صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 63

موضوع: کرامات الفاطمیة {معجزات فاطمه زهراء (س) بعد از شهادت }

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    ( شفای مریضها )


    مرحوم سید جلیل و فاضل نبیل جناب آقای «سید حسین برقی واعظ»، ساکن قم چنین مرقوم داشته اند: آقای قاسم عبد الحسینی پلیس موزه آستانه مقدس حضرت معصومه(علیهاالسلام) که در سنه 1348 به خدمت مشغول بود برای اینجانب حکایت کرد: در زمانی که متفقین محمولات خود را از راه جنوب به شوروی می بردند و در ایران بودند من در راه آهن خدمت می کردم، در اثر تصادف با کامیون سنگ کشی یک پای من زیر چرخ کامیون رفت و مرا به بیمارستان فاطمی شهرستان قم بردند و زیر نظر دکتر مدرسی و دکتر سیفی معالجه می نمودم، پایم ورم کرده و به اندازه یک متکا بزرگ شده بود و مدّت پنجاه شبانه روز از شدّت درد حتی یک لحظه خواب به چشمم نرفت و دائماً از شدّت درد ناله و فریاد می کردم. امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد؛ زیرا آنچنان درد می گرفت که بی اختیار می شدم و تمام اتاق و سالن را صدای فریاد فرا می گرفت.
    در خلال این مدت به حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت معصومه(علیهاالسلام) متوسّل بودم، و مادرم بسیاری از اوقات به حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) می رفت و توسل پیدا می کرد.
    یک بچه در حدود سیزده الی چهارده سال هم که در اثر اصابت گلوله زخمی شده بود و مثل من روی تختخواب پهلوی من در طرف راست بستری بود و فاصله او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله زخم تبدیل به خوره و جذام شده بود و دکترها از او مأیوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده می شد و هر وقت پرستارها می آمدند می پرسیدند تمام نکرده است؟ و هر لحظه انتظار مرگ او را داشتند.
    شب پنجاهم مقداری مواد سمی برای خود کشی تهیه کردم و زیر متکای خود گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب بهبود نیافتم خود کشی کنم چون طاقتم تمام شده بود. مادرم برای دیدنم آمد به او گفتم: اگر امشب شفای مرا از حضرت گرفتی فبها، و الاّ صبح جنازه مرا روی تختخواب خواهی دید و این جمله را جدی گفتم و تصمیم قطعی بود، مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت.
    همان شب مختصری چشمانم را خواب گرفت. در عالم رؤیا دیدم سه زن مجلله از در باغ (در سالن) وارد اتاق من که همان بچه هم پهلوی من روی تخت خوابیده بود شدند. یکی از زنها پیدا بود شخصیت او بیشتر است و چنین فهمیدم اولی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و دوّمی حضرت زنیب (علیهاالسلام) و سوّمی حضرت معصومه (علیهاالسلام) هستند.
    حضرت زهرا(علیهاالسلام) جلو، حضرت زینب پشت سر و حضرت معصومه ردیف سوم مستقیم به طرف تخت همان بچه آمدند. و هر سه پهلوی هم جلو تخت ایستادند حضرت زهرا(علیهاالسلام) به آن بچه فرمودند: بلند شو. گفت: نمی توانم. حضرت فرمود: بلند شو. گفت: نمی توانم. فرمودند: تو خوب شدی. در عالم خواب دیدم بچه بلند شد و نشست.
    من انتظار داشتم به من هم توجهی بفرمایند ولی بر خلاف انتظار حتی به سوی تخت من توجهی نفرمودند، در این اثنا از خواب پریدم و با خود فکر کردم معلوم می شود آن بانوان مجلله به من عنایتی نداشتند. دست کردم زیر متکا و سمی که تهیه کرده بودم بردارم و بخورم با خود فکر کردم ممکن است چون در اتاق ما قدم نهاده اند از برکت قدوم آنها من هم شفا یافته ام دستم را روی پایم نهادم دیدم درد نمی کند، آهسته پایم را حرکت دادم، دیدم حرکت می کند. فهمیدم من هم مورد توجه قرار گرفته ام.
    صبح شد، پرستارها آمدند و گفتند: بچه در چه حال است؟ به این خیال که مرده است.
    گفتم: بچه خوب شده. گفتند: چه می گویی؟ گفتم: حتماً خوب شده. بچه خواب بود، گفتم: بیدارش نکنید. تا اینکه خودش بیدار شد، دکترها آمدند، هیچ اثری از زخم در پایش نبود، گویا ابداً زخمی در بدن نداشته، اما هنوز از جریان کار من خبر ندارند. پرستار آمد، باند و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و تجدید پانسمان کند چون ورم پایم تمام شده بود فاصله ای بین پنبه ها و پایم بود گویا اصلا زخم و جراحتی نداشته.
    مادرم از حرم آمد، چشمانش از زیادی گریه ورم کرده بود. پرسید: حالت چطور است؟ نخواستم بگویم شفایافتم، زیرا ممکن بود از فرح زیادی سکته کند، گفتم: بهتر هستم برو عصایی بیاور، و با عصا برویم به منزل (البتّه این کارم مصنوعی بود) به منزل رفتیم، بعداً جریان را نقل کردم. و امّا در بیمارستان پس از شفایافتن من و آن بچه غوغایی از جمعیت و پرستارها و دکترها بود زبان از شرح آن عاجز است صدای گریه و صلوات تمام فضای اتاق و سالن را پر کرده بود.(18)
    عفت آموز بشر فاطمه زهرای بتول
    گوهر گنج نبوت گل بستان رسول(ص)
    با طلوع رخ بهتر زمهش گفت رسول
    اختر بخت مرا نیست دگر بیم افول
    هرکه مشمول عنایات اللهی گردد
    همه کارش رسد از دولت تقوا به حصول
    یک زن و شامل او این همه لطف ازلی
    بیش از او کیست دگر رحمت حق را مشمول(19)




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ( شفای درد شدید )

    جناب آقای «شیخ عبدالنبی انصاری دارابی» از فضلای حوزه علمیه قم قضایای عجیبی دارند، که برای نمونه یکی از آنها را در اینجا از نوشته های خود ایشان نقل می کنم.
    مدّت یک سال بود که دچار کسالت شدید سر درد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعدّدی مراجعه و داروها و آمپول های فراوانی مصرف نمودم، ولی تمام اینها فقط گاهی مسکّن بود، و دوباره کسالت عود می کرد. تا اینکه یکی از شبها در عین ناراحتی برای نماز جماعت به سختی به مسجد «آیت اللَّه بهجت» که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است رفتم. در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی؟ گفتم: مدّت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف کرده ام هیچ تأثیری نداشته، آن آقا که خود از فضلا و متّقین بود فرمود: ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید. فوراً فهمیدم و ایشان اضافه فرمود که: به حضرت زهرا(علیهاالسلام) متوسّل شوید که حتماً شفا پیدا می کنید.
    حرف ایشان خیلی در من اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم، آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر توسل نمود. سپس به حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) رفتم و بعد به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرع و توسل و گریه نمودم و حضرت زهرا(علیهاالسلام) را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم.
    شب از نیمه گذشته بود در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد.
    صبح از خواب بیدار شدم سرم را تکان دادم دیدم هیچ آثاری از سر درد و سرگیجه ندارم. ذوق کردم و فوراً با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده ای را دعوت کردم و مجلس روضه ای در منزل برقرار نمودم و انشاء اللَّه تا پایان عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می گذرد الحمد للّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم.(20)
    از افلاک حقایق زهره حلم و حیا زهرا
    به بحر عصمت حق گوهر صدق و صفا زهرا
    یگانه بانوی دین، فخر نسوان بنی آدم
    فروزان شمع بزم محفل آل عبا زهرا
    بتول طاهره خیر النساء انسیه حوراء
    مهین ام الائمه بنت خیر الانبیاء زهرا
    زپیش آورد غمهای جهان از گردش اختر
    برای حق به هر امر قضا بودی رضا زهرا(21)




    امضاء


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ( تذکّر شش چیز )

    در چند سال قبل خانم محترمه علویه ای که مداومت بر نماز جماعت مسجد جامع داشت به بنده گفت: مدّتهاست که برای نجاتم به جدّه ام صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام اللَّه علیها) متوسل شده ام تا اینکه شب گذشته در عالم رؤیا آن حضرت رادیدم عرض کردم: بی بی ما زنان چه کنیم که اهل نجات باشیم؟
    فرمود: شما زنان به شش چیز مواظبت کنید تا اهل نجات شوید. و من غفلت کردم از اینکه بپرسم آن شش چیز چیست؟ و از خواب بیدار شدم حالا تو بگو آن شش چیز کدام است؟
    بنده به نظرم رسید که در قرآن مجید آخر سوره ممتحنه وظایف زنان و شروط پذیرفته شدن بیعت آنها با رسول خدا(ص) را بیان فرموده است پس به آیه 12 از سوره مزبور مراجعه نمودم و شمردم دیدم شش چیز است که به آن علویه تذکر دادم که قطعاً مراد حضرت صدیقه کبری (علیهاالسلام) همین شش چیز است و برای اینکه زنان مسلمان وظایف خود را بدانند آیه مزبور با مختصر ترجمه ای نقل می گردد:
    «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی اَنْ لایُشْرِکْنَ بِااللَّهِ شَیْئاً وَلایَسْرِقْنَ وَ لایَزْنینَ وَ لایَقْتُلْنَ اَوْلادَهُنَّ و لایَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ اَیْدیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ وَ لایَعْصینَکَ فی مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».(15)
    یعنی: «ای پیغمبر! وقتی که زنان مؤمنه پیش می آیند و می خواهند با تو عهد کنند، شش چیز را به آنها تذکّر بده که ترک نکنند:
    اوّل آنکه: برای خدا هیچ چیز را شریک قرار ندهد. (یعنی در ذات و صفات و افعال و عبادت به تفصیلی که در کتاب گناهان کبیره مرحوم دستغیب شیرازی است).
    دوّم: «و لا یسرقن»: از مال شوهران و غیر ایشان دزدی نکنید.
    سوّم: «و لا یزنین»: زنا نکنند.
    چهارم: فرزندان خود را نکُشند (کُشتن سقط جنین، بلکه ماده تکوین بچه یعنی نطفه و علقه و مضغه که سقط آنها هم حرام و موجب دیه است).
    پنجم: بهتان و دروغی از پیش خود نبافند و بر کسی نبندند، مانند اینکه زنی بچه ای را از سر راه بردارد و بگوید: آن را زاییده ام و فرزندم هست و مانند اینها. و اینکه زنان پاکدامن را قذف کند، و بهتان زنا بر آنها ببندد. و بطور کلی هر بهتانی را باید ترک کند.
    ششم: و ای محمد در هر چه به آن فرمان دهی مانند نماز، روزه، حج، زکات و مانند لزوم اطاعت از شوهر و پرهیز از نظر و لمس با اجنبی و غیره تو را مخالفت نکنند.
    فبایعهن: یعنی پس با این زنان بر شرطهائی که گفته شد بیعت کن و بر ایشان از خدا آمرزش بخواه که خدا آمرزنده و مهربان است.(16)
    ای زنور چهره ات تابنده ماه و مشتری
    خیره چشم اختران گبند نیلو فری
    آفتاب برج عصمت گوهر درج عفاف
    شمع بزم آفرینش مهد فضل و سروری
    آیت عصمت زخلاق ازل برفاطمه
    ختم شد چون برمحمد (ص)آیت پیغمبری
    قدراین یکدانه گوهر رانمی دانست و بس
    آری آری قدر گوهر را که داند گوهری
    همسر پاکش علی اعلی که اوست
    در ره ترویج ایمان مصطفی را یاوری(17)


    امضاء


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ( شفای مریضها )


    مرحوم سید جلیل و فاضل نبیل جناب آقای «سید حسین برقی واعظ»، ساکن قم چنین مرقوم داشته اند: آقای قاسم عبد الحسینی پلیس موزه آستانه مقدس حضرت معصومه(علیهاالسلام) که در سنه 1348 به خدمت مشغول بود برای اینجانب حکایت کرد: در زمانی که متفقین محمولات خود را از راه جنوب به شوروی می بردند و در ایران بودند من در راه آهن خدمت می کردم، در اثر تصادف با کامیون سنگ کشی یک پای من زیر چرخ کامیون رفت و مرا به بیمارستان فاطمی شهرستان قم بردند و زیر نظر دکتر مدرسی و دکتر سیفی معالجه می نمودم، پایم ورم کرده و به اندازه یک متکا بزرگ شده بود و مدّت پنجاه شبانه روز از شدّت درد حتی یک لحظه خواب به چشمم نرفت و دائماً از شدّت درد ناله و فریاد می کردم. امکان نداشت کسی دست به پایم بگذارد؛ زیرا آنچنان درد می گرفت که بی اختیار می شدم و تمام اتاق و سالن را صدای فریاد فرا می گرفت.
    در خلال این مدت به حضرت زهرا و حضرت زینب و حضرت معصومه(علیهاالسلام) متوسّل بودم، و مادرم بسیاری از اوقات به حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) می رفت و توسل پیدا می کرد.
    یک بچه در حدود سیزده الی چهارده سال هم که در اثر اصابت گلوله زخمی شده بود و مثل من روی تختخواب پهلوی من در طرف راست بستری بود و فاصله او با من در حدود یک متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله زخم تبدیل به خوره و جذام شده بود و دکترها از او مأیوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهی صدای خیلی ضعیفی از او شنیده می شد و هر وقت پرستارها می آمدند می پرسیدند تمام نکرده است؟ و هر لحظه انتظار مرگ او را داشتند.
    شب پنجاهم مقداری مواد سمی برای خود کشی تهیه کردم و زیر متکای خود گذاشتم و تصمیم گرفتم که اگر امشب بهبود نیافتم خود کشی کنم چون طاقتم تمام شده بود. مادرم برای دیدنم آمد به او گفتم: اگر امشب شفای مرا از حضرت گرفتی فبها، و الاّ صبح جنازه مرا روی تختخواب خواهی دید و این جمله را جدی گفتم و تصمیم قطعی بود، مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت.
    همان شب مختصری چشمانم را خواب گرفت. در عالم رؤیا دیدم سه زن مجلله از در باغ (در سالن) وارد اتاق من که همان بچه هم پهلوی من روی تخت خوابیده بود شدند. یکی از زنها پیدا بود شخصیت او بیشتر است و چنین فهمیدم اولی حضرت زهرا (علیهاالسلام) و دوّمی حضرت زنیب (علیهاالسلام) و سوّمی حضرت معصومه (علیهاالسلام) هستند.
    حضرت زهرا(علیهاالسلام) جلو، حضرت زینب پشت سر و حضرت معصومه ردیف سوم مستقیم به طرف تخت همان بچه آمدند. و هر سه پهلوی هم جلو تخت ایستادند حضرت زهرا(علیهاالسلام) به آن بچه فرمودند: بلند شو. گفت: نمی توانم. حضرت فرمود: بلند شو. گفت: نمی توانم. فرمودند: تو خوب شدی. در عالم خواب دیدم بچه بلند شد و نشست.
    من انتظار داشتم به من هم توجهی بفرمایند ولی بر خلاف انتظار حتی به سوی تخت من توجهی نفرمودند، در این اثنا از خواب پریدم و با خود فکر کردم معلوم می شود آن بانوان مجلله به من عنایتی نداشتند. دست کردم زیر متکا و سمی که تهیه کرده بودم بردارم و بخورم با خود فکر کردم ممکن است چون در اتاق ما قدم نهاده اند از برکت قدوم آنها من هم شفا یافته ام دستم را روی پایم نهادم دیدم درد نمی کند، آهسته پایم را حرکت دادم، دیدم حرکت می کند. فهمیدم من هم مورد توجه قرار گرفته ام.
    صبح شد، پرستارها آمدند و گفتند: بچه در چه حال است؟ به این خیال که مرده است.
    گفتم: بچه خوب شده. گفتند: چه می گویی؟ گفتم: حتماً خوب شده. بچه خواب بود، گفتم: بیدارش نکنید. تا اینکه خودش بیدار شد، دکترها آمدند، هیچ اثری از زخم در پایش نبود، گویا ابداً زخمی در بدن نداشته، اما هنوز از جریان کار من خبر ندارند. پرستار آمد، باند و پنبه را طبق معمول از روی پای من بردارد و تجدید پانسمان کند چون ورم پایم تمام شده بود فاصله ای بین پنبه ها و پایم بود گویا اصلا زخم و جراحتی نداشته.
    مادرم از حرم آمد، چشمانش از زیادی گریه ورم کرده بود. پرسید: حالت چطور است؟ نخواستم بگویم شفایافتم، زیرا ممکن بود از فرح زیادی سکته کند، گفتم: بهتر هستم برو عصایی بیاور، و با عصا برویم به منزل (البتّه این کارم مصنوعی بود) به منزل رفتیم، بعداً جریان را نقل کردم. و امّا در بیمارستان پس از شفایافتن من و آن بچه غوغایی از جمعیت و پرستارها و دکترها بود زبان از شرح آن عاجز است صدای گریه و صلوات تمام فضای اتاق و سالن را پر کرده بود.(18)
    عفت آموز بشر فاطمه زهرای بتول
    گوهر گنج نبوت گل بستان رسول(ص)
    با طلوع رخ بهتر زمهش گفت رسول
    اختر بخت مرا نیست دگر بیم افول
    هرکه مشمول عنایات اللهی گردد
    همه کارش رسد از دولت تقوا به حصول
    یک زن و شامل او این همه لطف ازلی
    بیش از او کیست دگر رحمت حق را مشمول(19)





    امضاء


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ( شفای درد شدید )







    جناب آقای «شیخ عبدالنبی انصاری دارابی» از فضلای حوزه علمیه قم قضایای عجیبی دارند، که برای نمونه یکی از آنها را در اینجا از نوشته های خود ایشان نقل می کنم.
    مدّت یک سال بود که دچار کسالت شدید سر درد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعدّدی مراجعه و داروها و آمپول های فراوانی مصرف نمودم، ولی تمام اینها فقط گاهی مسکّن بود، و دوباره کسالت عود می کرد. تا اینکه یکی از شبها در عین ناراحتی برای نماز جماعت به سختی به مسجد «آیت اللَّه بهجت» که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است رفتم. در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی؟ گفتم: مدّت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف کرده ام هیچ تأثیری نداشته، آن آقا که خود از فضلا و متّقین بود فرمود: ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید. فوراً فهمیدم و ایشان اضافه فرمود که: به حضرت زهرا(علیهاالسلام) متوسّل شوید که حتماً شفا پیدا می کنید.
    حرف ایشان خیلی در من اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم، آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر توسل نمود. سپس به حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) رفتم و بعد به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرع و توسل و گریه نمودم و حضرت زهرا(علیهاالسلام) را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم.
    شب از نیمه گذشته بود در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد.
    صبح از خواب بیدار شدم سرم را تکان دادم دیدم هیچ آثاری از سر درد و سرگیجه ندارم. ذوق کردم و فوراً با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده ای را دعوت کردم و مجلس روضه ای در منزل برقرار نمودم و انشاء اللَّه تا پایان عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می گذرد الحمد للّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم.(20)
    از افلاک حقایق زهره حلم و حیا زهرا
    به بحر عصمت حق گوهر صدق و صفا زهرا
    یگانه بانوی دین، فخر نسوان بنی آدم
    فروزان شمع بزم محفل آل عبا زهرا
    بتول طاهره خیر النساء انسیه حوراء
    مهین ام الائمه بنت خیر الانبیاء زهرا
    زپیش آورد غمهای جهان از گردش اختر
    برای حق به هر امر قضا بودی رضا زهرا(21)





    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ( مرض صعب العلاج )


    در حدود بیست سال قبل عیالم به مرض صعب العلاجی گرفتار شد، به اطبا مراجعه کردیم، مرض ریوی تشخیص داده شد، برای نتیجه بهتری به متخصص مربوطه مراجعه کردم، بعد از معاینه دقیق و عکسبرداری، کسالت را فوق العاده و صعب العلاج دانسته و نسخه و دارو بی اثر بود و از علاج آن به کلی مأیوس شدیم. روزها را بی اندازه مضطرب و ناراحت می گذراندیم، ناچار دست توسل به ذیل عنایت حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) زده و نماز حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را که در کتب ادعیه مأثور است خواندم (و آن نماز این است:
    دو رکعت مثل نماز صبح است که بعد از سلام سه مرتبه تکبیر و بعداً تسبیح مشهور حضرت زهرا(علیهاالسلام)، سپس پیشانی روی مُهر گذاشته و صد مرتبه می گویی «یا مولاتی یا فاطِمَةُ اَغیثینی » بعد طرف راست صورت بر مُهر گذاشته صد مرتبه ذکر مذکور بعد پیشانی روی مُهر گذاشته صد مرتبه، بعد طرف چپ یکصد مرتبه ذکر مذکور، بعد پیشانی روی مهر یکصد و ده مرتبه همان ذکر که جمعاً پانصد و ده مرتبه ذکر گفته می شود.
    بعد به وسیله حضرت زهرا(علیهاالسلام) به خدا عرض حاجت شود انشاء اللَّه حاجات بر آورده خواهد شد.
    بنابر این، چنین نمازی خواندم) بعد از پایان اذکار در حالی که متأثر و ناراحت و دلشکسته بودم در همان حال سجده خوابیدم در خواب حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را به بالین مریضه ام دیدم که عطف مرحمت می فرمودند دفعتاً از خواب بیدار شده و یأسم مبدّل به امید شد و از آن روز به بعد حالت بهبودی به او دست داد و بالنتیجه پس از چند روز سلامتی کامل را دریافت.
    برای معاینه و اطمینان خاطر، او را نزد طبیب بردم او بعد از معاینه و دقت کامل، با تعجب گفت: کسالتی در او نمی بینم. آری چنین است که در زیارت جامعه می خوانیم «ما خاب من تمسک بکم و آمن من لجأالیکم».(22)
    ای در درج حیا و آیت عظمی
    بضعه خیر الوری و مریم کبری
    فاطمه ام الائمه دخت محمد(ص)
    بهر تو ایجاد گشته سبعه آباء
    ام کتاب، ام فضل و ام علومی
    ام ابیهات خوانده خواجه السری
    راضیة مرضیه و تقیّه نقیّه
    همسر حیدر علیّ عالی اعلاء
    نام تو صدیقه و بتول و زکیه
    طاهره منصوره و محدثه عذرا





    امضاء


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ( خدا را به زهرا(س) قسم داد )


    یک عده از مردم عازم حج بودند، زنی را به همین منظور در قافله دیدند که خیلی ضعیف و ناتوان به نظر می رسید و بر شتری لاغر سوار بود، مردم چون مرکب او را بی اندازه لاغر و ضعیف دیدند وی را از مسافرت با چنین مرکبی منع کردند. ولی زن مزبور به گفته آنان توجهی نکرد تا اینکه شتر او در بین راه مرد و او از کاروان باز ماند. شخصی او را مورد ملامت و توبیخ قرار داده و گفت: چرا از مردم نشنیدی تا به چنین روزی گرفتار شدی؟ او در این حال با قلبی شکسته متوجه حضرت حق شد و سر به سوی آسمان بلند کرده، در مقام مناجات و عرض حاجت برآمد. در این حال دیدند که شخصی از طریقی آمد و مهار شتری را به دست گرفته و به نزد وی آمده و او را به سوار شدن تکلیف کرد، او هم سوار شد و به قافله رسید. در هنگام طواف از او پرسیدند که: تو کیستی و به خدا چه گفتی که فوری نتیجه گرفتی؟
    گفت: من شهره دختر فضه کنیز حضرت زهرا(علیهاالسلام) هستم چون مرکبم مُرد، در حال اضطرار، با خدا در تماس شدم و خدا را به مقام و حرمت حضرت فاطمه(علیهاالسلام) قسم دادم روی همین اصل خدا بر من عنایت کرد و نخواست که از قافله عقب مانده و از اعمال حج محروم باشم.(23)
    عالم امکان زنور روی تو روشن
    خوانده شدی زین سبب به زهره زهرا
    بهر محبت نعیم گشته فراهم
    بهر عدویت جحیم گشته مهیا
    با مژه روبند حورخاک رهت را
    بهر تبرک برند جانب بالا
    مادر گیتی نزاده همچو تو دختر
    خادمه درگه تو ساره و حوا
    نور خدایی و عصمت اللَّه مطلق
    مادر دو مریمی و مام دو عیسی




    امضاء


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ( سفارش برای مادر )


    مرحوم «حسام الواعظین» که از وعاظ خوب اصفهان بود این داستان را نقل می کرد: موقعی که والده ام از دنیا رفت و می خواستم ایشان را دفن کنم. خود من بند کفن مادر را باز کردم وسرش را روی خاک گذاشتم. مهر مادری و دیگر خاطرات فراموش نشدنی که از وجود نازنینش داشتم مرا واداشت تا در آن دم متوسل به حضرت زهرا(علیهاالسلام) گردم.
    حضورشان عرض کردم: بی بی جان! مادرم را که از خدمتگزاران امام حسین(ع) است، به شما می سپارم، از او پذیرایی کنید، ضمناً یادم آمد که در شبهای محرّم، در اصفهان معمولاً دیر به منزل می رفتم و موقعی که به منزل می رسیدم، می دیدم خانم والده، دم در نشسته بود و به من می گفت: چرا اینقدر دیر آمدی؟ من عرض می کردم: منبر داشتم، دیر شد. و ایشان می فرمود: شوخی کردم، من هم چون برای امام حسین(ع) نمی توانم کاری انجام دهم می آیم منتظر تو می نشینم، شاید حضرت زهرا(علیهاالسلام) مرا جزو کنیزان خود قبول فرماید.
    به هر حال جریان دفن خانم والده تمام شد. چند روزی بعد یکی از همسایگان به نزد من آمد و گفت: مادرتان را دیشب به خواب دیدم بسیار شاد و راحت بود و فرمود: به پسرم بگو سفارشی را که کرده بودی نتیجه عالی داشت و حضرت زهرا(علیهاالسلام) از من کمال پذیرایی را فرمود.(24)
    هرکه مهر فاطمه در دل ندارد دین ندارد
    دین و ایمان غیر حُبّ فاطمه امکان ندارد
    بی ولای فاطمه صوم وصلوة ارزش ندارد
    خصم زهرا جای غیر از دوزخ و نیران ندارد
    هرکه دارد حُبّ زهرا گوبیا در بزم ما
    بی صفای فاطمه درد کسی درمان ندارد
    حق زهرا و ابیها بَعلها یا رب بنیها
    صاحب ما را رسان کس طاقت هجران ندارد(25)



    امضاء


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ( در حال نزع )

    یکی از دوستان گفت: در موقعی که مادرم در حال نزع و جان دادن بود، ناگهان زبان به گفتار گشود و گفت: «السّلام علیکِ یا فاطمة الزهرا». بانوانی که در اتاق دور بستر بودند، گفتند: کسی اینجا نیست، مادرم گفت: حضرت صدیقه اطهر(علیهاالسلام) اینجا تشریف دارند مگر شما نمی بینید.(26)

    دُرّ دریای نبی زهرای اطهر فاطمه
    آنکه شد اُمِّ اَبی زهرای اطهر فاطمه
    مظهر ذات خداوند کریم ذوالعطا
    ای نبی را کوکبی زهرای اطهر فاطمه
    از عطوفت بی مثال و از کرم بی انتها
    در برحق اقربی زهرای اطهر فاطمه
    در جهان اُمُّ الائِمّه محور ارض و سما
    رکنی اندر مذهبی زهرای اطهرفاطمه
    بر محبان رحمتی بر عاصیانت شافعی
    خود نیاسودی شبی زهرای اطهر فاطمه
    از همان ضرب لگد بشکسته پهلوی ترا
    وه چه بی تاب و تبی زهرای اطهر فاطمه
    با همان مسمارِ در ششماه طفلت کشته شد
    هی صدا کردی ابی زهرای اطهر فاطمه
    ای کریمی نکته کوته کن که شد ماتم بپا
    کن روا هر مطلبی زهرای اطهر فاطمه






    امضاء


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ( رسیدگی به فرزندان زهرا (س) )



    یکی از رفقای مؤمن گفت: دوستی دارم که در خیابان سیروس مغازه دارد وی این حکایت را برایم نقل کرد و گفت:
    روزی برایم خبر آوردند که یکی از آقایان سادات با زن و بچه اش در منزل یک کلیمی اتاقی گرفته و وضعشان خوب نیست من به اتفاق دوستی از آنها دیدن کردم. دیدم در اتاقی نمناک، بدون فرش و وضع نامرتّب و حالی زار و نزار است؛ پرسیدم: چرا در منزل مسلمانان اتاق نگرفتید؟ گفتند: به ما ندادند. از آنجا برگشتم و تا قبل از غروب وسایل خوراک و فرش و بخاری آنها را فراهم کردم و وقتی که اتاقشان گرم شد و خاطر جمع شدم کسری دیگری ندارند به منزل رفتم. نیمه های شب پیغمبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا صدیقه طاهره(علیهاالسلام) آقا علی و حسنین (صلوات اللَّه علیهم اجمعین) را در خواب دیدم.
    حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) رو به پیامبر فرمود: این شخص به امور فرزندان من رسیدگی کرد، دعایی در حقش بکنید. پیغمبر اکرم(ص) رو به امام حسین(ع) کرد و فرمود: یا حسین دعایش کن. آقا امام حسین (ع) دعا کرد و فرمود: خدایا! او را بیامرز.
    پیامبر فرمود: این دعا کم است باز هم دعا کن. امام حسین (ع) فرمود: خدایا! زیارت مرا نصیبش کن.
    از خواب بیدار و بسیار خوشحال شدم. در آن ایام ویزای عراق نمی دادند. صبح روز بعد یکی از افسران شهربانی را که با من دوست بود، دیدم گفت: فلانی کجایی که دربه در عقبت می گردم. می خواهم برایت یک ویزای عراق بگیرم، بروی کربلا. گفتم: مطلب از چه قرار است؟ گفت: همان کسی که به تو وعده زیارت را داد او به من امر فرمود: برایت پاسپورت بگیرم. و گرفت و روز بعد به من داد و من از برکت خدمت به فرزند حضرت زهرا(علیهاالسلام) و دعای آن حضرت در آن سال موفق به زیارت امام حسین(ع) شدم.(27)
    آن نور ازل که زهره زهرا شد
    زان نور بپا جهان و ما فیها شد
    از فاطمه و هم پدر و شوهر او
    با دو پسرش کون و مکان پیدا شد(28)





    امضاء


صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi