صفحه 8 از 8 نخستنخست ... 45678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 77 , از مجموع 77

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) -جلد اول

  1. Top | #71

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سیره پیامبر اکرم(ص): 15. اصلاح ناهنجاری های جامعه(252)

    حضرت عنایت زیادی داشت که تفاوتها و اختلاف هایی را که تدریجاً عادت شده بود در میان مردم، و ربطی به آنچه نامش مسابقه در عمل و فضیلت و پیشی گرفتن در خیرات است که فاستبقوا الخیرات (253) نداشت و صرفاً عاداتی بود که ایجاد ناهمواریها و پست و بلندیهای بیجا می کرد، از بین ببرد و معدوم کند.




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #72

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    الف. تشریک مساعی در امور (254)

    رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرتها در حالی که اصحابش همراه بودند ظهر در منزلی فرود آمد. قرار شد گوسفندی ذبح شود و ناهار از گوشت آن گوسفند استفاده شود. یکی از اصحاب گفت: سر بریدن گوسفند به عهده من. دیگری گفت: کندن پوست آن با من. سومی گفت: پختن گوشت با من. رسول خدا فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا با من اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! شما زحمت نکشید، شما بنشینید ما خودمان با کمال افتخار همه کارها را می کنیم؛ ما راضی به زحمت شما نیستیم. فرمود: می دانم شما می کنید لکن ان الله یکره من عبده أن یراه متمیزاً بین أصحابه (255) (خداوند خوش ندارد از بنده اش که او را ببیند در حالی که در میان یارانش برای خود امتیازی نسبت به دیگران قائل شده است).
    در سیرت رسول اکرم و ائمه اطهار قضایا و داستانها از این قبیل زیاد است که می رساند کوشش داشتند این گونه عادتها را که ابتدا کوچک به نظر می رسد و همین ها منشاء تفاوتهای بیجا در حقوق می گردد، هموار کنند.





    امضاء


  4. Top | #73

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ب. ازدواج با زینب(256)


    زیدبن حارثه مرد بسیار بزرگواری بود. در دوره اسلام هم این مرد شرافت ها و فضیلت ها کسب کرد و در جنگ مؤته همراه جناب جعفربن ابی طالب شهید شد.
    این مرد مسلمان شد و ظاهراً دومین مرد مسلمان باشد، یعنی بعد از علی اولین مردی که به پیغمبر اکرم ایمان آورد همین زیدبن حارثه آزاد شده رسول اکرم بود. (257) این مرد ایمان و علاقه عجیبی به رسول اکرم داشت، به طوری که پدر و مادرش بعدها که فهمیدند پسرشان آزاد شده آمدند او را به نزد خود ببرند، رسول اکرم هم او را مرخص کرد و فرمود: اختیار با خودت، اگر می خواهی پیش پدر و مادرت بروی برو. اما این پدر و مادر هر کاری کردند که برگردد گفت: من بر نمی گردم و این خانه را رها نمی کنم. این جوان را مردم پسر خوانده پیغمبر می خواندند.
    پیغمبر اکرم مخصوصاً دختر عمه خودشان زینب جحش را به عقد او در آوردند که این هم داستان خیلی معروفی دارد. پیغمبر اکرم فرستاد دنبال زینب جحش به عنوان خواستگاری. او اول خیال کرد که خود رسول اکرم خواستگار او است، خودش و برادرش عبدالله بن جحش با کمال خوشحالی و سرور جواب مثبت دادند، ولی بعد که اطلاع پیدا کرد، پیغمبر او را برای غلام آزاد شده خودش می خواهد ناراحت و عصبانی شد، گفت من خیال کردم که پیغمبر مرا برای خودشان خواستگاری کرده اند. من نوه عبدالمطلب، یک زن قرشیه بیایم و زن یک غلام آزاد شده شوم؟ این خلاف شؤون و حیثیات من است. پیغمبر اکرم به او پیغام داد که اسلام این نخوتها را از بین برده است، زید مؤمن و مسلمان و با ایمان است، مسلم کفو مسلم و مؤمن کفو مؤمن است، از نظر من تو نباید امتناع بکنی. زینب گفت که اگر شما واقعاً معتقد هستید که من با زید ازدواج کنم، موافقم. حضرت فرمودند: بسیار خوب و چون پیغمبر موافق بود با زید ازدواج کرد.
    و چون از اول زید را نمی خواست، تا آخر هم به او علاقمند نشد و مرتب ناراحتی و کج خلقی می کرد. زید می آمد نزد رسول اکرم و شکایت می کرد که وضع اخلاقی زینب این طور است، اجازه می خواست که طلاق بدهد و رسول اکرم مانع می شد تا بالأخره زید او را طلاق داد و پیغمبر اکرم با او ازدواج کرد.
    این همان داستانی است که کشیش های مسیحی روی آن داد و فریاد راه انداخته اند که بله پیغمبر اسلام یک روزی داخل خانه یکی از اصحاب خود شد و او اتفاقاً زنی بسیار زیبا و قشنگ در خانه داشت و پیغمبر چون سر زده داخل شد آن زن را در نهایت زیبائی مشاهده کرد و بعد بیرون آمد، ولی وقتی که بیرون آمد محبت آن زن در دلش جا گرفته بود و بعد چون فهمیدند که پیغمبر به آن زن علاقمند است شوهرش او را طلاق داد! اینها دیگر افسانه است. زینب دختر عمه پیغمبر بود، یک زن غریبه نبود که پیغمبر او را ندیده و نشناخته باشد. مکه یک ده و یا یک قصبه بوده است. در زمان جاهلیت هم حجابی اساساً وجود نداشته است. قرآن بود که آیه حجاب را در سوره نور در مدینه نازل کرد: قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم... (258)
    از زمان کودکی زینب تا وقتی که به زمان بلوغ رسید یعنی وقتی که پیغمبر خودش او را برای غلام آزاد شده اش خواستگاری کرد: عادتاً در محیط آن روز عرب کمتر روزی بوده است که پیغمبر این دختر عمه را ندیده باشد. آن وقت پیغمبر عاشق دل فریفته این زن نشد مگر در وقتی که او را شوهر داد و چند سال هم در خانه شوهر بود و از او فرزند هم آورد و بعد ناگهان او را دید و عاشق شد!
    ازدواج پیغمبر با زینب برای نسخ عملی همین عادت و رسم بود که بسیار ریشه دوانیده بود در تمام جوامع بشری. خیلی برای اعراب جاهلیت این کار مستنکر بود که پیغمبر با زن پسر خوانده خودش ازدواج کرد. ازدواج پیغمبر در آن زمان با زینب در نظر مردم مستنکر بود اما نه روی حسابی که اخیراً کشیش ها درست کرده اند، بلکه روی این حساب که مگر می شود کسی با عروس خود پس از طلاق پسرش ازدواج کند؟! قرآن این رسم را نسخ کرد و... جمله اول آیه، ناظر به این حقیقت است. ما کان محمد ابا احد من رجالکم. (259) محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، این حرفها یعنی چه؟! او فقط پدر فرزندان خودش است نه پدر یک مرد اجنبی، او را با این صفت نشناسید و با این صفات خطاب نکنید، او را ابو زید نخوانید و زید را ابن رسول الله نخوانید بلکه او را با صفت رسول الله و صفت خاتم النبیین بشناسید، البته همه پیغمبران پیغمبر خدا بوده اند اما او یک صفت خاص و جداگانه ای دارد، او خاتم النبیین است.




    امضاء


  5. Top | #74

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ج. جویبر و ذلفا(260)


    جویبر یکی از اصحاب صفه (261) بود. رسول خدا و هم چنین افراد مسلمین به آنها محبت می کردند و زندگی آنها را اداره می کردند. یک روز رسول اکرم نگاهی به جویبر کرد و فرمود: جویبر! چقدر خوب بود که زن می گرفتی، هم احتیاج جنسی تو رفع می شد و هم آن زن کمک تو بود در کار دنیا و آخرت. گفت: یا رسول الله! کسی زن من نمی شود؛ نه حسب دارم و نسب، نه مال و نه جمال؛ کدام زن رغبت می کند که زن من بشود؟ فرمود:
    یا جویبر ان الله قد وضع بالاسلام من کان فی الجاهلیة شریفاً، و شرف من کان فی الجاهلیة وضیعاً، و اعز بالاسلام من کان فی الجاهلیة ذلیلاً.
    جویبر! خداوند به سبب اسلام ارزشها را تغییر داد. بهای بسیار چیزها را که در سابق پایین بود، بالا برد و بهای بسیار چیزها را که در گذشته بالا بود، پایین آورد. بسیاری از افراد در نظام غلط جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون کرد و از اعتبار انداخت و بسیاری در جاهلیت حقیر و بی ارزش بودند و اسلام آنها را بلند کرد.
    فالناس الیوم کلهم أبیضهم و أسودهم و قرشهم و عربهم و عجمهم من آدم و ان آدم خلقه الله من طین.
    امروز مردم همان طور شناخته می شوند که هستند. اسلام به آن چشم به همه نگاه می کند که سفید و سیاه و قرشی و غیر قرشی و عرب و عجم همه فرزندان آدم اند و آدم هم از خاک آفریده شده.
    ای جویبر! محبوب ترین مردم در نزد خدا کسی است که مطیع تر باشد نسبت به امر خدا و هیچ کس از مسلمین مهاجر و انصار که در خانه های خود هستند و زندگی می کنند بر تو برتری ندارند مگر به میزان و مقیاس تقوی.
    بعد فرمود: حرکت کن برو به خانه زیاد بن لبید انصاری، به او بگو: رسول خدا مرا پیش تو فرستاده که از دختر تو ذلفا برای خود خواستگاری کنم.
    جویبر به دستور رسول خدا به خانه زیاد بن لبید رفت. زیاد از محترمین انصار و اهل مدینه بود. در آن وقت که جویبر وارد شد عده ای از قوم و قبیله اش در خانه اش بودند. اجازه ورود خواست، اجازه دادند و وارد شد و نشست. رو کرد به زیاد و گفت: از طرف رسول خدا پیغامی دارم، آن را محرمانه بگویم یا علنی؟ زیاد گفت: پیغام رسول خدا مایه افتخار من است، البته علنی بگو. گفت: رسول خدا مرا فرستاده برای خواستگاری دخترت ذلفا برای خودم. حالا تو چه می گویی؟ بگو تا خبرش را برای پیغمبرم ببرم. زیاد با تعجب پرسید: که پیغمبر تو را فرستاده به خواستگاری؟! گفت: بلی پیغمبر فرستاد. من که دروغ به پیغمبر نمی بندم. گفت: آخر رسم ما این نیست که دختر بدهیم به غیر هم شأنهای خودمان از انصار. تو برو من خودم پیغمبر را ملاقات می کنم.
    جویبر بیرون آمد. از طرفی فکر می کرد در آنچه پیغمبر فرموده بود که خداوند به وسیله اسلام تفاخر به قبایل و عشایر و اسناب را از بین برده، و از طرفی به سخن این مرد فکر می کرد که گفت: ما رسم نداریم به غیر هم شأنهای خودمان دختر بدهیم. با خود گفت: حرف این مرد با تعلیمات قرآن مباینت دارد. همان طوری که می رفت آهسته این جمله از او شنیده شد: و الله ما بهذا نزل القرآن، و لا بهذا ظهرت نبوة محمد. (به خدا که تعلیمات نازله در قرآن این نیست که زیاد بن لبید گفت. پیغمبر برای چنین سخنانی مبعوث نشده است).
    همان طور که جویبر می رفت و این سخنان را با خود زمزمه می کرد، ذلفا دختر زیاد این حرفها را شنید، از پدرش پرسید قصه چه بود؟ زیاد عین قضیه را نقل کرد. دخترک گفت: به خدا قسم که جویبر دروغ نمی گوید. کاری نکن که جویبر برگردد پیش پیغمبر در حالی که جواب یأس شنیده باشد. بفرست جویبر را برگردانند.
    همین کار را کردند و جویبر را به خانه برگردانیدند. خودش شخصاً رفت حضور رسول اکرم و گفت: پدر و مادرم قربانت! جویبر همچو پیغامی از طرف تو آورد و آخر ما رسم نداریم جز به کفو و هم شأن و هم طبقه خودمان دختر بدهیم. فرمود:
    یا زیاد، جویبر مؤمن و المؤمن کفو المؤم، و المسلمة.(262)
    (زیاد! جویبر مؤمن است و مرد مؤمن کفو و هم شأن زن مؤمنه است و مرد مسلمان کفو و هم شأن زن مسلمان است.)
    با این خیالات مانع ازدواج دخترت نشو، زیاد برگشت و قضایا را برای دخترش نقل کرد. ذلفا گفت: من باید راضی باشم، و چون پیغمبر او را فرستاده من راضی ام. زیاد دست جویبر را گرفت و به میان قوم خود برد و طبق سنت پیغمبر دختر خود را به این مرد فقیر سیاه داد.
    (بعد از عروسی این دو(263)) جهادی پیش آمد. جویبر با همان نشاطی که مخصوص مردان با ایمان است زیر پرچم اسلام در آن جهاد شرکت کرد و شهید شد. (264)







    امضاء
    امضاء


  6. Top | #75

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    د. مبارزه با نقاط ضعف (265)

    او از نقاط ضعف مردم و جهالت های آنان استفاده نمی کرد، بر عکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالتشان واقف می ساخت (که به عنوان نمونه شاهدی ذکر می کنیم.)
    رسول اکرم صلی الله علیه و آله (266) پسری دارد از ماریه قبطیه به نام ابراهیم بن رسول الله. این پسر که مورد علاقه رسول اکرم صلی الله علیه و آله است در هجده ماهگی از دنیا می رود. رسول اکرم که کانون عاطفه بود قهراً متأثر می شود و حتی اشک می ریزد و می فرماید: دل می سوزد و اشک می ریزد، ای ابراهیم ما به خاطر تو محزونیم ولی هرگز چیزی بر خلافت رضای پروردگار نمی گوییم. تمام مسلمین، ناراحت و متأثر به خاطر این که غباری از حزن بر دل مبارک پیغمبر اکرم نشسته است. همان روز تصادفاً خورشید منکسف می شود و می گیرد. مسلمین شک نکردند که گرفتن خورشید، هماهنگی عالم بالا بود به خاطر پیغمبر. یعنی خورشید گرفت برای این که فرزند پیغمبر از دنیا رفته.(267)
    این مطلب در میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک زبان شدند که دیدی! خورشید به خاطر حزنی که عارض پیغمبر اکرم شد گرفت؛ در حالی که پیغمبر به مردم نگفته - العیاذ بالله - که گرفتن خورشید به خاطر این بوده. این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود، و مردم هم در این گونه مسائل بیش از این فکر نمی کنند.
    ولی پیغمبر چه می کند؟ پیغمبر نمی خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت مردم استفاده کند، می خواهد از نقاط قوت مردم استفاده کند، پیغمبر نمی خواهد از جهالت و نادانی مردم به نفع اسلام استفاده کند، می خواهد از علم و معرفت مردم استفاده بکند. پیغمبر نمی خواهد از ناآگاهی و غفلت مردم استفاده کند، می خواهد از بیداری مردم استفاده کند، چون قرآن به او دستور داده: ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن. (268) وسائلی ذکر کرده. (پیغمبر نفرمود:) عوام چنین حرفی از روی جهالتشان گفته اند، خذ الغایات و اترک المبادی ،(269) بالأخره نتیجه خوب از این گرفته اند. ما هم که به آنها نگفتیم، ما در اینجا سکوت می کنیم. سکوت هم نکرد، آمد بالای منبر صحبت کرد، خاطر مردم را راحت کرد، گفت: این که خورشید گرفت به خاطر بچه من نبود.




    امضاء


  7. Top | #76

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    ه مبارزه با بت پرستی (270)


    در تاریخ می نویسند: وقتی کوروش وارد بابل شد، مردم را در اعتقادشان آزاد گذاشت، یعنی بت پرستها را در بت پرستی، حیوان پرستها را در حیوان پرستی و... همه را آزاد گذاشت و هیچ محدودیتی برای آنان قائل نشد، در معیار غربی، کوروش یک مرد آزادی خواه به حساب می آید. زیرا او به آزادی بر مبنای تمایلات و خواستهای مردم احترام گذاشته است.
    ولی در تاریخ، ماجرای ابراهیم خلیل را هم درج کرده اند. حضرت ابراهیم، بر عکس کوروش معتقد بود که این گونه عقاید جاهلانه مردم، عقیده نیست، زنجیرهائی است که عادات سخیف بشر به دست و پای او بسته است. او نه تنها به این نوع عقائد احترام نگذاشت بلکه در اولین فرصتی که به دست آورد بتها و معبودهای دروغین مردم را در هم شکست و تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت و از این راه این فکر را در مردم القا کرد که به عاجز بودن بتها پی ببرند و به تعبیر قرآن به خود باز گردند و خود انسانی و والای خویش را بشناسند.
    با معیارهای غربی کار ابراهیم خلیل بر ضد اصول آزادی و دموکراسی است، چرا؟ چون آنها می گویند: بگذارید هر کس هر کاری دلش می خواهد بکند، آزادی یعنی همین. اما منطق انبیاء غیر از منطق انسان امروز غربی است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرید، آیا وقتی که آن حضرت وارد مکه شد، همان کاری را کرد که کوروش در بابل انجام داد؟ یعنی گفت: به من ارتباط ندارد، بگذار هر که هر کار می خواهد بکند، اینها خودشان به میل خودشان این راه را انتخاب کرده اند پس باید آزاد باشند، یا آنکه نظیر (271) کار ابراهیم علیه السلام را پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله، در فتح مکه انجام داد.
    آن حضرت به بهانه آزادی عقیده، بتها را باقی نگذاشت. به عکس، دید این بتها عامل اسارت فکری مردمند و صدها سال است که فکر این مردم اسیر این بتهای چوبی و فلزی و...دید،
    شده است، این بود که به عنوان اولین اقدام بعد از فتح (مکه)، تمام آنها را در هم شکست و مردم را واقعاً آزاد کرد.
    از دیدگاه اسلام، (272) آزادی و دمکراسی بر اساس آن چیزی است که تکامل انسانی انسان ایجاب می کند، یعنی آزادی، حق انسان بما هو انسان است، حق ناشی از استعدادها انسانی انسان است، نه حق ناشی از میل افراد و تمایلات آنها.
    دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده، حال آنکه این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است.





    امضاء


  8. Top | #77

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,245
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,262
    مورد تشکر
    14,402 در 4,696
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ی. مبارزه باتعصبات نژادی و قومی (277)

    به اعتراف همه مورخین، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مواقع زیاد این جمله را تذکر می داد:
    اینها الناس کلکم لادم و ادم من تراب. لا فضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی. (278)
    یعنی همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، عرب نمی تواند بر غیر عرب دعوی برتری کند مگر به پرهیزکاری.
    پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز گندناک می خواند و مردمی را که بدین گونه از کارهای خود را مشغول می کنند به جعل (سوسک) تشبیه می کند. اصل روایت چنین است:
    لیدعن رجال فخرهم بأقوام، انما هم فحم من فحم جهنم او لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن. (279)
    یعنی آنان که به قومیت خود تفاخر می کنند، این کار را رها کنند و بدانند که آن مایه های افتخار، جز زغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعلهایی که کثافت را با بینی خود حمل می کنند پست تر خواهند بود.
    پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سلمان ایرانی و بلال حبشی را همان گونه با آغوش باز می پذیرفت که فی المثل ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را، و چون سلمان فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران بر باید به شرف سلمان منا اهل البیت (280) نائل شد.
    رسول اکرم صلی الله علیه و آله همواره مراقبت می کرد که در میان مسلمین پای تعصباب قومی - که خواه ناخواه عکس العمل هایی در دیگران ایجاد می کرد - به میان نیاید. در جنگ احد یک جوانی ایرانی در میان مسلمین بود. این جوان مسلمان ایرانی پس از آنکه ضربتی به یکی از افراد دشمن وارد آورد، از روی غرور گفت: خذها و انا الغلام الفارسی یعنی این ضربت را از من تحویل بگیر که منم یک جوان ایرانی. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله احساس کرد که هم اکنون این سخن تعصبات دیگران را بر خواهد انگیخت؛ فوراً به آن جوان فرمود: که چرا نگفتی منم یک جوان انصاری؛(281) یعنی چرا به چیزی که به آیین و مسلکت مربوط است افتخار نکردی و پای تفاخر قومی و نژادی را به میان کشیدی؟
    در جای دیگر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
    الان ان العربیة لیست باب والد و لکنها لسان ناطق فمن قصر به عمله لم یبلغ به حسبه.(282)
    یعنی عربیت پدر کسی به شمار نمی رود و فقط به زبان گویایی است. آن که عملش نتواند او را به جایی برساند، حسب و نسبش هم او را به جایی نخواهد رساند.
    در روضه کافی می نویسد: روزی سلمان فارسی در مسجد پیغمبر نشسته بود. عده ای از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به میان آمد. هر کسی درباره اصل و نسب خود چیزی می گفت و آن را بالا می برد. نوبت به سلمان رسید. به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده اسلامی به جای این که از اصل و نسب و افتخارات نژادی سخن به میان آورد، گفت: انا سلمان بن عبدالله من نامم سلمان است و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، کنت ضالاً فهدانی الله عزوجل بمحد گمراه بودم و خداوند به وسیله محمد مرا راهنمایی کرد، و کنت عائلاً فاغنانی الله بمحمد فقیر بودم و خداوند به وسیله محمد مرا بی نیاز کرد، و کنت مملوکاً فاعتقنی الله بمحمد برده بودم و خداوند به وسیله محمد مرا آزاد کرد. این است اصل و نسب و حسب من.
    در این بین، رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و سلمان گزارش جریان را به عرض آن حضرت رساند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو کرد به آن جماعت که همه از قریش بودند و فرمود: یا معشر قریش ان حسب الرجل دینه، و مروثته خلقه، و اصله عقله (283) یعنی ای گروه قریش، خون یعنی چه؟ نژادی یعنی چه؟ نسب افتخار آمیز هر کس دین اوست، مردانگی هر کس عبارت است از خلق و خوی و شخصیت و کاراکتر او، اصل و ریشه هر کس عبارت است از عقل و فهم و ادراک او. چه ریشه و اصل نژادی، بالاتر از عقل؟! یعنی به جای افتخار به استخوانهای پوسیده گندیده، به دین و اخلاق و عقل و فهم و ادراک خود افتخار کنید. راستی، بیندیشید ببینید سخنی عالی تر و منطقی تر از این می توان ادا کرد؟!
    تأکیدات رسول اکرم صلی الله علیه و آله درباره بی اساس بودن تعصبات قومی و نژادی اثر عمیقی در قلوب مسلمانان بالأخص مسلمانان غیر عرب گذاشت. به همین دلیل، همیشه مسلمانان (اعم از عرب و غیر عرب) اسلام را از خود می دانستند نه بیگانه و اجنبی، و به همین جهت مظالم و تعصبات نژادی و تبعیضات خلفای اموی نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند؛ همه می دانستند حساب اسلام از کارهای خلفا جداست و اعتراض آنها بر دستگاه خلافت همیشه بر این اساس بود که چرا به قوانین اسلامی عمل نمی شود.





    امضاء


صفحه 8 از 8 نخستنخست ... 45678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi