزدیک می شویم، این عوامل بالنده کمتر شده است.
    5. تغییر اشرافیت در صفویه بچشم می خورد. از آنجا که قوای ایلی صفویه هفت ایل بودند و اسرافیت، قدرت و ثروت، مدام دست به دست می شد، هیچکدام از قبایل قزلباش برای مدتی طولانی قدرت را در دست نگرفتند تا به پیدایی نوعی اشرافیت کهن زمین دار منجر شود. نخبگان حکومتی اشرافیت نیز در روش سیاسی صفویه رشد زیادی نمی کنند.
    6. تبدیل ولایات به ایالات خاصه، نیروی نظامی قزلباشها را متزلزل کرد: ولایات را یک فرمانده قزلباش اداره می کرد؛ ولی وقتی به ایالت خاصه تبدیل شد، یک مسئول از مرکز به ایالت می آمد که مالیات می گرفت و به مرکز می فرستاد. این سیاست اقتصادی در دراز مدت برای کشور زیانبار بود.
    7. دهقانان در مقاطعی از زمان، از همه همطرازان خود در اروپا وضعیت بهتری داشتند؛ حتی برخی از سفرنامه نویسان اروپایی با اظهار شگفتی نوشته اند که زنان روستایی ایران طلاجات استعمال می کرده اند.
    8. بیوتات خاصه شریفه (که نوعی سرمایه داری دولتی بود) باعث می شد که صنعتگران در یک جا جمع شود و صنعت و هنر رونق گیرد.
    9. در زمان شاه عباس، به اقلیتهای مذهبی (مثل زرتشتیان و بسیاری از ارامنه) آزادی داده می شد. علت این بوده که صفویه این اقلیتها را به ایران آوردند تا به اروپا بروند و با هم مسلکهای خودشان در اروپا معامله و مبادله کالا کنند؛ که با این سیاست اقتصادی، به در آمد ایران کمک زیادی می شده است.
    10. شبکه راهداری ایران، شامل کاروانسراها و راههای مواصلاتی بوده است و همه راههای ایران با نظم و ترتیب و برای مقاصد اقتصادی به هم متصل می شدند. و از آنجا که در کاروانسراها، هم مبادلات کوچک تجار صورت می گرفت و هم محلی برای مبادله فرهنگی بود، به واسطه آنها، رشد فرهنگی و اقتصادی قابل ملاحظه ای پیدا شد.
    11. رقابت داخلی بین عنصر ترک و ایرانی و نیروی سوم جامعه ایران را گاه دچار تشنج می کرد. البته باید گفت قبل از بوجود آمدن نیروی سوم، هر وقت نیروی قزلباش تفوق می یافت، نیروی نظامی قدرت می گرفت و هر وقت تدبیر ایرانی حاکم می شد، قدرت نظامی کم می شد و نیروی سیاسی افزایش می یافت؛ و وقتی نیروی سوم به صحنه اجتماعی وارد شد، رقابت بیشتری بین اینها بوجود آمد. و آنگاه که این نیرو تحت کنترل در می آمد، نوعی رقابت و سپس رشد را در پی داشت.
    12. عوارض راهداری، از منابع مهم پولی برای دولت بود. تحت راهداران ایرانی، در ازای راهنمایی کاروانها و امنیت مسافرین، از آنها پول می گرفتند. گفته شده است که آنها بسیار با ادب و بانزاکت بوده اند به گونه ای که این شرافت عمل را حتی خارجیان تحسین می کرده و به آن توجه داشته اند.
    البته مشخصه ها و عوامل دیگری را هم می توان به این فهرست افزود؛ اما چون بنای این تحقیق بر اختصار است، از اطاله کلام خودداری می شود.






    امضاء


  11. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دولتهای خارجی


    در دوران صفویه، کشورهای اروپایی توجه زیادی به ایران داشتند. اولین دولتهای اروپایی عبارت بودند از: 1. ونیزیها، 2. پرتغالیها، 3. اسپانیاییها؛ که بعدها از میان رفتند و سه نیروی دیگر - یعنی: هلند، انگلستان، فرانسه - جایگزین آنها شدند. البته هلندیها هم بعدها رفتند؛ و روسها بعد از جنگهای ایران و روس، در دوران قجری به ایران نفوذ کردند.
    کلید تجارت خارجی ایران، تنگه هرمز بود که ابتدا در دست پرتغالیها بود و سپس ایرانیان با کمک انگلیسها، آنها را بیرون کردند.





    امضاء


  13. تشكر

    مدير محتوايي (28-01-2019)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    علل انحطاط صفویه

    الف - علل دراز مدت


    1. ضعف عصبیت قزلباش. بعد از آنکه نیروی قزلباش از طرف سلاطین صفویه تضعیف شدند، صفویه از نیروی بالنده و محرکه خود محروم ماند. البته این نیرو هم از قدرت خود عدول می کردند و هرج و مرج بوجود می آمد؛ حتی در مواقعی در کار حکومت کارشکنی می کردند. شاه عباس به کمک ارتش شاهسون، نیروی نظامی آنها را ضعیف کرد؛ و حتی تعدادی از آنها نیز مقتول شدند. علما هم بطور غیر مستقیم ضربه دوم را به قزلباشها زدند؛ قزلباشها به نوعی به صفویه پیوند داشتند و با عمق یافتن مکتب شیعه و کم رنگ شدن تصوف، اساس کار فرهنگی قزلباشها زیر سؤال رفت. البته تصوف هم کم کم در سطح عامه از بین رفت؛ چرا که فرهنگ مردم با شدت تمام به طرف اندیشه شیعی غیر صوفی متمایل می شد.
    2. از بین رفتن روحیه بالای نظامی.
    3. نظام اقتصادی ولایات خاصه.
    4. عذاب الهی (که در تواریخ دوره انحطاط صفویه نقل شده است که می گفتند: اگر عده ای کفران نعمت کنند، نعمت به نقمت و عذاب تبدیل می شود و چون جامعه صفویه به این مصیبت دچار شد، کم کم از بین رفت).
    5. تزلزل در وحدت ملی جامعه صفویه در اواخر، به اختلافات شدید مذهبی بین افراط صوفی گری و تفریط اخباریگری منجر شد. این اختلافات و جنگهای شدید، سبب تفرقه و سستی در جامعه شد.
    6. دگرگونی ارزشهای دینی که بر تبدیل نعمت به نقمت مقدم بوده است (بعد از نعمت فراوان، بر اثر ناسپاسی و کفر، این نعمت به نقمت مبدل می شود و نوبت به سختی و فقر می رسد).






    امضاء


  15. تشكر

    مدير محتوايي (29-01-2019)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ب - علل کوتاه مدت

    1. آشفتگیهای داخلی در اغلب زمینه ها، بخصوص در رأس و کنار مرکزیت حکومت در اصفهان؛
    2. مردن حاکم کرمان و خیانت جانشین او در زمان افاغنه؛
    3. بی توجهی به امور حکومتی، سیاسی و نظامی؛
    4. خوش اقبالی محمود افغان به دلیل حکومت ایران و هند و آزادی عمل او؛
    5. فقدان علمای بزرگ و با اقتدار و وحدت بخش در اواخر دوره.





    امضاء


  17. تشكر

    مدير محتوايي (29-01-2019)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مظاهر انحطاط در شئون گوناگون جامعه ایران


    انحطاط، وقتی در جامعه آغاز شود، نشانه ها و عوارضی دارد؛ که بحث مختصر در این باره، برای ورود به فضای اجتماعی - سیاسی دوران قاجار مؤثر است. ظهور و جلوه های حضور این عدم بالندگی در سده آخر صفویه و گامهای واپسین آن، کم کم چهره خود را با نشانه های زیر نمایان می سازد:
    1. در نقاشیهای مینیاتور اوایل دوره صفویه، نمایش زیبایی کمال یافته انسانها متجلی است. حتی در دوره شاه عباس اول، انسانهایی در آثار هنری حضور دارند که در این مینیاتورها نیمه انسانند و محتوایی مذهبی دارند. بسیاری از این موضوعات، از شاهنامه، خمسه نظامی، و هفت اورنگ جامی اقتباس شده بودند؛ ولی در دوره صفوی، تقریر و ترکیب جدیدی از آنان صورت گرفته بود.
    با منحط شدن محیط صفوی، بتدریج موضوعات نقاشیها آنها هم رو به ابتذال می رود؛ و این ابتذال، در غالب مسائل جنسی و غیر مذهبی آشکار است. رنگها غنای خود را از دست می دهند، موضوعات تنوع ندارند و تعابیر، لطافت خود را از دست می دهند.
    2. در کارهای هنری آخر صفویه و دوران انحطاط، بر زیباییهای ظاهری تکیه شده است و زنان و مردان در حالتهای غیرمذهبی و بصورت انسانهایی که از درون تهی هستند، دیده می شوند؛ و این، تجلی و انعکاسی است از آنچه در این دوره کمال مطلوب محسوب می شد.
    3. هنر در دوره رشد و اعتلا، در جستجوی معنا است؛ اما در دوره انحطاط، به دنبال مهربانیهای ظاهری بود و این مسائل در اولویت است. در دوره اعتلا، روحانیت و معنویات بالای شیعه ایرانی، موضوع نقاشیها قرار می گیرد؛ ولی در دوره انحطاط، نمایش مسائل صوری و ظاهری، جلوه بیشتری داشته است. در دوره اعتلا، روابط مرد و زن در حد روابط نیمه عرفانی و معنوی است؛ لیکن در دوره انحطاط، بصورت ظاهری و روابط جنسی ظهور پیدا می کند.
    این مطالب، فهرست تابلوی هنری انحطاط عصری است که ارزشهای خود را از دست می دهد و در سراشیبی قرار می گیرد. این نشانه ها، زنگ خطر و صدای شکستن ارکان حکومت و نظام صفویه است؛ صدا و زنگ خطری که ممکن است در هر نظام و حکومتی شنیده شود و به محض شنیدن این نوع عوارض و صداها باید درصدد مقابله و مواجهه جدی با آن برآمد.






    امضاء


  19. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    تقسیمات کشوری صفویه

    1. والی: از مهمترین القاب و سمتهای دوره صفویه بوده است که در رأس ایالت قرار داشت. والی، تابع دولت بود، اما استقلال هم داشت. والیان معمولاً از خانواده های قدیمی و ریشه دار بوده اند.
    چهار والی در ایران بوده است:
    الف - والی عربستان (خوزستان) که خاندان مشعشعیان بوده است، ب - والی لرستان (اردلان)، ج - والی گرجستان.
    والی نشینان تا حدودی در سراسر حدات مرزی قرار داشته اند (هم مرز عثمانی روس).
    2. بیگلربیگی: حکامی که مستقیماً از دربار دستور می گرفتند و تابع حکومت مرکزی بودند. در ایران، سیزده بیگلربیگی وجود داشت. گاه به بیگلربیگی ها، امیرالامراهم می گفتند.
    3. حاکم: فرمانروای یک طایفه یا قبیله بود. حاکم را شاه و معمولاً از همان قبیله انتخاب می کرد.
    در کنار همه اینها، یک وزیر یا ناظر مخصوص وجود داشت که حکم بازرس داشته و از طغیانهای روستایی جلوگیری می کرد.
    در کنار اینها، یک وزیر کل هم بوده که نماینده پایتخت محسوب می شده است.
    آنچه بیان شد، نگاهی گذرا به وضعیت صفویه از آغاز تا پایان بود. تحلیل ارائه شده این امکان را فراهم می آورد که بهتر وارد فضا و جریانات اجتماعی و فکری و سیاسی دهه ها و سده بعد شویم. البته برای تکمیل و یا اطلاع از هر کدام از زوایای مزبور، مراجعه به کتب و ارجاعات علمی و تحقیقی که در این زمینه نوشته شده، ضروری است.(5)






    امضاء


صفحه 2 از 31 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi