صفحه 25 از 31 نخستنخست ... 15212223242526272829 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 241 تا 250 , از مجموع 307

موضوع: تاریخ تحولات سیاسی ایران

  1. Top | #241

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    جا دارد درباره مجمع آدمیت توضیح بیشتری داده شود: یکی از کسانی که مجمع آدمیت را در راستای طریق ملکم خان تداوم بخشید، شخصی به نام میرزا عباس قلی خان آدمیت است. مجمع آدمیت هم مجمعی بوده که مانند تشکیلات ملی و فراماسونری، عده ای در آن عضویت داشته اند. یکی از اعضای مجمع، دکتر محمد مصدق بود. اینکه چرا عضو مجمع شده است، معلوم نیست؛ آیا جوان بوده و بی تجربه، یا از اشراف بوده است؟ از طرفی نمی توان گفت که وابسته انگلیس بوده است، چرا که در جریان ملی شدن صنعت نفت، عملکرد و وابستگی سیاسی به انگلیس بوده است، چرا که در جریان ملی شدن صنعت نفت، عملکرد و وابستگی سیاسی به انگلیس نشان نمی دهد. هر چند که از جنبه فرهنگی ایراد بر او وارد است، از نظر سیاسی، با توجه به عملکرد نسبتاً خاص سیاسی او، بنظر نمی رسد که وابسته انگلیس باشد. یکی دیگر از اعضا، میرزا آقاخان کرمانی - داماد صبح ازل - بود؛ و او در زمینه تفکر غربی، از شاخص ترین منورالفکران ایران است. میرزا آقاخان کرمانی اندیشه های آزادیخواهانه ملکم خان را می ستوده، با روزنامه قانون همکاری داشته، و عضو حوزه آدمیت استانبول هم بوده است.
    حال باید دید که این مجمع درباره قتل ناصرالدین شاه و روی کار آمدن مظفرالدین شاه چه نظری داشته است. این مورد تاریخ، از مشی فرصت طلبی و صادق نبودن مجامعی نظیر مجمع آدمیت حکایت دارد. در مجموعه آثار ملکم خان (ص 182)، راجع به جلوس مظفرالدین شاه چنین نوشته است: وجود پادشاه حقیقت پرست، سرود حقیقی آدمیان است؛ لذا به جمیع جوامع آدمیت دستورالعمل اکید صادر شد که هم اخوان و کل امنا و عموم اطاعت و تعظیم آن وجود مبارک را بر ذمه انسانیت خود واجب بدانند... وای بر آن جاهل گمراه که نسبت به این پادشاه معصوم که امروز جامع امیدهای ایران است، به قدر ذره ای مصدر خیانت بشوند.



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #242

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    با توجه به این گوشه از اسناد، کجا اینها صد استبدادند؟! محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی خود می خواست به مجمع آدمیت بپیوندد. او در تاریخ 25 شوال 1325 ق. - تقریباً یک سال بعد از مشروطیت - طی نامه ای، به عباس قلی خان آدمیت - رئیس مجمع که دوست ملکم خان است - می نویسد: حالا بر آن جناب است که آنچه از ذخایر معارف و اسباب ترقی در مخزن عمر خود نهفته دارید، به توسط اولاد ایران نسبت به آدمیت ایران سعادتمند بنمایید. پس معلوم می شود که این افراد از محمدعلی شاه هم نمی گذشتند و روی دربار هم کار می کردند.
    از افراد دیگری که عضو مجمع آدمیت بوده، تقی زاده است و دیگری محمدعلی خان فروغی. فروغی دو جنبه دارد: یکی بعد فرهنگی، که از جمله فعالیتهای مطرح او در این زمینه، نگارش کتاب سیر حکمت در اروپا و تصحیح متون ادبیات است؛ دیگر، بعد سیاسی، که از این نظر، وابستگی شدیدی به پهلویها داشته است، مثلاً به هنگام تاجگذاری رضاخان، کنار شاه رفت و گفت: من در مراسم تاجگذاری چندین پادشاه حضور داشتم. ولی درباره شما یک چیز دیگری بود. وقتی تاج را بر سر مبارک گذاشتید، من دیدم نوری از جمال مبارک تلألؤ می کند، رضاخان به مسخره گفت: تلألؤ! برو مردک!، و او فهمید که تملق می کند.
    و اما ایرادهایی که می توان بر اندیشه موسوم به اندیشه ترقی منورالفکران ورد ساخت (همان تفکری که امروز بر اساس آن، عده ای فهرست وار مطالب و شعارهایی مثل خط ترقی را در قالب توسعه و غیره طوطی وار تکرار می کنند و حق ندارند روی آن چون و چرا کنند):
    اولین ایراد این است که به دو خط منحصر می شود: خط ارتجاع و خط ترقی؛ و هرکس که در خط ترقی نیست، در خط ارتجاع است. چه کسی این فضا را ساخته است که فقط دو تفکر وجود دارد؟!
    ایراد دوم این است که با توجه به اسناد ماسونری و افکار ماسونرها و ارتباطاتی که داشتند، بنظر می رسد اعضای آن تمدن غربی را هم خوب ندیدند و عمیق به آن نظر نیفکندند؛ نگرش آنها ظاهری بوده و توصیفاتی که در یک سده اخیر از تمدن غربی کرده اند، سطحی بوده است. ابتدا این پندار به ذهن خطور می کند که شاید اینها در سال اول و یا دهه اول شیفته هستند اما بعداً می توانند عمیقتر بیندیشند و انتقاد کنند. لیکن از فاصله 1226 که اولین دانشجویان ایرانی به غرب رفتند، تا 1324 که نهضت مشروطیت است - حدود 100 سال - هیچ تغییری در نگاهشان ایجاد نشد؛ و حتی می توان گفت در مواقعی تا به امروز هم برداشتها سطحی است.
    سومین ایراد این است که همیشه محاسن تمدن غرب را برجسته می کردند و در مورد ملت ما فقط معایب را می دیدند. در حالیکه ایران با کشورهای درجه سه دیگر فرق داشت؛ گرچه دوران دولت صفویه به اتمام رسیده و از بد حادثه، رژیم قاجار بر آن مسلط شده و به انحطاط افتاده بود، اما عوامل اعتلا هم زیاد داشت، و به دلیل وجود همین عوامل اعتلا بود که نابود نشد. هنوز هم سوای آن تاریخ باشکوه، از نظر معنوی، علمی و فرهنگی، حرفهای زیادی برای گفتن داشت. حتی از نظر بنیه نظامی و اقتصادی نیز مطرح بود؛ چرا که در جنگ اول ایران و روس، 10 سال در مقابل روسیه ایستاد. همچنین از نظر جغرافیایی، بعنوان منطقه ای استراتژیک در آسیا، حرف اول را می زد. ایران دوره قجری هنوز می توانست مرزهای هندوستان را بخطر بیندازد. ارتباط با خارج در دوران صفویه، در یک جاده دو طرفه بود. آنها می خواستند یک بده بستان مساوی داشته باشند؛ یعنی سلاطین صفویه برای برطرف کردن نقایص خود، با عزت نفس چشمان باز، به سمت غرب می رفتند. مثلاً هدفشان، استفاده از جنگ افزارهای مدرن آن روز بود برای آنکه بتوانند با آن سلاح آتشین، خود را قوی تر کنند. اگر خط ترقی دوره قاجار هم همینطور بود، حداقل کمبودی از کشور رفع می شد و فنی یاد می گرفتند.



    امضاء


  4. Top | #243

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    ایراد چهارم این است که این دانشجویان و دیپلماتها و سیاسیون، افرادی نادانی نبودند، که در جریانات اجتماعی - سیاسی حضور فعال نداشته باشند؛ بعضی از این افراد در زیر مسائل وزارت خارجه و بین المللی قرار داشتند، و درست در همان زمان قرارداد گلستان، ترکمانچای، معاهده پاریس که به موجب آن افغانستان و هرات از ایران جدا شد و حکمیت گلداسمیت که بر اساس آن مقداری زیادی از بلوچستان از ایران جدا شد، منعقد می شود اما در نوشته های اندیشه ترقی، اثری از این فجایع بچشم نمی خورد. در آثار آنان، هیچ اشاره جدی و مستقیمی به جنایات و فجایع غرب استعمار، لااقل در مورد خاک ایران، وجود ندارد و فقط ندارد بعضی جاها، آنهم بطور بسیار سطحی و گذرا راجع به این مسائل بحث می شود؛ و این نشان می دهد که اینان به هیچ صورت معترض استعمار و جنایتها و ظلمی که غرب در خاک ایران می کرد، نشدند، و بجای آن بحثهای علم و آزادی و توسعه و... را تحت الشعاع قرار می دادند تا اغلب مسائل مهم گم شود.
    ایراد پنجم این است که می توان به آنان گفت که آموختن علوم و فنون مهندسی، شیمی، فیزیک ...، چه ربطی به لژ فراماسونری دارد؟ موضوع این است که بعضی از اینها به لژهای بیگانه نرفتند؛ و جریان روشنفکرانه مورد بحث ما بیشتر مربوط به وابسته ها است. شاید اگر از آنان خواسته می شد و به اشخاصی که سالمتر بودند، اشاره کنند، روی میرزا آقاخان کرمانی، میرزاصالح، و ملکم خان دست می گذاشتند؛ چنانکه خودشان هم می گویند که اینها ریشه های ما هستند، و واقعاً هم اینها ریشه هایشان هستند. حال چرا به سفارتخانه های خارجی رفتند، پاسخ و توجیهی برای نمی توان یافت. ما می توان درباره رفتن آنها به فرنگ، از سه جنبه بحث کرد: یکی برای آموختن فنونی مانند دستگاه چاپ، درست کردن مرکب، یادگیری سلاح آتشین و علومی مانند طب و... که البته مفید بوده است؛ دوم برای انتقال و ترویج ایدئولوژی غرب مثل لیبرالیسم، اومانیسم و...؛ و سوم برای پیاده کردن سیاست آنجا در ایران. روی جنبه اول که سودمند بوده است، بحثی نیست؛ اما در مورد دو جنبه بعدی، باید گفت که نه به ایدئولوژی آنها نیازی بود، نه به سیاستشان. در ضمن، به موازات این دو گروه، دسته دیگری را هم می توان مشاهده کرد؛ و آن مردم است. نوشته هایی وجود دارد که نگارش آنها را نه روشنفکران بلکه از میان همین مردم عادی انجام داده اند؛ افرادی چون حاج ملا علی کنی، مرحوم مدرس و میرزای شیرازی که به فرنگ نرفته اند اما حرفهای روشنفکران را بخوبی نقد کرده اند. البته در نوشته های روشنفکران (از جمله در نوشته های دکتر فریدون آدمیت)، به مطالب و نوشته های آنان توجه جدی نشان داده نشده است. اما بعضی از این نقدها، مترقی تر از اندیشه ترقی روشنفکران است. همچنین همه آنهایی که فرنگ رفتند، با هم یکسان نیستند؛ بعنوان مثال، شخصیت حاجی واشنگتن - اولین سفیر ایران در امریکا - با میرزاابوالحسن خان ایلچی فرق دارد؛ یکی می کوشید آداب و سنتهای خودی را هم تا حدودی حفظ کند، دیگری نه.



    امضاء


  5. Top | #244

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ششمین ایراد این است که این گروه نه این طرف را خوب شناختند، نه آن طرف را؛ و تشخیص نمی دادند که ما در چه زمینه هایی عقب و در چه زمینه هایی جلو هستیم؛ بعنوان مثال، از جنبه اخلاقی، نیازی به تقلید از آنان نداشتیم؛ در مکتب، فلسفه، عرفان و ادبیات کشورمان ضعفی وجود نداشت که اندیشه تغییر خط مطرح می شود و با این ترفند، حق و باطل و خوب و بد چنان با هم مخلوط شود که نتوان آنها را از یکدیگر تفکیک کرد.
    ایراد هفتم این است که راه آنان عیناً کلیشه برداری از شیوه غریبان بود: آخوند و روحانی را کشیش، و خودشان را انتلتکو آل پنداشتند، تجار هم شدند بورژوا؛ در حالیکه هیچیک با واقعیت تطبیق نمی کرد: نه آخوند کشیش بود، نه بورژوا تجار، و نه روشنفکر انتلکتو آل. سناریویی که نوشتند، بدینصورت بود که ما الان در قرون وسطی هستیم (با افکار امثال ملکم خان و این رساله ها)؛ و برای ایجاد تحول در آن، به یک انقلاب فرانسه نیازمندیم (که این انقلاب، همان انقلاب مشروطه شد). و این، یعنی دقیقاً کلیشه ای فکر کردن. اما آنان از این نکته غافل بودند که با وجود این همه روحانی در صف اول آزادیخواهان، تحلیلها و تطبیقهایشان فرو می ریزد. روشنفکر و انتلکتو آل غربی، در جاهایی یکی می شوند و و در جاهایی باهم فرق دارند؛ تجار هم همینطور. اما هدف در خط اندیشه ترقی فقط پیاده کردن این کلیشه است. امروز هم راجع به افکار غربی بطور کلیشه ای بحث می کنیم؛ و مباحثی چون توسعه، آزادی و مشارکت را با لوازم و اصول غربی آن پیش می بریم؛ به عبارت دیگر، ابتدا دنبال معادلی یافت نشد، بحثی هم نیست (یعنی عیناً نمونه برداری). در حالیکه همه این مفاهیم در فرهنگ خودمان هم وجود دارد و به آن لوازم و مقدمات هم نیازی نیست.
    وقتی مشروطیت اتفاق افتاد، حدود 100 سال از تماس با غرب می گذشت؛ 100 سال بود که دارالفنون تأسیس شده بود و از رفتن مهندسان و مترجمان به غرب 100 سال می گذشت و با اینحال هنوز هم ایران عقب مانده بود؛ و جالب این است که عامل این عقب ماندگی را روحانیت معرفی می کردند. الآن هم همین کار را می کنند. امروز اگر روی جامعه خود دقیق شویم، پی می بریم که بیشتر طبقات وظایف خود را خوب انجام دادند: بسیج و جوانان کشور ما دست ما دست و پا و نخاع و چشم و سر دادند؛ نسل حاضر، نسل خوبی بوده است؛ و روحانیت نیز - که در آن افرادی چون شهید مطهری حضور داشتند - در طول بیست سال - سی سال اخیر نقششان را خیلی خوب ایفا کردند. از کشاورز و کارگر انتظار نمی رود که منورالفکران باشند؛ و اگر کمبودی در زمینه علمی هست، گناهش متوجه دانشجویانی است که به خارج از کشور اعزام شدند. قرار نیست که بسیج و روحانیت، پیشرفت صنعتی را به مملکت انتقال دهند؛ این وظیفه تحصیلکرده های خارج است، پس نباید گناه سهل انگاریهای خود را به گردن دیگران بیندازند. مقصر خودتان هستید که صد سال در فرنگ بوده اید و به هنگام بازگشت نتوانستید دستاوردهای علمی آنجا را همیشه درست و دقیق به کشور منتقل کنید، کارخانه بسازید و موجب پیشرفت کشور شوید. این بحث در متون دوره مشروطه هم هست؛ ادعای ترقی منورالفکران گوش فلک را کر کرده است، در حالیکه مقصر خودشان هستند. کلی بودجه ملت خرجشان شده ولی کمتر ثمری از فرنگ رفتن آنها حاصل نشده است.



    امضاء


  6. Top | #245

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    نقد هشتم این است که در تحلیلهایشان سوراخ دعا را گم کرده اند! در آثار خود نوشته اند که علت پیشرفت غریبان این است که بانوانشان بی چادرند، و یا مذهب را کنار گذاشته اند؛ و در واقع برای فرار از مسئولیت خود، به مواردی اشاره کرده اند که ربطی به موضوع نداشته است. در این تحلیلها هم درست و غلط را با هم مخلوط می کنند تا اگر کسی موضع گرفت، و را متهم کنند که در برابر سخن درست موضع گرفته است؛ حتی اگر نقاد روی مطالب غلط بحث کرده باشد.
    ایراد نهم این است که آنها هیچگاه ندانستند که دقیقاً از غرب چه می خواهند، ولی غرب می دانست؛ و این، خیلی مهم است.


    امضاء


  7. Top | #246

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    دهمین ایراد این است که نگاه این دسته به غرب کامل نیست؛ بویژه در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد بین الملل. بانیان اندیشه ترقی، علم و ترقی و آزادی می خواستند اما از موانع تحقق آن - مثل کاپیتولاسیون - حتی یکبار هم نام نبردند، یکبار به سرگوراوزلی که در لژ فراماسونری بوده و یکی از بزرگترین خائنان به ملت در قرارداد ترکمانچای است، اشاره ای نکردند. این خط ترقی با همین با همین مشخصات به دوره مشروطیت منتقل شد. اما اندیشمندان ین خط در این دوره، بعد از آنکه علما به خطرناک بودن آنها واقف شدند و مخصوصاً بعد از آنکه بزرگترین متفکر آنان - میرزاملکم خان - متوجه شد که چهره منفعت طلبش برای ناصرالدین شاه آشکار شده است، و احساس خطر کرد، دامنه فعالیتهای خود را به عرصه فرهنگی و بیشترین تلاش خود را روی جریان سازیهای گسترده فکری متمرکز ساختند؛ دیگر بطور علنی عضوگیری نکردند، بلکه انجمنهای سری تشکیل دادند. اسامی حدود 54 نفر از اینها در تاریخ هست که بسیاری از آنها بعدها از سوی جریانهای سکولار تاریخنگار ایران قهرمان ملی معرفی شدند. 9 نفر از اینها سرپرست شدند که از میان آنها چند نفر روحانی نمای غربگرا بودند، از جمله:
    1. ملک المتکلمین، پدر سناتور ملک زاده، نویسنده کتاب 5 جلدی تاریخ مشروطیت ایران که متأسفانه در رشته تاریخ بعنوان کتاب مرجع مورد استفاده قرار می گیرد.
    2. سیدجمال واعظ اصفهانی؛ که غیر از سید جمال الدین اسد آبادی است. او پدر محمد علی جمال زاده است و از کسانی است که دستگاه مشروطه او را بزرگ جلوه داد. مرحوم شیخ فضل الله روی این شخص حساسیت داشت و به او جمال زندیق کافر می گفت. از قول شیخ نقل شده است که او از بس به مردم گفت زمان بخوانید و قرآن نخوانید، مردم را از دین دور کرد.
    3. میرزا یحیی دولت آبادی که کتاب حیات یحیی را نوشت. این کتاب از مآخذ روشنفکری ایران درباره دوره پهلوی و قاجار است که در این زمینه، هنوز هم جزو مآخذ اصلی بشمار می رود. میرزا یحیی دولت آبادی از سران فرقه ازلیه یا بابیه بود. ابتدای کتابش را که باز می کنید، در لباس روحانیت است و میانه کتاب که می رسید، عمامه را بر می دارد و ریشش را هم می تراشد. دختر ایشان هم، بعد از زنان دربار پهلوی، از اولین خانمهایی بوده است که به افتخار کشف حجاب نائل آمدند! دولت آبادی درباره یکی از سیاستهای فرهنگی ضددینی رضاخان پهلوی می گوید: من از ابتدا به این لباس روحانی را تصویب کرد، خیلی خوشحال شدم و خودم را از این لباس روحانی را تصویب کرد، خیلی خوشحال شدم و خودم را از این لباس راحت کردم. عین عبارات دولت آبادی چنین است: نباید فراموش کرد حکومت روحانی نمایان را در این مملکت؛ که به نام قداست روحانی، خودشان را اولی به تصرف در اموال و اعراض بلکه نفوس خلق می دانستند و با همه چیز ملت بازی می کردند، به حدی که بیداری ملت - که آنها را در اقلیت کاملی نگه داشتند - در فشار و تهدید دائمی آنها بودند و عقب ماندن ایران از فاضله تمدن دوران، دو قسمت از سه قسمت بار گناهش به دوش آن شیادان از خدا بی خبر بود.من ذاتاً به لباسی که نتوان آن را در همه جای دنیا پوشید، علاقه مند نبوده ام و نیستم. اکنون که ملاحظات به واسطه این قانون متحدالشکل بودن لباس برطرف شده است، فرصت را مغتنم می شمارم و خود را از این قید خلاص می کنم. یاد دارم در سنه 1322 از سفر خارجه به ایران برمی گشتم که در نزدیکی سرحد می خواستم به زحمت برای خود عمامه حاضر نمایم. به همراهان گفتم که چه می شد دولت حکم می کرد این مندیل بر سرپیچیدن موقوف می گشت؟ حالا آن آرزو بر آورده شد.
    همین آقا که خود را چنین آزادیخواه می نمایاند و از رهبران سکولاریسم دوره مشروطه بود، درباره کشف حجاب می نویسد: انجمنی مرکب از مرد و زن در خانه او و یا دیگران منعقد می شود. این تا حدی پنهان بوده است که نگارنده نیز بعضی از اوقات در آن انجمن حاضر می شدم و معایب حجاب معمول را بطور خطی بیان می کردم. موضوع کشف حجاب، قدری مخالف افکار خشک مقدس مآبان بود. اینک در تهران کانون بانوان تأسیس شده است و زنها روگشوده با مردم معاشرت می نمایند؛ و روز به روز دایره رفع حجاب در تهران و ولایات وسعت می گیرد. در این وقت که این سطور را می نویسم، خبردار شدم که در تهران، در جشن فارغ التحصیلان، شاه پهلوی برای دفعه اول با ملکه و دخترانش، حاضر شده است. پس سد حجاب را در ایران شکسته باید دانست و آتیه روشنی را به زنهای ایرانی باید نوید داد.


    امضاء


  8. Top | #247

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    وقتی انجمنهای سری تشکیل شد، اعضای این انجمنهای کوشیدند عقاید خود را به زنان اشخاصی مثل دولت آبادی که لباس روحانی داشتند اما اعتقاد روحانی و دینی نداشتند، بیان کنند. یکی از این افراد، سید جمال واعظ بود که بعدها در تاریخنگاری مربوط به عصر مشروطه تجلیل زیادی از او بعمل آمد و وقتی محمدعلی شاه او را کشت، به شهید راه آزادی معروف شد؛ و کمتر کسی همت کرد افکارش را نقد کند. کسروی می نویسد: سید جمال واعظ علی رغم رخت و لباس آخوندی، به دین اسلام و مؤسس آن هیچ اعتقادی نداشت. این فرد افکار این انجمنهای سری را روی منبر بیان می کند و می گوید: بعد از حکمای هند، اهل اروپا و فرنگستان از آنجایی که همه چیز را به درجه کمال رساندند، در این قسم کتب و تألیفات زیادی دارند که آنها را رمان می گویند و خیلی مفید است؛ بگیرید و بخوانید هر کدام که سواد دارید. من دیگر نمی دانم این اروپاییها کارشان بالاتر از اینها هم هست یا خیر؟ مثلاً ما خیال می کردیم تلگراف، فوق علم است که انسان اینجا دست بزند و پاریس صدای او شنیده شود. بعد دیدیم که بالاتر از آن هم هست؛ تلفن که اینجا حرف می زنی و عین حرف تو قزوین مثلاً شنیده می شود. بعد دیدیم خیر، بالاتر از این هم هست؛ تلگراف بی سیم، که از اینجا تو حرف می زنی، لندن معلوم می شود. نه سیمی در کار است، نه ستونی؛ نه مرغی می پرد، نه بادی می آید. ایهاالناس! اینها از کجا پیدا شد؟ من می دانم از علم، علم، علم؛ و آن در مملکت ما نیست، نیست. اما یک علم در مملکت ما ترقی دارد. می دانید آن چیست؟ علم حرامزادگی! یعنی تو که امشب در خانه ات خوابیده ای، فردا صبح که از خواب برمی خیزی، می بینی خانه ات را قباله کرده اند و داده اند به دیگری. این شیفتگی، به غرب، تحقیر ملت، نفی هویت ملی و تمجید ظواهر، در لابلای سطور بجای مانده از دوره مشروطه از سوی اعضای انجمنهای سری بچشم می خورد. سیدجمال واعظ می گوید: اگر الآن آنهایی که در فرنگستان رفته اند و دیده اند که وقتی کسی در ماشین سوار باشد و حرکت کند از محلی به محل دیگر، در طرف راست و چپ غیر از شهرهای باشکوه، عمارات عالیه و باغهای باطراوت چیزی نخواهد دید. عجیب این است که این تبلیغها را برای اروپا روی منبر انجام می داده و جالبتر اینکه صحبتهایش هم بلافاصله بعنوان روزنامه الجمال منتشر می شده است و این در حالی است که واعظان و مجتهدان زیادی در تهران بودند اما فقط سخنان او را در سطحی وسیع چاپ می کردند؛ پس معلوم می شود که عوامل دستگاه انجمنهای سری می خواستند افکار این شخص مطرح شود. همین تبلیغات و تأثیرات آن بود که باعث شد هنگام اعدام شیخ فضل الله، مردمی که پای دار او بودند، کف بزنند. در روزنامه هایی مثل الجمال مدام نوشته می شد که مثل شیخ طرفدار فناتیکهای ایران است، ضد پیشرفت و سیم و تلفن و تلگراف است و تبلیغات منفی دیگری نظیر این.





    امضاء


  9. Top | #248

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    سید جمال واعظ بر روی منبر از میرزاملکم خان حرف می زند و حرفهای او را تیراژ وسیعی چاپ می شود: ایهاالناس! من مکرر خدمت شما عرض کردم، حالا هم عرض می کنم که ما مردم ایران جاهلیم؛ بدون معلم و مربی و استاد، هیچ کار ما درست نمی شود. به فرمایش جناب پرنس ملکم خان(34)، اگر ما خواسته باشیم کارخانه کبریت سازی بسازیم، مسلماً محتاجیم به یک نفر معلم خارجی؛ و اگر بخواهیم یک کارخانه چلواربافی تشکیل بدهیم، بدون معاونت یک نفر معلم خارجه محال است.
    و این خط ترقی، جای نقد دارد؛ نه از زاویه ارتجاع، بلکه از زاویه ای بالاتر از ترقی.
    میرزاحسن خان انصاری در کتاب نوشدارو و دوای درد ایرانیان - که نگارش آن صد سال بعد از غرب زدگی و تماس با غرب انجام گرفته است - می نویسد: نمی دانی زبان فرانسه در ایران اعلی درجه شرف است؟! یک شاگردی که که دو ورق سیلابر و یا دو سه کلمه مارک آموخت، بر چار بالش عزت نشست و عالم پنج قاره عالم است و شغل و منصب و مواجب و لقب و... ملک مستقل دارد. در هر محفلی، صدر مجلس و صندلی نشسته و هر مهملی بافت، به تکریمش دست بسته ایستاده اند، پس برهان مسموع الکلمه و مفترض الطاعة است، وکیل است، وزیر است، امیر است، دبیر است، مشار است، مشیر است، مدار است، مدیر است. مگر همه مردم می خواهند به فرانسه هجرت و در پاریس عشرت کنند که به این درجه محتاج زبان فرانسوی شدند و هر کلمه را به هستی خود می خرند؟!. این عبارات انصاری حائز اهمیت است که می گوید: زبان یاد بگیرید، ولی چقدر؟ و وقتی هم که زبان یاد گرفتید، اثرش از کجاست؟. او در جای دیگر می گوید: وقتی زبان یک کشور دیگر را در بین مردم رایج کنید، فرهنگ آن کشور محو می شود. مثلاً در الجزایر و بسیاری دیگر از کشورهای اسلامی، یکی از زبانها، غربی است؛ یا نمایندگان مجلس هند، به زبان انگلیسی حرف می زنند و اصلاً یکی از سیاستهای کمپانی هند شرقی، محو زبان فارسی در هند بوده است.




    امضاء


  10. Top | #249

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    میرزا حسن خان انصاری در جای دیگر می گوید: شصت سال است در دارالفنون ما فرانسه تعلیم می دهند؛ سی سال است که علوم را منحصر به فرانسه و معلوماتش نموده اند. کدام عالم و صانع را به بازار صنایع نمایش دادند؟ به مسطوره ای هم راضی می شویم.کو بلورساز و چینی پز و شیشه گرما؟ و از معادن، طلا و نقره و سرب و نیکل - بیرون آور ما؟ ماهوت و فاستونی و چلوار و فاشور و چیت و مخمل دوزی و اطلس و... بلکه ریسمان بافان کجاست؟ کارخانه شمع سازی و قندریزی و گوگردسازی و کاغذگری، کدامشان احزاب کردند و توپ ریختند و تفنگ ساختند و فشنگ پرداختند؟ کو در سواحل دریا محل کشتی سازی و ماشین کشی؟ یک گودی ندارند از این صنایع محیرالعقول و چرخ تنها را نساختند و از چراغ فتیله نبافته اند، و از لباس یک دکمه. هنوز شاگردان مدارس پوتین و گالش دوخته فرنگی را به پا می کنند و خجلت نمی کشند که لااقل ارسی دوزی را بیاموزند. کو اشخاصی که اسباب فتوگراف و لوازم تلفن و تلگراف را بسازند؟ کدام قوه (الکتریکی و کهربایی) را از صنعت خود نمایاندند؟ صد سال است ساعتها در بغل دارند؛ یک پیچ یا فنرش را خود نساختند. بجای اینکه اتومبیل بسازند، کالسکه و درشکه ساخته را از اروپا می خرند، چه رسد به ادوات و آلات آنها.
    و در جای دیگر می نویسد: کاش مردم را به حال بربریت قدیم رها کرده و آداب و رفتار ایرانی را تغییر نداده و اقل امر صنایع و علوم ناقصه کهنه پرستان که هزاران سال زندگی را به قناعت و سهولت می گذارندند؛ از دستشان نمی رفت و معدوم صرف نمی شد! در تمام لوازمات زندگی امروز، ما را محتاج به خارجه و دادن پولهای گزاف کردند و مشکلات معاش صد برابر شد. روفروشی و پارچه های فرنگی با مخده عثمانی و صندلی اروپایی در حجره پاره دوز و لبوفروش حتماً باید جمع باشد؛ عشقی دارند خاصه جان و مالشان را نثار بیگانه کنند.این نکته را بدانند که جوهریات اروپایی و آب و هوای قطبی و دریایی، با مزاج ایرانی ضدیت تامه دارد و جز مسموم شدن مملکت هیچ اثر ندارد. ایران را باید دوای ایرانی داد. گویند عقیده اول حکیم فرنگ این بود. مطلب دیگر: ایرانی باید ایرانی را بخواهد؛ ایران را باید ایرانی نگاه دارد؛ ایرانی هم ایران را بخواهد و نگه دارد.
    با کمی دقت معلوم می شود که ملی گرایی این کتاب، قوی تر از آن افکار ملی گرایی است که بعداً غربگرایان وضع کردند: از ملت می گفتند اما منظورشان، غرب بود.





    امضاء


  11. Top | #250

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    یکی از کتابهای بسیار خود دوره مشروطه، تنبیه الامه و تنزیه الملة مرحوم علامه نائینی است. مرحوم نائینی در جایی از این کتاب می نویسد که اگر دولت انگلستان با ملت خود رفتاری عادلانه دارد، برخوردش با ملت ما مستبدانه، فرعونی و توأم با تبعیض است. علت هم این است که آنان در مقابل ملتهای دیگر، استعمارگر هستند.
    یکی از نوشته های دیگری که در دوره مشروطه مطرح نشد اما مطالب جالبی در آن هست، رساله آفتاب و زمین است. نویسنده این رساله هم از کسانی است که به مشروطه اعتقاد دارد ولی به غرب معتقد نیست، آزادی و دمکراسی و احزاب و پیشرفت می خواهد اما غرب نمی خواهد.
    در جایی از رساله، چنین نوشته شده است: چه شدند مسلمانان دین باور؟ کجا رفتند ایرانیان ایمان پرور؟ بزرگان اسلام چه شدند؟ و سرداران ایران کجایند؟ روح اسلام در کیست؟ و خون ایران در کدام؟ حال که آنها زنده نمی شوند، کاش ما بیدار شویم! ایران یک مملکتی است که اهالی آن دارای عقاید و معنویات هستند که اگر تمام قوای مادی آن را از میان برود و از غفلت و غرور، گاه به گاه نهایت ضعف و ناتوانی حاصل کند، باز به واسطه همان عقاید و معنویات، به محض آنکه یک نفر دل آگاه و خیرخواه قد مردانگی برافرازد و دامن همت را برای اعاده سعادت و استقلال و شوکت و جلال آن بر کمر زند و خورشید آسا از مشرق استعداد این خاک تابناک، طلوع نماید، فوراً اهالی مملکت هم که در تیرگی شبهای غفلت و تن آسایی به خواب رفته بودند، از تابش آن آفتاب بافروتاب بیدار گشته سر از پای نشناخته، پروانه وار گرد شمع وجود آن بزرگ مرد جمع شده، پریشانیها را فراهم می سازند:
    این مطالب را با ادعاها و سخنان دکتر آدمیت مقایسه کنید که نوشته است: تنها گروهی که تصور روشنی از مشروطیت داشت، عنصر ترقی خواه تربیت یافته معتقد به حکومت دمکراسی غربی بود؛ یعنی فقط رفته ها متوجه مسائل می شدند و دیگران نمی فهمیدند و این همه نوشته و نقد اجتماعی از نظر آنان هیچ ارزشی ندارد.









    امضاء


صفحه 25 از 31 نخستنخست ... 15212223242526272829 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi