( صبر بر مصائب )
آقا امام صادق(ع) فرمود: وقتی مادر ما فاطمه (علیهاالسلام) در حال احتضار بود، چشم باز کرد، دید آقا امیرالمؤمنین (ع) کنار بسترش نشسته، گریه اش گرفت.
حضرت فرمود: زهرا جان سرورم، عزیزم چرا گریه می کنی؟!
بی بی زهرا(علیهاالسلام) فرمود: گریه ام برای آن مصیبتها و محنتها و جفاهایی است که بعد از من می بینی.
حالا وجود مقدس حضرت علی(ع) کنار قبر زهرا(علیهاالسلام) نشسته، حَرفهای بی بی یادش آمده و گریه می کند و ناله می زند و می فرماید: صَبَرْتُ وَفِی الْعَیْنِ قَذی وَفِی الْحَلْقِ شَجا...
فاطمه جان، چنان در مصائب و سختی های زمان صبر کردم که مثل کسی شدم که در چشمش خاکروبه ریختند و استخوان توی گلویش گیرکرده و راه نفس کشیدنش را گرفته ...
اگر بزرگواری در هرجای کشور اسلامی باشد و بشنود جمعی بخانه زنی ریختند و خلخال و دست بند از دست و گوشواره از گوشش بکشند و او هر چه استغاثه و فریاد بزند و کمک بخواهد بفریادش نرسند، لَوْ ماتَ مُؤمِنٌ دُونَ ذلِکَ اَسفاً ما کانَ عِنْدی مَلُوماً بَلْ کانَ بارّاً مُحْسِنا....
اگر از شنیدن این موضوع جان بده و از غصه بمیره پیش من ملامت نمی شه، بلکه کار خوب و شایسته ای انجام داده (یعنی من داشتم از غصه زهرا(علیهاالسلام) دق می کردم، داشتم می مُردم، جلوی خودم و بچه هام زن و همسر و مادر بچه ها را کتک زدند، هرچه داد می زد و فریاد می زد این ناکس های بی دین به کمک نیامدند.)
اگر در حضور چنین شخص با غیرتی سیلی بصورت عیالش بزنند یا او را میان در و دیوار چنان فشار بدهند، که بچه شش ماهه اش سقط شود، چی دیگر از او می ماند...
وقتی که عیال جوان او را شهید کردند، در دل شب آن را بخاک بسپارند که کسی نفهمه...
آخ بمیرم برایت علی جان ما از شنیدنش داریم دق می کنیم....
آقا امیرالمؤمنین (ع) کنار قبر عزیزش نشسته نمی تواند آزاد و بلند گریه کند، مجبور است آرام آرام اشک بریزد...(77)
ای دوست از فراق تو جانم بلب رسید
بردامنم خون دل از دیدگان چکید
با مهر همسری چو تو ای فاطمه بدهر
نه گوش کسی شنیده و نه دیده ای بدید
کاشانه ام ز رفتنت ای یار با وفا
ویرانه گشت و قامت سروم ز غم خمید
بینم چو کودکان یتیمت به گردهم
سر گرم ندبه اند شوم از عمر نا امید
با آه آتشین من ای کاش مرغ جان
پر میزدی و از قفس سینه می پرید
تنها نه از غم تو علی ریخت اشک غم
هر کس شیند پیرهن صبر خود درید