صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 77

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) -جلد اول

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    قریش و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله(160)

    در زمانی که هنوز حضرت رسول در مکه بودند و قریش مانع بودند که ایشان تبلیغ کنند و وضع سخت و دشوار بود، در ماههای حرام (161) مزاحم پیغمبر اکرم نمی شدند یا لااقل زیاد مزاحم نمی شدند یعنی مزاحمت بدنی مثل کتک زدن نبود ولی مزاحمت تبلیغاتی وجود داشت. رسول اکرم همیشه از این فرصت استفاده می کرد و وقتی مردم در بازار عکاظ در عرفات جمع می شدند (آن موقع هم حج بود ولی با یک سبک مخصوص) می رفت در میان قبائل گردش می کرد و مردم را دعوت می نمود.
    نوشته اند در آنجا ابولهب مثل سایه پشت سر پیغمبر حرکت می کرد و هر چه پیغمبر می فرمود: او می گفت: دروغ می گوید، به حرفش گوش نکنید. رئیس یکی از قبایل خیلی با فراست بود. بعد از آنکه مقداری با پیغمبر صحبت کرد، به قوم خودش گفت: اگر این شخص از من می بود لاکلت به العرب. یعنی من این قدر در او استعداد می بینم که اگر از ما می بود، به وسیله وی عرب را می خوردم. او به پیغمبر اکرم گفت: من و قومم حاضریم به تو ایمان بیاوریم (بدون شک ایمان آنها ایمان واقعی نبود) به شرط این که تو هم به ما قولی بدهی و آن این که برای بعد از خودت من یا یک نفر از ما را تعیین کنی. فرمود: این که چه کسی بعد از من باشد، با من نیست با خداست.





    امضاء


  2. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #42

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    مردم مدینه و رسول اکرم صلی الله علیه و آله (162)

    مردم مدینه دو قبیله بود به نام اوس و خزرج که همیشه با هم جنگ داشتند. یک نفر از آنها به نام اسعد بن زراره می آید به مکه برای این که از قریش استمداد کند. وارد می شود بر یکی از مردم قریش. کعبه از قدیم معبد بود - گو این که در آن زمان بت خانه بود - و رسم طواف که از زمان حضرت ابراهیم معمول بود هنوز ادامه داشت. هر کس که می آمد، یک طوافی هم دور کعبه می کرد. این شخص وقتی خواست برود به زیارت کعبه و طواف بکند، میزبانش به او گفت:
    مواظب باش! مردی در میان ما پیدا شده، ساحر و جادوگری که گاهی در مسجدالحرام پیدا می شود و سخنان دلربای عجیبی دارد. یک وقت سخنان او به گوش تو نرسد که تو را بی اختیار می کند سحری در سخنان او هست.
    اتفاقاً او موقعی می رود برای طواف که رسول اکرم در کنار کعبه در حجر اسماعیل نشسته بودند و با خودشان قرآن می خواندند. در گوش این شخص پنبه کرده بودند که یک وقت چیزی نشنود. مشغول طواف کردن بود که قیافه شخصی خیلی او را جذب کرد. (رسول اکرم سیمای عجیبی داشتند.) گفت: نکند این همان آدمی باشد که اینها می گویند؟ یک وقت با خودش فکر کرد که عجب دیوانگی است که من گوشهایم را پنبه کرده ام. من آدمم، حرفهای او را می شنوم. پنبه را از گوشش انداخت بیرون. آیات قران را شنید. تمایل پیدا کرد. این امر منشأ آشنایی مردم مدینه با رسول اکرم صلی الله علیه و آله شد.
    بعد آمد صحبت هایی کرد و بعدها ملاقاتهای محرمانه ای با حضرت رسول کردند تا این که عده ای از اینها (به مکه) آمدند و قرار شد در موسم حج در یکی از شبهای تشریق یعنی شب دوازدهم وقتی که همه خواب هستند بیایند در منا، در عقبه وسطی، در یکی از گردنه های آنجا، رسول اکرم صلی الله علیه و آله، هم بیایند آنجا و حرفهایشان را بزنند. در آنجا رسول اکرم فرمود: من شما را دعوت می کنم به خدای یگانه و... و شما اگر حاضرید ایمان بیاورید، من به شهر شما خواهم آمد. آنها هم قبول کردند و مسلمان شدند، که جریانش مفصل است.
    زمینه این که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه منتقل بشوند فراهم شد. بعد حضرت رسول صلی الله علیه و آله مصعب بن عمیر را فرستادند به مدینه و او در آنجا به مردم قرآن تعلیم داد. اینهایی که ابتدا آمده بودند، عده اندکی بودند؛ به وسیله این مبلغ بزرگوار عده زیاد دیگری، مسلمان شدند و تقریباً جو مدینه مساعد شد. قریش هم روز به روز بر سختگیری خود می افزودند، و در نهایت امر تصمیم گرفتند که دیگر کار رسول اکرم را یکسره کنند...





    امضاء


  5. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  6. Top | #43

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    جلسه دارالندوه

    دارالندوه در حکم مجلس سنای مکه بوده. مکه اساساً نه از خودش حکومتی داشت به شکل پادشاهی یا جمهوری، و نه تابع یک مرکزی بود. یک نوع حکومت ملوک الطوایفی داشتند. قراری داشتند که از هر قبیله ای چند نفر با شرایطی و از جمله این که از چهل سال کمتر نداشته باشند بیایند در آنجا جمع بشنوند و درباره مشکلاتی که پیش می آید با یکدیگر مشورت کنند و هر چه در آنجا تصمیم می گرفتند، دیگر مردم قریش عمل می کردند. دارالندوه یکی از اطاقهایی بود که در اطراف مسجدالحرام بود. الآن آن محل خراب شده و داخل مسجدالحرام است.
    (در دارالندوه تشکیل جلسه دادند، که آیه 20 از سوره قصص اشاره به آن دارد.) در آنجا پیشنهادهایی کردند، گفتند: بالأخره باید به یک شکلی آزادی را از محمد سلب کنیم، یا اساساً او را بکشیم یا حبسش کنیم و یا لااقل شرش را از اینجا بکنیم و تبعیدش کنیم، هر جا می خواهد برود. در اینجاست که هم شیعه و هم سنی نوشته اند: پیر مردی در این مجلس ظاهر شد - با این که قرار نبود که غیر قریش کس دیگر را در آنجا راه بدهند - و گفت من اهل نجد هستم. گفتند: اینجا جای تو نیست. گفت: نه، من راجع به همین موضوعی که قریش در اینجا بحث می کنند صحبت و فکر دارم. بالأخره اجازه گرفت و داخل شد. و در اخبار، وارد شده که این پیرمرد انسان نبود و شیطان بود که به صورت یک پیر مرد مجسم شد.
    به هر حال در تاریخ، او به نام شیخ نجدی معروف شد که در آن مجلس شیخ نجدی هم اظهار نظر کرد و در آخر هم نظر شیخ نجدی تصویب شد. آن پیشنهاد که گفتند: یک نفر را بفرستند پیغمبر را بکشد رد شد. همان شیخ نجدی گفت: این عملی نیست. اگر شما یک نفر بفرستید، قطعاً بنی هاشم به انتقام خون محمد او را خواهند کشت و کیست که یقین داشته باشد که کشته می شود و حاضر شود این کار را انجام دهد. گفتند: او را حبس می کنیم. گفت: حبس هم مصلحت نیست زیرا باز بنی هاشم به اعتبار این که به آنها برمی خورد که فردی از آنها محبوس باشد، اگر چه به تنهایی زورشان به شما نمی رسد ولی ممکن است در موقع حج که مردم جمع می شوند، از نیروی مردم استمداد کنند و محمد را از حبس بیرون بکشند. پیشنهاد تبعید شد. گفت: این از همه خطرناکتر است. او مردی خوش صورت و خوش بیان و گیرا است. الآن به تنهایی در این شهر افراد شما را به تدریج دارد جذب می کند. (یک وقت می بینید) رفت در میان قبایل عرب چندین هزار نفر را پیرو خودش کرد و با چندین هزار مسلح آمد سراغ شما.
    در آخر پیشنهاد شد و مورد قبول واقع شد که او را بکشند ولی به این شکل که از هر یک از قبایل قریش یک نفر در کشتن شرکت کند، و از بنی هشام هم یک نفر باشد (چون از بنی هاشم، ابولهب را در میان خودشان داشتند) و دسته جمعی او را بکشند و به این ترتیب خونش را لوث کنند، و اگر بنی هشام ادعا کردند، می گوییم قبیله شما هم شرکت داشتند. حداکثر این است که به آنها دیه می دهیم. دیه ده انسان را هم خواستند، می دهیم.




    امضاء


  7. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  8. Top | #44

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    هجرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

    همان شبی که اینها تصمیم گرفتند این تصمیم محرمانه را اجرا بکنند وحی الهی بر پیغمبر اکرم نازل شد (همان حرفی که به موسی گفته شد:
    ان الملأی تمرون بک یقتلوک فاخرج): و اذ یمکر بک الذین کفروا لیشبتوک او یقتلوک او یخرجوک، و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین. (163)
    (و (یاد کن) هنگامی را که کافران درباره تو نیرنگ می کردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا (از مکه) اخراج کنند، و نیرنگ می زدند، و خدا تدبیر می کرد، و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.)
    از مکه بیرون برو. خواستند شبانه بریزند. ابولهب که یکی از آنها بود مانع شد. گفت: شب ریختن به خانه کسی صحیح نیست. در آنجا زن هست، بچه هست، یک وقت اینها می ترسند یا کشته می شوند. باید صبر کنیم تا صبح شود. (باز همین مقدار وجدان و شرف داشت) گفتند: بسیار خوب. آمدند دور خانه پیغمبر حلقه زدند و کشیک می دادند، منتظر که صبح بشود و در روشنایی بریزند خانه پیغمبر. این مطلب مورد اتفاق جمیع محدثین و مورخین است و در این جهت حتی یک نفر تشکیک نکرده است که پیغمبر اکرم، علی علیه السلام را خواست و فرمود: علی جان! تو امشب باید برای من فداکاری بکنی. عرض کرد: یا رسول الله! هر چه شما امر بفرمایید. فرمود: امشب، تو در بستر من می خوابی و همان برد و جامه ای را که من موقع خواب به سر می کشم به سر می کشی. عرض کرد: بسیار خوب.
    قبلاً علی علیه السلام و هند بن ابی هاله آن نقطه ای که رسول اکرم باید بروند و در آنجا مخفی بشوند؛ یعنی غار ثور را در نظر گرفتند، چون قرار بود در مدتی که حضرت در غار هستند رابطه مخفیانه ای در کار باشد و این دو، مرکب فراهم کنند و آذوقه برایشان بفرستند. شب، علی علیه السلام آمد خوابید و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بیرون رفت. در بین راه که حضرت می رفتند به ابوبکر برخورد کردند. حضرت ابوبکر را با خودشان بردند.
    در نزدیکی مکه غاری است به نام غار ثور؛ در غرب مکه (164) و دی یک راهی است که اگر کسی بخواهد به مدینه برود از آنجا نمی رود. مخصوصاً راه را منحرف کردند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با ابوبکر رفتند و در آن محل مخفی شدند. قریش هم منتظر که صبح، دسته جمعی بریزند و این قدر کارد و چاقو به حضرت بزنند - نه با شمشیر که بگویند یک نفر کشته - که حضرت کشته بشود و بعد هم اگر بگویند کی کشت، بگویند هر کسی یک وسیله ای داشت و ضربه ای زد. اول صبح که شد، اینها مراقب بودند که یک وقت پیغمبر اکرم از آنجا بیرون نرود. ناگاه کسی از جا بلند شد. نگاه کردند، دیدند علی است. این صاحبک رفیقت کجا است؟ فرمود: مگر شما او را به من سپرده بودید، از من می خواهید؟ گفتند: پس چه شد؟ فرمود: شما تصمیم گرفته بودید که او را از شهرتان تبعید کنید، او هم خودش تبعید شد. خیلی ناراحت شدند. گفتند: بریزیم همین را به جای او بکشیم؛ حالا خودش نیست جانشینش را بکشیم. یکی از آنها گفت: او را رها کنیم، جوان است و محمد فریبش داده است. فرمود: به خدا قسم اگر مرا در میان همه مردم دنیا تقسیم کنند، اگر همه دیوانه باشند عاقل می شوند. از همه تان عاقل تر و فهمیده ترم.



    امضاء


  9. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  10. Top | #45

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    غار ثور

    حضرت رسول صلی الله علیه و آله را تعقیب کردند. دنبال اثر پای حضرت را گرفتند تا به آن غار رسیدند. دیدند اینجا اثری که کسی به تازگی درون غار رفته باشد نیست. عنکبوتی هست و در اینجا تنیده است، و مرغی هست و لانه او. گفتند: نه، اینجا نمی شود کسی آمده باشد. تا آنجا رسیدند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و ابوبکر صدای آنها را می شنیدند و همین جا بود که ابوبکر خیلی مضطرب شده و قلبش به طپش افتاده بود و می ترسید. این آیه قرآن است، یعنی روایت نیست. که بگوییم فقط شیعه ها قبول دارند و سنی ها قبول ندارند. آیه این است:
    الا تنصروه نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا.(165)
    یعنی اگر شما مردم قریش پیغمبر را یاری نکنید، خدا او را یاری کرد و یاری می کند هم چنان که در داستان غار، پیغمبر را یاری کرد، در شب هجرت در حالی که آن دو در غار بودند. هما نشان می دهد که غیر از پیغمبر یک نفر دیگر هم بوده است که همان ابوبکر است. اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا. (کلمه صاحب اصلاً در لغت عرب یعنی همراه. حتی به حیوانی هم که همراه کسی باشد عرب می گوید: صاحب). آنگاه که پیغمبر به همراه خود گفت: نترس، غصه نخور، خدا با ماست. فأنزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها(166) خداوند وقار خودش را بر پیغمبر نازل کرد و پیغمبر را تأیید نمود. نمی گوید: هر دو را تأیید کرد. حالا بگذریم از این قضیه.
    تا به این مرحله رسید، از همان جا برگشتند. گفتند: ما نفهمیدیم این چطور شد؟ به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت؟ مدتی گشتند. پیدا نکردند. سه شبانه روز یا بیشتر (167) پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در همان غار به سر بردند. آن دلهای شب که می شد، هند بن ابی هاله که پسر خدیجه است از شوهر دیگری، و مرد بسیاری بزرگواری است، محرمانه آذوقه می برد و برمی گشت. قبلاً قرار گذاشته بودند مرکب تهیه کنند. دو تا مرکب تهیه کردند و شبانه بردند کنار غار، آنها سوار شدند و راه مدینه را پیش گرفتند.
    حالا قرآن می گوید: ببینید خداوند پیغمبر را در چه سختی هایی به چه نحوی کمک و مدد کرد. آنها نقشه کشیدند و فکر کردند و سیاست به کار بردند ولی نمی دانستند که خدا اگر بخواهد، مکر او بالاتر است. و اذ یمکربک الذین کفروا و آنگاه که کافران درباره تو مکر و حیله به کار می برند برای این که یکی از سه کار را درباره تو انجام بدهند: لیثبتوک ( اثبات معنایش حبس است. چون کسی را که حبس می کنند در یک جا ثابت نگه دارند یعنی زندانیت کنند. او یقتلوک یا خونت را بریزند. او یخرجوک یا تبعیدت کنند. و یمکرون آنها مکر می کنند. قریش به مکر و حیله های خودشان خیلی اعتماد داشتند و مثلاً می گفتند: چنان می کنیم که خونش لوث بشود، ولی نمی دانستند که بالای همه این تدبیرها و نقشه ها تقدیر و اراده الهی است و اگر بنده ای مشمول عنایت الهی بشود، هیچ قدرتی نمی تواند او را از میان ببرد.
    مکر نقشه ای است که هدفش روشن نیست. اگر انسان نقشه ای بکشد که آن نقشه هدف معینی در نظر دارد اما مردم که می بینند خیال می کنند برای هدف دیگری است، این را می گویند مکر. خدا هم گاهی حوادث را طوری به وجود می آورد که انسان نمی داند این حادثه برای فلان هدف و مقصد است، خیال می کند برای هدف دیگری است، ولی نتیجه نهائیش چیز دیگری است. این است که خدا هم مکر می کند. یعنی خدا هم حوادثی به وجود می آورد که ظاهرش یک طور است ولی هدف اصلی چیز دیگر است. آنها مکر می کنند، خدا هم مکر می کند، و خدا از همه مکر کنندگان بالاتر و بهتر است.



    امضاء


  11. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  12. Top | #46

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مهاجرین(168)

    گروهی از مسلمانهای صدر اسلام، مهاجرین اولین یا به تعبیر قرآن سابقون الاولون (169) نامیده می شوند. مهاجرین اولین یعنی کسانی که قبل از آنکه پیغمبر اکرم به مدینه تشریف ببرند مسلمان شده بودند و آن وقتی که بنا شد پیغمبر اکرم خانه و دیار را، مکه رها کنند و بیایند به مدینه، اینها همه چیز خود را یعنی زن و زندگی و مال و ثروت و خویشاوندان و اقارب خویش را یک جا رها کردند و به دنبال ایده و عقیده و ایمان خودشان رفتند. این یک مسئله شوخی نیست. فرض کنید برای ما چنین چیزی پیش بیاید و بخواهیم برای ایمان خودمان کار بکنیم. خودمان را در نظر بگیریم با کار و شغل و زن و بچه خود، با همین وضعی که الان داریم. یک دفعه از طرف رهبر دینی و ایمانی ما فرمان صادر می شود که همه یک جا باید از اینجا حرکت کنیم برویم در یک مملکت دیگر یا در یک شهر دیگر، آنجا را مرکز قرار بدهیم. ناگهان باید شغل و زن و بچه و پدر و مادر و برادر و خواهر و خلاصه زندگیمان را رها کنیم و راه بیفتیم. این از کمال خلوص و از نهایت ایمان حکایت می کند. قرآن اینها را مهاجرین اولین می نامد...




    امضاء
    امضاء


  13. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  14. Top | #47

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    انصار

    مسلمانانی هستند که در مدینه بودند در مدینه اسلام اختیار کرده بودند و حاضر شدند که شهر خودشان را مرکز اسلام قرار بدهند و برادران مسلمانشان را که از مکه و جاهای دیگر - و البته بیشتر از مکه - می آیند در حالی که هیچ ندارند و دست خالی می آیند، بپذیرند و نه تنها در خانه های خود جای بدهند و به عنوان یک مهمان بپذیرند بلکه از جان و مال و حیثیت آنها حمایت کنند مثل خودشان. به طوری که در تاریخ آمده است، منهای ناموس، هر چه داشتند با برادران مسلمان خود به اشتراک در میان گذاشتند و حتی برادران مسلمان را بر خودشان مقدم می داشتند: و یؤثرون علی انفسهم و لو کن بهم خصاصة.(170)
    آن هجرت بزرگ مسلمین صدر اسلام خیلی اهمیت داشت ولی اگر پذیرش انصار نمی بود آنها نمی توانستند کاری انجام بدهند. اینها را هم قرآن تحت عنوان و الذین آووا و نصروا.(171) (ذکر می کند.) آنان که پناه دادند و یاری کردند این مهاجران را. هم مهاجرت آنها در روزهای سختی اسلام بود، هم یاری کردن اینها. هم آنها گذشت و فداکاری شان زیاد بود هم اینها.
    (یکی از مشکلات و موانعی که رو در روی پیامبر وجود داشت، عملکرد منافقین بود که به شیوه های گوناگون به مخالفت با پیامبر می پرداختند که یکی از این نمونه ها، تهمتی بود که به همسر رسول خدا بسته بودند تا از این طریق آبروی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بریزند. در این رابطه آیاتی چند بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.)





    امضاء


  15. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  16. Top | #48

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    منافقین و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله(172)

    ان الذین جاؤا بالافک عصبة منکم، تحسبوه شرأ لکم بل هو خیرلکم، لکل امری ء منهم ما اکتسب من الاثم، و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم. لو لا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیراً و قالوا هذا افک مبین.(173)
    آیات به اصطلاح افک است. افک دروغ بزرگی (تهمتی) است که برای بردن آبروی رسول خدا، بعضی از منافقین برای همسر رسول خدا جعل کردند. داستانش را قبلاً به تفصیل نقل کردیم.(174) اکنون آیات را می خوانیم و نکاتی که از این آیات استفاده می شود - که نکات تربیتی و اجتماعی بسیار حساسی است و حتی مورد ابتلای خود ما در زمان خودمان است - بیان می کنیم.
    (1.) آیه می فرماید: ان الذین جاؤا بالافک عصبة منکم آنان که افک را ساختند و خلق کردند، بدانید یک دسته متشکل و یک عده افراد به هم وابسته از خود شما هستند. قرآن به این وسیله مؤمنین و مسلمین را بیدار می کند که توجه داشته باشید در داخل خود شما، از متظاهران به اسلام، افراد و دسته جاتی هستند که دنبال مقصدها و هدفهای خطرناک می باشند؛ یعنی قرآن می خواهد بگوید قصه ساختن این افک از طرف کسانی که ساختند (از) روی غفلت و بی توجهی و ولنگاری نبود، هدف هم بی آبرو ساختن پیغمبر و از اعتبار انداختن پیغمبر بود، که به هدفشان نرسیدند. قرآن می گوید آنها یک دسته به هم وابسته از میان خود شما بودند. و بعد می گوید: این شری بود که نتیجه اش خیر بود، و در واقع این شر نبود: لا تحسبوه شراً لکم بل هو خیر لکم ، گمان نکنید که این یک حادثه سوئی بود و شکستی برای شما مسلمانان بود؛ خیر، این داستان با همه تلخی آن، به سود جامعه اسلامی بود.
    حال چرا قرآن این داستان را خیر می داند نه شر و حال آن که داستان بسیار تلخی بود؟ داستانی برای مفتضح کردن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ساخته بودند و روزهای متوالی - حدود چهل روز - گذشت تا این که وحی نازل شد و تدریجاً اوضاع روشن گردید. خدا می داند در این مدت بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و نزدیکان آن حضرت چه گذشت! این را به دو دلیل قرآن می گوید خیر است:
    (الف.) یک دلیل این که این گروه، منافق شناخته شدند. در هر جامعه ای یکی از بزرگترین خطرها این است که صفوف مشخص نباشد، افراد مؤمن و افراد منافق همه در یک صف باشند. تا وقتی که اوضاع آرام است خطری ندارد. یک تکان که به اجتماع بخورد اجتماع از ناحیه منافقین بزرگترین صدمه ها را می بیند. لهذا به واسطه حوادثی که برای جامعه پیش می آید باطنها آشکار می شود و آزمایش پیش می آید، مؤمنها در صف مؤمنین قرار می گیرند و منافقها پرده نفاقشان دریده می شود و در صفی که شایسته آن هستند قرار می گیرند. این یک خیر بزرگ برای جامعه است.
    آن منافقینی که این داستان را جعل کرده بودند، آنچه برایشان به تعبیر قرآن ماند اثم بود. اثم یعنی داغ گناه. تا زنده بودند، دیگر اعتبار پیدا نکردند.
    (ب.) فایده دوم این بود که سازندگان داستان، این داستان را آگاهانه جعل کردند نه ناآگاهانه، ولی عامه مسلمین ناآگاهانه ابزار این عصبه قرار گرفتند اکثریت مسلمین با این که مسلمان بودند، با ایمان و مخلص بودند و غرض و مرضی نداشتند بلندگوی این عصبه قرار گرفتند ولی از روی عدم آگاهی و عدم توجه، که خود قرآن مطلب را خوب تشریح می کند.
    این یک خطر بزرگ است برای یک اجتماع، که افرادش ناآگاه باشند. دشمن اگر زیرک باشد خود اینها را ابزار علیه خودشان قرار می دهد؛ یک داستان جعل می کند، بعد این داستان را به زبان خود اینها می اندازد، تا خودشان قصه ای را که دشمنانشان علیه خودشان جعل کرده، بازگو کنند. این علتش ناآگاهی است و نباید مردمی این قدر ناآگاه باشند که حرفی را که دشمن ساخته، ندانسته بازگو کنند. حرفی که دشمن جعل می کند وظیفه شما این است که همان جا دفنش کنید. اصلاً دشمن می خواهد این پخش بشود. شما باید دفنش کنید و به یک نفر هم نگویید، تا به این وسیله با حربه سکوت نقشه دشمن را نقش بر آب کنید.(175)
    (2.) فایده دوم این داستان این بود که اشتباهی که مسلمین کردند (مشخص شد)، یعنی حرفی را که یک عصبه (یک جمعیت و یک دسته به هم وابسته) جعل کردند، ساده لوحانه و ناآگاهانه از آنها شنیدند و بعد که به هم رسیدند، گفتند: چنین حرفی شنیدم؛ آن یکی گفت: من هم شنیدم؛ دیگری گفت: نمی دانم خدا عالم است؛ باز این برای او نقل کرد و نتیجه این شد که جامعه مسلمان، ساده لوحانه و ناآگاهانه بلندگوی یک جمعیت چند نفری شد.
    این داستان افک که پیدا شد یک بیدارباش عجیبی بود. همه، چشمها را به هم مالیدند: از یک طرف آنها را شناختیم و از طرف دیگر خودمان را شناختیم. ما چرا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب شدیم، چرا ابزار دست اینها شدیم؟!...
    (3. فایده دیگر) (داستان افک) همین بود که به مسلمین یک آگاهی و یک هوشیاری داد. در خود قرآن آورد که برای همیشه بماند؛ مردم بخوانند و برای همیشه درس بگیرند که مسلمان! ناآگاهانه ابزار قرار نگیر، ناآگاهانه بلندگوی دشمن نباش.
    خدا می داند این یهودیها - در درجه اول - و بهاییها که ابزار دست یهودیها هستند چقدر از این جور داستانها جعل کردند. گاهی یک چیزی را یک یهودی یا یک مسیحی علیه مسلمین جعل کرده، آن قدر شایع شده که کم کم داخل کتابها آمده، بعد آن قدر مسلم فرض شده که خود مسلمین باورشان آمده است، مثل داستان کتابسوزی اسکندریه.








    امضاء


  17. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  18. Top | #49

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    تاریخچه نبرد مسلمین (176)

    می دانیم که اسلام دین توحید است و برای هیچ مسأله ای به اندازه توحید؛ یعنی خدای یگانه را پرستش کردن و غیر او را پرستش نکردن: اهمیت قائل نیست و نسبت به هیچ مسئله ای به اندازه این مسئله حساسیت ندارد. مردم قریش که در مکه بودند مشرک بودند. این بود که یک نبرد پی گیری میان پیغمبر اکرم و مردم قریش که همان قبیله رسول اکرم بود در گرفت. سیزده سال پیغمبر اکرم در مکه بودند.
    در تمام (177) دوره سیزده ساله مکه به احدی اجازه جهاد و حتی دفاع نداد، تا آنجا که واقعاً مسلمانان به تنگ آمدند و با اجازه آن حضرت، گروهی به حبشه مهاجرت کردند، (178) اما سایرین ماندند و زجر کشیدند تنها در سال دوم مدینه بود که رخصت جهاد داده شد.
    در دوره مکه، مسلمانان تعلیمات دیدند، با روح اسلام آشنا شدند. ثقافت اسلامی در اعماق روحشان نفوذ یافت .نتیجه این شد که پس از ورود در مدینه هر کدام یک مبلغ واقعی اسلام بودند و رسول اکرم که آنها را به اطراف و اکناف می فرستاد خوب از عهده بر می آمدند. هنگامی هم که به جهاد می رفتند می دانستند برای چه هدف و ایده ای می جنگید. به تعبیر امیرالمؤمنین علی علیه السلام (179) جنگهای صدر اسلام ماهیت ایدئولوژیکی داشت:
    حملوا بصائرهم علی اسیافهم.(180)
    آنها بصیرتها و درکها و آگاهی های خود را روی شمشیرهایشان حمل می کردند.
    یعنی می خواستند با این شمشیرها به مردم آگاهی بدهند نه چیز دیگری. از مردم چیزی نمی خواستند بگیرند، می خواستند بدهند. آنچه را همی می خواستند بدهند بصیرت و آگاهی بود. اگر می گوییم پیامبران پیروز هستند مقصود پیروزی نظامی نیست.
    آری(181) چنین شمشیرهای آبدیده و انسانهای تعلیمات یافته، بودند که توانستند رسالت خود را در زمینه اسلام انجام دهند. وقتی که تاریخ را می خوانیم و گفتگوهای این مردم را که تا چند سال پیش جز شمشیر و شتر چیزی را نمی شناختند می بینیم، از اندیشه بلند و ثقافت اسلامی اینها غرق در حیرت می شویم.
    (بعد از 13 سال، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)(182) آمدند مدینه و در مدینه بود که مسلمین قوت و قدرتی پیدا کردند.
    جنگ بدر(183) و جنگ احد و جنگ خندق (184) و چند جنگ کوچک دیگر میان مسلمین که در مدینه بودند با مشرکین قریش که در مکه بودند در گرفت. در جنگ بدر مسلمانها فتح خیلی بزرگی نمودند.






    امضاء


  19. تشكر

    مدير محتوايي (26-02-2019)

  20. Top | #50

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غزوه احد(185)

    چنان که می دانیم، ماجرای احد(186) به صورت غم انگیزی برای مسلمین پایان یافت. هفتاد نفر از مسلمین و از آن جمله جناب حمزه، عموی پیغمبر، شهید شدند. مسلمین در ابتدا پیروز شدند و بعد در اثر بی انضباطی گروهی که از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله بر روی یک تل گماشته شدند، مورد شبیخون دشمن واقع شدند. گروهی کشته و گروهی پراکنده شدند و گروه کمی دور رسول اکرم صلی الله علیه و آله باقی ماندند. (187) آخر کار همان گروه اندک، بار دیگر نیروها را جمع کردند و مانع پیشروی بیشتر دشمن شدند. مخصوصاً شایعه این که رسول اکرم کشته شد بیشتر سبب پراکنده شدن مسلمین گشت، اما همین که فهمیدند رسول اکرم زنده است نیروی روحی خویش را بازیافتند.






    امضاء
    امضاء


صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi