نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐





    دل من دیر زمانی است که می پندارد:
    دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر و ناز
    ساقه ترد وظریفی دارد
    بی گمان سنگ دل است آنکه روا می دارد
    جان این ساقه نازک را -دانسته- بیازارد!
    در زمینی که ضمیر من و توست
    از نخستین دیدار هر سخن هر رفتار
    دانه هایی است که می افشانیم
    برگ وباری است که می رویانیم
    آب و خورشید و نسیمش مهر است
    گر بدانگونه که بایست به بار آید
    ندگی را با دل انگیز ترین چهره بیاراید
    آنچنان در آمیزد این روح لطیف
    که تمنای وجودت همه او باشد
    و بس بی نیازد سازد از همه چیز و همه کس
    زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته ست
    تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
    در ضمیرت اگر این گل نومیده است هنوز
    عطر جان پرور عشق
    گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
    دانه ها را باید از نو کاشت!
    آب و خورشید و نسیمش را
    از مایه جان خرج می باید کرد
    رنج می باید برد
    دوست می باید داشت!
    ا زنگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
    با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
    ست یکدیگر را بفشاریم به مهر
    جام دلهامان را مالامال
    از یاری غمخواری بسپاریم به هم
    بسراییم به آواز بلند:
    شادی روی تو! ای دیده به دیار تو شاد
    باغ جانت همه وقت
    از اثر محبت دوست
    تازه عطر افشان گلباران باد

    *
    * فريدون مشيري **




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2. تشكرها 5

    mostasharnezami (30-06-2014), parsa (13-05-2010), نرگس منتظر (02-08-2010)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐



    قصيده آبي ، خاکستري ، سياه

    در شبان غم تنهايي خويش
    عابد چشم سخنگوي توام
    من در اين تاريكي
    من در اين تيره شب جانفرسا
    زائر ظلمت گيسوي توام
    گيسوان تو پريشانتر از انديشه ي من
    گيسوان تو شب بي پايان
    جنگل عطرآلود
    شكن گيسوي تو
    موج درياي خيال
    كاش با زورق انديشه شبي
    از شط گيسوي مواج تو من
    بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم
    كاش بر اين شط مواج سياه
    همه ي عمر سفر مي كردم
    من هنوز از اثر عطر نفسهاي تو
    سرشار سرور
    گيسوان تو در انديشه ي من
    گرم رقصي موزون
    كاشكي پنجه ي من
    در شب گيسوي پر پيچ تو راهي مي جست
    چشم من چشمه ي زاينده ي اشك
    گونه ام بستر رود
    كاشكي همچو حبابي بر آب
    در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود
    شب تهي از مهتاب
    شب تهي از اختر
    ابر خاكستري
    بي باران پوشانده
    آسمان را يكسر
    ابر خاكستري بي باران دلگير است
    و سكوت تو پس پرده ي خاكستري سرد كدورت افسوس سخت دلگيرتر است
    شوق بازآمدن سوي توام هست
    اما
    تلخي سرد كدورت در تو
    پاي پوينده ي راهم بسته
    ابر خاكستري بي باران
    راه بر مرغ نگاهم بسته



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. تشكرها 4

    parsa (13-05-2010), نرگس منتظر (02-08-2010)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐



    واي ،
    باران
    باران ؛
    شيشه ي پنجره را باران شست
    از دل من اما
    چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟
    آسمان سربي رنگ
    من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
    مي پرد مرغ نگاهم تا دور
    واي ، باران
    باران ؛
    پر مرغان نگاهم را شست
    اب رؤياي فراموشيهاست
    خواب را دريابم
    كه در آن دولت خاموشيهاست
    ن شكوفايي گلهاي اميدم را در رؤياها مي بينم
    و ندايي كه به من مي گويد :
    ”گر چه شب تاريك است
    دل قوي دار ، سحر نزديك است “
    دل من در دل شب
    خواب پروانه شدن مي بيند
    مهر صبحدمان داس به دست
    خرمن خواب مرا مي چيند
    آسمانها آبي
    پر مرغان صداقت آبي ست
    ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
    از گريبان تو صبح صادق
    مي گشايد پر و بال
    تو گل سرخ مني
    تو گل ياسمني
    تو چنان شبنم پاك سحري ؟
    نه
    از آن پاكتري
    تو بهاري ؟
    نه
    بهاران از توست
    از تو مي گيرد وام
    هر بهار اينهمه زيبايي را
    هوس باغ و بهارانم نيست
    اي بهين باغ و بهارانم تو
    سبزي چشم تو
    درياي خيال
    پلك بگشا كه به چشمان تو دريابم باز
    مزرع سبز تمنايم را
    اي تو چشمانت سبز
    در من اين سبزي هذيان از توست
    زندگي از تو و
    مرگم از توست
    سيل سيال نگاه سبزت
    همه بنيان وجودم
    را ويرانه كنان مي كاود
    من به چشمان خيال انگيزت معتادم
    و دراين راه تباه
    عاقبت هستي خود را دادم
    آه سرگشتگي ام در پي آن گوهر مقصود چرا
    در پي گمشده ي خود به كجا بشتابم ؟
    مرغ آبي اينجاست
    در خود آن گمشده را دريابم
    ر سحرگاه سر از بالش خواب بردار
    كاروانهاي
    فرومانده ي خواب از چشمت بيرون كن
    باز كن پنجره را
    تو اگر بازكني پنجره را
    من نشان خواهم داد
    به تو زيبايي را
    بگذاز از زيور و آراستگي
    من تو را با خود تا خانه ي خود خواهم برد
    كه در آن شكوت پيراستگي
    چه صفايي دارد
    آري از سادگيش
    چون تراويدن مهتاب به شب
    مهر از آن مي بارد
    باز كن پنجره را
    من تو را خواهم برد
    به عروسي عروسكهاي
    كودك خواهر خويش
    كه در آن مجلس جشن
    صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس
    صحبت از سادگي و كودكي است
    چهره اي نيست عبوس
    كودك خواهر من
    در شب جشن عروسي عروسكهايش مي رقصد
    كودك خواهر
    من
    امپراتوري پر وسعت خودذ را هر روز
    شوكتي مي بخشد
    كودك خواهر من نام تو را مي داند
    نام تو را مي خواند
    گل قاصد آيا
    با تو اين قصه ي خوش خواهد گفت ؟
    باز كن پنجره را
    من تو را خواهم برد
    به سر رود خروشان حيات
    آب اين رود به سرچشمه نمي گردد باز
    بهتر
    آنست كه غفلت نكنيم از آغاز



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. تشكرها 4

    parsa (13-05-2010), نرگس منتظر (02-08-2010)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐



    باز كن پنجره را
    صبح دميد
    چه شبي بود و چه فرخنده شبي
    آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد
    كودك قلب من اين قصه ي شاد
    از لبان تو شنيد :
    ”زندگي رويا نيست
    زندگي زيبايي ست
    مي توان
    بر درختي تهي از بار ، زدن پيوندي
    مي
    توان در دل اين مزرعه ي خشك و تهي بذري ريخت
    مي توان
    از ميان فاصله ها را برداشت
    دل من با دل تو
    هر دو بيزار از اين فاصله هاست “
    قصه ي شيريني ست
    كودك چشم من از قصه ي تو مي خوابد
    قصه ي نغز تو از غصه تهي ست
    باز هم قصه بگو
    تا به آرامش دل
    سر به دامان تو
    بگذارم و در خواب روم
    گل به گل ، سنگ به سنگ اين دشت
    يادگاران تو اند
    رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ
    در تمام در و دشت
    سوكواران تو اند
    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
    رفته اي اينك ، اما آيا
    باز برمي گردي ؟
    چه تمناي محالي دارم
    خنده ام مي گيرد
    چه شبي بود و
    چه روزي افسوس
    با شبان رازي بود
    روزها شوري داشت
    ما پرستوها را
    از سر شاخه به بانگ هي ، هي
    مي پرانديم در آغوش فضا
    ما قناريها را
    از درون قفس سرد رها مي كرديم
    آرزو مي كردم
    دشت سرشار ز سبرسبزي رويا ها را
    من گمان مي كردم
    دوستي همچون سروي سرسبز
    چارفصلش همه آراستگي ست
    من چه مي دانستم
    هيبت باد زمستاني هست
    من چه مي دانستم
    سبزه مي پژمرد از بي آبي
    سبزه يخ مي زند از سردي دي
    من چه مي دانستم
    دل هر كس دل نيست
    قلبها ز آهن و سنگ
    قلبها بي خبر از عاطفه اند
    از دلم رست گياهي سرسبز
    سر برآورد درختي
    شد نيرو بگرفت
    برگ بر گردون سود
    اين گياه سرسبز
    اين بر آورده درخت اندوه
    حاصل مهر تو بود
    و چه روياهايي
    كه تبه گشت و گذشت
    و چه پيوند صميميتها
    كه به آساني يك رشته گسست
    چه اميدي ، چه اميد ؟
    چه نهالي كه نشاندم من و بي بر گرديد
    دل من مي سوزد
    كه
    قناريها را پر بستند
    و كبوترها را
    آه كبوترها را
    و چه اميد عظيمي به عبث انجاميد
    در ميان من و تو فاصله هاست
    گاه مي انديشم
    مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري
    تو توانايي بخشش داري
    دستهاي تو توانايي آن را دارد
    كه مرا
    زندگاني بخشد
    چشمهاي تو به
    من مي بخشد
    شور عشق و مستي
    و تو چون مصرع شعري زيبا
    سطر برجسته اي از زندگي من هستي
    دفتر عمر مرا
    با وجود تو شكوهي ديگر
    رونقي ديگر هست
    مي تواني تو به من
    زندگاني بخشي
    يا بگيري از من
    آنچه را مي بخشي



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. تشكرها 4

    parsa (13-05-2010), نرگس منتظر (02-08-2010)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐




    من به بي ساماني
    باد را مي مانم
    من به
    سرگرداني
    ابر را مي مانم
    من به آراستگي خنديدم
    من ژوليده به آراستگي خنديدم
    سنگ طفلي ، اما
    خواب نوشين كبوترها را در لانه مي آشفت
    قصه ي بي سر و ساماني من
    باد با برگ درختان مي گفت
    باد با من مي گفت :
    ” چه تهيدستي مرد “
    ابر باور مي كرد
    من در آيينه رخ خود
    ديدم
    و به تو حق دادم
    آه مي بينم ، مي بينم
    تو به اندازه ي تنهايي من خوشبختي
    من به اندازه ي زيبايي تو غمگينم
    چه اميد عبثي
    من چه دارم كه تو را در خور ؟
    هيچ
    من چه دارم كه سزاوار تو ؟
    هيچ
    تو همه هستي من ، هستي من
    تو همه زندگي من هستي
    تو چه داري ؟
    همه چيز
    تو چه كم داري ؟ هيچ
    بي تو در مي ابم
    چون چناران كهن
    از درون تلخي واريزم را
    كاهش جان من اين شعر من است
    آرزو مي كردم
    كه تو خواننده ي شعرم باشي
    راستي شعر مرا مي خواني ؟
    نه ، دريغا ، هرگز
    باورنم نيست كه خواننده ي شعرم باشي
    كاشكي شعر
    مرا مي خواندي
    بي تو من چيستم ؟ ابر اندوه
    بي تو سرگردانتر ، از پژواكم
    در كوه
    گرد بادم در دشت
    برگ پاييزم ، در پنجه ي باد
    بي تو سرگردانتر
    از نسيم سحرم
    از نسيم سحر سرگردان
    بي سرو سامان
    بي تو - اشكم
    دردم
    آهم
    آشيان برده ز ياد
    مرغ
    درمانده به شب گمراهم
    بي تو خاكستر سردم ، خاموش
    نتپد ديگر در سينه ي من ، دل با شوق
    نه مرا بر لب ، بانگ شادي
    نه خروش
    بي تو ديو وحشت
    هر زمان مي دردم
    بي تو احساس من از زندگي بي بنياد
    و اندر اين دوره بيدادگريها هر دم
    كاستن
    كاهيدن
    كاهش جانم
    كم
    كم
    چه كسي خواهد ديد
    مردنم را بي تو ؟
    بي تو مردم ، مردم
    گاه مي انديشم
    خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟
    آن زمان كه خبر مرگ مرا
    از كسي مي شنوي ، روي تو را
    كاشكي مي ديدم
    شانه بالازدنت را
    بي قيد
    و تكان دادن دستت كه
    مهم نيست زياد
    و تكان دادن سر
    را كه
    عجيب !‌عاقبت مرد ؟
    افسوس
    كاكش مي ديدم
    من به خود مي گويم:
    ” چه كسي باور كرد
    جنگل جان مرا
    آتش عشق تو خاكستر كرد ؟ “
    باد كولي ، اي باد
    تو چه بيرحمانه
    شاخ پر برگ درختان را عريان كردي
    و جهان را به سموم نفست ويران كردي
    باد كولي تو چرا
    زوزه كشان
    همچنان اسبي بگسسته عنان
    سم فرو كوبان بر خاك گذشتي همه جا ؟
    آن غباري كه برانگيزاندي
    سخت افزون مي كرد
    تيرگي را در دشت
    و شفق ، اين شفق شنگرفي
    بوي خون داشت ، افق خونين بود
    كولي باد پريشاندل آشفته صفت
    تو مرا بدرقه مي كردي هنگام غروب
    تو به
    من مي گفتي :
    ” صبح پاييز تو ، ناميومن بود ! “
    من سفر مي كردم
    و در آن تنگ غروب
    ياد مي كردم از آن تلخي گفتارش در صادق صبح
    دل من پر خون بود
    در من اينك كوهي
    سر برافراشته از ايمان است


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. تشكرها 3

    نرگس منتظر (02-08-2010)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐



    من به هنگام شكوفايي گلها در دشت
    باز برمي گردم
    و صدا مي زنم :
    ” آي
    باز كن پنجره را
    باز كن پنجره را
    در بگشا
    كه بهاران آمد
    كه شكفته گل سرخ
    به گلستان آمد
    باز كن پنجره را
    كه پرستو مي شويد در چشمه ي نور
    كه قناري مي خواند
    مي خواند آواز سرور
    كه : بهاران آمد
    كه شكفته گل سرخ به گلستان آمد “
    سبز برگان
    درختان همه دنيا را
    نشمرديم هنوز
    من صدا مي زنم :
    ” باز كن پنجره ، باز آمده ام
    من پس از رفتنها ، رفتنها ؛
    با چه شور و چه شتاب
    در دلم شوق تو ، اكنون به نياز آمده ام “داستانها دارم
    از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو
    از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو
    بي تو مي
    رفتم ، مي رفتن ، تنها ، تنها
    وصبوري مرا
    كوه تحسين مي كرد
    من اگر سوي تو برمي گردم
    دست من خالي نيست
    كاروانهاي محبت با خويش
    ارمغان آوردم
    من به هنگام شكوفايي گلها در دشت
    باز برخواهم گشت
    تو به من مي خندي
    من صدا مي زنم :
    ” آي با باز كن پنجره را “
    پنجره را مي بندي
    با من اكنون چه نشتنها ، خاموشيها
    با تو اكنون چه فراموشيهاست
    چه كسي مي خواهد
    من و تو ما نشويم
    خانه اش ويران باد
    من اگر ما نشويم ، تنهايم
    تو اگر ما نشوي
    خويشتني
    از كجا كه من و تو
    شور يكپارچگي را در شرق
    باز برپا نكنيم
    از
    كجا كه من و تو
    مشت رسوايان را وا نكنيم
    من اگر برخيزم
    تو اگر برخيزي
    همه برمي خيزند
    من اگر بنشينم
    تو اگر بنشيني
    چه كسي برخيزد ؟
    چه كسي با دشمن بستيزد ؟
    چه كسي
    پنجه در پنجه هر دشمن دون
    آويزد
    دشتها نام تو را مي گويند
    كوهها شعر مرا مي خوانند
    كوه بايد شد و ماند
    رود بايد شد و رفت
    دشت بايد شد و خواند
    در من اين جلوه ي اندوه ز چيست ؟
    در تو اين قصه ي پرهيز كه چه ؟
    در من اين شعله ي عصيان نياز
    در تو دمسردي پاييز كه چه ؟
    حرف را بايد زد
    درد را بايد گفت
    سخن از مهر من و جور تو نيست
    سخن از تو
    متلاشي شدن دوستي است
    و عبث بودن پندار سرورآور مهر
    آشنايي با شور ؟
    و جدايي با درد ؟
    و نشستن در بهت فراموشي
    يا غرق غرور ؟
    سينه ام آينه اي ست
    با غباري از غم
    تو به لبخندي از اين آينه بزداي غبار
    آشيان تهي دست مرا
    مرغ دستان تو پر مي سازند
    آه مگذار
    ، كه دستان من آن
    اعتمادي كه به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد
    آه مگذار كه مرغان سپيد دستت
    دست پر مهر مرا سرد و تهي بگذارد
    من چه مي گويم ، آه
    با تو اكنون چه فراموشيها
    با من اكنون چه نشستها ، خاموشيهاست
    تو مپندار كه خاموشي من
    هست برهان فراموشي من
    من اگر برخيزم
    تو اگر برخيزي
    همه برمي خيزند

    آذر ، دي 1343
    حميد مصدق



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 12-05-2010 در ساعت 21:45
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  13. تشكرها 3

    نرگس منتظر (02-08-2010)

  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    287
    نوشته
    962
    تشکر
    1
    مورد تشکر
    7 در 5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐

    بشكن طلسم حادثه را
    بشكن
    مهر سكوت از لب خود بردار
    منشين به چاهسار فراموشي
    بسپار گام خويش به ره
    بسپار
    تكرار
    كن حماسه خود تكرار
    چندان سرود سوگ
    چه مي خواني ؟
    نتوان نشست در دل غم نتوان
    از ديده سيل اشك چه مي راني ؟
    سهرابمرده راست غمي سنگين
    اما
    غمي كه افكند از پا نيست
    برخيز
    رخش سركش خود زين كن
    اميد نوشداروي تو از كيست ؟
    سهرابمردهاي و غمت
    سنگين
    بگذر ز نوشداروي نامردان
    چشم وفا و مهر نبايد داشت
    اي گرد دردمند ز بي دردان
    افراسياب خون سياوش ريخت
    بيژن به دست خصم به چاه افتاد
    كو گردي تو اي همه تن خاموش
    كو مردي تو اي همه جان ناشاد
    اسفنديار را چه كني تمكين ؟
    اين پرغرور
    مانده به بند من
    تير گزين خود به كمان بگذار
    پيكان به چشم خيره سرش بشكن
    چاه شغاد مايه مرگ توست
    از دست خويش بر تو گزند آيد
    خويشي كه هست مايه مرگ خويش
    بايد شكست جان و تنش بايد
    گيرم كه آب رفته به جوي آيد
    با آبروي رفته چه بايد كرد ؟
    سيماب
    صبحگاهي از سربلندترين كوهها فرو مي ريخت
    برخيز و خواب را
    برخيز و باز روشني آفتاب را

    امضاء

    تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم

    بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

    دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان

    درجوارحرم عشق همه خاک شویم


  15. تشكر

    نرگس منتظر (02-08-2010)

  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    عضو ثابت
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    287
    نوشته
    962
    تشکر
    1
    مورد تشکر
    7 در 5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو
    من مي شناختم او را
    نام تو راهميشه به لبداشت
    حتي
    در حال احتضار
    آن دلشكسته عاشق بي
    نام و بي نشان
    آن مرد بي قرار
    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو
    هر روز پاي پ نجره غمگين نشسته بود
    وگفتگو نمي كرد
    جز با درخت سرو
    در باغ كوچك همسايه
    شبها به كارگاه خيال خويش
    تصويري از بلندي اندام مي كشيد
    و در تصورش
    تصوير تو
    بلندترين سرو باغ را
    تحقير كرده بود
    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو
    او پاك زيست
    پاكتر از چشمه اي نور
    همچون زلال اشك
    يا چو زلال قطره باران به نوبهار
    آن كوه استقامت
    آن كوهاستوار
    وقتي به ياد روي تو مي بود
    مي گريست
    روزي اگر سراغ من آمد به
    او بگو
    او آرزوي ديدن رويت را
    حتي براي لحظه اي از عمر خويش داشت
    اما براي ديدن توچشم خويش را
    آن در سرشگ غوطه ور آن چشم پاك را
    پنداشت
    آلوده است و لايق ديدار يارنيست
    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو
    آن لحظه اي كه ديده براي هميشه بست
    آن نام
    خوب بر لب لرزان او نشست
    شايد روزي اگر
    چه ؟ او ؟ نه آه ... نمي آيد

    حمید مصدق
    امضاء

    تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم

    بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

    دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان

    درجوارحرم عشق همه خاک شویم


  17. تشكر

    نرگس منتظر (02-08-2010)

  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    کاربر عادی
    تاریخ عضویت
    August 2010
    شماره عضویت
    583
    نوشته
    8
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    23 در 9
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پاسخ : ▌▬◄ برگزيده اي از بهترين اشعارشاعران نو پرداز از نظر کاربران ►▬▐

    سلام دوست عزیز
    ممنونم از این تاپیک زیباتون و شعرهای قشنگش
    و اینم قسمتی از شعری که من خیلی بهش علاقه دارم
    ===========================================
    اهل کاشانم
    روزگارم بد نیست
    تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی
    مادری دارم بهتراز برگ درخت
    دوستانی بهتر از آب روان
    و خدایی که دراین نزدیکی است
    لای این شب بوها پای آن کاج بلند
    روی آگاهی آب روی قانون گیاه
    من مسلمانم
    قبله ام یک گل سرخ
    جانمازم چشمه مهرم نور
    دشت سجاده من
    من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
    در نمازم جریان دارد ماه جریان دارد طیف
    سنگ از پشت نمازم پیداست
    همه ذرات نمازم متبلور شده است
    من نمازم را وقتی می خوانم
    که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
    من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
    پی قد قامت موج
    کعبه ام بر لب آب
    کعبه ام زیر اقاقی هاست
    کعبه ام مثل نسیم می رود باغ به باغ می رود شهر به شهر
    حجرالاسود من روشنی باغچه است
    امضاء
    دوستان عزیز اگر دوست داشتین به وبلاگم سربزنین

    http://www.baraniblog.blogfa.com/


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi