صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 77

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) -جلد اول

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    4- نظریه اقتصادی:(24)


    طبق این نظریه، محرک تاریخ، اقتصاد است. تمام شؤون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت - اعم از شؤون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی - جلوه گاه شیوه تولیدی و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر و تحول در بنیاد اقتصادی جامعه است که جامعه را از بیخ و بن زیر و رو می کند و جلو می برد. نوابغ که در نظریه پیش سخنشان به میان آمد جز مظاهر نیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه نیستند و آن نیازها به نوبه خود معلول دگرگونی ابزار تولید است. کارل مارکس و به طور کلی مارکسیستها و احیاناً عده ای از غیر مارکسیستها، طرفدار این نظریه اند. شاید رایج ترین نظریه ها در عصر ما همین نظریه باشد.







    امضاء


  2. تشكر

    مدير محتوايي (21-01-2019)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    5- نظریه الهی:(25)


    طبق این نظریه آنچه در زمین پدید می آمد، امر آسمانی است که طبق حکمت بالغه بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ، جلوه گاه مشیت حکیمانه و حکمت بالغه الهی است. پس آنچه تاریخ را جلو می برد و دگرگون می سازد اراده خداوند است. تاریخ پهنه بازی اراده مقدس الهی است.
    بوسوئه مورخ و اسقف معروف که ضمناً معلم و مربی لویی پانزدهم بوده است طرفدار این نظریه است.
    اینهاست نظریاتی که معمولاً در کتب فلسفه تاریخ به عنوان علل محرکه تاریخ طرح می شود.








    امضاء


  5. تشكر

    مدير محتوايي (24-01-2019)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بررسی نظریه ها:

    از نظر ما این گونه طرح به هیچ وجه صحیح نیست و نوعی خلط مبحث صورت گرفته است. غالباً این نظریات به علت محرکه تاریخ، که در پی کشف آن هستیم مربوط نمی شود نظریه نژاد یک نظریه جامعه شناسانه است و از این جهت قابل طرح است که آیا نژادهای بشری از نظر عوامل موروثی یک گونه استعداد دارند و هم سطح اند یا نه؟ اگر هم سطح باشند همه نژادها به یک نسبت در حرکت تاریخ شریک اند و لااقل می توانند شریک باشند، و اگر هم سطح نباشند فقط برخی نژادها در جلو راندن تاریخ سهم داشته و می توانسته اند داشته باشند. از این نظر طرح این مسأله صحیح است، اما راز فلسفه تاریخ هم چنان مجهول می ماند. فرضاً معتقد شویم که تنها یک نژاد است که تحول و تطور تاریخ به دست او صورت می گیرد، از نظر حل مشکل، با این که معتقد شویم همه انسانها در تحول و تطور تاریخ دخیل اند فرقی نمی کند و مشکلی حل نمی شود؛ زیرا معلوم نیست بالأخره چرا زندگی انسان یا نژادی از انسان متحول و متطور است و زندگی حیوان این چنین نیست. این راز در کجا نهفته است؟ این که عامل یا نژاد باشد یا همه نژادها، راز تحرک تاریخ را نمی گشاید.
    هم چنین نظریه جغرافیایی. این نظریه نیز به نوبه خود مربوط به یک مسأله جامعه شناسی مفیدی است که محیطها در رشد عقلی و فکری و ذوقی و جسمی انسانها مؤثرند. بعضی محیطها انسانها را در حد حیوان و یا نزدیک به حیوان نگه می دارد، ولی بعضی محیطهای دیگر فاصله و تمایز انسان را از حیوانات بیشتر می کند. طبق این نظریه، تاریخ تنها در میان انسانهای برخی اقلیمها و منطقه ها تحرک دارد؛ در محیطها و منطقه های دیگر، ثابت و یکنواخت و شبیه سرگذشت حیوان است. اما پرسش اصلی سر جای خود باقی است که مثلاً زنبور عسل یا سایر جانداران اجتماعی در همان اقلیمها و منطقه ها نیز فاقد تحرک تاریخ اند. پس عامل اصلی که سبب اختلاف این دو نوع جاندار می شود که یکی ثابت می ماند و دیگری دائماً از مرحله ای به مرحله دیگر انتقال پیدا می کند، چیست؟
    از اینها بی ربطتر نظریه الهی است. مگر تنها تاریخ است که جلوه گاه مشیت الهی است؟ همه عالم، از آغاز تا انجام با همه اسباب و علل و موجبات و موانع، جلوه گاه مشیت الهی است. نسبت مشیت الهی با همه اسباب و علل جهان علی السویه است. هم چنان که زندگی و متحول و متطور انسان جلوه گاه مشیت الهی است، زندگی ثابت و یکنواخت زنبور عسل هم جلوه گاه مشیت الهی است. پس سخن در این است که مشیت الهی، زندگی انسان را با چه نظامی آفریده و چه رازی در آن نهاده است که متحول و متطور شده، در صورتی که زندگی جانداران دیگر فاقد آن راز است؟
    نظریه اقتصادی تاریخ نیز فاقد جنبه فنی و اصولی است؛ یعنی به صورت اصولی طرح نشده است. نظریه اقتصادی تاریخ به این صورت که طرح شده فقط ماهیت و هویت تاریخ را روشن می کند که مادی و اقتصادی است و همه شؤون دیگر به منزله اعراض این جوهر تاریخی است. روشن می کند که اگر در بنیاد اقتصادی جامعه دگرگونی رخ دهد، جبراً در همه شؤون جامعه دگرگونی رخ می دهد. اما اینها همه اگر است. پرسش اصلی سر جای خود باقی است و آن این که فرض می کنیم اقتصاد زیر بنای جامعه است و اگر زیر بنا تغییر کند همه جامعه تغییر می کند. اما چرا و تحت نفوذ چه عامل یا عواملی زیر بنا تغییر می کند و به دنبال آن، همه رو بناها؟
    به عبارت دیگر، زیر بنا بودن اقتصاد برای تحرک داشتن و محرک بودن آن کافی نیست. آری، اگر طرفداران این نظریه به جای این که اقتصاد را که زیر بنای جامعه است (به عقدیه آنها) محرک تاریخ معرفی کنند و مادیت تاریخ را برای حرکت تاریخ کافی بشمارند، مسأله تضاد درونی جامعه، یعنی زیر بنا و رو بنا را طرح کنند و بگویند عامل محرک تاریخ تضاد زیر بنا و رو بنا یا تضاد دو وجهه زیر بنا (ابزار تولید و روابط تولیدی) است، مسأله به صورت صحیح طرح می شود. شک نیست که مقصود اصلی طرح کننده مسأله فوق به صورت فوق (اقتصاد محرک تاریخ است) همین است که علت اصلی همه حرکتها تضادهای درونی است و تضاد درونی میان ابزار تولید و روابط تولید محرک تاریخ است. اما سخن ما در خوب و صحیح طرح کردن است نه در این که مقصود و ما فی الضمیر طرح کنندگان چه بوده است.
    نظریه قهرمانان، اعم از این که درست باشد یا نادرست، مستقیماً به فلسفه تاریخ یعنی به عامل محرک تاریخ مربوط می شود.
    علی هذا تا اینجا درباره نیروی محرک تاریخ، دو نظریه به دست آوردیم:
    یکی نظریه قهرمانان که تاریخ را مخلوق افراد می داند، و در حقیقت، این نظریه مدعی است که اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه فاقد ابتکار و قدرت پیشروی و پیشتازی اند چنانچه افراد جامعه همه از این دست باشند هرگز کوچکترین تحولی در جامعه پدید نمی آید. ولی یک اقلیت، با نبوغی خدادادی که در جامعه پدید می آیند ابتکار می کنند و طرح می ریزند و تصمیم می گیرند و سخت مقاومت می کنند و مردم عادی را در پی خود می کشانند و به این وسیله دگرگونی به وجود می آورند. شخصیت این قهرمانان صرفاً معلول جریانهای طبیعی و موروثی استثنایی است؛ شرایط اجتماعی و نیازهای مادی جامعه، نقشی در آفرینش این شخصیتها ندارد.
    دوم نظریه تضاد میان زیر بنا و رو بنا جامعه که تعبیر صحیح نظریه محرکیت اقتصاد است و به آن اشاره کردیم.(26)
    سوم نظریه فطرت. انسان خصایصی دارد که به موجب آن خصایص، زندگی اجتماعی اش متکامل است. یکی از آن خصایص و استعدادها حفظ و جمع تجارب است؛ آنچه را که (به) وسیله تجربه و اکتساب به دست می آورد آن را نگهداری می کند و پایه تجارب بعدی قرار می دهد.
    یکی دیگر استعداد یادگیری از راه بیان و قلم است. تجارب و مکتسبات دیگران را نیز از راه زبان و در مرحله عالی تر از راه خط به خود منتقل می کند. تجارب یک نسل از طریق مکالمه و از طریق نوشتن برای نسلهای بعد باقی می ماند و روی هم انباشته می شود. بدین جهت است که قرآن نعمت بیان و نعمت قلم و نوشتن را با اهمیت ویژه ای یاد می کنند:
    الرحمن. علم القرآن. خلق الانسان. علمه البیان.(27)
    خدای بسیار مهربان قرآن را تعلیم داد، انسان را آفرید و به انسان بیان (و بهره برداری از ما فی الضمیر برای دیگران) را آموخت.
    اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرام. الذی علم بالقلم.(28)
    بخوان به نام پروردگارت که آفریده است، انسان را از خون بسته آفریده است. بخوان و پروردگار کریم ترت آن است که تعلیم قلم داد.
    ویژگی سوم مجهز بودن انسان به نیروی عقل و ابتکار است. انسان به واسطه این نیروی مرموز، قدرت آفرینندگی و ابداع دارد؛ مظهر خلاقیت و ابداع الهی است.
    چهارمین ویژگی او میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است؛ یعنی انسان تنها استعداد ابداع و خلاقیت ندارد که هرگاه ضرورت پیدا کند به خلق و ابداع بپردازد، بلکه بالذات میل به خلاقیت و ابداع در او نهاده شده است.
    استعداد حفظ و نگهداری تجارب، به علاوه استعداد نقل و انتقال تجارب به یکدیگر، به علاوه استعداد ابداع و میل ذاتی به خلاقیت و ابداع، نیرویی است که انسان را همواره به جلو می راند. در حیوانات دیگر نه استعداد حفظ تجارب و نه استعداد نقل و انتقال مکتسبات(29) و نه استعداد خلق و ابتکار که خاصیت قوه عاقله است و نه میل شدید به نوآوری، هیچ کدام وجود ندارد. این است که حیوان در جا می زند و انسان پیش می رود. اکنون به نقد این نظریات بپردازیم.








    امضاء


  7. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حساب منظم و قطعی اجتماع و تاریخ (30)


    اگر بپرسید آیا ما از آن جهت که مسلمان و موحد و خداشناس هستیم و پیرو قرآن می باشم، باید تاریخ را دارای یک قوانین و قواعدی بشناسیم، آن هم قواعدی قطعی و تخلق ناپذیر، یا خیر؟ (پاسخ این است که) ما از نظر این که مسلمان و موحد هستیم و تابع قرآن می باشیم، باید بپذیریم که تاریخ بشر، تاریخ امتها و اقوام و جمعیتها یک حساب منظم و قطعی و مشخصی دارد و ما باید آن حسابها را بشناسیم و خودمان را با آن حسابها تطبیق بدهیم و اتفاقاً قران مجید راجع به این که تاریخ بشر حساب قطعی و منظمی دارد، چون بیشتر با زندگی مردم سر و کار دارد، با صراحت بیشتری این مطلب را بیان کرده است.
    در آیات زیادی از قرآن با کلمه سنت یا سنن برخورد می کنیم، یعنی قرآن مجید سرگذشت و سرنوشت یک قومی را که ذکر می کند تحت عنوان سنه الله ذکر می کند: سنت الهی این است، روش الهی و قانون الهی این است که ملتها اگر چنین و چنان باشند یک همچو سرنوشتی داشته باشند، و اگر نه، طور دیگری باشند، باز سرنوشت دیگری داشته باشند. مثلاً این آیه که می فرماید: آن الله لا یغیر ما به قوم حتی یغیروا ما بانفسهم (31) یک قانون مسلم و قطعی را در تاریخ بشر و زندگی بشر ذکر می کند.
    ما می بینیم قرآن کریم سر گذشت فرعون و فرعونیان را ذکر می کند، ستمگریها، استکبارها، استعلاها و تبعیضهای اینها را بیان می کند، کفر ورزی و کفران ورزیهای اینها را ذکر می فرماید تا منتهی می شود به هلاکت آنها. پشت سرش این چنین می فرماید:
    ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم.(32)
    یعنی این بدان سبب و موجب است که هرگز خداوند نعمتی را که به قومی ارزانی می فرماید از آنها پس نمی گیرد مگر پس از آنکه آنها خودشان در آنچه که مربوط به شخصیت و اخلاق و عادات خودشان است دگرگونی به وجود آورند، فاسد گردند.
    کلمه ((لم یک)) افاده ختمیت و ضرورت می کند، یعنی خداوند هرگز چنین نبوده است که بی جهت نعمتی را از قومی سلب کند، لازمه خدائی خدا این است که این چنین نباشد.
    هرگاه تعبیری به این شکل در قرآن آمده است، علما قطعیت و ابدیت و عمومیت را از آن استفاده می کنند، مثل آن آیه ای که علماء علم اصول به آن استناد می کنند:
    ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا(33)
    ما چنین نبوده ایم که قومی را عذاب کنیم قبل از این که پیغمبری در میان آنها بفرستیم و اتمام حجت به طور کافی شده باشد
    یعنی ما هیچ ملتی و فردی را قبل از این که به او اتمام حجت شده باشد و حقیقت برای او بیان و روشن شده باشد معذب نخواهیم کرد. علمای اصول می گویند: این آیه تأیید می کند قاعده قبح بلابیان را ببینید، اگر در این آیه این طور آمده بود که: ما عذبنا هم قبل ان نبعث رسولاً، فقط حکایت می کرد که ما در گذشته قبل از این که پیغمبری را مبعوث بکنیم قومی را عذاب نکردیم. در آن وقت می گفتیم که خدا از گذشته خبر داده است و نمی گوید که در آینده این چنین است، نمی گوید: ما همیشه این جور هستیم. ولی وقتی که با این تعبیر بیان می کند که: ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً هرگز چنین نبوده ایم، یعنی خلاف مقام الوهیت و ربوبیت است که قومی را معذب بکند قبل از آنکه اتمام حجت کافی به آن قوم شده باشد.
    این آیه هم که می فرماید:
    ذلک بان الله لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم.(34)
    یعنی اراده خدا و سنت قطعیه الهیه این چنین نیست که نعمتی را که قومی دارند از آنها بگیرد بدون این که خود آنها موجبات زوال آن نعمت را فراهم آورده باشند.
    یعنی بدون آنکه خود آن قوم در خودشان تغییر ایجاد کرده باشند، اخلاقشان فاسد شده باشد، روحیه آنها از بین رفته باشد، ایمانشان فاسد شده باشد. پس خدا در میان مردم سنتها خلاف ناپذیر دارد: فلن تجد لسنة الله تبدیلاً و لن تجد لسنة الله تحویلاً(35) این آیات را هم که ذکر کرده است پس از حوادث تاریخی ذکر کرده است. پس اجمالاً در این مطلب که در تاریخ بشر یک سلسله سنن و قوانین حتمی و خلاف ناپذیر حکومت می کند بحثی نیست.
    یک آیه دیگر برای شما شاهد عرض بکنم و باور بفرمائید که این مطلب برای اولین بار در قرآن ذکر شده است. راجع به همین، به بنی اسرائیل، در سوره بنی اسرائیل (سوره اسراء)
    این طور می فرماید:
    و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرتین و لتعلن علواً کبیراً. (36)
    ما در کتاب (تورات یا لوح محفوظ، اغلب گفته اند تورات است) حکم کرده ایم و نوشته ایم که شما در روی زمین دو بار فساد خواهید کرد، و فساد و استکبار زیادی.
    بار اول که فساد بکنید، به دنبال آن ما قومی را بر شما مسلط خواهیم کرد بسیار نیرومند: فاذا جاء وعد اولیهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعداً مفعولاً. (37) ملت قوی و نیرومندی را ما بر شما مسلط خواهیم کرد که در داخله زندگی شما نفوذ پیدا کنند: فجاسوا خلال الدیار در خلال خانه های شما اینها نفوذ کنند، و این وعده ای که ما دادیم خلاف ناپذیر است: و کان وعداً مفعولاً. بعد شما وضعتان عوض می شود،توبه می کنید و آدمهای خوبی می شوید، ما هم وضعتان را عوض می کنیم:
    ثم ردنا لکم الکرة علیهم و امددناکم باموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیراً (38)
    ما پشت سر این، باز نعمتهای خودمان را به شما باز می گردانیم، عددتان را زیاد می کنیم، مال و قدرت و نیروهای شما را زیاد می کنیم.
    ان احسنتم أحسنتم لأنفسکم و ان أساتم فلها.(39)
    بدانید که اگر نیکی بکنید به نفع خودتان است چون بعد از نیکی کردن و نیک شدن، نعمت است؛ و اگر بدی بکنید به خودتان بدی کرده اید، زیرا بعد از بدی کردن خسارت و ذلت و نکبت است.
    فاذا جاء وعد الأخرة تا نوبت دوم باز شما فیلتان یاد هندوستان خواهد کرد و در فساد فرو خواهید رفت:
    فاذا جاء وعد الاخرة لیسوؤا وجوهکم و لیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مرة ولیتبروا ما علوا تتبیراً. عسی ربکم أن یرحمکم، و ان عدتم عدنا.(40)
    بار دوم می رسد باز شما فساد می کنید باز قوم دیگری می آیند و بر شما مسلط می شوند، شما را بیچاره و بدبخت می کنند. در این بار دوم هم باز اگر شما توبه بکنید و آدمهای خوبی بشوید امید هست که رحمت الهی شامل حال شما بشود.
    اما و ان عدتم عدنا عمده این جمله این است. این جمله است که یک سنت و قاعده قطعی و عمومی را می رساند و ان عدتم عدنا هر وقت شما به فساد برگردید ما هم به مسلط کردن قمی دیگر بر شما بر می گردیم، هر وقت هم شما به سوی خدا بازگشت کنید رحمت ما هم به سوی شما بازگشت می کند. این جمله: و ان عدتم عدنا یعنی یک حساب کلی دائمی همیشگی. این حساب کلی فقط مال بنی اسرائیل نیست بلکه مال همه دنیا است.
    قرآن مجید راجع به تاریخ بشر و این که تاریخ بشر از یک سنن خاصی پیروی می کند اصرار عجیبی دارد. البته قرآن یک تفاوت منطقی با دیگران دارد و آن این است که دیگران به این نکته که فساد اخلاق در سرنوشت و سعادت ملتها مؤثر است یا توجه ندارند و یا کمتر توجه دارند. قرآن وقتی که فلسفه تاریخ بشر را ذکر می کند این طور هم تفسیر می کند، می فرماید:
    سعادت اقوام و ملتها بستگی دارد به علم و اخلاق پاک و معنویت آنها.
    قرآن راجع به این که معنویت یک قوم در سرنوشت آنها تأثیر فراوان دارد اصرار عجیب دارد. یعنی آن چیزی که بیشتر از مختصات قران است، گذشته از این که آن فلسفه کلی را قبول می کند و بلکه برای اولین بار در دنیا بیان می کند، این جهت است.
    ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض.(41)
    پس اگر ما جبر تاریخ را به طور کلی رسیدگی کنیم، می بینیم حرف راست و درستی است، به همین معنی که تاریخ بشر روی یک سلسله قوانین و نوامیس منظم حرکت می کند.










    امضاء


  9. تشكر

    مدير محتوايي (26-01-2019)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ج. ارزش تاریخ : تاریخ، منبع شناخت(42)

    (منبعی) که مخصوصاً امروز به آن اهمیت می دهند و قرآن نیز به آن اهمیت زیادی داده است تاریخ است، یعنی از نظر قرآن غیر از طبیعت و عقل و دل، یک منبع دیگر هم برای شناخت وجود دارد که آن عبارت از تاریخ است.(43)
    قرآن، تاریخ را به عنوان یک منبع شناخت عرضه می دارد. ممکن است شما بگویید که طبیعت (44) را که گفتید، تاریخ هم در آن هست. درست است که تاریخ به یک اعتبار جزء طبیعت است ولی تاریخ یعنی جامعه انسانی در حال حرکت و جریان.
    طبیعت را دو نوع می شود مطالعه کرد، جامعه را هم به دو شکل می توان مطالعه کرد. زمانی ما جامعه را در حال ثبات مطالعه می کنیم. مثلاً کسی که می خواهد اطلاعات جامعه شناسی درباره جامعه ما داشته باشد جامعه امروز ایران را از جنبه های مختلف مطالعه می کند اطلاعاتی در اختیار افراد می گذارد. این یک مطالعه جامعه شناسی است. ولی یک وقت جامعه امروز را در ارتباط با گذشته، و گذشته را با گذشته خودش - یعنی حاضر را با گذشته و آینده - مجموعاً یک واحد در حال جریان در نظر می گیریم، بعد می خواهیم بدانیم قانون جریان (تاریخ) چه قانونی است. فرق فلسفه تاریخ با جامعه شناسی این است که جامعه شناسی، قانون موجود جامعه را بیان می کند ولی فلسفه تاریخ، قانون تحولات جامعه را بیان می کند؛ اینجاست که عامل زمان در کار می آید.
    در قرآن (45) آیات بسیاری است که به مطالعه اقوام گذشته دعوت می کند و آن را مانند یک منبع برای کسب علم معرفی می کند. از نظر قرآن، تاریخ بشر و تحولات آن بر طبق یک سلسله سنن و نوامیس صورت می گیرد، عزتها و ذلتها، و موفقیتها و شکستها، و خوشبختی ها و بدبختی های تاریخی، حسابهایی دقیق و منظم دارد و با شناختن آن حسابها و قانونها می توان تاریخ حاضر را تحت فرمان در آورد و به سود سعادت خود و مردم حاضر از آن بهره گیری کرد. اینک یک آیه به عنوان نمونه:
    قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین.(46)
    پیش از شما سنتها و قانونهایی عملاً به وقوع پیوسته است. پس در زمین و آثار تاریخی گذشتگان گردش و کاوش کنید و ببینید پایان کار کسانی که حقایقی را که از طریق وحی به آنها عرض داشتیم دروغ پنداشتند به کجا انجامید.
    پس (47)تاریخ هم خودش یک منبع برای شناخت است. در این زمینه ما در قرآن آیاتی داریم، مانند قل سیروا فی الارض (48) بروید در زمین گردش کنید، افلم یسیروا فی الارض (49) چرا اینها در زمین گردش نمی کنند؟ یعنی بروید آثار تاریخی را مطالعه کنید(50) و بعد ببینید که زندگی و جامعه بشر چه تحولات تاریخی پیدا کرده است...
    علی علیه السلام در وصیتی که در نهج البلاغه به امام حسن علیه السلام می کند جمله بزرگی دارد که به انسان ایمان بیشتری می بخشد. علی علیه السلام که از نسل اول اسلام است به امام حسن علیه السلام دستور می دهد: پسرم! احوال امم و ملل و تواریخ را به دقت مطالعه کن و از آنها درس بیاموز! بعد چنین تعبیری دارد:
    ای بنی، انی و ان لم اکن عمرت عمرمن کان قبلی، فقد نظرت فی اعمالهم، و فکرت فی اخبارهم، و سرت فی اثارهم، حتی عدت کاحدهم. بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی
    اخرهم.(51)
    پسرکم! اگر چه عمر محدودی دارم و با امتهای گذشته نبوده ام که از نزدیک وضع و حال آنها را مطالعه کرده باشم، اما در آثارشان سیر کردم و در اخبارشان فکر کردم تا آنجا که مانند یکی از خود آنها شدم، آن چنان شده ام که گویی با همه آن جوامع از نزدیک زندگی کرده ام. بعد می گوید: نه، بالاتر از این، چون اگر کسی در جامعه ای با مردمی زندگی کند فقط از احوال همان مردم آگاه می شود ولی من مثل آدمی هستم که از اول دنیا تا آخر دنیا با همه جامعه ها بوده و با همه آنها زندگی کرده است؛ پس تاریخ را مطالعه کن، در اخبار ملتها و در تحولاتی که برای جامعه ها پیش آمده فکر کن تا مانند چشمی باشی که از اول دنیا تا آخر دنیا را مطالعه و مشاهده کرده است.
    این است که از نظر قرآن (و روایات) خود تاریخ، منبعی برای شناخت است.









    امضاء


  11. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ج. ارزش تاریخ : آموزندگی تاریخ (52)

    علم تاریخ در هر سه معنی و مفهوم خود سودمند است. حتی تاریخ نقلی، یعنی علم به احوال و سیره زندگی اشخاص، می تواند سودمند و حرکت آفرین و جهت بخش و مربی و سازنده باشد؛ و البته بستگی دارد که تاریخ زندگی چه اشخاصی باشد و چه نکاتی از زندگی آنها استخراج گردد انسان همان طور که به حکم قانون محاکاة تحت تأثیر رفتار و تصمیمات و خلق و خوی و همنشینی مردم همزمان خود واقع می گردد، و همان طور که زندگی عینی مردم همزمانش برای وی درس آموز و عبرت آمیز می گردد، و بالأخره همان طور که از مردم همزمان خود ادب و راه و رسم زندگی می آموزد و احیاناً لقمان وار از بی ادبان ادب می آموزد که مانند آنها نباشد، به حکم همین قانون از سرگذشت مردم گذشته نیز بهره می گیرد. تاریخ مانند فیلم زنده ای است که گذشته را تبدیل به حال می نماید؛ از این رو قرآن کریم نکات سودمندی از زندگی افرادی که صلاحیت دارند الگو و اسوه باشند مطرح می کند و احیاناً تصریح می کند که آنها را اسوه قرار دهید. درباره رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
    لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة.(53)
    در شخصیت رسول خدا الگوی عالی برای شما وجود دارد.
    و درباره ابراهیم علیه السلام می فرماید:
    قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم و الذین معه.(54)
    در ابراهیم و آنانکه با او بودند برای شما الگوی عالی وجود دارد.
    قرآن آنجا که افرادی را به عنوان اسوه ذکر می کند، توجهی به شخصیت دنیایی آنها ندارد، شخصیت اخلاقی و انسانی را در نظر می گیرد؛ آن چنان که از غلام سیاهی به نام لقمان که نه در شمار پادشاهان است و نه در شمار فیلسوفان معمولی شهره به فیلسوفی و نه در شمار ثروتمندان بلکه برده ای است روشن بین، به نام حکیم یاد می نماید و او را به حکمت در جهان علم می کند. از این قبیل است مؤمن آل فرعون و مؤمن آل یاسین.
    تکیه قرآن (55) بر تأثیر تعیین کننده عوامل اخلاقی موجب شده که تاریخ را به صورت یک منبع آموزشی مفید در آورد.
    (همان طور که قبلاً گذشت) اگر وقایع تاریخی، یک سلسله حوادث تصادفی و اتفاقی باشد و هیچ چیز شرط هیچ چیز نباشد، تاریخ با افسانه تفاوت نخواهد داشت؛ یک سرگرمی می تواند باشد و غذای خیال؛ جنبه آموزندگی نخواهد داشت.
    و اگر تاریخ ضابطه و قاعده داشته باشد ولی اراده انسانی نقشی نداشته باشد، تاریخ از جنبه نظری آموزنده است نه از جنبه عملی. بنابراین فرض، آموزش تاریخ، نظیر آموزش حوادث دورترین کهکشان هاست که انسان در عین اطلاع کامل، کوچک ترین نقشی در تغییر هدایت و تعیین جهت آنها نمی تواند داشته باشد.
    و اگر ضابطه و قاعده داشته باشد و انسان نیز نقش مؤثر داشته باشد و عامل تعیین کننده را زور یا زر بدانیم، تاریخ آموزنده است اما آموزنده بدی؛ هم چنین است اگر علم را به عنوان یک وسیله زور و قدرت، عامل تعیین کننده بدانیم.
    اما اگر تاریخ را دارای قاعده و ضابطه، و اراده انسان را مؤثر در تحولات تاریخ، و نقش اصیل و نهایی را در سعادت و کمال جامعه برای ارزشهای اخلاقی و انسانی بدانیم، آن وقت است که تاریخ، هم آموزنده است و هم مفید. قرآن با چنین دیدی به تاریخ نگاه می کند.
    در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه ملأ و مترفین و مستکبرین و نقش حق طلبانه مستضعفین تصریح شده است. در عین حال از نظر قرآن آن جهاد مستمر پیش برنده ای که از فجر تاریخ وجود داشته و دارد، ماهیت معنوی و انسانی دارد نه مادی و طبقاتی.
    از نظر (56) قرآن مجید، از آغاز جهان همواره نبردی پیگیر میان گروه اهل حق و گروه اهل باطل؛ میان گروهی از طراز ابراهیم، موسی، عیسی و محمد (صلوات الله علیهم) و پیروان مؤمن آنها و گروهی از طراز نمرود، فرعون، جباران یهود و ابوسفیان و امثالهم بر پا بوده است؛ هر فرعونی موسایی در برابر خود داشته است (لکل فرعون موسی).
    به تعبیر مولوی همواره دو پرچم، یکی سپید و دیگری سیاه، در جهان افراشته بوده است:
    دو علم افراخت اسپید و سیاه - آن یکی آدم دگر ابلیس راه
    در میان آن دو لشگرگاه زفت - چالش و بیکار، آنچه رفت رفت
    هم چنین دور دوم هابیل شد - ضد نور پاک او قابیل شد
    هم چنین این دو علم از عدل و جور - تا به نمرود آمد اندر دور دور
    ضد ابراهیم گشت و خصم او - وان دو لشکر کین گزار و جنگجو
    چون درازی جنگ آمد ناخوشش - فیصل آن هر دو آمد آتشش
    دور دور و قرن قرن، این دو فریق - تا به موسی و به فرعون غریق
    هم چنین تا دور عهد مصطفی - با ابوجهل آن سپهدار جفا
    در این نبرد و ستیزها گاهی حق و گاهی باطل پیروز بوده است، ولی البته این پیروزیها و شکستها بستگی به یک سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی داشته است.




    امضاء


  12. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    فصل اول: مباحث پایه، گفتار دوم: آشنایی با مورخان مسلمان

    مورخین مسلمان جهان اسلام (57)

    در تدوین تاریخ اسلامی ملل گوناگون شرکت کرده اند: از اندلسی گرفته (مانند ابن عبدالبر و ابن بشکوال و ابن آبار) تا مصری (مانند مقریزی و جمال الدین قفطی) و دمشقی (مانند ابن عساکر و صفدی) و عراقی (مانند خطیب بغدادی و عبدالرحمان بن الجوزی و سبط وی شمس الدین ابوالمظفر بن الجوزی و ابن خلکان اربلی ایرانی الاصل) و تونسی (مانند ابن خلدون).
    گروهی (58) از مورخین اسلامی نیز ایرانی اند از قبیل ابو حنیفه دینوری... و ابن قتیبه دینوری... و طبری... و بلاذری متوفی در 279، ابوالفرج اصفهانی اموی الاصل متوفی در 356 و حمزه اصفهانی متوفی در 350.
    ابن الندیم (59) در الفهرست نام گروهی از مورخین قرون اولیه اسلامی را ذکر می کند که به اصطلاح مولی بوده اند موالی ظاهراً غیر عرب بوده اند من اکنون به طور قطع نمی دانم که این کلمه تنها بر ایرانیان اطلاق می شد و یا بر سایر ملل غیر عرب و یا عرب نوعی پیمان با یکی از قبایل عرب داشته اند نیز اطلاق می شده است. به هر حال ابن الندیم عده ای را با قید مولی نام می برد و بعضی را تصریح می کند که از بلاد ایران بوده اند از جمله: واقدی مورخ معروف متوفی در 207، ابوالقاسم حماد بن سابور دیلمی متوفی در 156، ابو جنادبن واصل الکوفی، ابوالفضل محمد بن احمد بن عبدالحمید الکاتب، علان شعوبی کلینی رازی و غیر اینها.
    مورخین اسلامی (60) خیلی زیادند. شاید در کمتر رشته ای مانند رشته تاریخ تألیف شده باشد. جرجی زیدان می گوید:
    مسلمانان بیش از هر ملت دیگر (به استثنای ملل عصر جدید) در تاریخ پیشرفت کرده و کتاب نوشتند، به قسمی که در کشف الظنون نام 1300 کتاب تاریخی ذکر شده است، و این عدد به جز کتابهایی است که در شرح آن تواریخ نوشته شده و یا کتابهایی که در تلخیص آن تواریخ تألیف شده و یا کتبی که در تاریخ تدوین شده بود و از دست رفته که نان هیچ یک از آنها در کشف الظنون نیست... مسعودی در مقدمه کتاب مروج الذهب خود نام دهها کتب تاریخی را برده که در زمان او موجود بوده...




    امضاء


  13. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    مورخین مسلمان جهان اسلام (57)

    در تدوین تاریخ اسلامی ملل گوناگون شرکت کرده اند: از اندلسی گرفته (مانند ابن عبدالبر و ابن بشکوال و ابن آبار) تا مصری (مانند مقریزی و جمال الدین قفطی) و دمشقی (مانند ابن عساکر و صفدی) و عراقی (مانند خطیب بغدادی و عبدالرحمان بن الجوزی و سبط وی شمس الدین ابوالمظفر بن الجوزی و ابن خلکان اربلی ایرانی الاصل) و تونسی (مانند ابن خلدون).
    گروهی (58) از مورخین اسلامی نیز ایرانی اند از قبیل ابو حنیفه دینوری... و ابن قتیبه دینوری... و طبری... و بلاذری متوفی در 279، ابوالفرج اصفهانی اموی الاصل متوفی در 356 و حمزه اصفهانی متوفی در 350.
    ابن الندیم (59) در الفهرست نام گروهی از مورخین قرون اولیه اسلامی را ذکر می کند که به اصطلاح مولی بوده اند موالی ظاهراً غیر عرب بوده اند من اکنون به طور قطع نمی دانم که این کلمه تنها بر ایرانیان اطلاق می شد و یا بر سایر ملل غیر عرب و یا عرب نوعی پیمان با یکی از قبایل عرب داشته اند نیز اطلاق می شده است. به هر حال ابن الندیم عده ای را با قید مولی نام می برد و بعضی را تصریح می کند که از بلاد ایران بوده اند از جمله: واقدی مورخ معروف متوفی در 207، ابوالقاسم حماد بن سابور دیلمی متوفی در 156، ابو جنادبن واصل الکوفی، ابوالفضل محمد بن احمد بن عبدالحمید الکاتب، علان شعوبی کلینی رازی و غیر اینها.
    مورخین اسلامی (60) خیلی زیادند. شاید در کمتر رشته ای مانند رشته تاریخ تألیف شده باشد. جرجی زیدان می گوید:
    مسلمانان بیش از هر ملت دیگر (به استثنای ملل عصر جدید) در تاریخ پیشرفت کرده و کتاب نوشتند، به قسمی که در کشف الظنون نام 1300 کتاب تاریخی ذکر شده است، و این عدد به جز کتابهایی است که در شرح آن تواریخ نوشته شده و یا کتابهایی که در تلخیص آن تواریخ تألیف شده و یا کتبی که در تاریخ تدوین شده بود و از دست رفته که نان هیچ یک از آنها در کشف الظنون نیست... مسعودی در مقدمه کتاب مروج الذهب خود نام دهها کتب تاریخی را برده که در زمان او موجود بوده...




    امضاء


  14. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    انواع تاریخ نگاری اسلامی(61)

    در اسلام (انواع تاریخ نگاری) وجود داشته است، از سیره و تاریخ شخص معین گرفته (مانند سیره های نبوی و تواریخ مخصوص برخی پادشاهان) تا تواریخ شهرها (مانند تاریخ قم) و تاریخ کشورها (مانند تاریخ مصر و تاریخ دمشق) و تاریخ علوم یعنی تاریخ اهل یک فن (مانند طبقات الحکاء و طبقات الاطباء و طبقات الحفاظ) و تواریخ عمومی (مانند تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری). علاوه بر همه اینها برخی جغرافی نویس بوده اند مانند المقدسی صاحب احسن التقاسیم و اصطخری فارسی صاحب صورالاقالیم و مسالک الممالک.




    امضاء


  15. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,408 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    اولین مورخان مسلمان


    به عقیده جرجی زیدان به پیروی از سیوطی، اولین مورخان دوره اسلام دو نفر بوده اند همزمان یکدیگر: یکی محمد بن اسحاق مطلبی که از موالی عین التمر است و شیعی است، و دیگر عروة بن الزبیر که نسب به زبیر بن العوام صحابی معروف می برد. ولی علامه سید حسن صدر ثابت کرده اند که اولین تاریخ را در دوره اسلام عبید الله بن ابی رافع کاتب امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته است که نسبت به قبط می برد و مصری است. کتابی که او تألیف کرده است درباره نام افرادی از صحابه است که علی علیه السلام را در دوره خلافت همراهی کرده اند.
    اگر محمد بن اسحاق مطلبی (که نویسنده سیره نبوی است و سیره ابن هشام همان سیره ابن اسحاق است به روایت ابن هشام) ایرانی باشد آن چنان که از کلمه مولی بر می آید، باید بگوییم بعد از ابن ابی رافع قبطی مصری، دو نفری که پیش قدم در تاریخ بوده اند یک ایرانی و دیگری عرب قرشی بوده است، با این تفاوت که عین کتاب محمد بن اسحاق در دست است ولی کتاب آن دو نفر دیگر ظاهراً در دست نیست.





    امضاء


صفحه 2 از 8 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi