صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15

موضوع: ابودُجانه انصاری؛ الگوی پایداری و مقاومت

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تصدیق پیامبر(ص) از جنگ ابودجانه

    بعد از جنگ احد، حضرت فاطمه زهرا(س) به استقبال شوهرش علی(ع) آمد. علی(ع) این اشعار را خواند:

    اَ فاطِمُ هاکِ السَّیفَ غَیرَ ذَمِیم فَلَستُ بِرَعدِیدٍ وَ لا بِلَئِیمٍ
    لَعَمرِی لَقَد جاهَدتُ فِی نَصرِ اَحمَدٍ وَ ‌طاعَۀِ رَبِّ بِالعِبادِ رَحِیمٌ

    ترجمه: ای فاطمه! اینک این شمشیر را بگیر که ناستوده نیست، و من نه ترس از کسی دارم (و نه سستی کرده‌ام) که سزاوار سرزنش باشم.
    به جانم سوگند، در یاری رسول خدا(ص) نهایت کوشش را کرده‌ام و در اطاعت پروردگار مهربان هیچ‌گونه کوتاهی نکردم!

    سپس به فاطمه(س) فرمود: «خونِ این شمشیر را بشوی و پاک کن که امروز جنگ مرا تصدیق کرد.»
    پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:
    لَئن کُنتَ‌ صَدَقتَ القِتالَ الیَومَ، لَقَد صَدَقَ مَعَکَ سِماکُ بنِ خَرَشَهٍ وَ سَهلِ بنِ حُنَیفٍ؛ اگر تو جنگ را تصدیق کردی (یعنی حقّ‌ آن را به طور کامل ادا کردی)، سماک بن خرشه (ابودجانه) و سهل بن حنیف نیز با تو، آن را تصدیق کردند و حقش را ادا نمودند.[14]



    امضاء

  2. تشكر

    شهیده (26-02-2019)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    آیه قرآن در شأن مقاومت ابودجانه

    به این ترتیب خداوند، ابودجانه را در کنار امیرمؤمنان علی(ع)، به عنوان جنگ‌جوی محبوب، استوار، خلل‌ناپذیر، مقاوم و سدّ فولادین، معرفی می‌فرماید و این مدال پرافتخار را در کتاب جاویدش به او می‌دهد.

    در تفسیر فرات، از ابن‌عباس نقل شده که آیۀ چهارم سوره «صف» در شأن مجاهدت‌ها و مقاومت چند نفر از یاران پیامبر(ص) که در جنگ‌ها مقاومت شدید نمودند، نازل شده و آن‌ها عبارتند از:
    امیرمؤمنان علی(ع)، حمزه، عبیده، سهل بن حنیف، حارث بن صمّه و ابودجانۀ انصاری، و آن آیه این است:
    «اِنَّ اللهَ‌ یُحِبُّ الَّذِینَ ‌یُقاتِلُونَ فِی سَبِیِهِ صَفّاً کَاَنَّهُم بُنیانٌ مَرصُوصٌ»؛ خداوند دوست می‌دارد کسانی را که در راه او، در صفی واحد جنگ می‌کنند و در برابر دشمن همچون بنایی آهنین و سدّی فولادین هستند.[15]


    امضاء

  5. تشكر

    شهیده (26-02-2019)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دست‌گیری زمام‌دار «دَومَۀ الجَندل»

    در سال نهم هجری به پیامبر(ص) خبر رسید که: «ارتش روم در سرزمین تبوک (شام)، دست به نقل و انتقالاتی زده و به مرزها تجاوز کرده، که این کارها دلیل تدارکات او برای حمله به سرزمین اسلامی است.»
    پیامبر(ص) بی‌درنگ تصمیم گرفت با سپاهی مجهز، به سوی سرزمین تبوک حرکت کند، و همراه سی‌هزار نفر عازم تبوک شد. نظر به این‌که خالی شدن مدینه از سی‌هزار نفر مسلمان، موجب خطر برای مدینه (مرکز اسلام) از جانب منافقان می‌شد، پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خود، در مدینه باقی گذاشت. در این فرصت، منافقین سوء‌استفاده کرده و با «ابوعامر واهب» که در ظاهر در صف مسلمین بود، بیعت کردند و به شایعه‌پراکنی پرداختند که: «این بار پیامبر و یارانش کشته می‌شوند. سپاه روم، اَبَرقدرت جهان است. نمی‌توان پنجه در پنجۀ او گذاشت...!» ولی کار منافقان از ترس وجود حضرت علی(ع) در مدینه، مخفیانه و کم‌رنگ انجام می‌شد.
    یکی از نیرنگ‌های منافقان این بود که به طور محرمانه با «اُکَیدِر»، زمام‌دار دومۀ الجَندل (بخشی از شام)، تماس گرفتند تا او با سپاه خود، در غیاب پیامبر(ص) به مدینه آید و مدینه را به تصرف خود درآورد، و در مدینه شایع کردند که اُکَیدر قصد حمله به مدینه دارد. خداوند به پیامبرش وحی کرد و نیرنگ‌های منافقان را به او خبر داد و نیز به آن حضرت بشارت داد که بر اُکَیدِر پیروز خواهد شد.
    کوتاه سخن آن‌که: پیامبر(ص) همراه سپاه سی‌هزار نفری خود، منزل به منزل به سوی تبوک به پیش می‌رفت، تا به یک‌منزلیِ محل سکونت اُکیدر رسیدند. پیامبر(ص) در این هنگام، زبیر و ابودجانه را طلبید و به آن‌ها چنین فرمود: «شما همراه بیست نفر از مسلمین تا کنار کاخ اُکیدر بروید. او را در آن‌جا دستگیر کرده و نزد من بیاورید!»
    زبیر گفت: «ای رسول خدا! چگونه او را دستگیر کنیم، با این‌که او ـ چنان‌که می‌دانی ـ دارای سپاهی مجهز است و در کاخ او غیر از سپاهیان، حدود هزار نفر غلام و کنیز و خدمت‌کار به سر می‌برند؟!»
    رسول خدا(ص) فرمود: «شما با تاکتیکی مخصوص او را دستگیر کرده و بیاورید.»
    زبیر و ابودجانه گفتند: «چگونه چنین کنیم با این‌که امشب، شب مهتابی است و راه ما به سوی او صاف و هموار است و ما در بیابان از دیدِ جاسوسان او مخفی نخواهیم ماند؟!»
    رسول خدا(ص) فرمود: «آیا می‌خواهید (از روی اعجاز) کاری کنم که شما از نظر جاسوسانِ اُکیدر پوشیده بمانید و همراه شما نوری همانند نور ماه باشد و سایه‌ای در شما نباشد و در نتیجه، کسی نتواند شما را ببیند؟»
    گفتند: «آری.»
    رسول خدا(ص) فرمود:
    با اعتقاد و خلوص، بر محمد(ص) و آل او صلوات بفرستید؛ با این اعتقاد که علی بن ابی‌طالب، برترین شخص از آل‌محمد(ص) است... اگر با چنین برنامه‌ای به سوی قصر اکیدر رفتید، در این هنگام خداوند چند آهو و بز کوهی را به کنار دیوار قصر می‌فرستد. سروصدای آن‌ها باعث می‌شود که اُکیدر تصمیم می‌گیرد از بالای قصر بیرون آید و سوار اسب شده و آن آهوها را دنبال کرده و صید نماید. همسرش به او می‌گوید: «بیرون نرو، مبادا به دست یاران محمد(ص) گرفتار گردی!» او در جواب می‌گوید: «هوا روشن است و مهتابی است. در چنین شب روشنی، هر کسی به این سرزمین بیاید، جاسوس‌های من، او را خواهند دید.» سرانجام اُکیدر سوار بر اسب، به دنبال آن آهوها می‌افتد و در بیابان تنها خواهد شد. آن‌گاه او را دستگیر کرده و نزد من بیاورید.
    زبیر و ابودجانه با قوّت قلب و اراده آهنین برای اجرای این طرح پیامبر(ص) کمر همت بسته و به سوی کاخ اکیدر حرکت کردند. همان ترتیبی که پیامبر(ص) پیش‌گویی کرده بود، رخ داد. زبیر و ابودجانه، اُکیدر را در بیابان دستگیر و اسیر کرده و به سوی پیامبر(ص) حرکت دادند.
    اُکیدر در مسیر راه به آن‌ها گفت: «من از شما تقاضایی دارم.» گفتند: «چه تقاضایی داری، که غیر از آزاد کردن تو، تقاضای دیگر تو را انجام می‌دهیم؟»
    اُکیدر گفت: «این لباس (زربافت شاهانه) مرا از تنم بیرون آورید و همراه شمشیر و کمربند من نزد محمد(ص) ببرید، و مرا با پیراهنی که پوشیده‌ام، نزد او ببرید تا مرا در چنان شکلی (با آن لباس شاهانه) نبیند، بلکه مرا با این پیراهن ساده، متواضعانه بنگرد و به من رحم کند!»
    زبیر و ابودجانه تقاضای او را انجام دادند و پیراهن شاهانه، شمشیر و کمربند زرین او را (جلوتر) نزد رسول خدا(ص) فرستادند. مسلمانان وقتی که آن پیراهن شاهانه را دیدند، گفتند: «این شمشیر، کمربند و لباس، از وسایل و لباس‌های بهشتی است.»
    پیامبر(ص) فرمود: «نه، بلکه از آنِ اُکیدر است.» سپس فرمود:
    وَ ‌لَمِندِیلِ ‌اِبنِ عَمَّتِی زُبَیرٍ وَ سِماکٍ فِی الجَنَّۀِ اَفضَلُ مِن هذا اِن استَقامَا عَلی ما اَمصِینا مِن عَهدِی اِلی اَن یَلقِیانِی عِندَ حَوضِی فِی المَحشَرِ؛ همانا لباسِ پسرعمه‌ام زبیر و ابودجانه در بهشت، بهتر از این لباس (اکیدر) است، اگر به پای عهد و بیعت خود با من استقامت کنند، تا آن هنگام که در قیامت در کنار حوض من (حوض کوثر) با من ملاقات نمایند.
    حاضران گفتند: «به راستی لباس بهشت، از این پیراهن شاهانه اکیدر، بهتر است؟»
    پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «بلکه یک نخ از لباسی که در بهشت در دست زبیر و ابودجانه است، بهتر است از این لباس زربافت (اُکیدر) که به اندازه بین زمین و آسمان از آن پر باشد.»
    سرانجام اُکیدر را نزد رسول خدا(ص) آوردند. او به رسول خدا(ص) عرض کرد: «مرا آزاد کن و در مقابل، من در برابر دشمنان تو قرار می‌گیرم و از شما دفاع می‌کنم.»
    پیامبر(ص) فرمود: «اگر به این شرط وفا نکنی، چه؟»
    اُکیدر گفت: «اگر وفا نکردم، هرگاه تو رسول خدا(ص) باشی، آن خدایی که سایه را از اصحاب تو رفع می‌کند و مرا دستگیر می‌کنند و آهوها را به کنار قصر من می‌فرستد، تو را بر من پیروز خواهد کرد، و اگر تو پیغمبر نباشی، این دولتِ تو با آن نظم و برنامۀ عجیب که در اختیار توست، مرا نیز در سیطره آن خواهد آورد.»
    پیامبر(ص) با او مصالحه کرد که او هزار وقیه طلا در ماه رجب و دویست لباس کامل و هزار وقیه طلا در ماه صفر به حکومت اسلامی بپردازد و هنگام عبور لشکر اسلام در کشور او، آن‌ها را سه روز مهمان کند... .[16]


    امضاء

  7. تشكر

    شهیده (26-02-2019)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حِرز ابودجانه

    از گفتنی‌ها این‌که ابودجانه می‌گوید: «به حضور پیامبر(ص) رفتم و عرض کردم: من در بسترم خوابیده بودم.
    صدایی مانند صدای سنگ آسیا و صدای زنبور شنیدم و نوری همچون نور رعد و برق دیدم.
    از بستر سر برداشتم و ناگاه سایه‌ای سیاه و بلند و طولانی در حیاط خانه‌ام مشاهده کردم و به پوست آن دست کشیدم.
    ناگاه آن را مانند پوست خارپشت دیدم که مانند جرقۀ آتش بر چهره‌ام زد.»
    پیامبر(ص) فرمود: «ای ابودجانه! خانه‌ات را تعمیر کن.» سپس آن حضرت دوات و کاغذ طلبید و به حضرت علی(ع) فرمود: «بنویس.» حضرت علی(ع) آن را (که بعداً‌ به «حرز ابودجانه» معروف شد) نوشت.
    ابودجانه می‌گوید: «آن دعای مکتوب را گرفتم و به خانه‌ام بردم و زیر سرم نهادم.
    آن شب آرام خوابیدم، تا این‌که صدایی شنیدم که می‌گفت: "ای ابودجانه! تو با این کلمات، ما را سوزاندی.
    به حقّ صاحبت (پیامبر(ص)) این دعانامه را از ما بردار، که هرگز بار دیگر به خانه تو نخواهیم آمد و در هیچ جایی که این دعانامه هست، حاضر نمی‌شویم!"
    با خودم گفتم: این دعانامه را برنمی‌دارم، تا از رسول خدا(ص) اجازه بگیرم.»
    ابودجانه می‌گوید: «آن شب صدای گریه و ناله جنّیان را می‌شنیدم.
    صبحِ آن شب به محضر پیامبر(ص) رفته و ماجرا را به عرض آن حضرت رساندم.»
    پیامبر(ص) فرمود: «آن نامه را از آن‌جا بردار.
    به خدا سوگند، آن‌ها تا قیامت، درد عذابی را (که به وسیلۀ این کلمات بر آن‌ها وارد شد) می‌چشند!»
    و در مورد دیگر آمده: «ابودجانه گفت: سوگند به خدا!
    دیگر آن‌ها به سراغ من نیامدند و این موضوع به کلّی از سرِ من رفع شد.»[17]


    امضاء

  9. تشكر

    شهیده (26-02-2019)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن اهل بیت علیهم السلام
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    143
    نوشته
    21,044
    صلوات
    4413
    دلنوشته
    5
    اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک
    تشکر
    45,361
    مورد تشکر
    50,598 در 16,233
    وبلاگ
    15
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    پی نوشت ها:

    [1] . الإرشاد (مفید)، ص‌393؛ سفینۀ البحار، ج‌1، ص‌440.
    [2] . أعیان الشیعه، ج‌7، ص‌318.
    [3] . سیرۀ ابن‌هشام، ج‌2، ص‌353؛ شرح نهج‌البلاغه (ابن‌أبی‌الحدید)، ج‌14، ص‌209.
    [4] . شرح نهج‌البلاغه (ابن‌أبی‌الحدید)، ج‌14، ص‌135ـ136.
    [5] . بحارالأنوار، ج‌20، ص‌138.
    [6] . روضه الکافی، ص‌319.
    [7] . همان، ص‌319ـ320.
    [8] . بحارالأنوار، ج‌20، ص‌138.
    [9] . بحارالأنوار، ج‌17، ص‌382؛ أعیان الشیعه، ج‌7، ص‌318.
    [10] . وسائل الشیعه، ج‌11، ص‌9؛ اسد الغابه، ج‌2، ص‌5؛ سیرۀ ابن‌هشام، ج‌3، ص‌71.
    [11] . أعیان الشیعه، ج‌7، ص‌318؛ سفینۀ البحار، ج‌1، ص‌440.
    [12] . همان.
    [13] . سیرۀ ابن‌هشام، ج‌3، ص‌73.
    [14] . شرح نهج‌البلاغه (ابن‌أبی‌الحدید)، ج‌15، ص‌35؛ أعیان الشیعه، ج‌7، ص‌319؛ سیره ابن‌هشام، ج‌3، ص‌106.
    [15] . تفسیر فرات، ص‌186؛ بحارالأنوار، ج‌36، ص‌24.
    [16] . ر.ک: بحارالأنوار، ج‌21، ص‌257ـ263.
    [17] . بحارالأنوار، ج‌63، ص‌125ـ126؛ ج‌94، ص‌220ـ224. گفتنی است، این «حِرز» به طور کوتاه در: بحارالأنوار، ج‌63، ص‌125، و حرز دیگر به طور طولانی در: بحارالأنوار، ج‌94، ص220ـ224 آمده است.

    برگرفته از کتاب: زندگی پرافتخار ابوایوب و ابودجانه انصاری؛ دو الگوی مقاومت؛ نویسنده: محمد محمدی اشتهاردی


    امضاء

  11. تشكر

    شهیده (26-02-2019)

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi