صفحه 5 از 14 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 135

موضوع: رنجها و فریادهای فاطمه سلام‌الله‌علیها (ترجمه بیت‌الاحزان)

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    رد پیشنهاد ابوسفیان

    ابوسیفیان به درِ خانه‌ی پیامبر (ص) آمده بود، علی (ع) و عباس (عموی آنحضرت) به او نگاه می‌کردند ببینند که چه می‌گوید، ابوسفیان این اشعار را خواند:

    بَنِی‌هاشِمٍ لا تَطْمَعُوا النّاسَ فِیکُمُ
    وَ لا سِیّماتَیْمِ بْنِ مُرَّةٍ اَوْ عَدِیّ

    فَمَا الْاَمْرُ الّا فِیکُمُ وَ اِلَیْکُمُ
    وَ لَیْسَ لَها اِلّا اَبُوحَسَنٍ عَلِیّ

    اَبا حَسَنٍ فَاشْدُدْ بِها کَفَّ حازِمٍ
    فَاِنَّکَ بِالْاَمْرِ الَّذِی تُرْتَجی مَلِیّ

    : «ای دودمان بنی‌هاشم، دیگران را در مورد خلافت خودتان، به طمع نیندازید، بخصوص طایفه تَیْم بن مرّه (ابوبکر) و طایفه عَدّی (عمر) را، امر خلافت از آن شما بنی‌هاشم است و به شما بازمی‌گردد، و آن مخصوص ابوالحسن علی (ع) می‌باشد، ای ابوالحسن! بوسیله‌ی خلافت، پنجه و پپشتکار خود را محکم و استوار کن، زیرا تو به امر خلافت که امید داری، شایسته و سزاوار می‌باشی».
    سپس فریاد زد: ای بنی‌هاشم! ای فرزندان عبدمناف! آیا شما راضی می‌شوید که ابوفصیل پست پسر پست حاکم شما گردد، سوگند به خدا اگر بخواهید، لشکر بسیار از سواره و پیاده آماده سازم که آنها را در تنگنا قرار دهند!!.
    امیر مؤمنان (ع) (که از ماهیّت ناپاک ابوسفیان اطلاع داشت) به ابوسفیان فرمود: برگرد! که سوگند به خدا آنچه را می‌گوئی برای خدا نیست، تو همیشه در حال فریب و خدعه به اسلام و مسلمین هستی، و ما به تجهیز جنازه‌ی رسول اکرم (ص) بودیم، و هرکسی به جزای عمل خود می‌رسد، خداوند ولّی و یاور رنج دیدگان است.
    ابوسفیان (که قصد سوئی داشت و می‌خواست فرصت‌طلبی کند) مأیوس شد و از حضور علی (ع) به سوی مسجد رفت، دید بنی‌امیّه در مسجد اجتماع کرده‌اند، آنها را برای به دست گرفتن زمام خلافت تحریک کرد، ولی آنها از او پیروی نکردند، به این ترتیب فتنه‌ای پدید آمده بود که همه به آن مبتلا شده بودند، و دستاویزهای بدی بود که واقع شده بود، شیطان سلطه یافته بود و ستم‌پیشگان دست به دست هم داده بودند، ولی مؤمنان در این راستا، پریشان و خوار شده بودند، این است معنی باطنی سخن خدا که می‌فرماید:
    وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خاصَّةً.
    : «و از فتنه بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی‌رسد» (بلکه همه را فراخواهد گرفت) (سوره انفال آیه 25).




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    تحریکات شیطان صفت


    عالم بزرگ شیخ اجل و اقدم، عبیداللَّه بن عبداللَّه اسد آبادی در کتاب «اَلْمُقْنِعُ فِی الْاِمامَةِ» می‌گوید:
    فصل: در اینجا به گوشه‌هائی از حادثه‌ی سقیفه می‌پردازیم تا روشن گردد که چگونه قوم تصمیم گرفتند تا ولیّ امر و صاحب حق را از حقّ خود بازدارند:
    مورّخین و سیره‌نویسان به اتّفاق نقل کرده‌اند: هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، امیر مؤمنان علی (ع) به تجهیز و غسل جسد مطهّر آنحضرت مشغول شد، مهاجران و انصار و غیر آنها از قریش منتظر بودند تا ببینند از ناحیه‌ی امیر مؤمنان علی (ع) و بنی‌هاشم چه عکس‌العملی بروز می‌کند، ابلیس به صورت مغیرة بن شُعبه مرد لوچ طایفه‌ی ثقیف درآمد، و به آنها گفت: منتظر چه هستید؟
    گفتند: در انتظار این هستیم که کار بنی‌هاشم پایان یابد.
    ابلیس گفت: «بروید و کار را وسعت دهید تا وسعت یابید، سوگند به خدا اگر توقّف کنید تا بنی‌هاشم از تجهیز جنازه‌ی رسول خدا (ص) فارغ گردند، تحت نفوذ آنها می‌افتید و کار خلافت همچون شیوه‌ی قیصرهای روم و کسری‌های ایران خواهد گردید، از این گذشته مدّتی قبل چند نفر از قریشیان طوماری نوشته‌اند و آن را نزد ابوعبیده‌ی جرّاح، به امانت سپرده‌اند، و در آن ضامن و متعهّد شده‌اند که اگر رسول خدا (ص) وفات کرد و یا کشته شد، از امامت بنی‌هاشم عدول کنند تا مقام نبوّت و خلافت در میان آنها جمع نگردد».
    سپس همین ابلیس (مغیره) نزد انصار رفت و آنها را برای بدست گرفتن زمام حکومت، تحریک نمود، و کارهای آنها را به نظرشان جلوه داد.
    گروه انصار به سوی سقیفه‌ی بنی‌ساعده حرکت کردند.



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اخبار عجیب ابوذویب هذلی

    عالم نامبرده (عبیداللَّه اسد آبادی) به سخن خود ادامه داده تا اینکه می‌گوید: ابوالحسن بن زنجی لغوی از اهالی بصره در سال 433 ه.ق به من خبر داد... ابوذویب هذلی گفت: به ما (که از مدینه دور بودیم) خبر رسید که رسول خدا (ص) در بستر بیماری است، این خبر ناگهانی ما را سخت نگران و پریشان نمود، شب بسیار سختی بر ما گذشت، بی‌تاب و ناراحت بودیم و من در خواب و خیالات آشفته غرق بودم تا هنگام سحر، ناگاه شنیدم هاتفی می‌گوید:

    خَطْبٌ جَلِیلٌ فُتَّ فِی الْاِسْلامِ
    بَیْنَ النَّخِیلِ وَ مَعْقَدِ الْاَصْنامِ

    قُبِضَ النَّبِیُّ مُحَمَّدٌ فَعُیُوننا
    تَذْریِ الدُّمُوعَ عَلَیْهِ بِالْاَشْجانِ

    : «حادثه‌ی بزرگی در اسلام رخنه نموده که اسلام را از هم گسیخته، در بین نخیل و جایگاه بتها (یعنی در مدینه) رسول خدا (ص) رحلت کرد، چشمهای ما در فاجعه‌ی مصیبت رحلت آن حضرت، اشک می‌ریزد».
    ابوذویب می‌گوید: وحشت‌زده از خواب پریدم و به آسمان نگاه کردم چیزی جز ستاره‌ی معروف به «سعد ذابح» را ندیدم، تفأل زدم و گفتم در میان عرب ذبح و قتلی واقع می‌شود، دانستم که رسول خدا (ص) امشب رحلت نموده است، و یا از این بیماری، جان سالمی بدر نمی‌برد، برخاستم و بر شتر خود سوار شده و رهسپار مدینه شدم، همچنان حرکت می‌کردم تا صبح شد، به اطراف نگاه می‌کردم تا چیزی ببینم و از روی آن فال بزنم، ناگهان در بیابان خارپشت نری را دیدم که مار کوچکی را صید کرده و در دهان نگه داشته و آن مار می‌جنبد، و آن خارپشت آن مار را می‌جود، تا اینکه مار را خورد، من با خود تفأل زدم که حادثه بزرگی رخ داده است، پیچیدن مار دردهان خارپشت، بیانگر برگشتن و اعراض مردم از حقّ و قائم مقام رسول خدا (ص) است، سپس این معنی به ذهنم آمد که خورده شدن مار، حاکی از این است که مار خلافت خورده می‌شود (و در دست بیگانه قرار می‌گیرد).
    با شتاب شترم را می‌راندم تا به مدینه رسیدم، دیدم مردم مدینه غرق در عزا و گریه و ناله هستند، و همانند گریه‌ی حاجیان در هنگام شروع احرام می‌گریند، از مردم پرسیدم: چه شده است؟
    گفتند: رسول خدا (ص) رحلت نموده است، همین که این خبر را شنیدم به سوی مسجد رفتم، دیدم کسی در مسجد نیست، به در خانه پیامبر (ص) رفتم، دیدم در بسته است، و گفته شد آن حضرت از دنیا رفته، و جسد مطهّرش را پوشیده‌اند و تنها اهلبیتش در کنار جنازه‌اش برای غسل دادن بدن هستند.
    پرسیدم: مردم به کجا رفته‌اند.
    گفتند: مردم به سیقفه‌ی بنی‌ساعده نزد اجتماع انصار رفته‌اند، من خود را به سقیفه رساندم: ابوبکر، عمر، مغیره، ابوعبیده‌ی جرّاح و جماعتی از قریش را دیدم، و همچنین در میان انصار، سعد بن دلهم و شعرای آنها از جمله رئیس شاعرانشان، حسّان بن ثابت را دیدم، با قریشیان و انصار درباره‌ی امر خلافت سخن به میان آوردم، از هیچکدام سخن حقّی نشنیدم، پس با ابوبکر بیعت کردند...
    بعداً ابوذویب به همان بیابانی که از آنجا آمده بود، بازگشت، و در آنجا ماند تا در زمان خلافت عثمان از دنیا رفت





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اشعاری در مرثیه‌ی سقیفه

    و باز عالم نامبرده (عبیداللَّه اسد آبادی) نقل می‌کند: نابغه‌ی جُعدی [30] از منزل خود خارج شد، و از وضع مردم پس از رحلت پیامبر (ص) سؤال کرد، عمران بن حصین به او (در مورد اجتماع سقیفه) گفت:

    اِنْ کُنْتُ اَدْرِی فَعَلَیِّ بَدْنَةٌ
    مِنْ کَثْرَة التَّخْلِیطِ اِنّیِ مَنْ اَنَا

    : «اگر من خودم را در میان آنهمه جمعیت و اختلاف و اختلاط، می‌شناختم یک قربانی بر من لازم می‌شد» (اوضاع این چنین درهم و بلبشو بود) قیس بن صرمه گفت:

    اَصْبَحَتِ الْاُمَّةُ فِی اَمْرٍ عَجَبٍ
    وَ الْمُلْکُ فِیهِمْ قَدْ غَدا لِمَنْ غَلَبَ

    قَدْ قُلْتُ قَوْلاً صادِقاً غَیْرَ کَذِبٍ
    اِنَّ غَداً یُهْلَکُ اَعْلامُ الْعَرَبِ [31] .

    نابغه گفت: حضرت ابوالحسن علی (ع) چه می‌کند؟
    دو نفر به او گفتند: او به تجهیز جسد مطهّر رسول خدا (ص) اشتغال دارد؟ نابغه این اشعار را خواند:

    قُولا لِاَصْلَعِ هاشِمٍ اِنْ اَنْتُما
    لا قَیْتُماهُ لَقَد حَلَلَتَ اوُرقَها

    وَ اِذاً قُرَیْشٌ بِالفِخارِ تساجَلَتْ
    کُنْتَ الْجَدِیرَ بِهِ وَ کُنْتَ زَعِیمَها

    وَ عَلَیْکَ سَلَّمتِ الْغَداةُ بِاِمْرَةٍ
    لِلْمُؤْمِنِینَ فبما رَعَتْ تَسْلِیمُها

    نَکَثَتْ بَنُوتَیمِ بْنِ مُرَّةٍ عَهْدَها
    فَتَبَوَّئَتْ نِیرانَها وَ جَحِیمَها

    وَ تَخاصَمَتْ یَوْمَ السَّقِیفَةِ وَ الَّذِی
    فِیهِ الْخِصام غَداً یَکُونُ خَصِیمُها

    یعنی: به این مرد اصلع (که موی جلو سرش ریخته) از دودمان هاشم (یعنی علی علیه‌السلام) بگوئید: ریسمان تافته‌ی خلافت را گشودی (و از دست دادی) و آن زمان که قریشیان، افتخار خود را بر قبائل دیگر تثبیت می‌نمودند، تو به این افتخار سزاوار هستی زیرا رئیس قریش می‌باشی، دیروز بر تو به عنوان رئیس مؤمنان (در جریان غدیر) سلام کردند، ولی به عهد خود وفا نکردند، پسران تیم بن مرّه (ابوبکر و...) پیمان‌شکنی کردند و مستحق آتش دوزخ شدند، آنها در سقیفه با تو مخالفت و دشمنی نمودند، او (علی علیه‌السّلام) فردای قیامت، دشمن آنها خواهد بود.
    و در همین روز سقیفه، نعمان بن زید پرچمدار انصار، اشعار زیرا را می‌خواند و برای غربت اسلام اشک می‌ریخت، و از مخالفت مردم با پیامبر (ص) اظهار تأسّف می‌نمود:

    یا ناعِیَ الْاِسْلامَ قُمْ وَانْعِهِ
    قَدْماتَ عُرْفٌ وَ اَتی مُنْکَرُ

    ما لِقُرَیْشٍ لاعَلی کَعْبِها
    مَنْ قُدِّموا الْیَوْمَ وَ مَنْ اُخِّرُوا

    مِثْلُ عَلِیٍّ مَنْ خَفی اَمْرُهُ
    عَلَیْهِمُ وَ الشَّمْسُ لا تَسْتُرُ

    وَ لَیْسَ یُطْوی عَلَمٌ باهِرٌ
    سامٌ یَدُاللَّهِ لَهُ یَنْشِرُ

    حَتّی یَزِیلُوا صَدْعَ مَلْمُومَةٍ
    وَالصَّدْعُ فِی الصَّخْرَةٍ لا یَجْبرُ

    کَبْشُ قُرَیْشٍ فِی وَغاحَرْ بِها
    فارُوقُها صِدِّیقُها الْاَکْبَرُ

    وَ کاشِفُ الْکَرْبِ اِذا خَطْبَه
    اَعْیی عَلی وارِدِها المَصْدَرُ

    کَبَّرَ لِلَّهِ وَ صَلّی وَ ما
    صَلّی ذَوُوا الْعَیْثِ وَ لا کَبَّرُوا

    تَدْبِیرُهُمْ اَدُّوا اِلی ما اَتَوْا
    تَبّاً لَهُمْ یابِئْسَ ما دَبَّرُوا

    : «ای خبر دهنده‌ی مرگ اسلام، برخیز و برای اسلام به سوک بنشین، چرا که نیکی مرده و جای آن را بدی گرفته است، نیست از برای قریش و طایفه‌ی کعب از کسانی که مقدّم داشته‌اند، و نه آنکه را به تأخیر انداخته‌اند همانند علی (ع) که شخصیّت آن حضرت بر آنها پوشیده نیست، چرا که خورشید وجود علی (ع) قابل پوشش نیست، و همچنین پرچم ارجمند و بلند مرتبه‌ای که دست خدا آن را به اهتزاز درمی‌آورد قابل پیچیده شدن نیست، تا شکاف بسته و زشتی را ببندند، با اینکه شکاف در سنگ خارا قابل جبران نیست (یعنی آنها می‌خواهند با پوشاندن نور علی (ع)، ظلمت خود را جبران کنند و هرگز توان چنین کاری را ندارند).
    علی (ع) قوچ (سردار) قریش در نبرد و جنگ است، و فاروق اعظم و صدّیق اکبر قریشیان می‌باشد (او است که جداکننده‌ی بین حق و باطل، و راستگو است) و او است که برطرف‌کننده‌ی اندوه قریش است در آن هنگام پر اندوهی که راه برگشت را بر واردین آن، مختل کند.
    همان علی (ع) که در همه‌ی فراز و نشیبها، برای خدا تکبیر گفت و نماز خواند، ولی صاحبان زیان‌رسان (منافقین) نه نماز می‌خواندند و نه تکبیر می‌گفتند، صلاح‌اندیشی (ظاهری) آنها به اینجا کشید که خلافت را از او گرفتند، هلاکت باد بر آنها که چه بد صلاح‌اندیشی کردند!».
    و در همین روز سقیفه، عتبة بن ابی‌سفیان بن عبدالمطلب، این اشعار را خواند:

    وَ کانَ وَلِیُّ الْاَمْرِ مِنْ بَعْدِ اَحْمَدٍ
    عَلِیٌّ وَ فِی کُلِّ الْمَواطِنِ صاحِبُهُ

    وَصِیُّ رَسُولِ‌اللَّهِ حَقّاً وَصِهْرِهِ
    وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی وَ مَنْ لانَ جانِبُهُ

    یعنی: صاحب امر (رهبر) بعد از پیامبر (ص) حضرت علی (ع) است که در تمام فراز و نشیبها و مکانها، یاور پیامبر (ص) بود، علی بحق وصیّ رسول خدا (ص) و داماد او است، و نخستین کسی است که با پیامبر (ص) نماز خواند، و جانب خود را نسبت به پیامبر (ص) نرم کرد (یعنی تسلیم اسلام گردید).
    عباس عموی پیامبر (ص) در روز سقیفه این اشعار را خواند:

    عَجِبْتُ لِقَوْمٍ اَمِّرُوا غَیْرَ هاشِمٍ
    عَلَی هاشِمٍ رَهْطِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ

    وَ لَیْسَ بِاَکْفاءٍ لَهُمْ فِی عَظِیمَةٍ
    وَ لا نُظَراءٍ فِی فِعالٍ وَ سُؤْدَدِ

    : «تعجّب می‌کنم از قومی که غیر بنی‌هاشم را امیر بر بنی‌هاشم کردند، با اینکه بنی‌هاشم از حزب محمد (ص) هستند، و با اینکه غیر بنی‌هاشم در عظمت مقام و کردار و سیادت، نظیر و همتای بنی‌هاشم نیستند».
    عتبة بن ابی‌لهب این اشعار را گفت:

    تَوَلَّتْ بَنُوتَیْمٍ عَلی هاشِمٍ ظُلْماً
    وَ ذادُوا عَلِیّاً عَنْ اَمارَتِهِ قِدَماً

    وَ لَمْ یَحْفظُوا قُرْبی نَبِیٍّ قَرِیبَة
    وَ لَمْ یَنْفُسُوا فِیمَنْ تَوَلّاهُمْ عِلْماً

    : «طایفه بنوتیم (ابوبکر) از روی ظلم، زمام امور خلافت را بدست گرفتند، و علی (ع) را از مقام رهبری که از پیش برای او تعیین شده بر کنار زدند، و حرمت پیوند خویش و نزدیکی علی (ع) به پیامبر (ص) را رعایت نکردند.
    و در این راستا به مقام علم (که شرط اصلی رهبری است) توجّه ننمودند».
    عُبادة بن صامت، این اشعار را گفت:

    ما لِلرِّجالِ اَخَّرُوا عَلِیّاً
    عَنْ رُتْبَةٍ کانَ لَها مَرْضِیّاً

    اَلَیْسَ کانَ دُونَهُمْ وَصِیّاً
    (تا آخر...)

    : «چرا این مردان، حضرت علی (ع) را از مقامی که شایسته‌ی او بود، به تأخیر انداختند؟ آیا علی (ع) نسبت به دیگران، اختصاص به این مقام نداشت؟».
    عبدالرحمن حنبل، هم سوگند دودمان بنی‌جمح، این اشعار را گفت:

    لَعَمْرِی لَئِنْ بایَعْتُمْ ذا حَفِیظَة
    عَلَی الدِّینِ مَعْرُوفُ الْعِفافِ مُوَفَّقا

    عَفِیفاً عَنِ الْفَحْشاءِ اَبْیَضُ ماجِدٍ
    صَدُوقاً وَ لِلْجَبّارِ قِدْماً مُصَدِّقاً

    اَباحَسَنٍ فَارْضُوا بِهِ وَ تَبایَعُوا
    فَلَیْسَ کَمَنْ فِیه الِذِی الْعَیْبِ مُرْتَقا

    علیّاً وَصِیُّ الْمُصْطَفی وَ وَزِیرِهِ
    وَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی الِذِی الْعَرْشِ وَاتَّقی

    رَجَعْتُمْ اِلی نَهْجِ الْهُدی بَعْدَ زَیْغِکُمْ
    وَ جَمَعْتُم مِنْ شَمْلِهِ ماتَمَزَّقا

    وَ کانَ اَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ بْنِ فاطِمٍ
    بِکُمْ اِنْ عَری خَطْبٍ اَبَرُّو اَرْفَقا

    : «سوگند به جانم، سزاوار بود که بیعت می‌کردید با علی (ع) که حافظ دین و معروف به عفّت و پاکدامنی، و به پاکی موفّق بوده و آقا و بزرگوار و راستگو، و سبقت گیرنده در ایمان به خدا است، همان ابوالحسن، به او راضی گردید و با او بیعت کنید که مانند کسی نیست که در وجود او برای عیب دار، مقام ارجمندی باشد، همان علی (ع) که وصی مصطفی (ص) و وزیر او است، و نخستین فردی است که برای خدا نماز خوانده و راه تقوی و پرهیزکاری را پیشه‌ی خود ساخت، در این صورت (بیعت با علی) شما بعد از انحراف به جادّه‌ی هدایت بازگشته، و آنچه را که موجب پراکندگی شما و دریده شدن امور شما شده است، جمع می‌نمائید، علی (ع) امیر مؤمنان و پسر فاطمه‌ی بنت اسد است که هنگام وارد شدن گرفتاریها، از همه بیشتر به شما نیکی و ارفاق می‌کند».
    زفر بن حارث بن حارث بن حذیفه انصاری این اشعار را گفت:

    فَحُوطُوا عَلِیّاً وَ انْصُروُهُ فَاِنَّهُ
    وَصِیُّ وَ فِی الْاِسْلامِ اَوَّلُ اَوَّلٍ

    فَاِنْ تَخْذِلُوهُ وَ الْحَوادِثِ جُمَّةٌ
    فَلَیْسَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ مُتَحَوِّلٍ

    : «اطراف علی (ع) اجتماع کنید و او را یاری نمائید، زیرا او وصیّ رسول خدا (ص) است و نخستین است، پس اگر او را تنها بگذارید، و سپس حوادث ناگوار انباشته گردد، در سراسر زمین برای شما کسی نیست، که آن حوادث را برطرف سازد».
    و ابوسفیان، صخر بن حرب بن امیّه، این اشعار را گفت:

    بَنِی‌هاشِمٍ ما بالَ مِیراثُ اَحْمَدٍ؟
    تَنَقَّلَ عَنْکُمْ فِی لَقِیطٍ وَ حابِلٍ

    اَعَبْدَ منافٍ کَیْفَ تَرْضُونَ ما اَری
    وَ فِیکُمْ صُدُورُ الْمُرهَفاتِ الْاَواصِلِ

    فَدی لَکُمْ اُمّیِ اَثْبِتُوا وَثِقُوا بِنا
    وَ بِالنَّصْرِ مِنّا قَبْلَ فَوْتِ الْمَخاتِلِ

    مَتی کانَتِ الْاَحْسابُ تَغْدُوا بِبالِکُمْ
    مَتی قَرَنَتْ تَیْمٌ بِکُمْ فِی الْمَحافِلِ

    یُحاذِی بِها تَیْمٌ عَدِیّاً وَ اَنْتُمُ
    اَحَقُّ وَ اَوْلی بِالْاُمُورِ الْاَوائِلِ

    : «ای بنی‌هاشم! چرا میراث احمد (ص) از شما انتقال یافت و در دست دودمان لقیط و طوایف ریسمان خوار قرار گرفت؟، ای دودمان عبدمناف! چگونه به آنچه را که می‌نگرم راضی می‌شوید، با اینکه شخصیتهای برجسته و برازنده در میان شمااست؟ مادرم به قربان شما، در راه بدست گرفتن زمام امور، استوار باشید و به ما و یاری ما اطمینان داشته باشید، قبل از آنکه وقت فریب، از دست برود.
    چه کسی از صاحبان مقام همسان شما است؟ و در چه وقتی قبیله‌ی بنی‌تیم در اجتماعات با شما قرین بوده‌اند؟ آری دو طایفه‌ی تَیم و عدی با هم برابری دارند ولی شما در امور مهم، سزاوارتر و بهتر از آنها هستید



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    و نیز از نامبرده است:

    وَ اَضْحَتْ قُرَیْشٌ بَعْدَ عِزٍّ وَ مَنْعَةٍ
    خُضُوعاً لِتَیْمٍ لا بِضَرْبِ الْقَواضِبِ

    فَیا لَهْفَ نَفْسِی لِلَّذِی ظَفَرَتْ بِهِ
    وَ ما زالَ فِیها فائزٌ بِالرَّعائبِ

    : «قریش بعد از عزّت و مقام ارجمندی که داشتند، روز کردند در حالی که در برابر طائفه‌ی تَیْم، بدون ضربت شمشیر، کوچکی کردند، و وااَسَفا از این غلبه‌ی طایفه‌ی تَیْم در امر خلافت، که آنها را همواره در ثروتها و عطایا، مغرور و پیروز کرده است».
    و خزیمة بن ثابت، در روز سقیفه، این اشعار را گفت:

    ما کُنْتُ اَحْسَبُ هذَا الْاَمْرُ مُنْتَقِلاً
    عَنْ هاشِمٍ، ثُمَّ مِنْها عَنْ اَبِی حَسَنٍ

    اَلَیْسَ اَوَّلُ مَنْ صَلّی بِقِبْلَتِکُمْ
    وَ اَعْلَمُ النّاسِ بِالْقُرْآنِ وَالسُّنَنِ؟

    وَ آخِرُ النّاسِ عَهْداً بِالنَّبِیِّ وَ مَنْ
    جِبْرِیلُ عَوْناً لَهُ فِی الْغُسْلِ وَالْکَفَنِ

    ماذَا الَّذَیِ رَدَّکُمْ عَنْهُ فَنَعْرِفُهُ
    ها اِنَّ بَیْعَتِکُمْ مِنْ اَغْبَنِ الْغَبْنِ

    : «من گمان نمی‌بردم که امر رهبری از بنی‌هاشم، انتقال یابد و از ابوالحسن علی (ع) گرفته شود، آیا علی (ع) نخستین شخصی نبود که به قبله‌ی شما نماز خواند؟، آیا او عالمترین مردم به قرآن و سنّت نبود؟، آیا او آخرین نفر نبود که تا هنگام رحلت رسول خدا (ص) با آن حضرت بود، و جبرئیل او را در غسل دادن و کفن نمودن بدن پیامبر (ص) یاری می‌کرد؟ چه کسی او را از مقام رهبری کنار زد، تا ما آن کس را بشناسیم، بدانید که این بیعت شما با دیگران، از زیانبارترین زیانها است».
    و بعضی اشعار فوق را به «عتبة بن ابی‌لهب» نسبت داده‌اند.
    و نیز از اشعار خزیمة بن ثابت خطاب به عایشه است:

    اَعایِشُ خَلّیِ عن عَلِیٍّ وَ عَتْبِةِ
    بِما لَیْسَ فِیهِ اِنَّما اَنْتِ والِدَةٌ

    وَصِیُّ رَسُولِ‌اللَّهِ مِنْ دوُنِ اَهْلِهِ
    وَ اَنْتَ عَلی ما کانَ مِن ذاک شاهِدةٌ

    : «ای عایشه! علی (ع) را رها کن و از او به چیزی که در او نیست عیبجوئی مکن،تو فقط مادر هستی، علی (ع) وصّی رسول خدا (ص) می‌باشد نه دیگر از اهل‌بیت آن حضرت، و تو آگاهی که پیامبر (ص) در میان خاندانش، علی (ع) را وصّی خود قرار داد».
    نعمان بن عجلان انصاری، اشعار زیر را که در ضمن از عمروعاص، سرزنش می‌کند، درباره‌ی سقیفه گفت:

    وَ قُلْتُمْ حَرامٌ نَصْبَ سَعدٍ وَ نَصْبِکُمْ
    عَتِیقَ بْنِ عُمْرٍ وَ کانَ حِلّاً اَبابَکرِ

    فَاَهْل اَبابَکْر لَها خَیْرُ قائمٍ
    وَ اِنَّ عَلِیَّاً کانَ اَجْدَرُ بِالْاَمْرِ

    فَکانَ هَواناً فی عَلِیٍّ وَ اِنَّهُ
    لَاَهْلٌ لَها یا عَمْر و مِنْ حَیْثُ لا تَدرِی

    : «و گفتید نصب سعد بن عباده برای خلافت حرام است، ولی شما نصب عتیق پسر عمرو را که ابابکر بود، حلال دانستید، ابابکر را فردی شایسته و بهتر برای برپائی خلافت دانستید با اینکه علی (ع) سزاوارتر و شایسته‌تر به مقام رهبری است.
    و این سخن یکنوع توهین به علی (ع) است، و تنها آن حضرت است که شایستگی این مقام را دارد، ای عمروعاص که راه نادانی را می‌پیمائی».
    طرفداری علی از انصار و اشعار حسان
    عالم مذکور، صاحب کتاب «اَلْمُقنِعُ فِی الْاِمامَةِ» می‌گوید: هنگامی که خلافت ابوبکر استقرار یافت، و از سقیفه به خانه‌های کنار مسجد آمد، «عمروعاص» (به عنوان طرفداری از ابوبکر) به سرزنش انصار پرداخت، و آنان را فرومایه و زبون خواند و تحقیر کرد، او آنچه از عناد و کینه‌ای که در زمان پیامبر (ص) نسبت به اسلام داشت، پنهان می‌کرد، در این هنگام از فرصت، سوء استفاده کرده و آن دشمنی‌ها را آشکار نمود، این موضوع به اطّلاع امیر مؤمنان (ع) رسید، برخاست و وارد مسجد شد، و بالای منبر رفت و فضائل انصار، و نزول آیات قرآن در شأن آنها را برای مسلمین بیان کرد، و فرمود: بر همه لازم است که حق انصار را بشناسند و احترام آنها را حفظ کنند.
    مردم به «حسّان بن ثابت» (شاعر معروف انصار) تأکید کردند که باید فضائل علی (ع) و سبقت او در اسلام را بیان کنی، و همچنین جماعت انصار از مخالفت خود با علی (ع) در سقیفه، اظهار پشیمانی نمودند، آنگاه حسّان بن ثابت اشعار زیر را سرود:

    [ صفحه 87]


    جَزَی اللَّهُ خَیْراً وَ الْجزاءُ بِکَفِّهِ
    اَبا حَسَنٍ عَنّا وَ مَنْ کَاَبِی حَسَنٍ

    سَبَقْتَ قُرَیْشاً بِالَّذِی اَنْتَ اَهْلُهُ
    فَصَدْرُکَ مَشْرُوحٌ وَ قَلْبُکَ مُمُتَحَن

    تَمَنَّتْ رجالٌ مِنْ قُرَیْشٍ اَعِزَّةَ
    مَکانِکَ، هَیْهاتَ الْهُزال مِنَ السَّمْنِ

    وَ اَنْتَ مِنَ الْإسْلامِ فِی کُلِّ مَوْطِنٍ
    بِمَنْزِلَةِ الدَّلْوَا الْبَطِینِ مِنَ الرَّسَنِ

    غَضَبْتَ لَنا اِذْ کانَ عَمْروٌ بِخُطْبَةٍ
    اَماتَ بِها التَّقْوی، وَ اَحْیی بِها الْمَحَن

    وَ کُنْتَ الْمُرَجّی مِنْ لَوِیّ بْنِ غالِبٍ
    لِما کانَ فِیهِ، وَ الَّذی بَعْدُ لَمْ یَکُنْ

    حَفِظْتَ رَسُولَ‌اللَّهِ فِینا وَ اَهْلَهُ
    اِلَیْکَ وَ مَنْ اَوْلی بِها مِنَْکَ مَنْ وَ مَنْ

    اَلَسْتَ اَخاهُ فِی الْهُدی وَ وَصِیِّهِ
    وَ اَعْلَمُ مِنْهُمْ بِالْکِتابِ وَ بِالسُّنَنِ

    فَحَقِّکَ ما دامَتْ بِنَجْدٍ وَ شِیحَةٍ
    عَظِیمُ عَلَیْنا ثُمَّ بَعْدٍ عَلَی الْیَمَنِ

    یعنی: خداوند جزای خیر، از جانب ما به ابوالحسن علی (ع) بدهد، و جزای خیر در دست خدا است، و کیست مانند ابوالحسن (ع)؟!
    تو از قریش سبقت گرفتی، به خاطر آن صفاتی که شایسته‌ی آن بودی، پس سینه‌ی تو، باز و وسیع، و قلب تو آزموده شده است.
    از قریش، افرادی آرزوی مقام تو را کردند ولی چقدر دور است که مرد لاغری هماوردی با فربهی کند (و کم مایه‌ای، خود را به مقام آنکه در کمال علم و فضیلت است جا بزند؟!)
    و تو در حمایت از اسلام در هر جا و مکان بسان دلو پر و طنابی برای کشیدن آن بودی (اسلام همچون آب چاه پر از کمالات بود و تو دلو و طنابی بودی که آن را می‌کشیدی و مردم را از آن بهره‌مند می‌ساختی).
    تو برای ما انصار، نسبت به مخالفان ما خشم کردی، آنگاه که عمروعاص با خطبه‌اش، فضائل و تقوا را کُشت، و دردها را زنده کرد.
    و تو از دودمان لوّی بن غالب، امید مردم هستی، هم در امور حاضر و هم در امور آینده.
    تو رسول خدا (ص) و اهلبیتش را حفظ کردی، و عهد او با ما را نگهداری نمودی، و عهد آنحضرت با تو بود، و کیست که شایسته‌تر به این عهد (مقام رهبری) باشد؟ و باز کیست که سزاوار آن باشد؟!
    آیا تو برادر رسول خدا (ص) در راستای هدایت مردم هستی؟ آیا تو وصّی آن حضرت،و آگاهترین مردم به قرآن و سنّت پیامبر (ص) نمی‌باشی؟!
    بنابراین تا وقتی که در سرزمین نجد و یمن، ریشه‌ای باقی است، حقّ تو بر ما بزرگ و مورد احترام است





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    اشعاری از ام ایمن

    دانشمند مذکور صاحب کتاب «اَلْمُقْنِعُ فِی الْاِمامَةِ» پس از گفتاری می‌گوید: سیره‌نویسان از اَبُوالْاَسْوَد دُئَلی نقل می‌کنند که گفت: مردی برای من نقل کرد که «اُمّ‌اَیْمَنْ» (بانوی بسیار محترم در محضر رسول خدا و زهرای اطهر) گفت: در همان شبی که روز قبلش با ابوبکر بیعت کردند، از هاتفی اشعاری شنیدم، ولی شخص آن هاتف را ندیدم، آن اشعار چنین است:

    لَقَدْ ضَعْضَعَ الْاِسْلامَ فِقْدانُ اَحْمَدٍ
    وَ اَبْکِی عَلَیْهِ فِیکُمُ کُلَّ مُسْلِمٍ

    وَ اَحْزَنَهُ خُزْناً تَمالَوْا صُحْبَةَ
    الْغُواةِ عَلَی الْهُدی الرَّضِیِّ الْمُکَرَّمٍ

    وَصِیُّ رَسُولِ‌اللَّهِ اَوَّلُ مُسِلمٍ
    وَاَعْلَمُ مَنْ صَلّی وَ زَکّی بِدِرْهَمٍ

    اَخِی الْمُصْطَفی دُونَ الَّذِینَ تَأمَّرُوا
    عَلَیْهِ وَ اِنْ بَزُّوهُ فَضْل التَّقَدُّمِ

    : «تحقیقاً رحلت پیامبر (ص) موجب پریشانی و تزلزل اسلام گردید، و همه‌ی مسلمین را به گریه درآورد، پریشانی تا آنجا که بسیاری (مثل افراد گیج) به همراهی و همکاری با گمراهان متمایل شدند و آنها را بر مرد هدایت‌کننده و پسندیده و بلندمقام و گرامی، ترجیح دادند، آن مرد، علی (ع) است که وصّی رسول خدا (ص) و نخستین مسلمان و آگاهترین مردم، آنکه نماز خواند و (در نماز) زکات داد، برادر مصطفی محمّد (ص) می‌باشد، نه آنانکه با زور می‌خواهند بر حضرت علی (ع) رهبری کنند، و گرچه برتری تقدّم او را ربودند».
    تا اینجا مطالبی از نثر و شعر نقل شد که هر اندیشمند خردمندی اگر به این مطالب توجّه کند به خوبی درک می‌کند که مردم، بعد از رحلت رسول خدا (ص) چگونه با علی (ع) رفتار نمودند، و درمی‌یابد که همانگونه رفتار نمودند که بنی‌اسرائیل در غیاب موسی (ع) با هارون، برادر موسی (ع) رفتار کردند، که جریان برخورد مردم با علی (ع) عیناً مانند جریان برخورد بنی‌اسرائیل با هارون (ع) است.

    و در این باره، «محمد بن نصر بن بسّام» چقدر زیبا سروده، آنجا که می‌گوید:

    اِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَزَلْ مِحْنَة
    لِرابِحِ الدِّینِ وَ مَغْبُونِ

    اَنْزَلَهُ مِنْ نَفْسِهِ الْمُصْطَفی
    مَنْزِلَةٍ لَمْ تَکُ بِالدُّونِ

    صَیَّرَهُ هارُونَ فِی قَوْمِهِ
    لِعاجِلِ الدُّنْیا وَ لِلدِّینِ

    فَارْجِعْ اِلَی الْاَعْرافِ حَتّی تَری
    ما فَعَلَ الْقَوْمُ بِهارُونِ

    : «علی (ع) به خاطر نفع دین، همواره در رنج و زحمت می‌زیست، ولی خود مغبون بود (و از نااهلان به او آسیب می‌رسید) پیامبر (ص) او را همچون جان خود معرّفی می‌کرد، و او را در مقامی بس عظیم قرار داد که چنین مقام برای دیگران نبود، او را همانند هارون (برادر موسی) در میان قومش قرار داد، هم برای دنیای آنها و هم برای دین آنها (او را منصوب کرد).
    به سوره اعراف مراجعه کن، تا بنگری بنی‌اسرائیل با هارون چه کردند، تا دریابی که قوم بعد از رسول خدا (ص) با حضرت علی (ع) چه کردند، و با این مقایسه، مطلب را دریاب.
    نامه‌ی ابوبکر به اسامه و پاسخ آن
    یکی از دلائل بر صحّت ادعای کسانی که می‌گویند مقام امامت مخصوص علی (ع) بعد از پیامبر (ص) است، و حق او را غصب کردند، نامه‌ای است که ابوبکر برای «اُسامة بن زید»، پس از جریان بیعت در سقیفه، نوشت (اسامة بن زید از جانب رسول خدا (ص) فرمانده لشکر شده بود تا به سرزمین شام حرکت کنند و جلو تجاوز دشمن را بگیرند، و پیامبر (ص) فرموده بود هر کس از فرمان اُسامه تخلّف کند مجرم است با توجه به اینکه اُسامه هنگام رحلت پیامبر (ص) و بروز جریان سقیفه، در مدینه نبود بلکه همراه لشکر در سرزمین «جُرفْ» (نزدیک مدینه) بود تا روانه‌ی شام شود).
    نامه‌ی ابوبکر به اُسامه، چنین است:
    از ابوبکر خلیفه رسول خدا (ص) به اسامة بن زید، امّا بعد: مسلمانان به من پناه آوردند، و مرا برای سرپرستی امر خلافت، انتخاب کردند و مرا رئیس خود بعد از رسول خدا (ص) نمودند (نامه طولانی است تا آنجا که می‌گوید) وقتی نامه‌ی من به تو رسید و آن را خواندی، تو نیز مانند مسلمانان بیا و با من بیعت کن و به عمر بن خطّاب
    اجازه بده که از تحت فرماندهی تو تخلّف کند (و نزد من باشد) زیرا من از او بی‌نیاز نیستم، بلکه به او نیاز دارم و سپس به سوی همان جبهه که رسول خدا (ص) تو را به جانب آن حرکت داده است برو.
    وقتی که نامه بن اُسامه رسید و آن را خواند، پاسخ آن را چنین نوشت:
    «از اسامة بن زید، بنده‌ی آزاد شده‌ی رسول خدا (ص) به ابوبکر بن ابی‌قُحافه، امّا بعد: نامه‌ات به من رسید، ولی آغاز آن با آخر آن متناقض بود، در آغاز نامه نوشته‌ای که من خلیفه‌ی رسول خدا (ص) هستم سپس چنین ادعا کرده‌ای که مسلمانان در اطراف تو اجتماع کرده و تو را امیر خود نموده‌اند، اگر چنین باشد، لازم بود که آنها در مسجد با تو بیعت کنند، نه در سقیفه‌ی بنی‌ساعده.
    وانگهی از من تقاضا کرده‌ای که به عمر بن خطاب اجازه‌ی تخلّف از سپاه را بدهم به خاطر اینکه به او نیاز داری، ولی بدان که او پیش خود، بی‌آنکه من به او اجازه بدهم تخلّف کرد، و برای من روا نیست که به هیچکس اجازه‌ی تخلّف بدهم زیرا رسول خدا (ص) فرمان بسیج و حرکت تحت فرماندهی مرا داده است، و در این جهت فرقی بین تو و عمر نیست که هر دو تخلّف کرده‌اید، و تخلّف از فرمان رسول خدا (ص) بعد از رحلتش با تخلّف در حال حیاتش فرقی ندارد، و هر دو یکسانند، و تو می‌دانی که رسول خدا (ص) به تو و عمر فرمان داد که تحت فرماندهی من به سوی جبهه حرکت کنیم، و رأی و فرمان رسول خدا (ص) درباره‌ی شما از رأی خود شما در مورد خودتان، بهتر و مقدّمتر است، موضع‌گیری شما بر پیامبر (ص) مخفی نبود، آن حضرت مرا سرپرست شما کرد، ولی شما را سرپرست من نکرد، و مخالفت با پیامبر (ص) نفاق و دوروئی است...».
    مؤلّف گوید: ما مشروح نامه‌ی ابوبکر و پاسخ اسامه را بطور مشروح در کتاب «عیون‌البلاغه فی انس الحاضر و نقلة المسافر» خاطرنشان ساخته‌ایم، و در اینجا به همین مقدار اکتفا می‌شود.




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    تحقیق و بررسی پیرامون جریان سقیفه

    عدم حضور اکثر مردم در دفن جسد مطهر رسول خدا


    دانشمند معروف اهل تسنن، ابن‌عبدالبّر در کتاب «استیعاب» چنین می‌گوید:
    «در همان روزی که پیامبر (ص) رحلت کرد، در سقیفه‌ی بنی‌ساعده بیعت با ابوبکر انجام شد، امّا بیعت عمومی در روز سه‌شنبه یکروز بعد از رحلت رسول خدا (ص) صورت گرفت، سعد بن عُباده (رئیس دودمان خزرج) و گروهی از خزرجیان و جمعی از قریش با بیعت کردن با ابوبکر، مخالفت نمودند».
    مرحوم شیخ مفید (عالم بزرگ شیعه متوفی 413 ه.ق) در کتاب ارشاد می‌گوید: «بسیاری از مردم از مهاجرین و انصار بخاطر اختلاف شدیدی که بین آنها در موضوع خلافت بود، در دفن جسد مطهّر رسول خدا (ص) شرکت ننمودند، و بسیاری از آنها به همین خاطر، از نماز خواندن بر جنازه‌ی آن حضرت محروم گشتند، و حضرت فاطمه (س) صبح کرد در حالی که صدا می‌زد: وَ اسَوْءَ صَباحا: «آه! چه روز بدی است امروز که پدرم را از دست داده‌ام». ابوبکر گفت: آری روز تو روز بدی است.
    عالم بزرگ مرحوم سیّد بن طاووس (متوفی 664 ه.ق) در کتاب «کشف‌المحجّه» به فرزند خود می‌گوید: «از عجیبترین چیزی که من در کتابهای اهل تسنّن دیده‌ام و طبری در تاریخ خود ذکر نموده، خلاصه‌اش این است که: «پیامبر (ص) در روز دوشنبه رحلت کرد، ولی در روز (یا شب) چهار شنبه او را به خاک سپردند (یعنی دو یا سه روز جنازه‌اش را دفن نکردند) و در روایتی آمده: که جنازه‌ی آن حضرت تا سه روز باقی بود، و بعد دفن شد (سپس سیّد بن طاووس خطاب به فرزند، ادامه می‌دهد:)
    ابراهیم ثقفی در کتاب «المعرفه» در جلد چهارم، ذکر کرده که تحقیقاً جنازه‌ی پیامبر (ص) سه روز باقی بود تا دفن شد، زیرا مردم به تعیین رهبری ابوبکر، وکشمکش در این امر، سرگرم بودند، و پدرت [32] علی (ع) نمی‌توانست از جنازه‌ی آن حضرت جدا گردد، و نمی‌توانست قبل از نماز قوم بر جنازه، آن را دفن کند، و ایمن از این نبود که اگر آن را دفن کند، او را بکشند، و یا قبر پیامبر (ص) را نبش نمایند و جنازه‌اش را از قبر بیرون آورند، به این بهانه که علی (ع) او را قبل از وقتِ دفنش، دفن کرده است، و یا به این بهانه که در غیر آن مکانی که لازم بود دفن شود، دفن شده است، خداوند از رحمت خود دور سازد آن جماعتی را که پیامبر (ص) را در بستر مرگش، رها کردند، و به تعیین رهبر مشغول شدند، با اینکه اصل و ریشه‌ی رهبری، نبوّت و رسالت پیامبر (ص) بود، منظور آنها از این شتاب این بود که مقام رهبری را از میان اهل‌بیت و عترتش خارج نمایند، ای فرزندم! سوگند به خدا من نمی‌دانم که چگونه مروّت و عقل و مردانگی و وجدان و اصحاب بودن آنها، با آنهمه مهربانیها و احسانهائی که از رسول خدا (ص) به آنها رسید، به آنها اجازه داد که به ساحت مقدّس پیامبر (ص) چنین جسارتی بکنند؟! و چقدر نیکو است سخن زید بن علی (زید پسر امام سجّاد علیه‌السّلام) آنجا که می‌گوید:
    وَاللَّهِ لَوْ تَمَکَّنَ الْقَوْمُ اَنْ طَلَبُوا الْمُلْکَ بِغَیْرِ التَّعلُّقِ بِاسْمِ رِسالَتِهِ، کانُوا قَدْ عَدَلُوا عَنْ نُبُوَّتِهِ
    : «سوگند به خدا اگر برای آن قوم، امکان داشت که بدون تعلّق و بستگی به رسالت پیامبر (ص) به ریاست دست یازند، از نبوّت آن حضرت، روی برمی‌تافتند و نبوّت او را انکار می‌کردند!».
    و نیز سیّد بن طاووس می‌گوید: «از جمله از حقوق پیامبر (ص) بعد از رحلت، بخصوص در روز رحلت، این بود که همه‌ی مسلمین روی خاک بنشینند، بلکه روی ریگها بنشینند و شایسته‌ترین لباسهائی که مصیبت دیدگان مانند لباس سیاه می‌پوشند، بپوشند، و در روز از غذا خوردن و آب آشامیدن دست بکشند، و همه با هم از زن و مرد، به نوحه‌سرائی و گریه و زاری بپردازند، چرا که هیچ روزی در مصیبت مانند آن روز نبوده و نخواهد بود».





    ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 15-02-2019 در ساعت 17:10
    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    سقیفه، از نگاه براء بن عازب

    ابن ابی‌الحدید و سُلیم بن قیس از «بُراء بن عازب» [33] نقل می‌کنند که گفت: «من همواره از دوستان و علاقمندان بنی‌هاشم بودم، هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، از ترس اینکه مقام خلافت به جای دیگر برود، بسیار سرگردان و حیران بودم، از سوی دیگر از جریان رحلت پیامبر (ص)، غرق در اندوه بودم، شتابزده و دیوانه‌وار، گاهی به منزل پیامبر (ص) می‌رفتم، خاندان آن حضرت را سرگرم غسل و سایر تجهیزات رسول خدا (ص) می‌دیدم، و گاهی به سقیفه می‌رفتم می‌دیدم مردم در کشمکش تعیین خلیفه هستند، انصار می‌خواهند خود را بر مهاجرین، تحمیل کنند، و مهاجرین می‌خواهند بر انصار، مسلّط گردند، مدّتی از این گیر و دار گذشت، اعیان قوم و عمر و ابوبکر را ندیدم، ناگهان شنیدم گوینده‌ای می‌گفت: همه‌ی قوم در سقیفه هستند، و گوینده‌ی دیگری می‌گفت: با ابوبکر بیعت کردند، اندکی گذشت ناگهان ابوبکر را همراه عمر و ابوعبیده دیدم که با جماعتی می‌آیند و لباسهای صنعانی پوشیده بودند و در راه به هر که می‌رسیدند، او را فریب داده و چه بخواهد و چه نخواهد، او را نزد ابوبکر آورده و دست او را بر دست ابوبکر می‌سائیدند و از او بیعت می‌گرفتند، با دیدن این منظره، عقل از سرم پرید با اندوه فراوان به سوی خانه‌ی پیامبر (ص) شتافتم، دیدم بنی‌هاشم در را برای تجهیز جنازه‌ی پیامبر (ص) بسته‌اند، در را محکم کوبیدم و فریاد زدم: مردم با ابوبکر بیعت کردند.
    عباس عموی پیامبر (ص) گفت: تَرَبَتْ اَیْدِیکُمْ اِلی آخِرِ الدَّهْرِ: «تا آخر روزگار دست شما کوتاه گردید» (و دیگر تا آخر روزگار خیری نخواهید دید، زیرا مردم سخن پیامبر (ص) را گوش نکردند و مقام رهبری را به انحراف کشاندند).



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #49

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    چگونگی بیعت بنی‌هاشم

    علّامه طبرسی صاحب کتاب احتجاج، و ابن‌قُتَیْبَه‌ی دینوری در کتاب الامامة والسیاسة و غیر آنها نقل می‌کنند:
    هنگامی که امیر مؤمنان (ع) از دفن جنازه‌ی رسول خدا (ص) فارغ شد، در مسجد از فراق پیامبر (ص) با چهره‌ای اندوهبار و شکسته، نشست، بنی‌هاشم به حضورش آمده و اجتماع کردند، زبیر بن عوام نیز کنار آن حضرت بود، در گوشه‌ی دیگر بنوزهره در اطراف عبدالرحمان بن عوف، حلقه زده بودند، به این ترتیب مسلمین در چند گروه، در مسجد، جمع شده بودند، در این هنگام ابوبکر و عمر و ابوعبیده‌ی جرّاح وارد مسجد شدند، و گفتند: چرا شما را گروه گروه می‌نگریم؟ برخیزید و با ابوبکر بیعت کنید که انصار و مردم با او بیعت کرده‌اند.
    عثمان و عبدالرحمان بن عوف و طرفدارانشان برخاستند و با ابوبکر بیعت کردند، حضرت علی (ع) و بنی‌هاشم از مسجد بیرون آمده و در منزل علی (ع) اجتماع کردند، زبیر نیز همراه آنها بود.
    عمر همراه جماعتی از بیعت کنندگان با ابوبکر، که در میانشان «اسید بن خضیر و سلمة بن سلامه» بودند، برخاستند و به خانه‌ی حضرت علی (ع) آمدند و دیدند بنی‌هاشم اجتماع نموده‌اند، به آنها گفتند: مردم با ابوبکر بیعت کرده‌اند، شما نیز بیعت کنید.
    زُبیر برخاست. شمشیر بدست گرفت، عمر گفت:
    «بر این کلب هجوم ببرید و شرّ او را از سر ما بردارید».
    سلمة بن سلامه، به سوی زُبیر شتافت و شمشیر از دست زُبیر ربود، و عمر شمشیر را از دست سلمه گرفت و آنقدر بر زمین کوبید تا شکست. [34] .
    آنگاه دور بنی‌هاشم را گرفتند و آنها را به مسجد نزد ابوبکر آوردند، و به آنها گفتند: مردم با ابوبکر بیعت کردند، شما نیز بیعت کنید، سوگند به خدا اگر از بیعت سرپیچی کنید، شما را با شمشیر به محاکمه می‌کشیم، وقتی که بنی‌هاشم خود را این گونه در تنگنا دیدند، یک به یک به پیش آمدند و با ابوبکر بیعت کردند.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #50

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    هجوم به در خانه‌ی علی و گفتار فاطمه


    علّامه طبرسی صاحب کتاب احتجاج، از عبداللَّه بن عبدالرّحمان بن عوف نقل می‌کند که گفت: عمر بن خطاب دامن خود را محکم بست و در مدینه گردش می‌کرد و فریاد می‌زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده‌اند، بشتابید برای بیعت کردن با ابوبکر، مردم ناگزیر به سوی ابوبکر روانه شده و با او بیعت کردند، عمر اطلاع یافت که گروهی در خانه‌های خود، مخفی شده‌اند، همراه جماعت خود به آنها یورش برده و آنها را در مسجد حاضر می‌کرد، و آنها بیعت می‌کردند.
    چند روزی از این جریان گذشت، آنگاه عمر همراه جماعت بسیار به در خانه‌ی حضرت علی (ع) آمد، و از آن حضرت خواست که از خانه (برای بیعت با ابوبکر) بیرون بیاید.
    حضرت علی (ع) امتناع ورزید.
    عمر، هیزم و آتش طلبید و گفت:
    وَ الَّذِی نَفْسُ عُمَرٍ بِیَدِهِ لَیخْرجنَّ اَوْ لَاُحْرِقنَّهُ عَلی ما فِیهِ
    : «سوگند به خداوندی که جان عمر در دست او است، یا باید علی (ع) از خانه بیرون آید، یا خانه را با اهلش به آتش می‌کشم» [35] .
    بعضی از حاضران به عمر گفتند: «در این خانه، حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) و همچنین فرزندان پیامبر (ص) (حسن و حسین علیهماالسّلام) و آثار رسول خدا (ص) هستند».
    مردم به عمر اعتراض کردند، وقتی که عمر زمینه را چنان دید، به آنها گفت: «شما چه فکر می‌کنید؟ آیا تصوّر می‌کنید که من چنین کاری انجام دهم؟ قصد من ترساندن بود نه سوزاندن».
    امام علی (ع) پیام داد که ممکن نیست من از خانه بیرون بیایم، زیرا من مشغول جمع‌آوری و تنظیم قرآن هستم که شما آن را به پشت سر خود افکنده‌اید، و دلبستگی به دنیا شما را به خود سرگرم ساخت، و من سوگند یاد کرده‌ام که از خانه‌ام بیرون نیایم.

    و عبا بر دوش نیفکنم تا قران را جمع و تنظیم کنم.
    در این هنگام فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) از خانه بیرون آمد و کنار در خانه در برابر جمعیّت ایستاد و فرمود:
    «من قومی را نمی‌شناسم که مثل شما بدمحضر (و بد برخورد) باشند، جنازه‌ی رسول خدا (ص) را در دست ما رها کردید، و امر خود را بین خود بریدید، (و مسأله‌ی رهبری را نزد خودتان بدون مشورت با ما پایان دادید) پس با ما مشورت نکردید، حق ما را نادیده گرفتید، گویا اصلاً به جریان «روز غدیر» آگاهی ندارید، و سوگند به خدا، رسول خدا (ص) در آن روز، دوستی و ولایت علی (ع) را از مردم عهد گرفت، تا امید شما را از دستیابی به مقام رهبری قطع کند، ولی شما رشته‌های پیوند خود با پیامبرتان را بریدید.
    وَاللَّهُ حَسِیبٌ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ
    : «خداوند در دنیا و آخرت، بین ما و شما را حکم و داوری کند!!».



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 5 از 14 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi