صفحه 21 از 31 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 307

موضوع: تاریخ تحولات سیاسی ایران

  1. Top | #201

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    از ویژگیهای مهم دیگر شیخ این است که از زاویه فرهنگی به مسائل نگاه می کند؛ و چنین فردی، با کسانی که به مسائل نهضت از زاویه سیاسی، اقتصادی و یا از زاویه توسعه و ترقی می نگرند، فرق دارد. هر چند همه این زوایا مهم و راه گشا هستند، اما این زوایا به دیدگاه تبدیل می شوند؛ و این دیدگاه امکان ائتلاف سیاسی را فراهم می آورد، ائتلافی که یک روز با یک جناح و روز دیگر با جناح دیگر انجام می شود و یا فرد مبارز و مصلح اجتماعی نمی تواند با هر کسی ائتلاف سیاسی موقت کند. شیخ هم در زندگی سیاسی خود با هیچ جریانی ائتلاف نمی کند، چرا؟ چون زاویه مبارزاتی او ایدوئولوژیک و دارای جاذبه و دافعه است، همچنین یک فکر منسجم نظام مند دارد و اینطور نیست که فقط مخالف یا موافق مشروطه باشد. او می داند که چقدر مذهبی و شیعی هست.
    یکی دیگر از صفات شیخ، شجاعت است. او اصلاً پرده پوشی نمی کند؛ اعتقادش آن است که خداوند در این زمان برای او مأموریتی در نظر گرفته است که در اجرای آن، امید شهادت هم دارد. از این رو، به هنگام خطر، هیچ تقیه و پرده پوشی نمی کند و حتی موقعی که تنهای تنها است، حرفش را می زند.
    هر یک از این صفات - مظلومیت، شجاعت، با زاویه تهاجم فرهنگی قضایا را دیدن؛ سابقه مبارزه داشتن، امید به شهادت - سبب می شود جریاناتی که ناخالصند، رسوا شوند؛ بعنوان مثال، شیخ در نامه ای، برای مشیرالدوله صدراعظم می نویسد: این پیر دعاگو، آفتاب لب بام هستم؛ دیگر هوس زندگی ندارم و آنچه را که در دنیا باید ببینم، دیدم. لکن تا هستم، در همراهی اسلام کوتاهی نخواهم کرد و در آنجا هم که به ایشان پیشنهاد می کنند به سفارتخانه های خارجی پناهنده شوید، پاسخ منفی می دهد و زیر بار نمی رود و می گوید: فرض کنید دو سه خروار گندم هم بیشتر خوردم؛ چه می شود؟ من حاضر نیستم مرگ شرافتمندانه را با زندگی یا خوردن دو سه خروار گندم عوض کنم. بنابراین، در بررسی شخصیت شیخ باید دقت کرد که شیخ فرهنگ سیاسی خاصی دارد.
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #202

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    در خصوص یک نهضت بزرگ و شخصیت بزرگ آن دو نوع تحقیق می توان انجام داد:
    یکبار می توان روند آن نهضت را ملاک قرارداد و بررسی کرد که آن شخصیت چقدر با نهضت همگام است و سپس از روی آن قضاوت کرد. به اعتقاد ما، بهتر است این شیوه در مورد رهبران جنبش و کسانی که خود اساس کار بودند، اعمال نشود؛ چرا که ممکن است یک نهضت منحرف شده باشد و دیگر نتوان دیدگاههای رهبران آن را درست سنجید.
    راه دیگر این است که در مورد اشخاص و شخصیتهای که دیدگاههای عمیق و اصولی و خط دهندگی دارند، زندگیشان را محور قرار می دهیم، نه جنبش را؛ و تحولات و مسائل را از دریچه چشم آنان بنگریم. بعنوان مثال، در مورد حضرت امام خمینی (ره)، یکبار می توانیم زندگی امام را بررسی و انقلاب را از این زاویه طرح کنیم؛ یکبار هم می توانیم از دریچه انقلاب اسلامی به تفکر امام برسیم، چرا که اول و وسط و آخر انقلاب، امام است. اما در مورد نهضت مشروطه، قضیه کمی فرق دارد: شیخ را باید از دریچه چشم و خودش و افکارش نگریست و آنگاه تحولات و روند حوادث مشروطه را ارزیابی کرد؛ که در اینصورت، زوایای دیدمان متفاوت خواهد شد.
    مسئله مهم دیگر، در مورد موقعیت شیخ در تهران است. او عالم درجه یک پایتخت بود: یکی به لحاظ اینکه شاگرد برجسته میرزای شیرازی بود و این برجستگی علمی را همه کسانی که در مکتب میرزای شیرازی درس می خواندند و یا آنان که مطلبی در این مورد شنیده بودند، نقل می کردند؛ دیگر اینکه شیخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلکه معلومات دیگری هم داشت که روحانیون دیگر از آن برخوردار نبودند. این تأکید برای آن است که یکی از خطهای تبلیغاتی دوره مشروطه این بود که شیخ عالم روز نیست، بلکه مرتجع و ضد ترقی است. مرحوم ضیاءالدین دری می نویسد که معلومات شیخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبه فقاهتی، از بقیه علوم نظیر تاریخ و جغرافیا که غالب علما از این دو علم بهره اند، اطلاع کافی داشت. حتی در اواخر عمر از مرحوم میرزاجهان بخش منجم، علم نجوم و اسطرلاب را فرا می گرفت. یکبار به ایشان عرض کردم: جناب آقا! در این آخر عمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنی؟ فرمود: من از این علم بهره نداشتم و این برای علم بد است که بکلی از علمی بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم، بهتر است از اینکه بمیرم و ندانم.

    امضاء


  4. Top | #203

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    در معارف الرجال درج است که شیخ ادیب و شاعر هم بود؛ و اشعاری به زبان تازی و فارسی از وی نقل شده است. از قول سید محمد علی شوشتری روایت شده است که شیخ در حوزه درس میرزای بزرگ شیرازی بر همه فضلا برتری داشت، از نظر دانش و فضل در اصول، مجتهد درجه اول و در فقه محقق تامه بود و نظریاتش مورد استناد فقهای دیگر قرار می گرفت؛ در رشته حکمت و کلام، کسی را یارای مجادله یا بحث با ایشان نبود؛ و در رشته های ادبی ضروری دیگر، جامع جمیع کمالات بود.
    حال چه اتفاقی افتاده است که در برابر شیخ با این عظمت علمی، رهبران دیگر را قرار دادند؟ در جواب به این نکته می رسیم که متأسفانه در مشروطه رهبرتراشی شده است، آنچنانکه وقتی ایشان مسئله مشروطه مشروعه را مطرح می کند، نمی گذارند حرفش به گوش مردم برسد؛ در پشت پرده، توطئه ای هم از طرف سکولاریسم هست که عاملان آن برخی چهره های روحانی درجه سوم هستند، به عبارت دیگر باید مسلم دانست که بعضی از روحانیون ساده لوح درجه دوم و سوم، خواه ناخواه، در برپاشدن چوبه دار شیخ فضل الله دست داشتند که یکی از مهمترین دلایل آن، وجود اختلاف و دودستگی بین علما بوده است و اگر بحث شیخ فضل الله مطرح نبود، شاید به راحتی و اطمینان نمی توانستیم در این مقوله حرف بزنیم، اما مسئله شیخ مثل آفتاب روشن است که به ارائه شواهد چندانی نیاز ندارد.
    بر پاسخ بالا باید این نکته را هم افزود که شیخ در سطح رهبری، هم در جنبش تنباکو و هم در نهضت مشروطه حضور داشت؛ و از زاویه نهضت تحریم به نهضت مشروطه نگاه می کرد. درباره اهمیت این موضوع، می توان مثالی از دوران معاصر آورد: انقلاب اسلامی معاصر را می توان از زاویه حرکت 15 خرداد بررسی کرد یا از زاویه های انحرافی مثل جریان سیاهکل (حادثه کمونیستها) و یا حوادث جریانات ملی و لیبرالیستی؛ می توان از زاویه حزب توده وارد انقلاب اسلامی شد یا از زاویه جبهه ملی. هر یک از این زوایا از جهت اصالت و بینش با هم فرق دارند. شیخ از زاویه قیام تحریم تنباکو وارد نهضت مشروطیت شد و با این پشتوانه، پختگی خاصی در برخورد با مسائل داشت؛ دست کم فریب شعارها را نمی خورد و دم خروسها را خوب می دید، که این دو نکته بسیار مهم است.
    نکته دیگری که در مورد شیخ باید به آن اشاره شود، این است که دشمن شناسی شیخ خوب بود و دشمن هم او را خوب می شناخت؛ یعنی هر دو طرف یکدیگر را بخوبی می شناختند. انگلستان در قیام تحریم تنباکو ضربه سنگینی خورد اما رهبران اصلی آن جنبش بزرگ را شناسایی کرد و آنگاه روی تخریب چهره آنها تلاش کرد. اصولاً یکی از اقداماتی که سفارتخانه های خارجی و مأموران فرهنگی آنها می کنند، همین است که رهبران اصیل جامعه را شناسایی می کنند و سپس با تبلیغات سوء، آنها را از چشم مردم می اندازند. شیخ در تحریم تنباکو چهره خود را نشان داده بود. بنابراین، در جنبش مشروطه، دشمن شیخ را خوب می شناخت و شیخ هم استعمارشناس و غرب شناس خوبی شده بود؛ برخلاف عده ای که استعمارشناس خوبی هستند اما غرب را عمیقاً نمی شناسند و استعمار را فقط از دریچه سیاسی نگاه می کنند. شیخ به استعمار نه فقط از زاویه سیاسی بلکه از زاویه فرهنگی هم می نگریست. امروز هم شاید عمیق ترین بینش را از این نظر در نقد غرب می تواندر دیدگاههای مقام معظم رهبری دید که به مسئله غرب و تهاجم فرهنگی از زاویه فرهنگی نگاه می کنند و این خیلی مشکل است، چرا که این دیدگاه، جاذبه و دافعه کاملاً مشخص است، ائتلافهای سیاسی در کار نیست و مسائل دقیق و مرزبندی شده است، بنابراین خیلیها خوششان نمی آید.



    امضاء


  5. Top | #204

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    نکته دیگر در مورد شیخ فضل الله این است که شیخ به دلایلی که به آنها اشاره شد، تسلیم جوسازیها و فضاهای کاذب نمی شد. منظور این است که گاه آدم را مخیر می کنند که از دو راه یکی را بپذیرد در حالیکه هیچکدام از آن دو راه را قبول ندارد و می خواهد راه سومی را برگزیند؛ یا گاه از فردی می پرسند مطلبی را می پذیرند، مطلبی را می پذیرد یا نه، حال آنکه او ممکن است مقداری را بپذیرد و مقداری را نپذیرد، و یا می خواهد طور دیگری خروج. در این مورد شیه نه تنها تسلیم فضاسازی نمی شد، بلکه خودش فضاسازی می کرد. بعنوان مثال، امروز اگر بپرسند دانشگاهها از جنبه علمی پیشرفت کرده اند یا نه، در پاسخ بگویند که ما الان با این ملاک به دانشگاهها نگاه نمی کنیم، بلکه می خواهیم ببینیم که دانشگاهها اسلامی هستند یا نه. هر یک از این دو نگاه، فضا و طراحی خاص خود را دارد؛ یکبار معیار، کمیت گسترش رشته ها است که در جای خودش باید باشد و یکبار همین معیار درجه دوم محسوب می شود و هدف اصلی دانشگاه این می شود که آدم سازی کند - به تعبیر امام(ره) - یعنی نگریستن به دانشگاه از دریچه تهاجم فرهنگی مهم می شود.
    نکته دیگری در مورد شیخ این است که شیخ عالم روز است؛ مسائل را دقیق نگاه می کند و می فهمد. او معتقد است که مجتهد باید کاملاً به مسائل مسلط باشد، و از مسائل سیاسی روز آگاهی داشته باشد. خیلیها مبارز هستند ولی مبارزاتشان در یک دوره تمام شده است و اینان یک دهه یا بیشتر عقبند و تحلیلشان از مسائل جامعه مربوط به دهه قبل است؛ به عبارت دیگر، چون برآیند نیروهای سیاسی روز را نمی دانند، در تحلیل مسائل دچار اشتباه می شوند.
    نکته مهم دیگر در مورد شیخ این بود که شیخ مطالب را با شجاعت بیان می کرد و در پرده حرف نمی زد. فرصت پیدا کرد که بگوید چه چیزهایی را نمی خواهد و وقت نکرد بگوید چه چیزهایی را می خواهد؛ یعنی بیشتر، نظریه پرداز تخریب مشروطیت بود. بعنوان مثال، زمانی که امام (ره) با رژیم پهلوی درگیر بودند، هم و غم اصلیشان تخریب نظام شاهنشاهی بود و تا زمانی که رژیم تخریب نشده بود، گفتن جزئیات و یا بحث روی سازندگی را مناسب نمی دیدند و بیشتر کلیات را بیان می کردند. حال اگر امام قبل از 22 بهمن رحلت می کردند، بسیاری از افکار و اندیشه های سیاسی امام(ره) پنهان می ماند. اما امروز می توان تفکرات ایشان را به دو دسته تقسیم کرد: 1. افکاری که به تخریب رژیم پهلوی منجر شد؛ 2. تفکرات مربوط به حکومت که کلیات آن را در نجف گفتند و جزئیات و ریز مسائل آن را بعداً و با گذشت انقلاب مطرح کردند. شیخ فضل الله را هم باید چنین تحلیل کرد. او در دوران مشروطه، نظریه پردازی است که بیشتر هم و غمش تخریب است، اگر چه کلیاتی هم گفته است و شاید اگر عمرش ادامه می یافت، مطالب دقیقتری از ایشان در دسترس بود.


    امضاء


  6. Top | #205

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    شیخ فضل الله در مشروطه سه موضع گرفت:
    ابتدا بحث مشروطه و استبداد بود و اصل همه محورها بر عدالت، آزادی، پارلمان، و قانون قرار داشت. در مشروطه، لزوم تحول و تحرک و تأکید بر نقش مردم را همه قبول داشتند؛ همچنین همه پذیرفته بودند که سلطنت استبدادی بد است و هیچ عالمی نبود که بگوید عمل به قانون بد است و باید هرج و مرج باشد. بر مثبت دیدن افق آینده نیز همه رجال اجماع داشتند. شیخ فضل الله و رهبران دیگر مشروطه حتی روشنفکران (که البته در حد رهبری نبودند ولی در نهضت مشروطه نقش فعالی داشتند) همه از ابتدا در این مواضع همعقیده بودند؛ چرا که معارضان فقط دو گروه بودند: حامیان استبداد و طرفداران مشروطه. شیخ فضل الله ابتدا مشروطه خواه است، یعنی جنبه های مثبت و اولیه مشروطیت مانند عمل به قانون، تأکید بر نقش مردم، لزوم تحول اجتماعی، و سست بودن پایه های سلطنت فردی را قبول دارد و لذا در جناح مشروطه قرار می گیرد.
    چندی بعد نهضت عدالتخانه و مشروطه پیروز شد و مظفرالدین شه در فرمان اول مشروطیت، تأسیس شورای اسلامی و سپس مجلس شورای ملی را صادر کرد و ایران دارای نظام پارلمانی و مشروطه شد، استبداد کم شد و مجلس هم قوت گرفت. پس موضع اول شیخ، موافقت با مشروطیت است.
    قدری که گذشت و خطر استبداد از بین رفت، مرحله دوم نهضت شروع شد. در این مرحله، بحث این بود که چه انقلابی باید مبنای کار باشد. فرق می کند که انقلاب فرانسه الگو قرار داده شود یا انقلاب اسلامی. همچنین فرق می کند که قانون اسلام ملاک باشد یا قانون غیراسلام. بعنوان مثال، امروز همه جامعه مدنی را قبول داریم؛ اما کدام جامعه مدنی را؟ جامعه مدنی مدینةالنبی(ص) یا جامعه مدنی مورد نظر هابز و لاک و لیبرالیسم غربی؟ در اولی هیچ مشکلی وجود ندارد؛ اما در مورد دوم، بسیاری مشکل دارند. پس باید توضیح داد. همه آزادی را قبول داریم؛ ولی آزادی از کدام دیدگاه؟ آزادی مورد نظر اسلام یا غیر آن؟ و همینطور در مورد توسعه و مسائل دیگر. در این مرحله از مشروطه هم، دیگر بحث بر سر مشروطه و استبداد نبود؛ بکله بحث روی نوع مشروطه بود و شیخ فضل الله قسمت اسلامی را مد نظر قرار داد، گر چه این موارد در آن زمان اتفاق افتاده، برداشت از آن متفاوت است: برداشت اسلامی یا غیر اسلامی و یا التقاطی؟ در مرحله دوم هم شیخ مخالف مشروطه نیست؛ بلکه خواهان اصلاح انحرافات مشروطه است. منتها جریان روشنفکری ایران و سکولاریزم همیشه مطرح می کنند که فقط دو خط بوده و است: مشروطه و استبداد؛ آزادی و استبداد؛ و هر کس که با یکی موافق نباشد، باید آنطرفی باشد. در حالیکه اینطور نیست؛ و در تاریخ فقط دو خط وجود ندارد، بعنوان مثال خط ترقی و ارتجاع که هرکس ترقی را قبول نداشت، ارتجاعی باشد. شاید یکی بالاتر از ترقی را بخواهد که من در جایی مسئلهئ ترقی یا تعالی را مطرح کردم؛ یعنی ترقی به اضافه یک چیز دیگر که به آن تعالی می گویند. توسعه را می خواهیم اما آن را غایب نمی بینیم. بدین معنی که فقط تورم کم و تولید اضافه شود؛ بلکه چیزهای دیگری هم کنار آن می خواهیم. این خواسته های دیگر را نمی توان چنین تعبیر کرد که ما قصد داریم به 500 سال قبل برگردیم و یا مخالف اتومبیل یا هواپیما هستیم.

    امضاء


  7. Top | #206

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بنابراین، این قالب را باید هم در ذهن خود و هم در تاریخ بشکنیم که فقط دو خط وجود دارد: خط آزادی و خط استبداد؛ و به قول امروزیها، خط اسلام متحجر و اسلام مترقی. این چه استنتاجی است؟ یعنی نمی توان هیچیک از این دو نشد؟! غیر از این دو، اسلام خط امام هم است؛ و اسلام خط امامی، اسلام طالبان نیست که نفرت انگیز و متحجر باشد، اسلام خاص روشنفکران هم نیست. بلکه خط اصیلی است که ترقی را قبول دارد و استبداد و ارتجاع را نمی پذیرد، اما در مورد ترقی هم دیدی نقادانه دارد، یعنی انتخاب می کند، اجتهاد می کند، برخورد مثبت و منفی می کند، و روی هر جنبه اش جداگانه می اندیشد. مشی شیخ فضل الله نیز چنین بود، دیدی نقادانه به مشروطه داشت، همه چیز آن را نمی پذیرفت و تسلیم واژه ها و مشهورات زمان نمی شد. امروز اگر از ما بپرسند آزادی را قبول دارید یا نه، فکر می کنیم اگر بگوییم نه، می گویند مستبد است اما آیا نمی توان در جواب گفت: هم نه و هم آری؟ آیا نمی توان گفت که زاویه دید ما در مورد آزادی و توسعه به گونه ای خاص است و ما باید در ضرورت این واژه ها فکر بکنیم؟ بحث ما دیگر مثبت و منفی نیست؛ ما دستگاه فکری منسجم خود را داریم و می توانیم روی این مسائل بیندیشیم. سخن شیخ فضل الله هم همین است، اما دستگاه تبلیغاتی مشروطه - همانها که نسبتشان به اصولگراها ده به یک بود، همانند امروز که نسبت دستگاه تبلیغاتی تهاجم فرهنگی به دستگاه تبلیغاتی ما شاید چند برابر است - نگذاشتند که در ضرورت واژه ها اندیشیده شود در این مرحله اصل مطلب را نگفتند که شیخ فضل الله ترقی به اضافه تعالی را می خواهد، بلکه او را مرتجع خواندند، دقیقاً همان جوسازی که امروز هم انجام می شود، یعنی بسیاری از نیروهای هیچکس ضد این مفاهیم نیست و فقط می خواهند و حق هم دارند که در ضرورت این واژه ها فکر کنند و به عبارتی روشنتر، نمی خواهند و قرار هم نیست که تسلیم واژه ها شوند.

    امضاء


  8. Top | #207

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    پس شیخ فضل الله در مرحله اول، مشروطه ضد استبداد و در مرحله دوم، مشروطه مشروعه را مطرح می کند؛ یعنی وقتی بین دو خط قرار می گیرد، هیچکدام را نمی پذیرد: نه بطور مطلق مشروطه مورد نظر غربیها را تأیید می کند و نه بطور مطلق انقلاب مشروطه را نفی می کند که جانب دیگرش استبداد می شد، و به تعبیری با ضابطه اجتهادی خواهان اصلاحگرایی شد. منتها جوی ابری برای او درست کردند که شیخ در لوایح حضرت عبدالعظیم خود در آن چنین توصیف می کند:
    آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباه کاری خصم بی مروت بی دین تحرز نمایند، این است که چنین ارائه می دهند که علما دو فرقه شده اند و با هم حرف دینی دارند؛ و با این اشتباه کاری، عوام بیچاره را فریب می دهند که یک فرقه مجلس خواه و دشمن استبدادند و یک فرقه ضد مجلس و دوست استبدادند. لابد عوام بیچاره می گویند: حق با آنهاست که ظلم و استبداد را نمی خواهند. افسوس که این اشتباه با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بی انصاف نمی گذارد، یعنی اصلاً نمی گذارند.
    و در جای دیگر می فرماید:
    درباب مجلس خواهی در امر اول دانستی که هیچ خلاف نیست و همه می خواهند؛ اما در این امر دینی همه علما بدون استثنا می گویند این مجلس مخالف اسلام نباشد، باید آمر به معروف و ناهی از منکر و حافظ بیضه اسلام باشد. ای مسلمانان! کدام عالم است که می گوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجرای اسلام کند، بد است و نباید باشد؟! تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بی دین و آزادطلب(26)، که احکام شریعت قیدی است برای آنها و می خواهند نگذارند رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجرای آن، و هر روز به بهانه القای شبهه می کنند.



    امضاء


  9. Top | #208

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    شیخ در جای دیگر به قانون آزادی و مطبوعات ایراد می گیرد؛ به عبارت دیگر، اصل را منکر نیست و فقط زیاده رویهای را نفی می کند، بعنوان مثال با چاپ کتابهای ضاله و یا توهین آمیز نسبت به اسلام و هویت ملی نظیر حاجی بابا مخالف است. شیخ می گوید:
    از قانونهای خارجه از جمله یک فصل را ترجمه کردند که در آن مطبوعات مطلقاً آزاد شده است؛ یعنی هر کس حق دارد هر چه را چاپ کند و احدی را حق چون و چرا نیست. این قانون با شریعت ما نمی سازد؛ لهذا علمای اسلام آن را تغییر دادند و تصحیح فرمودند زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعه فحشا در دین اسلام ممنوع است، و کسی را شرعاً نمی رسد که کتابهای گمراه کننده حرام را منتشر کند، و یا بدگویی و هرزه گویی را در حق مسلمانی بنویسد و به مردم برساند.
    شیخ فضل الله در جای دیگر در همان لوایح می نویسد:
    خدای تعالی راضی مباد از کسی که درباره مجلس شورای ملی غیر از تصحیح، تکمیل و تنقیح، خیالی داشته باشد؛(27) و بر سخط و غضب الهی گرفتار باشند کسانی که مطلب مرا بر خلاف واقع انتشار می دهند و با تدلیس مسلمانان، آنان را به اشتباه می اندازند و راه رفع شبهه را از هر جهت مسدود می سازند تا سخن ما به گوش مسلمانان نرسد و به خرج مردم بدهد که فلانی و سایر مهاجرین منکر اصل مجلس شورای ملی شده اند.
    شیخ، بحثی هم درباره روشنفکران دارد و درباره آنها می گوید: روشنفکران یک نحوه چالاکی و تردستی در اشاعه فتنه و فساد دارند. اصل جمله ایشان چنین است:
    اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اشاعه فتنه و فساد دارند و به واسطه ورزشی که در این کارها کرده اند، هر جا که هستند، آنجا را آشفته و پریشان می کنند.
    باید بپذیریم که گروههای سکولار هم در جامعه امروز، تبحری در این کارها پیدا نموده اند. آنها مطلب و جو را چنان مسموم می کنند که بر نیروها و معتقدان به اندیشه های دینی هم امر مشتبه می شود. شیخ این مسائل را گفت، اما صدایش به گوش مردم نرسید و به قول امروزیها او را مرتجع و ضدترقی خواندند و گفتند حرف شیخ ارتجاعی و مربوط به 1400 سال قبل است. اگر مطبوعات آن زمان راا ورق بزنید، تقریباً هیچ نوشته منورالفکری نیست که به شیخ فضل الله اهانت نکرده باشد. در این نوشته ها خیلی به او جسارت می شد؛ و این مطالب در برخی مردم هم اثر می کرد. حتی یکبار شیخ برای تصحیح و تنقیح موضوعی، اصلی را انتشار داد و گفت: مجلس شورای ملی خوب است، اما اعضای آن اسلام شناس نیستند. رأی مردم محترم است ولی 5 نفر فقیه هم باید ناظر بر قوانین باشند (که این امروز بحث شورای نگهبان است؛ پس مؤسس تفکر شورای نگهبان، شیخ فضل الله نوری بوده است). بعد از چاپ نظر شیخ فضل الله در روزنامه صبح صادق، مشروطه خواهان به دفتر روزنامه حمله کردند و نتیجه آن شد که در شماره 41 این روزنامه چاپ شد و مربوط به این روزنامه نبود؛ و شماره دیروز را امروز دوباره چاپ می کنیم. این هم یک نوع سانسور و استبداد است منتها به اسم استبداد آزادی؛ و این همان مشروطه ای است که از استبداد هم بدتر است،(28) یعنی آزادیخواهان به دلیل درج مطلبی در روزنامه، به آن حمله کنند. این در حالی است که به قول شیخ، مطالب زیادی علیه اسلام نوشته شد و یک نفر هم اعتراض نکرد. بنابراین، گاه جو و فشاری از دمکراسی درست می شود که از استبداد بدتر است، آنچنانکه کسی نمی تواند فضای دیگری استشمام کند و جاده یکطرفه می شود.

    امضاء


  10. Top | #209

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    شیخ بحثهای دیگری هم دارد؛ از جمله اینکه می گفت: من واژه مشترک را قبول ندارم. بعضی از واژه ها را مقدس کرده اند، مثل عدالت، مساوات، آزادی؛ اینها قبول، ولی معنایشان چیست؟ حال چرا شیخ چنین می کرد؟ برای اینکه در مقابل شیخ رهبرتراشی می کردند. اشخاصی را در برابر شیخ قرار داده بودند که شیخ می دانست آدمهای خوبی هستند و فاسد و غرب زده و بی دین نیستند؛ اما اگر چه در تهران علمایی همطراز ایشان نبودند، در نجف، در همان دوره شیخ و شاید کمی بعد، علمای معتبرتری حضور داشتند، مانند مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی و یا مرحوم آیت الله میرزا خلیل تهرانی که همگی مرجع تقلید بودند، رتبه علمی بالایی داشتند، و از شخصیتهای بزرگ محسوب می شدند.
    بنابراین، در زمان شیخ، دو گروه وجود داشت که در یک زاویه نبودند: 1. علمای تهران که در حد شیخ نبودند و دستگاه تبلیغاتی مشروطه خیلی آنها را بزرگ می کرد؛ 2. علمای نجف که مشروطه خواه بودند و تا آخر هم مشروطه خواه باقی ماندند. افراد این گروه با دیدگاه شیخ کاملاً موافق نبودند؛ اما دست خارجی پشت سر آنها نبود و اختلاف آنان با شیخ، یک اختلاف فقهی بود و این هم امری طبیعی بود. در انقلاب خودمان هم دو نوع اختلاف وجود دارد: 1. اختلاف برداشتها و اختلاف فقها؛ 2. اختلاف کاذب و جوسازی، که اختلاف تبلیغاتی و مربوط به رادیوهای بیگانه است.

    امضاء


  11. Top | #210

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    شیخ فضل الله می دانست که با علمای نجف در کل مشکلی ندارد، اما دستگاه مشروطه مدام می خواست که اینها را در برابر شیخ قرار دهد؛ و به همین دلیل شیخ نظریه فقهای ناظر بر قوانین را مطرح کرد، و به دنبال آن پرسید: آزادی یعنی چه؟ اگر جواب داده می شد منظور اسلام است، مشکلی پیش نمی آمد و همه علما آن را قبول می کردند. ولی اگر پاسخ داده می شد که منظور، حریت در دین است، حتماً علمای نجف با آن مخالفت می کردند. اختلافی هم که امروز بین آقایان وجود دارد، ابهام در مفهوم واژه ها است که اگر بر طرف شود، دیگر اختلافات جدی نخواهد بود. اختلاف اصلی - آنچنانکه شیخ هم گفته است - میان ما و آزادی طلبان بی دین است. این حساسیت هنوز در فضای کشور ما به طور ارزشی و گسترده آنچنان که باید باشد ایجاد نشده است؛ اما باید پیش بیاید و دقیقاً مشخص شود که منظور از واژه های مشترک چیست. در آنصورت، شاید علما و جبهه شریعت خواهان، و هواداران خط امام، همه در یک طرف قرار بگیرند و ناخالصیها در طرف دیگر؛ و این، خیلی خوب است. شیخ در نامه ای به پسرش در نجف می نویسد: در نظامنامه، یک کلمه، آزادی قلم، ذکر شد و این همه مفاسد روزنامه ها. وای اگر آزادی در عقیده بود، چنانکه اصرار دارند، آتش به جان شمع افتد، کین بنا نهد!.
    و در ادامه، به پسرش سفارش می کند که این عبارات را برای کسی غیر از حجةالاسلام آخوند خراسانی، اظهار نکن. یعنی به هیچ وجه نمی توان حرف زد. فقط برو و به آخوند بگو قصه این است: افسوس که نمی شود گفت، چه رسد به نوشتن؛ ظهرالفساد فی البر و البحر.
    امضاء


صفحه 21 از 31 نخستنخست ... 11171819202122232425 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi