غار ثور
حضرت رسول صلی الله علیه و آله را تعقیب کردند. دنبال اثر پای حضرت را گرفتند تا به آن غار رسیدند. دیدند اینجا اثری که کسی به تازگی درون غار رفته باشد نیست. عنکبوتی هست و در اینجا تنیده است، و مرغی هست و لانه او. گفتند: نه، اینجا نمی شود کسی آمده باشد. تا آنجا رسیدند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و ابوبکر صدای آنها را می شنیدند و همین جا بود که ابوبکر خیلی مضطرب شده و قلبش به طپش افتاده بود و می ترسید. این آیه قرآن است، یعنی روایت نیست. که بگوییم فقط شیعه ها قبول دارند و سنی ها قبول ندارند. آیه این است:
الا تنصروه نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا.(165)
یعنی اگر شما مردم قریش پیغمبر را یاری نکنید، خدا او را یاری کرد و یاری می کند هم چنان که در داستان غار، پیغمبر را یاری کرد، در شب هجرت در حالی که آن دو در غار بودند. هما نشان می دهد که غیر از پیغمبر یک نفر دیگر هم بوده است که همان ابوبکر است. اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا. (کلمه صاحب اصلاً در لغت عرب یعنی همراه. حتی به حیوانی هم که همراه کسی باشد عرب می گوید: صاحب). آنگاه که پیغمبر به همراه خود گفت: نترس، غصه نخور، خدا با ماست. فأنزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها(166) خداوند وقار خودش را بر پیغمبر نازل کرد و پیغمبر را تأیید نمود. نمی گوید: هر دو را تأیید کرد. حالا بگذریم از این قضیه.
تا به این مرحله رسید، از همان جا برگشتند. گفتند: ما نفهمیدیم این چطور شد؟ به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت؟ مدتی گشتند. پیدا نکردند. سه شبانه روز یا بیشتر (167) پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در همان غار به سر بردند. آن دلهای شب که می شد، هند بن ابی هاله که پسر خدیجه است از شوهر دیگری، و مرد بسیاری بزرگواری است، محرمانه آذوقه می برد و برمی گشت. قبلاً قرار گذاشته بودند مرکب تهیه کنند. دو تا مرکب تهیه کردند و شبانه بردند کنار غار، آنها سوار شدند و راه مدینه را پیش گرفتند.
حالا قرآن می گوید: ببینید خداوند پیغمبر را در چه سختی هایی به چه نحوی کمک و مدد کرد. آنها نقشه کشیدند و فکر کردند و سیاست به کار بردند ولی نمی دانستند که خدا اگر بخواهد، مکر او بالاتر است. و اذ یمکربک الذین کفروا و آنگاه که کافران درباره تو مکر و حیله به کار می برند برای این که یکی از سه کار را درباره تو انجام بدهند: لیثبتوک ( اثبات معنایش حبس است. چون کسی را که حبس می کنند در یک جا ثابت نگه دارند یعنی زندانیت کنند. او یقتلوک یا خونت را بریزند. او یخرجوک یا تبعیدت کنند. و یمکرون آنها مکر می کنند. قریش به مکر و حیله های خودشان خیلی اعتماد داشتند و مثلاً می گفتند: چنان می کنیم که خونش لوث بشود، ولی نمی دانستند که بالای همه این تدبیرها و نقشه ها تقدیر و اراده الهی است و اگر بنده ای مشمول عنایت الهی بشود، هیچ قدرتی نمی تواند او را از میان ببرد.
مکر نقشه ای است که هدفش روشن نیست. اگر انسان نقشه ای بکشد که آن نقشه هدف معینی در نظر دارد اما مردم که می بینند خیال می کنند برای هدف دیگری است، این را می گویند مکر. خدا هم گاهی حوادث را طوری به وجود می آورد که انسان نمی داند این حادثه برای فلان هدف و مقصد است، خیال می کند برای هدف دیگری است، ولی نتیجه نهائیش چیز دیگری است. این است که خدا هم مکر می کند. یعنی خدا هم حوادثی به وجود می آورد که ظاهرش یک طور است ولی هدف اصلی چیز دیگر است. آنها مکر می کنند، خدا هم مکر می کند، و خدا از همه مکر کنندگان بالاتر و بهتر است.