صفحه 24 از 31 نخستنخست ... 14202122232425262728 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 231 تا 240 , از مجموع 307

موضوع: تاریخ تحولات سیاسی ایران

  1. Top | #231

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    میرزا حسن خان انصاری در جای دیگر می گوید: شصت سال است در دارالفنون ما فرانسه تعلیم می دهند؛ سی سال است که علوم را منحصر به فرانسه و معلوماتش نموده اند. کدام عالم و صانع را به بازار صنایع نمایش دادند؟ به مسطوره ای هم راضی می شویم.کو بلورساز و چینی پز و شیشه گرما؟ و از معادن، طلا و نقره و سرب و نیکل - بیرون آور ما؟ ماهوت و فاستونی و چلوار و فاشور و چیت و مخمل دوزی و اطلس و... بلکه ریسمان بافان کجاست؟ کارخانه شمع سازی و قندریزی و گوگردسازی و کاغذگری، کدامشان احزاب کردند و توپ ریختند و تفنگ ساختند و فشنگ پرداختند؟ کو در سواحل دریا محل کشتی سازی و ماشین کشی؟ یک گودی ندارند از این صنایع محیرالعقول و چرخ تنها را نساختند و از چراغ فتیله نبافته اند، و از لباس یک دکمه. هنوز شاگردان مدارس پوتین و گالش دوخته فرنگی را به پا می کنند و خجلت نمی کشند که لااقل ارسی دوزی را بیاموزند. کو اشخاصی که اسباب فتوگراف و لوازم تلفن و تلگراف را بسازند؟ کدام قوه (الکتریکی و کهربایی) را از صنعت خود نمایاندند؟ صد سال است ساعتها در بغل دارند؛ یک پیچ یا فنرش را خود نساختند. بجای اینکه اتومبیل بسازند، کالسکه و درشکه ساخته را از اروپا می خرند، چه رسد به ادوات و آلات آنها.
    و در جای دیگر می نویسد: کاش مردم را به حال بربریت قدیم رها کرده و آداب و رفتار ایرانی را تغییر نداده و اقل امر صنایع و علوم ناقصه کهنه پرستان که هزاران سال زندگی را به قناعت و سهولت می گذارندند؛ از دستشان نمی رفت و معدوم صرف نمی شد! در تمام لوازمات زندگی امروز، ما را محتاج به خارجه و دادن پولهای گزاف کردند و مشکلات معاش صد برابر شد. روفروشی و پارچه های فرنگی با مخده عثمانی و صندلی اروپایی در حجره پاره دوز و لبوفروش حتماً باید جمع باشد؛ عشقی دارند خاصه جان و مالشان را نثار بیگانه کنند.این نکته را بدانند که جوهریات اروپایی و آب و هوای قطبی و دریایی، با مزاج ایرانی ضدیت تامه دارد و جز مسموم شدن مملکت هیچ اثر ندارد. ایران را باید دوای ایرانی داد. گویند عقیده اول حکیم فرنگ این بود. مطلب دیگر: ایرانی باید ایرانی را بخواهد؛ ایران را باید ایرانی نگاه دارد؛ ایرانی هم ایران را بخواهد و نگه دارد.
    با کمی دقت معلوم می شود که ملی گرایی این کتاب، قوی تر از آن افکار ملی گرایی است که بعداً غربگرایان وضع کردند: از ملت می گفتند اما منظورشان، غرب بود.


    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #232

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    یکی از کتابهای بسیار خود دوره مشروطه، تنبیه الامه و تنزیه الملة مرحوم علامه نائینی است. مرحوم نائینی در جایی از این کتاب می نویسد که اگر دولت انگلستان با ملت خود رفتاری عادلانه دارد، برخوردش با ملت ما مستبدانه، فرعونی و توأم با تبعیض است. علت هم این است که آنان در مقابل ملتهای دیگر، استعمارگر هستند.
    یکی از نوشته های دیگری که در دوره مشروطه مطرح نشد اما مطالب جالبی در آن هست، رساله آفتاب و زمین است. نویسنده این رساله هم از کسانی است که به مشروطه اعتقاد دارد ولی به غرب معتقد نیست، آزادی و دمکراسی و احزاب و پیشرفت می خواهد اما غرب نمی خواهد.
    در جایی از رساله، چنین نوشته شده است: چه شدند مسلمانان دین باور؟ کجا رفتند ایرانیان ایمان پرور؟ بزرگان اسلام چه شدند؟ و سرداران ایران کجایند؟ روح اسلام در کیست؟ و خون ایران در کدام؟ حال که آنها زنده نمی شوند، کاش ما بیدار شویم! ایران یک مملکتی است که اهالی آن دارای عقاید و معنویات هستند که اگر تمام قوای مادی آن را از میان برود و از غفلت و غرور، گاه به گاه نهایت ضعف و ناتوانی حاصل کند، باز به واسطه همان عقاید و معنویات، به محض آنکه یک نفر دل آگاه و خیرخواه قد مردانگی برافرازد و دامن همت را برای اعاده سعادت و استقلال و شوکت و جلال آن بر کمر زند و خورشید آسا از مشرق استعداد این خاک تابناک، طلوع نماید، فوراً اهالی مملکت هم که در تیرگی شبهای غفلت و تن آسایی به خواب رفته بودند، از تابش آن آفتاب بافروتاب بیدار گشته سر از پای نشناخته، پروانه وار گرد شمع وجود آن بزرگ مرد جمع شده، پریشانیها را فراهم می سازند:
    این مطالب را با ادعاها و سخنان دکتر آدمیت مقایسه کنید که نوشته است: تنها گروهی که تصور روشنی از مشروطیت داشت، عنصر ترقی خواه تربیت یافته معتقد به حکومت دمکراسی غربی بود؛ یعنی فقط رفته ها متوجه مسائل می شدند و دیگران نمی فهمیدند و این همه نوشته و نقد اجتماعی از نظر آنان هیچ ارزشی ندارد.




    امضاء


  4. Top | #233

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    نتیجه


    با توجه به مطالب فوق باید گفت در تاریخ ایران، چه در هشتاد سال اول بعد از جنگهای ایران و روس و چه در دوره دوم آن یعنی از مشروطه تا امروز، فقط دو خط فکری نیست؛ بلکه خط عمیقتری هم وجود دارد که ارتجاع نیست اما ترقی را هم با همه لوازمش چشم و گوش بسته نمی پذیرد و امکان نقد و اجتهاد و انتخاب برای خود قائل است، و اگر به حوزه های فکری دیگر نظر می افکند و مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را با آن حوزه های تطبیق می دهد، فقط از این جهت است که مشکلات را حل کند نه اینکه بر مشکلات بیفزاید. ما نام این تفکر را خط تعالی می گذاریم و به نظر می رسد این اندیشه تعالی اصیل ترین و روشنترین تراز برای شناخت تاریخی تحولات فکری و سیاسی ایران می تواند باشد.



    امضاء


  5. Top | #234

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    فصل سیزدهم: گفتار چهارم: دو سطح تحلیل تاریخ تحولات ایران (اصول اندیشه تعالی در نقد اندیشه ترقی)

    در تاریخ ایران چنین القا شده است که دو خط فکری وجود دارد (هم اینک هم در جامعه ما چنین است): 1. خط ارتجاع، 2. خط ترقی؛ و هر که خط ترقی را قبول نداشته باشد، انگ مرتجع می خورد و ضدترقی، ضد پیشرفت، ضدنوگرایی، و ضدتوسعه می شود. در حالیکه - چنانکه گفتیم - می توان تفکری پیدا کرد که ارتجاعی نیست و همه آن خط بظاهر ترقی را هم دربست قبول ندارد؛ یعنی افرادی یافت خواهان ترقی هستند اما در بستر تعالی، و در خصوص تفکر غرب، تماس با غرب، ترقی غرب مآبانه و نوگرایی، حالتی نقادانه، اجتهاد و انتخاب دارند. برای اثبات این ادعا، می توان به تاریخ هم مراجعه کرد: جریان سومی در تاریخ وجود دارد که ارتجاعی نیست؛ پیشرفت و توسعه می خواهد اما از دیدگاهی دیگر.
    بحث فصل حاضر این است که ایراد این تفکر سوم به خط و اندیشه ترقی چیست؟ خط جا انداخته شده ترقی در تاریخ چیست و چه انتقادی بر آن وارد است؟ و بالأخره نشانه های این جریان سوم کدام است؟
    این بحث را در دو سطح می توان تحلیل کرد:
    1. در سطح سیاسی، مثل بررسی جریان فراماسونری و وابستگی به خارج، که در قالب همان نظریه توطئه می توان راجع به آن بحث کرد؛
    2. در سطح اندیشه، بدینصورت که در مورد بعضی از افراد که ممکن است ردپایی در سفارت یا کشورهای خاص بیگانه نداشته باشند و بظاهر مستقل هم باشند، می توان اندیشه هایشان را نقد کرد.
    این هر دو سطح، هم در تاریخ و هم در اندیشه خط ترقی قابل تشخیص هستند.
    چنانکه پیشتر عنوان شد، روشنفکران در فاصله جنگهای ایران و روس و تا قبل از مشروطیت، به سه گروه تقسیم می شوند:
    1. گروهی که بیشتر دیپلمات و سیاسی بودند؛
    2. گروهی که بیشتر فرهنگی بودند؛
    3. گروهی که هم دیپلمات و سیاسی و هم فرهنگی بودند.
    ردپای جریان فرامانوسری، در هر سه گروه وجود دارد. اصل واژه فراماسونر به معنی بنا و معما آزاد است. فراماسونرها، سنگ تراشان و بنایانی بودند که در سده های میانه از شهری به شهری دیگر می رفتند تا هر جا به آنها نیاز داشتند، مشغول کار شوند. نشانه و مرزهایی هم بین آنها بود که به کمک آنها همدیگر را می شناختند. این عده در سده پانزده شانزده، و بطور دقیقتر در سال 1646 میلادی، انجمنی به نام انجمن برادری تأسیس کردند که اعضای اولیه آن را همان معماران آزاد تشکیل می داد؛ و این، هسته اولیه لژهای فراماسونری بود.مادر همه لژهای فراماسونری جهان در انگلستان بوده که به سال 1717 میلادی در لندن گشایش یافته است. این لژهای اسکاتلند و ایرلند ارتباط داشت.


    امضاء


  6. Top | #235

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    حال باید دید که هر یک از سه گروه روشنفکری نامبرده شده، چه اعتقادی درباره جریان ماسونری داشته اند.
    یکی از ماسونرهای اولیه ایران، میرزا عسگرخان افشار ارومی است. او نماینده ایران در پاریس (نماینده فتحعلیشاه نزد ناپلئون بناپارت) بود (بنابراین، در گروه اول روشنفکران - یعنی دیپلماتها- قرار می گیرد)؛ که در 24 نوامبر 1808 م. به لژ بزرگ اسکاتلند پیوست. او، خود در این باره می گوید: در آن شب، به نور طریقت ماسونری منور گردیدم و از عالم تاریکی پا به عالم روشنایی گذاشتم. در آن جلسه، شمشیر جواهرنشان خود را که دارای تیغه آبدیده دمشقی بود، از کمر باز می کند و روی میز استاد لژ می گذارد و می گوید:
    برادران! سروران و یاران! دوستی، صداقت، وظیفه شناسی، امانت، فضایل اخلاقی، درایت، نوع پرستی، و وفاداری به مقام سلطنت، همه اینها وظایفی است که در مغز من جای گرفته است و مورد آنها قسم یاد کرده ام. اجازه می خواهم شمشیری را که در 27 جنگ (این جنگها چه بوده است، خدا می داند!) در راه وطن، در خدمت من بوده است، بعنوان گروگان تقدیم یاران و برادران کنم.
    از چهره های شاخص گروه دوم، میرزاصالح شیرازی بوده؛ و او اولین کسی است که روزنامه دایر کرده است. میرزا صالح، ماجرای پیوستن خود به جریان فراماسونری را چنین می نگارد: مدتها بود خواهش دخول مجمع فراموشان را داشتم؛(29)اما فرصتی دست نمی داد. تا اینکه مستر پارسی - استاد اول فراموشان - را دیده که داخل به محفل آنها شده باشم و قرار دادم که به آنجا بروم. پنج شنبه، 20 رجب، به همراه مستر پارسی و کلنل دارسی (که نماینده سابق انگلستان در ایران بود) داخل فراموشخانه شدم. شام خوردم و ساعت 11 مراجعت کردم. زیاده از این در باب نگارش جایز نیست. یکی دیگر از کسانی که به فراموشخانه رفته، میرزافتحعلی آخوندزاده یا آخوندف است؛ که نقد ما بیشتر روی الفبایی است که او نوشته است. نکته جالب در مورد ماسونر بودن آخوندزاده این است که او می گوید:ای اهل ایران! اگر تو از نشئه آزادیت و حقوق انسانیت خبردار می بودی، به اینگونه عبودیت و رذالت را متحمل نمی شدی. طالب علم می شدی و فراموشخانه ها می گشادی؛ مجمع ها بنا می کردی و وسایل اتفاق دریافت می کردی. مایه شگفتی است که پیشرفت علم چه ربطی به گشایش فراموشخانه دارد! خوب! علم را می توانند یاد بگیرند. چه ارتباطی به باز کردن فراموشخانه دارد؟!



    امضاء


  7. Top | #236

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    در رأس گروه سوم، میرزاملکم خان بوده که از همه مهمتر است. میرزاملکم خان در سال 1249 ق. بدنیا آمد؛ پدر و مادر او ارمنی بودند؛ در رشته پلی تکنیک درس خوانده بود و قدری هم فیزیک و شیمی می دانست؛ در دارالفنون کار می کرد و مترجم معلمان خارجی دارالفنون بود. او معتقد بود که باید عقل عملی اروپا را با عقل مذهبی آسیا آشتی داد. البته از بعضی جنبه ها ماسونری این شخص یک طرف قضیه است. از سوی دیگر، او اندیشه هم دارد. او خواهان نوعی پروتستانیسم اسلامی - یعنی تحول دینی به سبک اروپایی - بود. مدتی هم سعی می کرد که فارغ التحصیلان دارالفنون را به فراموشخانه ببرد؛ و همین سبب شد که شاه به او بدگمان شود. مجمعی تشکیل داد به نام آدمیت که ترجمه همان اومانیست اروپایی، و دقیقاً همان است. معتقد بود که مذهب باید با دینی که ساخته انسان و فرد آدمی است - همچنانکه در انقلاب فرانسه، اعلان شده است - لغو شود.
    پس ملکم خان پیرو دین انسانیت بود؛ و ادعا می کرد که قرآن و سایر کتابهای مقدس، تفاوتی با هم ندارند و همه یکی هستند. او کسی است که هم جناح سیاسی غربگرا و هم جناح فرهنگی غرب رفته به او احترام می گذارند و قبولش دارند. فتحعلی آخوندزاده او را روح القدس می خواند و اعتقاد دارد که او مسیح متجدد است، و با همین تعبیر از او یاد می کند. ملکم در برابر دین و علما دو موضع دارد: در جایی بشدت به آنها حمله می کند، چنانکه در رساله یوم و یقظه می نویسد: دشمن ترین اشخاص برای نظم مملکت و تربیت ملت و آزادی آنها، طایفه علما و اکابر فناتیک هستند؛ و در جایی دیگر می کوشد که با افکارش روی مذهبیون تأثیر بگذارد، که در این راه تا حدودی هم موفق بود و برخی از روحانیون درجه دوم و سوم تحت تأثیر وی قرار گرفتند. این تأثیر، در انقلاب مشروطه هم بخوبی مشهود است.
    پس ملکم خان دو موضع در برابر دین داشت: 1. حمله صریح؛ 2. فریب، یعنی بعضی جاها که می بیند راهی ندارد، عقب نشینی می کند و می کوشد روی بعضی از روحانیون روشنفکرزده یا کسانی که سطحی نگر بودند، تأثیر بگذارد و از طریق آنها حرفهایش را بزند و تبلیغ کند.



    امضاء


  8. Top | #237

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    انجمنهای سری مشروطه، پیرو تفکر ملکم خان هستند. ملکم خان در یک سخنرانی به نام تمدن ایرانی که در سال 1891 میلادی در لندن ایراد کرده است، می گوید: قرآن چنانکه می دانید، نوعی کتاب مقدس است که در آن تجدید نظر شده است و در آن چیزی که با اصول مسیحیت مغایرت داشته باشد، وجود ندارد. او در ملاقاتی که در سال 1872 م. با آخوندزاده انجام می دهد، به وی اندرز می دهد: تویی که می خواهی ریشه عقاید مذهبی مسلمانان را منهدم کنی، باید از حمله آشکار دوری نمایی و به شیوه های دقیقتری فکر کنی.
    ملکم روزنامه ای دارد به نام روزنامه قانون که آن را زمانی که از القاب دولتی برکنار و در نتیجه ضد دستگاه سلطنت ایران می شود، چاپ می کند. در این روزنامه، خیلی از دمکراسی و آزادی و عدالت دم می زنند. در شماره 5 روزنامه قانون (ص 4)، در مورد عقیده اومانیستی خود چنین توضیح می دهد: اصول آن بطوری مطابق اسلام و به قسمتی مناسب دردهای حالیه ایران است که هر مسلمان با شعور به محض اینکه از حقایق آدمیت بویی می شنود، بی اختیار خود را به این دایره می اندازد و به اعتقاد بعضی، این عالم آدمیت را انبیا و اولیای اسلام ترتیب داده اند. (یعنی معتقد است که ریشه تفکر اومانیستی به انبیا برمی گردد؛ گر چه خود می داند که اینطور نیست ولی می خواهد با این زبان با مردم صحبت کند تا حرفهایش را بپذیرند).
    ملکم خان در شمیران با سید صادق طباطبایی ملاقاتی داشته؛ که ناظم الاسلام کرمانی درباره این ملاقات در کتاب خود، تاریخ بیداری ایرانیان، نوشته است: بین سید صادق و میرزاملکم مباحثه ای در گرفت؛ که در نتیجه آن، سید صادق همه نظریات ملکم را پذیرفت.




    امضاء


  9. Top | #238

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حال باید دید ریشه آن خطی که در برابر اصولگرایی شیخ فضل الله نوری قرار می گیرد و حتی در بعضی جاها روحانیون را هم مقابل او قرار می دهد، به کجا برمی گردد.
    انجمنهای سری برای نفوذ در رهبران مذهبی، خطی و شیوه ای پیچیده دارند. ملکم خان رساله هایی هم دارد که از جمله آنها می توان از این رساله ها نام برد: کتابچه غیبی، رفیق و وزیر، دستگاه دیوان، تنظیم لشگر، دفتر قانون، یوم و یقظه، منافع آزادی، کلمات متخیله حریت، اشتهارنامه اولیای آدمیت، استقراض خارجی و ندای عدالت. روزنامه قانون او هم در میان مطبوعات مطرح بوده است. ملکم خان درباره فراموشخانه می گوید: عده ای از متنفذین تهران را که از دوستانم بودند، دعوت کردم و با آنها بطور خصوصی درباره لزوم یک دکترین خالص تری برای اسلام صحبت کردم، یعنی پروتستانیم اسلامی و پیرایشگری در دین. در خصوص فراموشخانه، او معتقد است: فراموشخانه، تکمیل انسانیت و منشا نظم عالم است. در رساله ها و فراموشخانه اش این خط را دنبال می کند که هر که با افکارش مخالف است، ضد علم و ضد ترقی است. در جایی می گوید: عینک را که حکیم فرنگی اختراع کرده، امروز در چشم مقدسین اسلام و ایران، اسباب قرائت قرآن مجید شده است. حقیقت بزرگ را نه در خاک اطریش و نه در کارخانه انگلستان می بافند.
    آفتاب معرفت، اقلیم بخصوصی ندارد؛ شعاع حقیقت از هر گوشه که بروز کند، اصل و منشاء آن یکی خواهد بود. وقتی فراموشخانه را باز و افکارش را پخش کرد، از آنجا که آدم فاسدی بود و دنبال منافع خودش، افتضاحی مانند امتیاز لاتاری را ببار آورد؛بدینصورت که یکی از سرمایه داران انگلیسی را فریفت و سپس این امتیاز را به او فروخت و به از آنکه قضیه روشن شد، گفت که من پول ندارم برگردانم. این امتیاز، مایه آبروریزی ایران شد و باعث شد که او از بسیاری از القاب و مناصب دولتی برکنار شود. از این پس، فحش دادنها و اعلامیه پخش کردنهای ملکم خان شروع شد. البته در همان زمان هم که ملکم خان در اوج بود، افراد آگاهی وجود داشتند که می فهمیدند پشت حرفهایی که او درباره قانون، ترقی و... می زند، چیزهای دیگری هست؛ و این افراد بر او ردیه می نوشتند. یکی از کسانی که هم با ملکم خان و هم با فراموشخانه او مخالفت می کرد، مرحوم آیةالله حاج ملاعلی کنی بود که از علمای بزرگ تهران محسوب می شد. مرحوم حاج ملاعلی کنی از شخصیتهایی بود که نام او در دو دهه اول انقلاب مطرح نشد. او با قرارداد رویتر و میرزاحسن خان سپهسالار - که از بزرگان منورالفکران ایران بود - و نیز با ملکم خان مخالف بود و به همین دلیل در کتابهای تاریخ یا اسمی از او برده نشده و یا با توهین به او اشاره شده است. مرحوم ملاعلی کنی سه سال قبل از قیام تحریم تنباکو فوت شد.





    امضاء


  10. Top | #239

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حاج ملا علی طی نامه ای به ناصرالدین شاه، در مورد فعالیتهای ملکم خان به او هشدار داده است. این نامه، در کتاب عصر بی خبری نوشته آقای ابراهیم تیموری چاپ شده، و بسیار خواندنی است. قسمتی از نامه چنین است: عرض می شود اگر علمای اعلام در مسائل دولتیه اختلالی خدای نخواسته مشاهده فرمایند و به خاک پای مبارک برحسب رضای آقا مخدوم عرض کنند، فضولی نکرده اند، بلکه فضول باید کسی باشد که این را فضولی بنامد. بر علما و غیر علما لازم است عرض کنند. پسند خاطر مبارک بشود یا نشود؛ در مقام اصلاح برآیند یا برنیایند.(30)عرض می کنم که شخص میرزا ملکم خان را دشمن دین و دولت دانسته ایم. او به هیچ وجه صلاحیت وکالت از طرف دولت و سلطنت و انتظام ملک و مملکت را ندارد؛ چه رسد به آنکه به خطاب و لقب نظام الملکی مخاطب و ملقب باشد. هر کس باعث این امر شده، خیانت کلی به دین و دولت کرده است؛(31) که چنین دشمن جانی را مداخله در کارهای بزرگ دولت داده است. مدت زمانی نگذشت که او دارالخلافه را ابراز شعبده های زیاد کرده و مجلس فراموشی ترتیب داده بود، و به این تزویر شعبده، در خیال تصاحب ملک و دولت و اضمحلال مذهب و ملت بوده است با قراردادن شرط الزام و مساوات و یک جهتی و هم عهدی که هر یک در پای دیگر در مقام تمام جان و مال بایستد و تا یکی آوازی برآورد، همه را حاضر و ناظر باشد(32) و در وقت اجرای شروط و بدست دادن فرصت و مهیا شدن جمیع اسباب نهضت و حرکت، همگی یکدفعه حمله ور شوند و بر غیر هر که باشد، بتازند و هر چه بخواند بگیرند و ببرند.(33)
    باید دید که این ملکم خان که منورالفکران ایران اینقدر به او اعتقاد دارند و او را قهرمان آزادی، لیبرالیسم و اومانیست و آدمیت می خوانند، کیست و آیا واقعاً با استبداد مخالف است یا نه؛ به عبارت دیگر، آیا جنبه ضد استبدادی اش واقعی بوده است یا نه. ملکم خان نامه ای به ناصرالدین شاه نوشته که در مجله بررسیهای تاریخی چاپ شده است. متن نامه چنین است: والله و بالله هر یک از تکالیف را که اشاره بفرمایید، قبول خواهیم کرد و به همه حالت راضی هستم مگر بیکاری. حتی بیکاری را هم قبول خواهم کرد به شرط اینکه اسباب گذران من مهیا باشد. اگر بخواهید هم گرسنه باشم و هم بیکار بمانم، این نخواهد شد. من اگر حقه بازی کنم، سالی 7 یا 8 هزار تومان عاید من می شود و اگر فراموشخانه برپا کنم، سالی 20 یا 30 هزار تومان مداخل می کنم و اگر روزنامه نویسی کنم، به اصطلاح قدیمیها، هر کس را بخواهم به زمین می اندازم؛ با وصف این چگونه ممکن است خودم را زنده دفن کنم؟!.


    امضاء


  11. Top | #240

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    یکی از شاهزاده های قاجار، شخصی است به نام اویس میرزا احتشام الدوله، که میرزا ملکم خان او را وارد لژ فراماسونری چند درجه داشت؛ از درجات پایین شروع می شد تا به درجات بالا می رسید و به مقام استادی ختم می شد. این شاهزاده، طی نامه ای، برای ملکم خان می نویسد: مخلص حقیقی شما خیال دارم که از مرحمت شما یک دو درجه فراموشخانه را ببینم و کاملتر شوم. در خدمت سرکار، درجه دوم و تمام کردم و به درجه سوم رسیدم. بحمدالله از اهل صحرا بودم؛ شهری شدم. دو سال تمام کردم و از چشمه سار ثلاث نوشیدم. حالا می گویند که از رئیس آن لژ باید نوشته داشته باشی! بر سر کار معلوم است که خلاف عرض نکردم و الحمدلله خلافی هم در این مدت نکرده ام. دوستانه از شما می خواهم که به قسم که صلاح بدانید و رسم است، نوشته مرحمت کنید که در لژ پاریس یا برلین دیگر که مجال کردم و خواستم بروم، نوشته سرکار در دست من باشد.
    خط و سفارش ملکم خان در لژهای دیگر اعتبار داشت. البته اگر بخواهیم افکار میرزا ملکم خان را در چند محور خلاصه کنیم، یکی همین مجمع فراموشخانه بود که در ایران پایه گذار شد و شعب زیادی داشت، و دیگر پروتستانیسم اسلامی بود.



    امضاء


صفحه 24 از 31 نخستنخست ... 14202122232425262728 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi