صفحه 6 از 8 نخستنخست ... 2345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 77

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) -جلد اول

  1. Top | #51

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    صلح حدیبیه (188)

    پیغمبر اکرم در زمان خودشان صلحی کردند که اسباب تعجب و بلکه اسباب ناراحتی اصحابشان شد، ولی بعد از یکی دو سال تصدیق کردند که کار پیغمبر درست بود. سال ششم هجری است، بعد از آن است که جنگ بدر، آن جنگ خونین به آن شکل واقع شده و قریش بزرگترین کینه ها را با پیغمبر پیدا کرده اند، و بعد از آن است که جنگ احد پیش آمد و قریش تا اندازه ای از پیغمبر انتقام گرفته اند و باز مسلمین نسبت به آنها کینه بسیار شدیدی دارند، و به هر حال، از نظر قریش دشمن ترین دشمنانشان پیغمبر، و از نظر مسلمین هم دشمن ترین دشمنانشان قریش است.
    ماه ذی القعده پیش آمد که به اصطلاح ماه حرام بود. در ماه حرام سنت جاهلیت نیز این بود که اسلحه به زمین گذاشته می شد و نمی جنگیدند. دشمن های خونی، در غیر ماه حرام اگر به یکدیگر می رسیدند، البته همدیگر را قتل عام می کردند ولی در ماه حرام به احترام این ماه اقدامی نمی کردند. پیغمبر خواست از همین سنت جاهلیت در ماه حرام استفاده کند و برود وارد مکه شود و در مکه عمره ای بجا آورد و بر گردد. هیچ قصدی غیر از این نداشت. اعلام کرد و با هفت صد نفر - و به قول دیگر با هزار و چهار صد نفر - از اصحابش و عده دیگری حرکت کرد، ولی از همان مدینه که خارج شدند محرم شدند، چون حجشان حج قران بود که سوق هدی می کردند...
    از آنجا که کار، مخفیانه نبود و علنی بود، قبلاً خبر به قریش رسیده بود. پیغمبر در نزدیکی های مکه اطلاع یافت که قریش، زن و مرد و کوچک و بزرگ، از مکه بیرون آمده و گفته اند: به خدا قسم که ما اجازه نخواهیم داد که محمد وارد مکه شود. با این که ماه، ماه حرام بود، اینها گفتند: ما در این ماه حرام می جنگیم.
    از نظر قانون جاهلیت هم کار قریش برخلاف سنت جاهلیت بود. پیغمبر تا نزدیک اردوگاه قریش رفت و در آنجا دستور داد که پایین آمدند. مرتب رسولها و پیام رسانها از دو طرف مبادله می شدند. ابتدا از طرف قریش چندین نفر به ترتیب آمدند که تو چه می خواهی و برای چه آمده ای؟ پیغمبر فرمود: من حاجی هستم و برای حج آمده ام، کاری ندارم، حجم را انجام می دهم، برمی گردم و می روم. هر کس هم که می آمد، وضع اینها را که می دید می رفت به قریش می گفت: مطمئن باشید که پیغمبر قصد جنگ ندارد. ولی آنها قبول نکردند و مسلمین (خود پیغمبر اکرم هم) چنین تصمیم گرفتند که ما وارد مکه می شویم ولو این که منجر به جنگیدن شود، ما که نمی خواهیم بجنگیم، اگر آنها با ما جنگیدند با آنها می جنگیم.
    بیعت الرضوان در آنجا صورت گرفت. مجدداً با پیغمبر بیعت کردند برای همین امر؛ تا این که نماینده ای از طرف قریش آمد و گفت که ما حاضریم با شما قرار داد ببندیم. پیغمبر فرمود: من هم حاضرم. پیغامهای مسالمت آمیزی بود. به چند نفر از این پیام رسانها فرمود:
    ویح قریش (189) اکلتهم الحرب.(190)
    وای به حال قریش، جنگ اینها را تمام کرد. اینها از من چه می خواهند؟ مرا وابگذارند با دیگر مردم، یا من از بین می روم، در این صورت آنچه آنها می خواهند به دست دیگران انجام شده، و یا من بر دیگران پیروز می شوم که باز به نفع اینهاست، زیرا من یکی از قریش هستم، باز افتخاری برای اینهاست.
    فایده نکرد، گفتند: قرارداد صلح می بندیم. مردی به نام سهیل بن عمرو را فرستادند و قرارداد صلح بستند که پیغمبر امسال برگردد و سال آینده حق دارد بیاید اینجا و سه روز در مکه بماند، عمل عمره اش را انجام دهد و باز گردد.
    در آن (191) قرارداد صلح به حسب ظاهر پیغمبر اکرم خیلی به آنها امتیاز داد، یعنی قرار داد طور تنظیم شد که مسلمین اغلب ناراضی بودند و می گفتند: این بیشتر به نفع کفار است تا به نفع ما. ولی البته بعد معلوم شد که این قرار داد به نفع مسلمین بوده و خیلی هم به نفع مسلمین بوده است.
    نشانی (192) به همان نشانی که همین که این قرارداد صلح را بستند و بعد مسلمین آزادی پیدا کردند و آزادانه می توانستند اسلام را تبلیغ کنند، در مدت یک سال یا کمتر، از قریش آن اندازه مسلمان شد که در تمام آن مدت بیست سال مسلمان نشده بود. بعد هم اوضاع آن چنان به نفع مسلمین چرخید که مواد قرارداد خود به خود از طرف خود قریش از بین رفت و یک شور عملی و معنوی در مکه پدید آمد.
    جزء اصول (193) قرارداد یکی این بود - که مسلمین از همین هم خیلی ناراحت بودند - که بعد از این اگر کسی از مردم مکه مسلمان شد و فرار کرد و به مدینه آمد. قریش حق داشته باشند که او را برگردانند ولی اگر یک نفر مسلمان، مرتد شد و فرار کرد و به مکه رفت، مسلمین حق نداشته باشند بروند او را پس بگیرند. این (ماده قرارداد) مسلمین را خیلی ناراحت کرد که یا رسول الله! قرارداد عادلانه نیست، این که به ضرر ماست! فرمود:
    و اما اگر کسی از ما مرتد شود و برود ما اصلاً دنبالش نمی رویم، مسلمانی که به زور بخواهیم او را به آنجا بیاوریم که به درد ما نمی خورد! هر کس همین قدر که مرتد شد و رفت، دیگر رفت، ما دنبالش نمی رویم که به زور او را بیاوریم.
    و اما راجع به مسلمینی که در آنجا هستند، ما از آنها می خواهیم که فعلاً تحمل کنند (چون به حسب قرارداد، دیگر کفار قریش حق زجر کردن آنها را نداشتند و بلکه آنها آزادی هم پیدا می کردند که اعمال خودشان را آزادانه انجام بدهند) و بعد از آن دوره شکنجه و سختی، آزادی پیدا می کنند ما از آنها می خواهیم آنجا باشند و وجودشان در آنجا نافع است، باید باشند.
    سهیل بن عمرو (194) یک پسر داشت که مسلمان و در جیش مسلمین بود. این قرار داد را که امضاء کردند، پسر دیگرش دوان دوان از قریش فرار کرد و آمد نزد مسلمین. تا آمد، سهیل گفت: قرارداد امضاء شده، من باید او را برگردانم. پیغمبر هم به او - که اسمش ابوجندل بود - فرمود: برو، خداوند برای شما مستضعفین هم راهی باز می کند. این بیچاره مضطرب شده بود، داد می کشید و می گفت: مسلمین! اجازه ندهید مرا ببرند میان کفار، که مرا از دینم برگردانند. مسلمین هم عجیب ناراحت بودند و می گفتند: یا رسول الله! اجازه بده این یکی را دیگر ما نگذاریم ببرند. فرمود: نه، همین یکی هم برود.
    اگر رسول اکرم (195) آن اجازه را می داد که اگر مسلمین هم فرار کردند ما برنمی گردانیم، بعد از این قرارداد، مسلمین مکه پشت سر یکدیگر فرار می کردند و به مدینه می آمدند در صورتی که رسول اکرم می خواست از این آزادی که برای مسلمین در مکه پیدا می شود استفاده کند که بعد یک زمینه تبلیغی در آنجا فراهم شود و برای یک سال و دو سال دیگر مکه خود به خود تسلیم شود و همین طور هم شد؛ به واسطه همین قرارداد صلح حدیبیه، در ظرف این یکی دو سال آن قدر مردم مسلمان شدند که در تمام آن ده بیست سال گذشته مسلمان نشده بودند.
    پس این چنین قراردادی بود که اگر کسی از مسلمین مکه فرار کرد آنها حق برگرداندن داشته باشند. در این بین مسأله زنها مطرح شد. گاهی هم زنهایی اسلام اختیار می کردند و بعد هجرت می کردند و به مدینه می آمدند. یکی دو زن چنین کاری را کردند. از مکه آمدند دنبال اینها که طبق قرارداد اینها را برگردانید. پیغمبر اکرم فرمود: این قرارداد شامل زنها نمی شود. دستور رسید که اگر زنهایی هجرت کنند، از خانه هایشان فرار کنند و به مدینه، حوزه اسلامی، بیایند اول اینها را امتحان کنید، این خودش یک نکته ای است و آن این است: اسلام در باب مسلمان شدن امتحان را لازم نمی داند؛ یعنی اگر مردی بخواهد اظهار اسلام کند نمی گوید امتحانش کنید ببینید راست می گوید یا دروغ؛ یا اگر زنی شوهرش کافر نباشد و بیاید اظهار اسلام کند، مثلاً زن و شوهری با یکدیگر آمده اند اظهار اسلام می کنند، ما اینجا وظیفه نداریم که بیاییم به گونه ای آزمایش کنیم، به اصطلاح بازپرسی و بازجویی کنیم و اینها را تفتیش کنیم ببینیم از روی حقیقت است یا از روی حقیقت نیست.
    داستان شیرینی (196) نقل کرده اند که مردی از مسلمین به نام ابوبصیر، که در مکه بود و مرد بسیار شجاع و قویی هم بود فرار کرد آمد به مدینه. قریش طبق قرارداد خودشان دو نفر فرستادند که بیایند او را بگردانند. آمدند. گفتند: ما طبق قرارداد باید این را ببریم. حضرت فرمود: بله همین طور است. هر چه این مرد گفت: یا رسول الله! اجازه ندهید مرا ببرند، اینها در آنجا مرا از دینم برمی گردانند، فرمود: نه، ما قرارداد داریم و در دین ما نیست که بر خلاف قرارداد خودمان عمل بکنیم، طبق قرارداد، تو برو، خداوند هم یک گشایشی به تو خواهد داد. (او نیز طبق فرمایش پیامبر با آنها) رفت.
    او را تقریباً در یک حالت تحت الحفظ می بردند. او غیر مسلح بود و آنها مسلح بودند. رسیدند به ذوالحلیفه، تقریباً همین محل مسجدالشجره که احرام می بندند و تا مدینه هفت کیلومتر است. در سایه ای استراحت کرده بودند. یکی از آن دو شمشیرش در دستش بود. این مرد به او گفت: این شمشیر تو خیلی شمشیر خوبی است، بده من ببینم. گفت بگیر. تا گرفت زد او را کشت. تا او را کشت، نفر دیگر فرار کرد و مثل برق خودش را رساند به مدینه. تا آمد، پیغمبر فرمود: مثل این که خبر تازه ای است؟ بله، رفیق شما رفیق مرا کشت. طولی نکشید که ابوبصیر آمد. گفت: یا رسول الله! تو به قراردادت عمل کردی. قرارداد شما این بود که اگر کسی از آنها فرار کرد تو او را تسلیم بکنی، پس کاری به کار من نداشته باشید. بلند شد رفت در کنار دریای احمر، نقطه ای را پیدا کرد و آنجا را مرکز قرار داد.
    مسلمینی که در مکه تحت زجر و شکنجه بودند همین که اطلاع پیدا کردند که پیغمبر کسی را جوار نمی دهد ولی او رفته در ساحل دریا و آنجا نقطه ای را مرکز قرار داده، یکی یکی رفتند آنجا. کم کم هفتاد نفر شدند و خودشان قدرتی تشکیل دادند. قریش دیگر نمی توانستند رفت و آمد بکنند. خودشان به پیغمبر نوشتند یا رسول الله! ما از خیر اینها گذشتیم، خواهش می کنیم به آنها بنویسید که بیایند مدینه و مزاحم ما نباشند، ما از این ماده قرارداد خودمان صرف نظر کردیم؛ و به همین شکل صرف نظر کردند.
    به هر حال این قرارداد صلح برای همین خصوصیت بود که زمینه روحی مردم برای عملیات بعدی فراهم تر بشود، و همین طور هم شد؛ عرض کردم مسلمین بعد از آن در مکه آزادی پیدا کردند، و بعد از این آزادی بود که مردم دسته دسته مسلمان می شدند، و آن ممنوعیت ها به کلی از میان برداشته شده بود.







    امضاء
    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #52

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    فتح مکه (197)

    در سال هشتم هجرت، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد، بعد (198) از فتح مکه - که آن را هم پیغمبر اکرم به گونه ای فتح کرد که هیچ خونریزی واقع نشود و نشد جز یک شلوغ کاری مختصری که خالد (ابن) ولید کرد و پیغمبر اکرم هم از آن کار تبری جست - خواه ناخواه حتی همان دشمنان سرسخت اسلام هم آمدند و اسلام آوردند؛ گروه گروه مرد و زن می آمدند و اسلام می آوردند. مردها می آمدند و با پیغمبر بیعت می کردند و زنها هم می آمدند با پیغمبر بیعت کنند فرمود: نه، من با زنها دست نمی دهم. مردها می آمدند دست می دادند و زنها می آمدند، فرمود: نه، گفتند: پس ما چگونه بیعت کنیم؟ فرمود: یک ظرف آب بیاورید؛ دستشان را زدند در آن ظرف آب و در آوردند، بعد گفتند: هر کس می خواهد با من بیعت کند دستش را در این ظرف آب بگذارد، این در حکم همان بیعت است.(199)
    فتح مکه(200) برای مسلمین یک موفقیت بسیار عظیم بود چون اهمیت آنها تنها از جنبه نظامی نبود، از جنبه معنوی بیشتر بود تا جنبه نظامی. مکه ام القراء عرب و مرکز عربستان بود. قهراً قسمت های دیگر، تابع مکه بود و به علاوه یک اهمیتی بعد از قضیه عام الفیل و ابرهه، که حمله برد به مکه و شکست خورد، پیدا کرده بود.
    بعد از این قضیه این فکر برای همه مردم عرب پیدا شده بود که این سرزمین تحت حفظ و حراست خداوند است و هیچ جباری بر این شهر مسلط نخواهد شد. وقتی پیغمبر اکرم به آن سهولت آمد مکه را فتح کرد گفتند: پس این شهر مسلط نخواهد شد. وقتی پیغمبر اکرم به آن است. به هر حال این فتح خیلی برای مسلمین اهمیت داشت. مسلمین وارد مکه شدند. مشرکین هم در مکه بودند. تدریجاً از قریش هم خیلی مسلمان شده بودند.
    یک جامعه دوگانه ای در مکه به وجود آمده بود، نیمی مسلمان و نیمی مشرک. حاکم مکه از طرف پیغمبر اکرم معین شده بود؛ یعنی مشرکین و مسلمین تحت حکومت اسلامی زندگی می کردند. بعد از فتح مکه، مسلمین و مشرکین با هم حج کردند با تفاوتی که میان حج مشرکین و حج مسلمین وجود داشت. آنها آداب خاصی داشتند که اسلام آنها را نسخ کرد..





    امضاء


  4. Top | #53

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    برائت از مشرکین

    حج یک سنت ابراهیمی است که کفار قریش در آن تحریفهای زیادی کرده بودند. اسلام با آن تحریفها مبارزه کرد. پس یک سال هم به این وضع باقی بود.
    سال نهم هجری شد. در این سال پیغمبر اکرم در ابتدا به ابوبکر مأموریت داد که از مدینه برود به مکه و سمت امیرالحاجی مسلمین را داشته باشد، ولی هنوز از مدینه چندان دور نشده بود(201) که جبرئیل بر رسول اکرم نازل شد (این را شیعه و سنی نقل کرده اند) و دستور داد پیغمبر، علی علیه السلام را مأموریت بدهد برای امارت حجاج و برای ابلاغ سوره برائت.
    این سوره اعلام خیلی صریح و قاطعی است به عموم مشرکین به استثنای مشرکینی که با مسلمین هم پیمان اند و پیمانشان هم مدت دار است و به خلاف پیمان هم رفتار نکرده اند؛ مشرکینی که با مسلمین با پیمان ندارند یا اگر پیمان دارند برخلاف پیمان خودشان رفتار کرده اند و قهراً پیمانشان نقض شده است.
    اعلام سوره برائت این است که علی علیه السلام باید در مراسم حج در روز عید قربان که مسلمین و مشرکین همه جمع هستند، به همه مشرکین اعلام کند که از حالا تا مدت چهار ماه شما مهلت دارید و آزاد هستید هر تصمیمی که می خواهید بگیرید. اگر اسلام اختیار کردید یا از این سرزمین مهاجرت کردید، که هیچ، والا شما نمی توانید در حالی که مشرک هستید در اینجا بمانید. ما دستور داریم شما را قلع و قمع کنیم به کشتن، به اسیر کردن، به زندان انداختن و به هر شکل دیگری و در تمام این چهار ماه کسی متعرض شما نمی شود این چهار ماه مهلت است که شما درباره خودتان فکر بکنید.
    این سوره با کلمه برائة(202) شروع می شود: برائة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین(203) اعلام عدم تعهد است از طرف خدا و از طرف پیغمبر خدا در مقابل مردم مشرک - و در آیات بعد تصریح می کند - همان مردم مشرکی که شما قبلاً با آنها پیمان بسته اید و آنها نقض پیمان کرده اند.
    علی علیه السلام آمد در مراسم حج شرکت کرد. اول در خود مکه این (عدم تعهد) را اعلام کرد، ظاهراً (تردید از من است) در روز هشتم که حجاج حرکت می کنند به طرف عرفات(204) در یک مجمع عمومی در مسجدالحرام سوره برائت را به مشرکین اعلام کرد ولی برای این که اعلامیه همه برسد و کسی نباشد که بی خبر بماند، وقتی که می رفتند به عرفات و بعد هم به منا، در مواقع مختلف، در اجتماعات مختلفی می ایستاد و بلند اعلام می کرد و این اعلام خدا رسول را با فریاد به مردم ابلاغ می نمود. نتیجه این بود که ایها الناس! امسال آخرین سالی است که مشرکین با مسلمین حج می کنند. دیگر از سال آینده هیچ مشرکی حق حج کردن ندارد و هیچ زنی حق ندارد لخت و عریان طواف کند
    یکی از بدعتهایی که قریش به وجود آورده بودند این بود که به مردم غیر قریش اعلام کرده بودند هر کس بخواهد طواف بکند حق ندارد با لباس خودش طواف بکند باید از ما لباس عاریه کند یا کرایه کند، و اگر کسی با لباس خودش طواف می کرد می گفتند: این لباس را تو باید اینجا صدقه بدهی یعنی به فقرا بدهی، زور گویی می کردند.
    یک سال زنی آمده بود برای حج و می خواست با لباس خودش طواف بکند. گفتند: این کار ممنوع است باید این لباس را بکنی و لباس دیگری در اینجا تهیه بکنی گفت: آخر من لباس دیگری ندارم لباس من منحصر به همین یک دست است. گفتند: دیگر چاره ای نیست باید از ما لباس کرایه بکنی گفت: بسیار خوب پس لخت و عور طواف می کنم گفتند:مانعی ندارد. آن وقت بعضی ها که نمی خواستند با لباس قریش طواف بکنند و از لباس خودشان صرف نظر بکنند، لخت و عور دور خانه کعبه طواف می کردند.
    جزء اعلامها این بود که طواف لخت و عریان قدغن شد؛ هیچ کس حق ندارد لخت و عور طواف بکند و این حرف مهملی هم، که قریش گفته اند باید از ما لباس کرایه کنید غلط است. این هم، که اگر کسی با لباس احرام خود یا غیر لباس احرام (لباس احرام را شرط نمی دانستند) طواف کرد باید آن را بدهد به فقرا، لازم نیست، باید نگه دارد برای خود.
    به هر حال امیرالمومنین آمد و مکرر و در جاهای مختلف این اعلام را به مردم ابلاغ کرد. نوشته اند: آن قدر مکرر می گفت که صدای علی علیه السلام گرفته بود، از بس که در مواقع مختلف، هر جا اجتماعی بود این آیات را می خواند و ابلاغ می کرد تا یک نفر هم باقی نماند که بعد بگوید به من ابلاغ نشد. وقتی که علی علیه السلام خسته می شد و صدایش می گرفت، صحابه دیگر پیغمبر می آمدند از او نیابت می کردند و همان آیات را ابلاغ می نمودند.
    یک اختلافی میان شیعه و سنی در ابلاغ سوره برائت موجود است و آن این که اهل تسنن بیشترشان به این شکل، تاریخ را نقل می کنند که پس از آنکه وحی خدا به رسول اکرم رسید که این سوره را یا باید خودت ابلاغ کنی یا کسی از خودت، و پیغمبر، علی علیه السلام را مأمور ابلاغ سوره برائت کرد، علی به سوی مکه آمد. تا آمد. ابوبکر مضطرب شد، پرسید آیا امیری یا رسول؟ یعنی آیا آمده ای امیرالحاج باشی یا یک کار مخصوص داری؟ فرمود: نه، من یک رسالت مخصوص دارم، فقط برای آن آمده ام. پس ابوبکر از شغل خودش منفصل و معزول نشد؛ او کار خودش را انجام داد و علی علیه السلام هم کار خودش را.
    ولی اقلیتی از اهل تسنن - که در مجمع البیان نقل شده - و همه اهل تشیع می گویند: وقتی که علی علیه السلام آمد، ابوبکر به کلی از شغل خودش منفصل شد و برگشت به مدینه. تعبیر قرآن این است که این سوره را باید به مردم ابلاغ کند مگر خود تو یا کسی که از تو است. اهل تشیع روی این کلمه از تو است تکیه می کنند، می گویند: این کلمه کسی از تو است: رجل منک که در بسیاری از روایات هست، مفهوم خاصی دارد.





    امضاء


  5. Top | #54

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حجة الوداع(205)

    حجة الوداع (206) آخرین حج پیغبر اکرم صلی الله علیه و آله است و شاید ایشان بعد از فتح مکه یک حج بیشتر نکردند، البته قبل از حجة الوداع حج عمره کرده بودند. رسول اکرم صلای عام دادند و مخصوصاً مردم را دعوت کردند که به این حج بیایند. (207) همه را جمع کردند و بعد در مواقع مختلف؛ در مسجدالحرام، در عرفات، در منا و بیرون منا، در غدیر خم و در جاهای دیگر خطابه های عمومی خود را القا کردند. از جمله در غدیر خم بعد از آنکه جا به جا مطالبی را فرموده بود، مطلبی را به عنوان آخرین قسمت با بیان شدیدی ذکر نمود. به نظر من فلسفه این که پیغمبر این مطلب را در آخر فرمود: همین آیه ای است که در آنجا قرائت کرد: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته. (208)
    بعد از این که پیغمبر اکرم در عرفات و منا و مسجدالحرام کلیات اسلامی را در باب اصول و فروع بیان کرده که مهمترین سخنان ایشان است، یک مرتبه در غدیر خم این طور می فرماید: مطلبی است که اگر آن را نگویم هیچ چیز را نگفته ام فما بلغت رسالته به من گفته اند که اگر آن را نگویی هیچ چیز را نگفته ای یعنی همه هبا و هدر است. بعد می فرماید: الست اولی بکم من انفسکم؟... (209) آیا حق تسلط و ولایتم بر شما از خودتان بیشتر نیست؟ همه گفتند: بلی یا رسول الله. حضرت فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه. (210)
    بعد از این (211) بود که این آیه نازل شد:
    الیوم بئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی. (212)
    این حدیث (213) هم مثل حدیث ثقلین دارای اسناد زیادی است.




    امضاء


  6. Top | #55

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    فصل سوم، گفتار دوم: اقدامات پیامبر به منظور ساختن جامعه اسلامی

    سیره پیامبر اکرم(ص)(214)

    ابتدا لغت سیره را معنی بکنم که تا این لغت را معنی نکنم نمی توان سیره پیغمبر را تفسیر بکنم. سیره در زبان عربی از ماده سیر. است (215) سیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن، سیره یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فعلة است و فعلة در زبان عربی دلالت می کند بر نوع مثلاً جلسه یعنی نشستن، و جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. و این نکته دقیقی است. سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است. آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند. این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره. مثلاً سیره حلبیه سیر است نه سیره؛ اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است. رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر، نه متود پیغمبر.
    خیلی از مردم (216) در تفکرشان اصلاً سبک و منطق ندارند؛ یک دفعه به نقل استناد می کند، یک دفعه به عقل استناد می کند؛ یک دفعه حسی می شود، یک دفعه عقلی می شود. اینها مادون منطقند. من به مادون منطق ها کار ندارم. در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم، سبک ندارند به ما اگر بگویند سبکت را (در رفتار) بگو، سیره خودت را بیان کن، روشت را بیان کن، تو در حل مشکلات زندگی (چه روشی داری؟ پاسخی نداریم.)
    هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هر چه می خواهد باشد؛ یکی هدفش عالی است، یکی هدفش پست است؛ یکی هدفش خداست، یکی هدفش دنیاست. بالأخره انسانها هدف دارند. بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند، روش سرشان نمی شود؛ ولی قلیلی از مردم هستند که در راهی که می روند سبک و روش دارند. قلیلی از مردم این جورند والا اکثریت مردم دون منطقتند، دون سبکند، دون روشند به اصطلاح هرج و مرج (بر اعمالشان حکم فرماست و) همج رعاع هستند).
    سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد... مثلاً پیغمبر تبلیغ می کرد. روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟ سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود؟ پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش. از وقتی که آمد به مدینه، جامعه تشکیل داد، حکومت تشکیل داد، خودش رهبر جامعه بود. سبک و متود رهبری و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود؟ پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد. سبک قضاوتش چه سبکی بود؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت، فرزندان داشت. سبک پیغمبر در زن داری چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت. سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟ و دهها سبک دیگر در قسمت های مختلف دیگر.
    (ما در اینجا به گوشه ای از اقدامات و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی اشاره ایی خواهیم کرد.)




    امضاء


  7. Top | #56

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    سیره پیامبر اکرم(ص)(214)، معنی لغت: سیره

    ابتدا لغت سیره را معنی بکنم که تا این لغت را معنی نکنم نمی توان سیره پیغمبر را تفسیر بکنم. سیره در زبان عربی از ماده سیر. است (215) سیر یعنی حرکت، رفتن، راه رفتن، سیره یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فعلة است و فعلة در زبان عربی دلالت می کند بر نوع مثلاً جلسه یعنی نشستن، و جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. و این نکته دقیقی است. سیر یعنی رفتن، رفتار، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است. آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند. این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره. مثلاً سیره حلبیه سیر است نه سیره؛ اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است. رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار، نه اسلوب رفتار پیغمبر، نه متود پیغمبر.
    خیلی از مردم (216) در تفکرشان اصلاً سبک و منطق ندارند؛ یک دفعه به نقل استناد می کند، یک دفعه به عقل استناد می کند؛ یک دفعه حسی می شود، یک دفعه عقلی می شود. اینها مادون منطقند. من به مادون منطق ها کار ندارم. در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم، سبک ندارند به ما اگر بگویند سبکت را (در رفتار) بگو، سیره خودت را بیان کن، روشت را بیان کن، تو در حل مشکلات زندگی (چه روشی داری؟ پاسخی نداریم.)
    هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد، هدفش هر چه می خواهد باشد؛ یکی هدفش عالی است، یکی هدفش پست است؛ یکی هدفش خداست، یکی هدفش دنیاست. بالأخره انسانها هدف دارند. بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند، روش سرشان نمی شود؛ ولی قلیلی از مردم هستند که در راهی که می روند سبک و روش دارند. قلیلی از مردم این جورند والا اکثریت مردم دون منطقتند، دون سبکند، دون روشند به اصطلاح هرج و مرج (بر اعمالشان حکم فرماست و) همج رعاع هستند).
    سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد... مثلاً پیغمبر تبلیغ می کرد. روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود؟ سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود؟ پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش. از وقتی که آمد به مدینه، جامعه تشکیل داد، حکومت تشکیل داد، خودش رهبر جامعه بود. سبک و متود رهبری و مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود؟ پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد. سبک قضاوتش چه سبکی بود؟ پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت، فرزندان داشت. سبک پیغمبر در زن داری چگونه بود؟ سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود؟ پیغمبر دشمنان سرسختی داشت. سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود؟ و دهها سبک دیگر در قسمت های مختلف دیگر.
    (ما در اینجا به گوشه ای از اقدامات و سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی اشاره ایی خواهیم کرد.)




    امضاء


  8. Top | #57

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    سیره پیامبر اکرم(ص): 1. مبارزه با ظلم(217)


    در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج می بردند برای دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران هم پیمان شد. این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان از شخصیتهای مهم مکه بسته شد و به نام حلف الفضول نامیده شد. او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد می کرد و می گفت: حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانی شرکت کنم.




    امضاء


  9. Top | #58

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سیره پیامبر اکرم(ص): 2. تنفر از بیکاری و بطالت (218)

    از بیکاری و بطالت متنفر بود؛ می گفت: خدایا! از کسالت و بی نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می برم. مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد و می گفت: عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال.




    امضاء


  10. Top | #59

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    سیره پیامبر اکرم(ص): 3. رفتار با بردگان (219)

    نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم می گفت: اینها برادران شمایند؛ از هر غذا که می خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می پوشید آنها را بپوشانید؛ کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید؛ خودتان در کارها به آنها کمک کنید. می گفت: آنها را به عنوان بنده و یا کنیز (که مملوکیت را می رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان فتی (جوانمرد) یا فتاة (جوانزن) خطاب کنید.
    در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها می شد فراهم شد. او شغل نخاسی یعنی برده فروشی را بدترین شغلها می دانست و می گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم فروشان اند.





    امضاء


  11. Top | #60

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    سیره پیامبر اکرم(ص): 4.تشویق به پاکیزگی

    به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت؛ هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند. به خصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.





    امضاء


صفحه 6 از 8 نخستنخست ... 2345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi