صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 48

موضوع: او خــــواهــــــد آمــــــد......

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    اجتماعی نافرجام

    چون برادر زاده اش بر فراز آن تخت قرار گرفت و صلیبها را در گرداگدر او بگردانیدند، و اسقفها به حال تعظیم بر خاستند و اوراق اناجیل را بگشودند، و مهیا شدند، که مراسم ازدواج را به جای آورند، ناگهان همه صلیبها سرنگون شدند، پایه های تخت به لرزه در آمد و فرو ریخت، آن جوان که بر فراز تخت قرار داشت مدهوش بر زمین افتاد.
    رنگ کشیشان پرید و لرزه براندامشان افتاد، و اسقف اعظمشان به پدر بزرگم گفت:
    پادشاها: ما را در مورد این حوادث نافرجام و نحوست بار که پیش در آمد نابودی آئین مسیحیت و شیوه امپراطوری است معذور بدار.
    پدر بزرگم که شدیداً از این پیشامد ناگوار افسرده بود و آن را به فال بد زده بود، به کشیشان گفت:
    این پایه را استوار سازید و این صلیبها را یکبار دیگر بر پا دارید، آنگاه دیگر برادر این داماد نگون بخت را فرا خوانید، تا این دختر را به ازدواج او درآورم، تا این نحوست با فرخندگی او بر طرف شود.
    بار دیگر که مجلس بیاراستند و فرمان او را به کار بستند نظیر همان حوادث وحشتناک به وقوع پیوست، همه وحشت زده پراکنده شدند، و پدر بزرگم افسرده و دل مرده برخاست و به حرمسرا رفت و پرده هارا بیاویخت.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    رویائی سرنوشت ساز

    در آن شب خوابی شگفت دیدم که سرنوشت مرا تغییر داد:
    در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و گروهی از حواریون در کاخ پدر بزرگم گرد آمده اند و منبری از نور در آن نصب شده است که در شکوه و عظمت سر بر آسمان می ساید.
    این منبر را درست در نقطه ای گذاشته بودند که پدربزرگم تختش را در آنجا قرار داده بود.
    در آن هنگام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با وصی و داماد خود - امیرمؤمنان - و گروهی از فرزندانش وارد شدند.
    حضرت مسیح پیش رفت و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را در آغوش کشید.
    آنگاه رسول اکرم به حضرت مسیح فرمود: ای روح الله ! من آمده ام که از وصی تو شمعون دخترش ملیکه را خوستگاری کنم. و با دست خود به سوی: ابو محمد پسر نویسنده این نامه اشاره فرمود.
    حضرت عیس (علیه السلام) به سوی شمعون نگریست و فرمود: ای شمعون، شرف و فضیلت به سوی تو روی آورده است، خاندان خود را با خاندان آل محمد پیوند برن.شمعون گفت: اطاعت می کنم.
    در آن هنگام رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بر فراز منبر تشریف بردند، خطبه ای ایراد فرمودند و مرا به همسری فرزند خویش در آوردند.
    حضرت عیسی، حواریون و فرزندان رسولخداگواهان عقد بودند.
    هنگامی که از این رؤیای طلائی بیدار شدم، ترسیدم که اگر خواب را با پدر و پدربزرگم در میان بگذارم مرا بکشند، و لذا آن را پوشیده داشتم و برای آنان بازگو نکردم. ولی سینه ام چنان از محبت ابو محمد آکنده شد که دیگر میل خوراک را از دست دادم، و به همین سبب سخت بیمار و رنجور شدم.
    در شهرهای روم هیچ پزشکی باقی نماند جز اینکه پدربزرگم برای معالجه من فرا خواند ولی نتیجه نداشت.
    چون پدربزرگم از معالجه من مأیوس شد، از روی شفقت به من گفت: ای نور دیده ام، آیا خواهش و آرزوئی در دل داری؟ که در این دنیا برای تو فراهم کنم؟.
    گفتم: پدر جان! درهای گشایش را به روی خود بسته می بینم، ولی اگر فرمان دهی که از دست و پای اسیران مسلمان که در زندان تو هستند بند و زنجیر بردارند و از شکنجه آنان دست نگهدارند و بر آنان منت نهاده فرمان آزادی آنها را صادر کنی، امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش حضرت مریم سلامتی را به من ارزانی دارند.
    چون پدربزرگم خواسته ام را برآورد تلاش کردم که خود را سالم تر نشان دهم، و اندکی خوراک تناول کردم، پدربزرگم خوشحال شد و محبت بیشتری در مورد اسیران مبذول داشت.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    دومین رؤیا

    پس از گذشت چهارده شب از خواب نخستین، در عالم رؤیا دیدم که سرور زنان دو جهان حضرت فاطمه (علیه السلام) در حالی که حضرت مریم و هزار تن از خدمتکاران بهشتی ایشان را همراهی می کردند، به دیدار من تشریف فرما شدند.
    حضرت مریم به من فرمود: این بانوی دو جهان، و مادر شوهرت ابو محمد است.
    من به دامن حضرت فاطمه (علیه السلام) آویختم و گریستم، و از این که ابو محمد به دیدار من نمی آید شکوه کردم.
    حضرت فاطمه (علیه السلام) فرمود: تا هنگامی که تو مشرک هستی پسرم ابو محمد به دیدار تو نخواهد آمد، این خواهرم مریم دخت عمران است که از آئین تو به پیشگاه حضرت احدیت بیزاری می جوید. اکنون اگر خواهان خشنودی خدا و مسیح و مریم هستی، و اشتیاق دیدار ابو محمد را داری، بگو:
    اشهد ان لا اله الاالله، و اشهد ان محمداً رسول الله.
    چون این دو گواهی را بر زبان راندم، حضرت فاطمه (علیه السلام) مرا به سینه خود چسبانید و مرادلشاد ساخت و فرمود: از حالا انتظار دیدار ابو محمد را داشته باش، من او را به نزد تو خواهم فرستاد.
    بیدار شدم و در انتظار دیدار ابو محمد ثانیه شماری می کردم و با خود می گفتم: وه چقدر اشتیاق دیدار ابو محمد را دارم.(70)
    شب بعد او را در خواب دیدم و به محضرشان عرض کردم: ای حبیب من، پس از آنکه در دلم جای گرفتی و دلم آکنده از مهر تو شد و در این راه جانم در معرض تلف قرار گرفت، بر من جفا کردی و این مدت به دیدار من نیامدی.
    فرمود: تأخیر من در دیدار تو به سبب شرک تو بود و اکنون که به راستی اسلام آوردی، همه شب به دیدار تو خواهم آمد، تا روزی که خداوند در بیداری ما را به یکدیگر برساند
    از آن شب تا کنون هیچ شبی مرا از دیدار خود محروم نساخته است.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    شاهزاده و اسارت!


    بشر می گوید: به او گفتم: پس چگونه اسیر شدی؟!گفت:
    در یکی از شبها ابو محمد در خواب به من فرمود: در همین ایام - فلان روز - پدربزرگت لشکری به جنگ مسلمانان گسیل می دارد، خود نیز از پی لشکریان روان می شود، تو هم به طور ناشناس و در لباس خدمتکاران همراه دیگر زنها از فلان راه به آنها بپیوند.
    من فرمان او را اطاعت کردم، ناگاه پیشتازان مسلمان بر ما تاختند، من هم اسیر شدم، بدون اینکه کسی تا کنون متوجه شده باشد که من نوه قیصر امپراطور روم هستم. جز تو، که اکنون خودم برایت بازگو کردم.
    کسی که من در سهم او قرار گرفتم، چون از نام من پرسید، نام خود را از او مکتوم داشتم و گفتم: نرگس، گفت: آری از نامهای کنیزان است.
    بشر می گوید: به او گفتم: عجب است که شما رومی هستید و این چنین به لهجه عربی سخن می گوئید!
    گفت: آری پدربزرگم از شدت علاقه ای که به تعلیم و تربیت من داشت، و مایل بود که آداب ملل و اقوام را یاد بگیرم، به یکی از بانوانی که مترجم او بود دستور داد که هر روز بامدان و شامگاهان به پیش من بیاید و به من عربی بیاموزد. و بدین گونه زبان عربی را فراگرفتم و زبانم به آن گویا شد.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    دختر قیصر در دودمان پیمبر

    بشر می گوید: چون او را به سامرا و حضور مولایم ابوالحسن امام هادی (علیه السلام) بردم، آن حضرت به او فرمود: عزت اسلام، ذلت مسیحیت، و شرف خاندان عصمت و طهارت را چگونه یافتی؟ عرض کرد: ای پسر رسولخدا، چیزی را که شما از من به آن آگاهتر هستید چگونه برای شما وصف کنم؟.
    امام هادی (علیه السلام) فرمود: می خواهم به تو پاداشی بدهم، آیا ده هزار دینار طلا برای تو خوشتر است یا مژده ای که در آن شرف جاودانه است؟.
    عرضه داشت: مژده فرزند برای من.
    فرمود: ابشری بولد یملک الدنیا شرقاً و غرباً، و یملأ الأرض قسطاً و عدلاً، کما ملئت ظلماً و جوراً:
    مژده باد تورا به فرزندی که خاور و باختر گیتی را به ملک خویش در آورد و جهان را از عدل و داد آکنده سازد، پس از آنکه از ظلم و ستم آکنده باشد.(71)
    نرجس خاتون پرسید: پدر این مولود فرخنده کیست؟.
    فرمود: همان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در فلان شب از فلان ماه از فلان سال - رومی - ترا برای او خواستگاری کرد.
    پرسید: از حضرت مسیح و وصی او؟
    فرمود: آری، حضرت مسیح و وصی او ترا به عقد چه کسی درآورند؟
    عرضه داشت فرزند گرامی شما ابو محمد (علیه السلام).
    فرمود: او را می شناسی؟
    گفت: چگونه نشناسم در حالی که از شبی که به دست بانوی بانوان جهان (حضرت زهرا (علیه السلام)) به شرف اسلام مشرف شده ام، شبی نگذشته که به دیدار من نیامده باشد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    ملیکه در مکتب حکیمه


    در آن هنگام حضرت هادی (علیه السلام) به خدمتکار خود کافور فرمودند: خواهرم حکیمه را فراخوان.
    هنگامی که حکیمه به محضر امام هادی (علیه السلام) شرفیاب شد به او فرمود: هاهیه: یعنی این همان بانوی معهود است.
    حکیمه خاتون مدتی بس طولانی او را در آغوش کشید و ابزار. شادمانی فرمود.
    آنگاه امام هادی (علیه السلام) فرمود: ای دخنر رسولخدا، او را به خانه خود ببر، فرائض دینی و سنن اسلامی را به او بیاموز، که او همسر ابو محمد، و مادر حضرت قائم - عجل الله تعالی فرجه الشریف - می باشد(72)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    چند نکته

    در پایان بخش گزارش نور یادآوری چند نکته را در این زمینه لازم می دانم: 1- گزارشگر این گزارش شگفت انگیز بشر بن سلیمان نخاس از شیعیان خالص امام هادی و امام عسکری (علیه السلام) و مورد وثوق و اعتماد آن دو امام همام می باشد، که امام هادی (علیه السلام) او را برای چنین مأموریت حساسی بر گزیده است.
    علامه ممقانی در رجال خود او را ستوده، و بر و ثاقتش تأکید نموده است.(73)
    شیخ طوسی و شیخ صدوق بر این روایت اعتماد نموده، در کتابهای خود آن را نقل کرده اند.(74)
    محدثان و مورخان بعدی نیز به استناد روایت شیخ طوسی و شیخ صدوق، این روایت را در کتابهای خود آورده اند.(75)
    2- در مورد نسب نرجس خاتون و اینکه او دختر یشوعا پسر امپراطور روم است، علاوه بر حدیث فوق حدیث دیگری از امام عسکری (علیه السلام) داریم، که آن را فضل بن شاذان قبل از تولد حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - با یک واسطه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده اند، و اینک متن حدیث:
    فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روایت می کند که گفت: به محضر سرورم امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم: ای پسر رسول خدا، جانم به فدایت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان کیست؟ فرمود:
    ان الامام و حجه الله من بعدی ابنی، سمی رسول الله و کنیه الذی هو خاتم حجج الله و آخر خلفائه:
    امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، که همنام رسول خدا و هم کنیه آن حضرت است، او پایان بخش حجج الهی و آخرین خلیفه از خلفای پروردگار است.
    پرسیدم: مادرش چه کسی خواهد بود، ای پسر رسول خدا؟ فرمود:
    من ابنه ابن قیصر ملک الروم، الا انه سیولد، و یغیب عن الناس غیبه طویله ثم یظهر:
    از دختر پسر قیصر، نوه امپراطور روم، آگاه باش که او در آینده ای نزدیک متولد می شود، مدتی بس طولانی در پشت پرده غیبت از مردم عزلت می گزیند، سپس ظاهر می شود.(76)
    این حدیث قبل از تولد حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - از امام حسن عسکری (علیه السلام) صادر شده و شخصیت مورد اعتماد و استنادی چون فضل بن شاذان آن را در کتاب گرانقدر اثبات الرجعه درج کرده، و میان فضل بن شاذان و امام حسن عسکری، فقط یک واسطه است، و او محمد بن عبدالجبار است، که شیخ طوسی بر وثاقتش تأکید نموده است.(77)
    این حدیث در حد اعلای صحت است و می تواند بر استحکام حدیث بشر بن سلیمان بیفزاید و آن را بیش از پیش مورد اعتماد و استناد قرار دهد.
    روی این بیان هیچ تردیدی نیست که حضرت نرجس خاتون دخت یشوعا، فرزند قیصر، و نوه امپراطور روم هستند.
    3- نام پدر نرجس خاتون در اکثر منابع حدیثی: یشوعا ذکر شده، ولی طبری آن را یشوعا ثبت کرده است.(78)
    یسوع در عبری به معنای نجات دهنده است و در انجیل پنجاه مرتبه یسوع به کار رفته و منظور از آن حضرت عیسی (علیه السلام) است، و در زبان عبرانی بین یسوع و یشوع و یوشع فرقی نیست و هر سه به یک معنا می باشند.(79)
    بنابر این یشوعا یک نام مسیحی، بر گرفته از یشوع به معنای نجات دهنده و معادل یوشع می باشد.
    اما یسوعان فرقه ای از مسیحان هستند که به سه اصل: تقوی، فقر و اطاعت از پاپ معتقدند.(80)
    4- اکنون نوبت آن رسیده ببینم قیصری که پدر یشوعا می باشد، کیست؟
    و نام او چیست؟
    با نگاهی گذرا به تاریخ امپراطوری روم جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که امپراطور روم در آن روزگار میخائیل بن تئوفیل مشهور به: میخائیل سوم بود.
    میخائیل سوم، سی و ششمین امپراطور روم است که از سال 842 تا 867 میلادی برابر 227 تا 253 هجری بر سرزمین پهناور روم حکومت می کرد.
    قلمرو بیزانس در زمان میخائیل سوم شبه جزیره بالکان، ایتالیا، آسیای صغیر و قسمتهائی از سوریه و مصر و لیبی بود.
    بعد که با عربها درگیر شدند سوریه و مصر و لیبی را از آنها پس گرفتند، آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان برای آنها باقی ماند.(81)
    در همان سالی که الواثق بالله عباسی به خلافت رسید، تئوفیل در روم در گذشت، و تاج و تخت بیزانس به پسرش میخائیل رسید.(82)
    میخائیل سوم 25 سال بر سرزمین روم و جهان پهناور بیزانس سلطنت کرد، و در دوران امپراطوری 25 ساله اش با پنج خلیفه عباسی معاصر بود: واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز.
    میخائیل به اداره کشور تمایل نداشت، او همواره سعی می کرد که اداره مملکت را به دیگری واگذار کند و خود فقط سلطنت نماید.
    از این رو نخست اداره کشور را به مادرش تئودوره سپرد، هنگامی که مادرش به سال 856 م. از دنیا رفت، حکومت را به دائی اش: بارداس واگذار نمود.
    در عهد بارداس، برزگرزاده ای از اهل مقدونیه به نام باسیلیوس سرپرستی اسب میخائیل را به عهده داشت. او اگر چه بیسواد محض بود ولی در اثر کاردانی از مهتری به ریاست تشریفات دربار ارتقا یافت. کم کم در صدد اشغال امپراطوری بر آمد.
    او نخست میخائیل را متقاعد نمود که بارداس برای خلع کردن میخائیل توطئه می کند، سپس او را در سال 866 م. خفه کرد.
    میخائیل که سالیان درازی عادت کرده بود سلطنت کند نه حکومت، اینک با سیلیوس را در امپراطوری خود شریک نمود، و تمامی امور مملکت را به دست او سپرد.
    باسیل، کم کم نقشه قتل میخائیل را نیز طرح کرد، و با کشتن میخائیل وارث تاج و تخت وی شد.
    و بدین گونه میخائیل به سال 867 میلادی، اندکی پیش از شهادت حضرت هادی (علیه السلام) به دست با سیلیوس به قتل رسید.(83)
    5- در عهد امپراطوری میخائیل در میان سپاهیان اسلام و روم جنگهای شدیدی روی داد و اسیران بیشماری از طرفین به دست یکدیگر افتاد.
    در عاشورای 231 ه (برابر با سپتامبر 845 میلادی)اسیران جنگی میان مسلمانان و رومیان مبادله شد.
    تعداد اسیران مسلمان را که در آن روز باز خرید کردند 4460 نفر نوشته اند.(84)
    و در این زمان بود که نواحی آدانا به دست مسلمانان فتح شد.(85)
    مسعودی به هنگام بررسی مبادله و بازخرید اسیران در خلافت الواثق بالله در محرم 231 ه بود، که امپراطور در آن زمان میخائیل بن تئوفیل بود، و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه، خاقان - غلام ترک خلیفه - بود. در این تاریخ 4362 نفر اسیر مسلمان در ظرف ده روز بازخرید شدند.(86)
    سپس می نویسد: چهارمین بازخرید اسیران در زمان متوکل، در شوال 241 ه بود، و امپراطور روم میخائیل بن تئوفیل بود و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه شنیف بود. در این تاریخ 2200 نفر اسیر بازخرید شدند.(87)
    یعقوبی - مقدم مورخان اسلامی - نیز گزارش کوتاهی از مبادله و بازخرید اسیران در عهد متوکل در تاریخ ارزشمند خود آورده است.(88)
    طبری در حوادث 241 ه می نویسد: تئودوره، مادر میخائیل و امپراطور روم، شخصی را به نام جرجیس بن فرنافس برای بازخرید اسیران رومی به نزد متوکل فرستاد. تعداد اسیران رومی در دست مسلمانان در حدود 20000 نفر بودند.
    پس از شرح مبسوطی ادامه می دهد: این مبادله و بازخرید اسیران در روز 12 شوال 241 ه انجام پذیرفت. و تعداد اسیران مسلمان 758 نفر بود، که 125 نفر آنان را زنان تشکیل می دادند.(89)
    به هنگام فتح عموریه رومیان 30000 نفر کشته دادند و 30000 نفرشان به اسارت رفت.(90)
    یاقوت می نویسد: در واقعه یرموک قیصر روم تا انطاکیه آمده بود که جنگ را از نزدیک رهبری کند. هنگامی مطلع شد که رومیان شکست خورده اند، انطاکیه را به قصد قسطنطنیه ترک کرد.
    قیصر به هنگام ترک انطاکیه خطاب به تپه های سوریه گفت: ای سوریه! خداحافظ، دیگر امید ندارم که به سوی تو بازگردم.(91)
    شکیب ارسلان در گزارش ارزشمند خود می نویسد. به سال 244 ه سپاه اسلام به فرماندهی عباس بن فضل از راه دریا با رومیان جنگیدند، چهل کشتی جنگی رومیان برای مقابله با سپاه اسلام وارد معرکه شد. پیکار سختی در گرفت.رومیان شکست خوردند و مسلمانان ده کشتی را با سرنشینان آنها از آنان به غنیمت بردند.
    سپس عباس به جنگ قصریانه رفت، در آنجا مردی را اسیر کرد. او نقطه ای از حصار شهر را به عباس نشان داد. عباس از همان نقطه به شهر رخنه کرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهای شهر را گشودند و تسلیم سپاه اسلامی شدند و غنائم فراوانی نصیب مسلمانان گردید.
    متعاقب آن پادشاه قسطنطنیه سیصد کشتی جنگی پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همین که به سرقسوسه رسیدند، عباس با سپاهیانش به جنگ آنها رفت و رومیان را شکست داد، و یکصد کشتی را از آنها به غنیمت گرفت.(92)
    هنگامی که هر قل پیشرفت سریع مسلمانان را مشاهده کرد خطاب به رومیان گفت: ای سپاه روم مطمئن باشید که مسلمانان به شهرهائی که فتح کرده اند بسنده نمی کنند، تا آخرین شهر شما را فتح کنند، زنان و کودکان شما را اسیر بگیرند و شاهزادگان شما را برده خود سازند. بیائید از حریم خود و امپراطور خویش دفاع کنید.(93)
    6- مسعودی در ضمن شرح حال میخائیل بن تئوفیل می نویسد: شخصی به نام ابن بقراط از شاهزادگان پیشین از اهل عموریه در امپراطوری میخائیل با وی به منازعه پرداخت، میخائیل در برابر او صف آرائی کرد و همه زندانیهای مسلمان را برای نبرد با او از زندان آزاد کرد با ساز و برگ نظامی آنها رامجهز کرده به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدین وسیله بر او پیروز شد.(94)
    در اینجا اگر چه موضوع آزادی زندانیان به عنوان نبرد با دشمن امپراطوری مطرح شد، ولی جمله: وقد أخرج من فی سجونه من المسلمین حائز اهمیت است، زیرا در متن گزارش آمده بود که قیصر همه زندانیان مسلمان را به خواهش نرجس خاتون آزاد کرد و با آنها خوشرفتاری نمود.
    7- مرجع فقید شیعه، مرحوم آیت الله میلادی (متوفای 1395 ه) پس از نقل گزارش نرجس خاتون به نکات ارزشمندی از متن گزارش اشاره نموده، می فرماید:
    برخی از دشمنان اهلبیت در این مسائل ابراز تردید می کنند و می گویند: در ایام ولادت حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - در میان مسلمانان و مشرکان جنگی روی نداده است.
    سپس سبب تشکیک و تردید آنان را دو چیز بیان می فرماید:
    1- بی خبری آنان از تاریخ
    2- دشمنی آنان با حق و حقیقت.(95)
    آنگاه فرازی از تاریخ کامل ابن اثیر را یادآور می شود که بر اساس آن گزارش، در سال 251 هجری جنگ سختی بین سپاه اسلام و اردوی شرک در بلاد بیزانس در گرفته و مشرکان کشته های فراوانی بر جای گذاشته اند، و تعداد زیادی از آنها به اسارت رفته اند.
    سپس نتیجه می گیرد که: بر طبق گزارش بشر بن سلیمان حضرت نرجس خاتون دختر یشوعا در عهد امام هادی (علیه السلام) اسیر شده، و می دانیم که حضرت هادی (علیه السلام) به سال 254 ه به شهادت رسیده اند، پس میان گزارش بشر بن سلیمان و حادثه ای که از ابن اثیر نقل شد دقیقاً هماهنگی زمانی موجود است. ابن اثیر این گزارش را در ضمن حوادث 251 هجری آورده است.(96)
    8- برخی از خوانندگان گرامی ممکن است به مسئله خواب حساسیت داشته باشند و از جهت شامل بودن این گزارش به چند رؤیا، سؤالاتی برایشان مطرح باشد، که در اینجا نمی توانیم وارد این بحث بشویم، علاقمندان را به مطالعه کتاب ارزشمند: دارالسلام توصیه می کنیم که مرحوم محدث نوری آن را در این رابطه تألیف کرده، و در ضمن چهار مجلد تمام ابعاد مسئله را بررسی نموده است.
    در اینجا فقط یادآور می شویم که رؤیاهای نرجس خاتون یقیناً رؤیای صادقه، بلکه در حد مکاشفه می باشد. و در قرآن کریم رؤیای حضرت ابراهیم خلیل الرحمان.(97) رؤیای حضرت یوسف، رؤیای عزیز مصر، رؤیای دو زندانی دیگر که با حضرت یوسف در زندان بودند، آمده است.(98)
    9- جد مادری نرجس خاتون، جناب شمعون وصی حضرت عیسی (علیه السلام) است، چنانکه در احادیث فراوانی آمده است هنگامی که خداوند متعال خواست حضرت عیسی (علیه السلام) را به آسمانها ببرد، به او فرمان داد که نور و حکمت و علم کتاب را به شمعون بن حمون صفا تعلیم کند، و او را جانشین خود در میان اهل ایمان قرار دهد.(99)
    شمعون صفا سومین سفیر حضرت عیسی (علیه السلام) به انطاکیه است که در سوره یس آیه 14 بیان شده است.(100)
    شمعون در میان مسیحیان به پطرس معروف است، چنانکه در متن انجیل آمده است: و نامهای دوازده رسول اینست: اول شمعون، معروف به: پطرس ... این دوازده را عیسی فرستاده، به ایشان وصیت کرده گفت: ... بیماران را شفا دهید، ابرصان را طاهر سازید، مردگان را زنده کنید(101).
    مفسران انجیل نیز اتفاق نظر دارند که اسم پطرس شمعون می باشد.(102)
    شمعون در زبان عبری به معنای: شنونده است و در انجیل ده نفر به عنوان شمعون آمده است که یکی از آنها پطرس وصی حضرت عیسی (علیه السلام) می باشد.(103)
    طبق روایات، شمعون پسر عمه حضرت مریم (علیه السلام) می باشد.(104)
    10- از نکات یاد شده در ذیل گزارش نور به این نتیجه رسیدیم که:
    1- حضرت نرجس خاتون اهل قسطنطنیه، پایتخت بیزانس، استانبول کنونی است.
    2 - نام شریفش: ملیکه است و به هنگام اسارت خود را نرجس معرفی کرده، و به نامهای مختلف در خانه ا مام حسن عسکری (علیه السلام) خوانده شده است.
    3 - پدرش: یشوعا پسر قیصر روم است.
    4 - قیصری که در آن روزگار بر اریکه امپراطوری تکیه کرده بود میخائیل سوم بود.
    5 - میخائیل سوم از سال 277 تا 253 هجری در این مسند بود.
    6 - به احتمال قوی یشوعا پسر میخائیل بن تئوفیل است، ولی احتمال آن نیز می رود که وی پسر تئوفیل باشد که قبل از میخائیل دوازده سال بر سمند امپراطوری تکیه داشت.
    7 - در عهد میخائیل برخوردهای نظامی بین قوای مسلمین و رومی ها مکرر به وقوع پیوسته، و در این درگیریها هزاران نفر از طرفین به اسارت رفته اند.
    8 - یکبار میخائیل همه زندانیان مسلمان را آزاد کرده است.
    9 - روایت بشر بن سلیمان مورد اعتماد و استناد بزرگان علما در طول یازده قرن می باشد.
    10 - علاوه بر روایت بشر، به طریق صحیح از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که مادر حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - دختر پسر قیصر روم می باشد.
    و در نتیجه از پذیرش گزارش بشر بن سلیمان هیچ مانعی وجود ندارد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    میلاد نور


    گزارش دقیق میلاد نور یزدان، مهرتابان، فروغ جاودان، خورشید فروزان، حضرت مهدی صاحب الزمان - (علیه سلام الله الملک المنان) - در منابع حدیثی شیعیان، از شاهدان عینی به دور از حدس و گمان، آمده است که در رأس همه آنها گزارش لحظه به لحظه حکیمه خاتون می باشد.
    حکیمه دختر امام جواد، خواهر امام هادی، و عمه امام حسن عسکری (علیه السلام) می باشد که به دو فضیلت بس والا اختصاص یافته است:
    1 - شرف تعلیم و تربیت حضرت نرجس خاتون به امر امام هادی (علیه السلام)، که شرح آن در گزارش نور بیان شد.
    2- افتخار حضور در مجلس تولد نور یزدان به امر امام حسن عسکری (علیه السلام)، که اکنون در صدد بیان آن هستیم.
    از دیگر فضائل این بانوی مجلله این است که دعای معروف به حرز امام جواد (علیه السلام) از طریق ایشان روایت شده است.(105)




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    و اینک متن گزارش تولد نور:

    شیخ صدوق با سلسله اسناد خود از حکیمه خاتون روایت می کند که فرمود:
    امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی را نزد من فرستاد و پیغام فرستاد:
    یا عمه اجعلی افطارک هذه اللیله عندنا، فانها لیله النصف من شعبان، فان الله تبارک و تعالی سیظهر فی هذه اللیله الحجه، و هو حجته فی ارضه:
    عمه جان امشب برای افطار به نزد ما بیا، زیرا امشب شب نیمه شعبان است، و آن شبی است که خدای تبارک و تعالی حجتش را که حجت خدا در روی زمین است، در آن پدید خواهد آورد.
    حکیمه می گوید: پرسیدم: مادرش کیست؟
    فرمود: نرجس.
    عرضه داشتم: جانم به فدایت، هیچ اثر حمل در او نمی بینم.
    فرمود: آری، ولی حقیقت همان است که به تو گفتم.
    حکیمه می گوید: چون بر نرجس خاتون وارد شدم سلام کردم نشستم.
    نرجس خاتون در برابرم نشست که کفشهایم را در آورد، به عنوان: ای سرور من به من عصر به خیر گفت.
    گفتم: بلکه شما سرور من و سرور خاندان من هستید.
    نرجس خاتون سخنم را قطع کرد و گفت: این چه حرفی است عمه جان؟!.
    گفتم: دخترم خداوند امشب به تو فرزندی عطا خواهد کرد که آقای دو جهان و سرور دو سرای می باشد.
    نرجس خاتون اظهار شرمساری کرد.
    چون از نماز عشا پرداختم افطار کردم و خوابیدم، در نیمه های شب برخاستم و نماز شب را به جای آوردم، او هنوز خواب بود و هیچگونه ناراحتی نداشت. هنگامی که از تعقیبات فارغ شدم باز هم خوابیدم، یکبار دیگر بیدار شدم، دیدم او هنوز خواب است.
    بعداً او نیز برخاست، نماز شب را ادا کرد و مشغول استراحت شد.
    من به صحن خانه رفتم تا از فرا رسیدن اذان صبح آگاه شوم، دیدم سپیده نخستین همچون دم گرگ پدیدار گشته، ولی نرجس خاتون همچنین خفته بود.
    اینجا بود که دچار شک و تردید شدم، که ناگاه امام حسن عسکری (علیه السلام)، از همانجا که نشسته بود به من بانگ زد:
    لا تعجلی یا عمه فهاک الأمر قد قرب:
    عمه شتاب نکن، آگاه باش که وعده الهی نزدیک است.
    من نشستم و مشغول تلاوت سوره های الم سجده و یس شدم پس ناگهان نرجس خاتون مضطرب و هراسان برخاست.
    پس به سویش دویدم و گفتم: در امان خدا و در پناه نام خدا باشی.
    سپس پرسیدم: آیا چیزی حس می کنی؟ گفت: آری، عمه جان.
    گفتم: بر اعصاب خود مسلط باش و آرامش خود راحفظ کن، که این همان وعده الهی است که به تو نوید داده بودم.
    حکیمه می گوید: یک لحظه من و نرجس را حالت رخوت و بی خبری فرا گرفت، ناگهان متوجه شدم که نور یزدان قدم در عرصه گیتی نهاده است.
    جامه را کنار زدم دیدم که حجت خدا اعضای سجده را بر زمین نهاده، پیشانی بندگی بر آستان معبود گذاشته است.
    او را در آغوش کشیدم و دیدم بسیار پاک و پاکیزه است.
    در همان لحظه صدای امام عسکری را شنیدم که خطاب به من می فرمود: هلمی الی ابنی یا عمه: عمه جان پسرم را پیش من بیاور.
    حجت خدا را پیش پدر بردم، یک دست خود را پشت و یک دست دیگر را زیر تهیگاه کودک قرار داد و پاهای نو رسیده را بر روی سینه اش چسبانید.
    زبان مبارکش را در دهان نوزاد قرار داد، دست مبارکش را بر چشمها، گوشها و مفاصل او کشید. سپس فرمود: پسرم سخن بگو.
    حجت خدا بر یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گواهی داد، آنگاه بر یکایک امامان، از امیرمؤمنان تا پدر بزرگوارش درود فرستاد، و ساکت شد.
    امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: عمه جان او را ببر که به مادرش سلام کند، بعداً به نزد من بیاور.
    او را به نزد نرجس خاتون بردم، بر او سلام کرد، آنگاه به خدمت امام (علیه السلام) برگردانیدم و در کنارش نهادم.
    فرمود: عمه جان روز هفتم به نزد ما بیا.
    حکیمه می گوید: فردای آن روز که برای تقدیم سلام به حضور امام حسن عسکری (علیه السلام) رفته بودم، جامه را از روی گهواره کنار زدم که مولایم را زیارت کنم، او را ندیدم. عرض کردم: فدایت شوم، سرورم کجاست؟ فرمود: یا عمه استود عناه الذی استودعته ام موسی موسی:
    عمه جان او را به کسی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد.
    روز هفتم به خدمت امام (علیه السلام) رفتم و سلام کردم، فرمود: پسرم را به پیش من بیاور.
    رفتم و سرورم را در پارچه ای که پیچیده شده بود به خدمتش آوردم.
    امام حسن عسکری (علیه السلام) همانند دفعه پیشین زبان در دهان او نهاد. گوئی شیر یا عسل به او می داد. سپس فرمود:: پسرم سخن بگو.
    لبان نازکتر از گلش باز شد و بر یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) گواهی داد، و بر پیامبر و ا ئمه (علیه السلام) درود فرستاد، تا به پدر بزرگوارش رسید، آنگاه این آیه را تلاوت نمود:
    بسم الله الرحمن الرحیم، و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین. و نمکن لهم فی الأرض، و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون:
    به نام خدای بخشایشگر مهربان، ما اراده کرده ایم به کسانی که در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اند منت بگذاریم، آنان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم. در روی زمین به آنها قدرت و سیطره دهیم، به فرعون و هامان و لشکریانش، آنچه را که از آن بیمناک بودند بنمائیم(106)
    موسی - راوی حدیث - می گوید: از عقبه خادم نیز پرسیدم، گفت: آنچه حکیمه گفته، همه راست و درست است.(107)
    این حدیث را با اندک تفاوتی شیخ طوسی، طبری، خواند میر و قندوزی با اسناد جداگانه روایت کرده اند.(108)



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,771
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    دیگر شاهدان عینی:

    علاوه بر حکیمه شهادت گروه دیگری از خدمتگزاران دودمان امامت بر ولادت آن نور یزدان در کتب حدیثی به تناسبهای مختلف بیان شده است که به برخی از آنها در اینجا اشاره می کنیم:
    1 - عقبه خادم، که در قسمت پایانی گزارش فوق به آن اشاره کردیم و مدارکش را برشمردیم.
    2 - عقید خادم، که برای ابوالأدیان و دیگران، ولادت آن حضرت را شرح داده است.(109)
    3 - ماریه، که در آن خانه خدمت می کرد، و در روز ولادت، آن حضرت را دیده است که با انگشت سبابه به سوی آسمان اشاره کرده می فرماید:
    الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله.(110)
    4 - نسیم خادم، که آن نیز روز ولادت آن مهر تابان، حضرتش را در حال سجده مشاهده کرده، که انگشت سبابه اش را به سوی آسمان بالابرده می فرماید: الحمدلله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله.(111)
    در روز دهم ولادتش نیز به محضر آن مهر فروزان رسیده، عطسه کرده، حضرت فرموده: یرحمک الله سپس فرموده: آیا در مورد عطسه تو را نوید دهم؟ آن تا سه رزو امان از مرگ است.(112)
    5 - ابو علی خیزرانی، کنیزی را به امام حسن عسکری (علیه السلام) اهدا کرده بود، که بعد از شهادت امام حسن عسکری به هنگام هجوم مأموران به خانه امام، او به خانه ابوعلی پناه برده، شرح جالبی از ولادت آن کعبه خوبان را به ابوعلی بیان کرده است.(113)
    6 - حمزه بن ابوالفتح، که به حسن بن منذر گفت: بشارت، بشارت، دیشب در دودمان امامت مولودی به دنیا آمد، که به فرمان اما این راز باید مکتوم بماند.(114)
    7 - حسن بن حسین، از نواده های امام حسن مجتبی (علیه السلام)، که به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) می شتابد و میلاد مسعود آن خورشید فروزان را تبریک می گوید.(115)
    8 - ابو نصر خادم، که در کنار گهواره اش حضور می یابد، می فرماید: مرا می شناسی؟. می گوید: بلی شما سرور من و فرزند سرور من هستید می فرماید این را نپرسیدم، سپس می فرماید: انا خاتم الأوصیاء، و بی یدفع الله عزوجل، البلاء عن اهلی و شیعتی: من خاتم اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خاندان و شیعیانم دفع می کند..(116)
    9 - قابله ای از اهل سنت، که امام حسن عسکری (علیه السلام) برای مصالحی او را در شب ولادت آن مهر تابان دعوت کرده، و او با نقل این واقعه موجب هدایت برخی از دشمنان این خاندان شده است.(117)
    10 - گروهی از شیعیان، که امام حسن عسکری (علیه السلام)، در سومین روز ولادت آن قبله موعود و کعبه مقصود، عده ای ازشیعیان مورد اعتماد را گرد آورد و آن مهر فروزان را برآنها نشان داد و فرمود:
    هذا صاحبکم من بعدی، و خلیفتی علیکم، و هو القائم الذی تمتد الیه الأعناق بالانتظار، فاذا المتلأت الأرض جوراً و ظلما، خرج فملأها قسطاً و عدلاً:
    این جانشین من در میان شما، و صاحب شما بعد از من است. او همان قائم - (علیه السلام) - است که در انتظارش گردنها کشیده می شود، هنگامی که زمین پر از ظلم و ستم شد او ظاهر می شود و آن را پر از عدل و داد نماید.(118)
    به علاوه صدها خوشبخت دیگری که در طول پنج سال - بعد از ولادت تا شهادت پدر بزرگوارش - به محضر آن نور سرمدی تشرف یافته اند، که فهرست چهل نمونه از آنها را در مقدمه جزیره خضرا آورده ایم.(119)
    یکی از کنیزانی که به هنگام ولادت آن مهر فروزان حضور داشت می گوید:
    هنگامی که مولای ما دیده به جهان گشود، نوری از او ساطع گردید که همه اقطار جهان را روشن ساخت.
    در آن هنگام پرندگان نقره فامی دسته دسته از آسمان فرود آمدند و بالهای خود را بر سرو صورت و پیرک نوزاد سائیدند، و سپس به سوی آسمان پر گشودند.
    چون مشاهدات خود را به امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم، تبسمی کردند و فرمودند:
    تلک ملائکه السماء، نزلت لتتبرک بهذا المولود، و هی انصار اذا خرج بأمر الله عزوجل:
    اینها فرشتگان آسمانند، که برای تبرک جستن از این مولود فرخنده فرود آمده اند، و چون به امر پروردگار ظهور کند، اینها یاورانش خواهند بود.(120)
    او پاک و پاکیزه به دنیا آمده بود، ولی برای اینکه فرشتگان از آن جسم طاهر متبرک شوند، رضوان خازن بهشت با گروهی از فرشتگان مقرب فرود آمدند و با آب سلسبیل و کوثر، آن جسم اطهر را شستشو دادند.(121)
    بدین ترتیب تولد شگفت انگیزترین انسان تحقق یافت.
    و این لحظه پرشکوه در 15 شعبان 255 هجری اتفاق افتاد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi