صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 23

موضوع: آشنایی با نهج البلاغه امام علی علیه السلام

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پاسخ

    تمام اشکالهایی را که در پاسخ به ابن خلکان گفتیم، بر ذهبی نیز وارد است و از گفته او نیز معلوم می شود که کتاب نهج البلاغه را ندیده و مطالعه نکرده و ندانسته آن را به سید مرتضی نسبت داده است، و با بی شرمی و وقاحت سید شریف مرتضی را متهم به دروغ و جعل و تزویر ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
    1 - آنجا که گفته : او (سید مرتضی) متهم است که کتاب نهج البلاغه را وضع کرده.
    و حال آنکه این کتاب هیچ ارتباطی به سید مرتضی ندارد و کسی که آن را جمع آوری کرده است سید رضی است
    2 - آنجا که گفته : کسی که کتاب او نهج البلاغه را مطالعه کند یقین پیدا خواهد کرد که آن به دروغ به امیر المومنین علیه السلام نسبت داده شده است.
    این قضاوت نیز نادرست است زیرا هزاران نفر از اندیشمندان و بزرگان شیعه و اهل سنت نهج البلاغه را خوانده اند و حتی یک نفر از آنها ادعا نکرده که چنین یقینی برایش حاصل شده باشد.
    بلکه چنانکه گذشت ابن ابی الحدید آن دانشمند بزرگ اهل سنت در شرح خطبه الهاکم التکاثر - 221 می گوید : من سوگند می خورم به همان کسی که تمام امتها به او سوگند یاد می کنند، من این خطبه را از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خوانده ام و هر زمان آن را خوانده ام، ترس و وحشت و بیداری عمیقی تمام وجود مرا در بر گرفت، و در قلب من اثر عمیقی گذاشت، و در اعضای پیکرم لرزش انداخت ... . (21)
    از ذهبی متعصب باید سوال شود چگونه ابن ابی الحدید با خواندن نهج البلاغه یقین نکرده که آن خطبه ها به دروغ به امیر المومنین علیه السلام نسبت داده شده است، بلکه آیا اینگونه تاثیر معنوی عمیق جز از سخنان شخصیتی همچون علی بن ابی طالب علیه السلام امکان پذیر است؟
    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بخش ششم شبهاتی پیرامون نهج البلاغه و پاسخ آن


    شبهه اول :

    در نهج البلاغه برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله مورد اعتراض واقع شده اند، رو به آنان توهین و نسبت غصب خلافت داده شده است، و از آنجا که تمام صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله عادل می باشند لذا به نظر نمی رسد که اینگونه خطبه ها از سخنان امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام بوده باشد. (22)

    پاسخ :

    چنانچه با دلیل و برهان قطعی فاسق بودن و حتی منافق بودن برخی از صحابه ثابت شود، این شبهه ساقط خواهد شد.
    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پس می گوئیم:

    صحبه در لغت به معنای معاشرت است خواه کوتاه مدت باشد یا دراز مدت، خواه بیان دو نفر مسلمان باشد یا میان کافر و مسلمان. (اسد الغایه تالیف ابن اثیر، ج 1 ص 3).
    و تمام فرق اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که لفظ صحابه بر حسب اصطلاح تمام کسانی را که اسلام آورده اند یا تظاهر به اسلام کرده اند، شامل می گردد.
    بسیاری از اهل سنت تمام صحابه را با همین معنای وسیع عادل می دانند ولی دیگر فرق اسلامی این نظریه را قبول ندارند زیرا هیچ دلیلی بر عدالت تمام صحابه وجود ندارد بلکه در میان صحابه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همچون یاران تمام پیامبران و دیگر ملل و اقوام، افرادی صالح و شایسته و افرادی فاسق و تبهکار و حتی منافق وجود داشته است و در قرآن کریم به هر سه گروه اشاره شده است و حتی یکی از سوره های قرآن به نام منافقین نام گذاری شده است.
    بنابراین اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله به سه گروه (عادل، فاسق و منافق) تقسیم می شوند.
    و نظریه عدالت تمام صحابه صحت ندارد زیرا:
    اولاً: این نظریه بر خلاف قرآن کریم است و با برخی از آیات قرآن در تعارض است و از باب نمونه و مثال سه مورد از آن را یادآوری می کنیم:
    (مثال اول) خداوند متعال در (سوره صف آیه 7) می فرماید: و من اظلم ممن افتری علی الله الکذب و هو یدعی الی الاسلام و الله لا یهدی القوم الظالمین و چه کسی در جهان ستمگرتر از آن کس است که با وجود آنکه به سوی اسلام فراخوانده می شود، او بر خدا افترا و دروغ می بندد؟ و خدا هیچ قوم ستمگری را هدایت نخواهد کرد.
    این آیه درباره عبدالله بن ابی سرح نازل شده (که بعدها از طرف عثمان والی مصر گردید) او همان کسی است که بر خدا افترا بست و پیامبر خونش را هدر ساخت و فرمود کشتن او مباح است حتی اگر به پرده های کعبه چسبیده باشد.
    مولف سیره خلبیه (در باب فتح مکه) می نویسد: عثمان او را در روز فتح مکه نزد رسول خدا آورد و برایش طلب امان کرد رسول خدا مدتی سکوت کرد تا شاید در این فاصله کسی او را بکشد - چنانکه خود آن حضرت بعداً بیان فرمود - ولی کسی به این کار اقدام نکرد و پیامبر مصلحت دانست که به او امان دهد.
    (مثال دوم) خداوند متعال در سوره توبه (آیه های 75 - 77) می فرماید و منهم من عاهد الله لئن اتانا من فضله لنصدقن و لنکونن الصالحین فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلقوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون :
    و از آنان کسانی هستند که با خدا عهد کرده اند که اگر از کرم خویش با ما عطا کند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد پس چون از فضل خویش به آنان بخشید بدان بخل ورزیدند، و به حال اعراض رو بر تافتند در نتیجه به سزای آنکه با خدا خلف وعده کردند و از آن روی که دروغ می گفتند در دلهایشان تا روزی که او را دیدار می کنند - پیامدهای نفاق را باقی گذارد.
    این آیات اشاره به داستان ثعلبه است او از رسول خدا خواست تا از خداوند متعال بخواهد به او مالی عطا کند.
    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمود: وای بر تو ای ثعلبه مال اندکی که شکرش را به جا آوری، بهتر است از مال زیادی که طاقت شکرش را نداشته باشی.
    ثعلبه گفت: به خدائی که تو را مبعوث فرموده سوگند، اگر خدا به من مال و ثروتی عطا کند، حتماً حق هر صاحب حقی را به او خواهم پرداخت.
    آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله دعا کرد و خداوند به وی ثروت زیادی روزی فرمود و رفته رفته ثروتش بسیار شد و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله زکات اموالش را طلب کرد ثعلبه بخل ورزید و گفت زکات نوعی جزیه است و من مسلمانم و نباید جزیه بدهم و زکات مالش را نپرداخت.
    پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله ثعلبه زکات مالش را نزد ابوبکر فرستاد، لکن ابوبکر آن را نپذیرفت و در زمان عمر برای او فرستاد عمر نیز آن را نپذیرفت تا آنکه ثعلبه در زمان عثمان به هلاکت رسید. (23)
    (مثال سوم) خداوند متعال در سوره سجده آیه 18 می فرماید:
    افمن کان مومنا کمن فاسقا لا یستوون آیا کسی که مومن است همچون کسی که نافرمان است؟ یکسان نیستند.
    به اجماع مفسران و محدثان شیعه و اهل سنت مقصود از مومن در این آیه علی بن ابی طالب علیه السلام است و مراد از فاسق، ولید بن عقبه است (البته همین ولید فاسق از طرف عثمان والی کوفه شد و سپس از طرف معاویه و یزید والی مدینه گردید.) (24)
    آیا می شود عدالت تمام صحابه را پذیرا شویم و حال آنکه:
    در مثال اول بیان شده که عبدالله بن ابی سرح بر خدا افترا زده و قصد تحریف کتاب خدا را داشته و او از تمام خلق ستمکارتر است، و محال است که هدایت شود زیرا که خداوند گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد؟
    و در مثال دوم خداوند بر نفاق درونی ثعلبه حکم کرده و فرموده که او از دروغگویان است.
    و در مثال سوم بیان فرموده که ولید بن عقبه فاسق و اهل آتش است و برای او نجاتی از آتش جهنم نیست. او کسی است که در زمان استانداریش در کوفه نماز صبح را (در اثر مستی) چهار رکعت خواند و گفت اگر بخواهید بیشتر می خوانم، ولی در عین حال برخی از اهل سنت، معتقدند که این هر سه نفر (عبدالله بن ابی سرح، ثعلبه و ولید بن عقبه) چونکه از صحابه می باشند پس عادلند و تکذیب آنان جایز نیست، بلکه محکوم به پاکی و نزاهت بوده و اهل بهشتند و هیچ کدام داخل جهنم نخواهند رفت.
    آیا پذیرفتن حکم خدا سزاوارتر است یا تقلید کورکورانه و قول بدون ذلیل؟
    و ثانیاً: این نظریه بر خلاف سنت نبوی است و با برخی از احادیث در تعارض است از جمله:
    1 -) ذوالئدیه که از صحابه به ظاهر زاهد و عابد بود و مردم از کثرت عبادت او در شگفت بودند نمونه جالبی برای تعارض نظریه عدالت تمام صحابه یا سنت نبوی است زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره می فرمود: او مردی است که در چهره اش اثری از شیطان است.
    ابن حجر عسقلانی در لاصابه فی تمییز الصحابه ج 1 ص 439. نقل می کند که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوبکر را فرستاد تا او را بکشد، ولی ابوبکر او را در حال نماز دید و او را نکشت و برگشت. سپس آن حضرت عمر را فرستاد تا او را بکشد و او هم نافرمانی کرد و او را نکشت، سپس علی بن ابی طالب علیه السلام را فرستاد، لکن علی علیه السلام او را نیافت چون از مسجد بیرون رفته بود آیا مگر می شود رسول خدا صلی الله علیه و آله بفرماید در چهره یک (صحابی عادل) اثری از شیطان است و دستور دهد که او را به قتل رسانند؟
    البته همین ذوالئدیه از دشمنان سرسخت علی بن ابی طالب علیه السلام بود و رهبر خوارج گشت و در جنگ نهروان کشته شد (به همان گونه ای که قبلاً رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام خبر داده بود).
    2 -) احمد بن شعیب نسائی در خصائص امیر المومنین علی بن ابی طالب - کرم الله وجهه - ص 238 (باب 59 حدیث 179) از ابو سعید روایت کرده که گفت ما نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودیم و آن حضرت غنائمی را تقسیم می کرد، در این حال ذوالخویصره که مردی از بنی تمیم بود وارد شد و گفت: یا رسول الله به عدالت رفتار کن! آن حضرت فرمود: اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسی به عدالت رفتار می کند؟ اگر من عدالت نکنم بد عمل کرده ام و زیانکار خواهم بود عمر اجازه خواست او را بکشد، پیامبر اجازه نداد، و فرمود: او یارانی دارد که نماز و روزه آنان بگونه ایست که شما نماز و روزه خود را در مقابل آنان ناچیز می دانید، اینان قرآن می خوانند ولی از حنجره و گلویشان تجاوز نمی کند. از اسلام خارج می شوند همان طوری که تیر از بدن شکار خارج شود و هیچگونه آلایش پیدا نکند و اگر تیر انداز به نوک و سرتاسر تیر خود نگاه کند چیزی بر آن نبیند، نشانه آنان مرد سیاه چهره ای است که یکی از بازوانش همانند پستان زنان و یا قطعه گوشتی در حرکت است (همان ذوالئدیه) اینان بر بهترین مردم خروج می کنند.
    ابو سعید گوید: شهادت می دهم که این حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم و همچنین شهادت می دهم که علی بن ابی طالب علیه السلام با آنان جنگ نمود و من همراه او بودم (بعد از پایان جنگ) آن حضرت دستور داد در جمع کشته شدگان آن مرد را پیدا کنند، او را پیدا کردند و آوردند، من نگاه کردم او را به همان گونه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله توصیف کرده بود یافتم.
    (مثال سوم) در سیره ابن هشام (ج 3 ص 235) آمده است که گروهی از صحابه در خانه ای گرد آمده بودند و مردم را از رسول خدا صلی الله علیه و آله باز می داشتند، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور دادند که آن خانه را به آتش کشیدند.
    (مثال چهارم) متقی هندی در کنز العمال گوید: حکم بن عاص بن امیه عموی عثمان بن عفان و پدر مروان بن الحکم کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را و آنکه در صلب او بود لعن کرد و فرمود:
    وای بر امت من از کسانی که در صلب حکم بن عاص می باشند.
    و در حدیث ام المومنین عائشه آمده است که به مروان گفت:
    گواهی می دهم که رسول خدا پدرت تو را که در صلب او بودی لعنت کرد.
    حکم بن عاص را رسول خدا از مدینه منوره به مرج در نزدیکی طایف تبعید کرد و ورود او را به مدینه تحریم فرمود.
    عثمان بن عفان بعد از رحلت رسول خدا نزد ابوبکر برای عمویش حکم بن عاص شفاعت کرد تا اجازه دهد به مدینه برگردد، لکن او نپذیرفت، پس از او نزد عمر شفاعت کرد، او نیز نپذیرفت ولی چون عثمان خودش بر اریکه قدرت نشست و به خلافت رسید، عمویش حکم بن عاص را با عزت و احترام - بر خلاف فرمان پیامبر و سیره شیخین - به مدینه آورد، یکصد هزار درهم نیز به او بخشید و فرزندش مروان را مشاور خود قرار داد سرانجام همین مروان با عملکرد خود اسباب کشته شدن خلیفه را فراهم ساخت، مردم به مروان لقب خیط باطل یعنی نخ باطل داده بودند و همین مروان بعدها به عنوان خلیفه مسلمین در شام قدرت را در دست گرفت.
    (مثال پنجم) در سیره ابن هشام آمده است دوازده نفر از صحابه که منافق بودند برای تفرقه در میان مسلمانان مسجد ضرار را ساختند، و گفتند که این مسجد را برای رضا و خشنودی خدا ساخته ایم، و به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن مرکز توطئه علیه السلام و مسلمین تخریب شد.
    موارد گذشته که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کردیم و دهها مثال دیگر به خوبی بر (نظریه عدالت در تمام صحابه) خط بطلان می کشد زیرا قطعاً کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور قتل آنان را صادر می فرماید و یا خانه آنها را بر سرشان تخریب و آتش می زند عادل نیستند و همچنین کسانی که به گواهی قرآن کریم مسجد ضرار را می سازند و قصد ایجاد تفرقه میان مسلمانان را دارند با اینکه منافق می باشند چگونه می توان گفت عادلند عدالت آنان با سنت نبوی مخالف است.
    حال کدام یک را باید پذیرفت سنت پیامبر صلی الله علیه و آله یا تقلید کورکورانه مقلدین.
    خلاصه: با توجه به آنچه گذشت و ثبوت بطلان نظریه عدالت تمام صحابه شبهه گذشته بر نهج البلاغه نیز ساقط می شود زیرا چه مانعی دارد که امیر المومنین علیه السلام بنا به دلایلی از برخی صحابه پیامبر انتقاد کند و از عملکرد آنان ناراضی باشد.
    و در عین حال آن حضرت از صحابه باوفای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تجلیل شایانی کرده و عالی ترین توصیف را برای آنان ذکر نموده است.
    آنجا که می فرماید: لقد رایت اصحاب محمد صلی الله علیه و آله فما اری احدا یشبههم ... (25) همانا یاران محمد صلی الله علیه و آله را بگونه ای دیدم که هیچ کس را همانند آن نمی نگرم، آنها صبح می کردند، در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبار آلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند، و پیشانی و صورت خود را - به نوبت - در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند، (گاهی پیشانی و گاهی رخسار خود را روی خاک می نهادند) از یاد معاد چنان مضطرب و ناآرام بودند که گویا بر آتش ایستاده اند پیشانی آنان از طول سجده مانند زانوی بزان پینه بسته بود، اگر نام خدا بود، می شد چنان می گریستند که گریبانهای آنان تر می شد، و همچون درخت در روز تندباد می لرزیدند از کیفری که از آن بیم داشتند، و پاداشی که به آن امیدوار بودند.
    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شبهه دوم:

    طولانی بودن برخی از خطبه ها و نامه های نهج البلاغه مانند خطبه اشباح و خطبه قاصعه و عهدنامه مالک اشتر و ... و چونکه چنین سخنرانیها و نامه نگاریهای طولانی در صدر اسلام موسوم نبوده بنابراین در انتساب آن به امیر المومنین علیه السلام تشکیک می شود. (26)

    پاسخ:

    طولانی بودن سخنرانی و یا کوتاه بودن آن و همچنین همیشه یکنواخت صحبت کردن، چیزی نیست که نیاز به حدیث و دستورالعمل داشته باشد، و در صدر اسلام سخنرانان همه رقم سخن می گفتند برخی بیشتر طولانی و کمتر کوتاه و برخی بر عکس آن و این شخص سخنران بوده که بر اطاله سخن یا کوتاه سخن گفتن بر حسب شرایط تصمیم می گرفته است.
    و حتی خود کسانی که این شبهه را مطرح کرده اند به این حقیقت معترفند که هیچ دلیلی بر نفی خطبه های طولانی ندارند، و می گویند:
    ما هیچ وقت نمی گوئیم که طولانی بودن خطبه به این اندازه از نظر عقلی ممنوع است ...
    بلکه جاحظ در (البیان و التبیین ج 1 ص 50) می گوید: روایت کرده اند که قیس بن خارجه بن سنان روزی از صبح تا شب خطبه خواند و هیچ یک از سخنانش تکراری نبود نه در لفظ و نه در معنی.
    زکی مبارک در النثر الفنی جلد 1 ص 59 می گوید: سحبان وائل (27) همان سخنرانی که طولانی بودن سخنرانیهایش معروف بوده و گاهی نصف روز سخنرانی می کرده و در عین حال خطبه های کوتاهی نیز از او نقل شده است.
    بنابراین خطیبان - در صدر اسلام و پس از آن تا زمان حاضر - طبق فطرت و بر اساس شرایط زمانی و مکانی بر اطاله سخن یا کوتاهی آن تصمیم می گرفتند.
    خطبه ها و نامه های علی بن ابی طالب علیه السلام نیز همین گونه بوده است گاهی همچون عهدنامه مالک اشتر در اثر شرایط حاکم بر مصر مصلحت بر اطاله سخن است و گاهی شرایط اقتضا می کند که کوتاه سخن گوید.
    و جاحظ می گوید: عمر اهل خطبه های طولانی نبود، و صاحب خطبه های طولانی علی بن ابی طالب است پس این شبهه و اشکال نیز نادرست است.
    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شبهه سوم:

    نهج البلاغه دارای سجع و قافیه خاصی است و مشتمل بر تقسیمات عددی است نظیر الاستغفار علی سنه معان (استغفار بر شش معنی است) و همچنین الایمان علی اربع دعائم ... ایمان بر چهار پایه استوار است، و مانند آن و کسی در صدر اسلام با آن آشنائی نداشته و پس از سپری شدن دوران جاهلیت و شکوفائی ادبیات عربی جدید در دوران عباسی و شهرت آن میان مردم سید رضی کتاب نهج البلاغه را بر این منوال تالیف کرده است.(28)




    پاسخ:

    یا سجع و قافیه سخن گفتن اگر طبیعی و بدون تکلف باشد و روان و سلیس بوده و بر مستمع گران نباید دلیل بر فصاحت و بلاغت و از محسنات کلام به شمار می آید و اگر با سجع و قافیه سخن گفتن عیب و نقص کلام می بود پس چرا قرآن کریم و احادیث نبوی و کلمات بسیاری از فصیحان و بلیغان عرب مشتمل بر آن است.
    در قرآن کریم، برخی از سوره ها دارای آهنگ و وزن عجیبی است نظیر سوره والشمس و الذاریات، و الطور، و النجم و ...
    و همچنین بسیاری از سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله دارای سجع و قیافه خاصی است.
    نظیر فرموده آن حضرت: الا ادلکم علی خیر اخلاق الدنیا و الاخره؟ تصل من قطعک و تعلی من حرمک و تعفو عمن ظلمک (تحف العقول ص 45).
    و نیز فرموده: افشوا السلام و اطعموا الطعام وصلوا الارحام و صلوا بالیل و الناس نیام .
    و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرموده: قیس بن ساعد الایادی گفته است:
    ایها الناس اسمعوا وعوا من عاش مات، و من مات فات، و کل ما هو آت آت لیل داج زنهار ساج و سماء ذات ابراج ... .
    بنابراین با سجع و قافیه بودن نهج البلاغه دلیل قوت اسناد آن است و نه دلیل ضعف آن.
    و همچنین وجود تقسیمهای عددی در نهج البلاغه موجب هیچ اشکالی نیست زیرا در صدر اسلام اینگونه تقسیمها در سخنان فصیحان و بلیغان متعارف بوده و بسیاری از احادیث نبوی نظیر آن نقل شده است از آن جمله:
    در ارشاد القلوب دیلمی ص 233، آمده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده: سنه اشیاء حسنه ولکتها من سنه احسن، العدل حسن و هو من الامراء احسن و الصبر حسن و هو من الفقراء احسن ... شش چیز خوب است ولی آنها از شش گروه بهتر است:
    عدالت خوب است و آن از حاکمان بهتر است و صبر خوب است و آن از مستمندان بهتر است، و پرهیزگاری خوب است و آن از دانشمندان بهتر است و سخاوتمندی خوب است و آن از ثروتمندان بهتر است، و توبه خوب است و آن از جوانان بهتر است، و حیا (عفت) خوب است و آن از زنان خوبتر است.
    و در حدیث دیگری آمده است: معشر المسلمین ایاکم و الزنا فقیه ست خصال ... .
    ای مسلمانان از زنا بپرهیزید همانا در آن شش خصلت است، سه خصلت آن در دنیا و سه خصلت در آخرت در آخرت، اما آنچه در دنیا است:
    1 - آبرو را می ریزد 2 - فقر می آورد (موجب تهیدستی می شود) 3 - عمر را کوتاه می کند و اما آنچه در آخرت است:
    1 - موجب خشم و غضب الهی است. 2 - باعث سختگیری در حساب روز قیامت است. 3 - عذاب آتش ابدی را در پی دارد.
    در تحف العقول نیز حدیثی را می خوانیم که در بیان بیست و چهار خصلت آمده که در آن برای هر خصلت چندین ویژگی و علامت ذکر شده است.
    در احادیث بسیار دیگری اینگونه تقسیمهای عددی آمده است کسانی که طالب آنها می باشند به کتاب الخصال تالیف شیخ صدوق رحمه الله و المواعظ المددیه مراجعه کنند.
    لازم به ذکر است آنچه از این قبیل تقسیمها در نهج البلاغه آمده دارای سند معتبر و متواتر است، بنابراین، این شبهه نیز ناتمام است.
    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شبهه چهارم:

    در نهج البلاغه سخن از - وصایت و وصیت - و وصی بودن علی بن ابی طالب علیه السلام آمده است و این گونه واژه ها تنها در سخنان سید رضی است و قبل از او به کار نمی رفته و این خود دلیل آن است که نهج البلاغه به علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت داده شده است و از سخنان او نمی باشد. (29)

    پاسخ:

    موضوع وصیت کردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وصی بودن امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام مشهوری است میان مردم قبل از زمان سید رضی رحمه الله و پس از آن زمان.
    و در اغلب کتب تفسیر و حدیث و تاریخ و کلام و شعر از آن نام برده شده است و موضوعی نیست که بر کسی پوشیده باشد.
    علامه امینی قدس سره در یازده جلد کتاب الغدیر شعراء را از زمان خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا این زمان گردآوری کرده و حدیث غدیر متواتر میان شیعه و اهل سنت - و مورد قبول تمام مسلمانان - یکی از قوی ترین ادله وصی بودن علی علیه السلام است.
    اگر در اسلام بر هر مسلمان لازم است، نسبت به مال و ثروت و دیون خود وصیت کند و وصی تعیین نماید - تا آنجا که در صحیح بخاری (ج 3 ص 2) و صحیم مسلم (ج 4 ص 10) آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مسلمانی - اگر ثروتی داشته باشد - حق ندارد دو شب بر او بگذرد مگر آنکه وصیتش را نوشته و نزدش باشد.
    و در صحیح مسلم افزود: ابن عمر گفت: از آن زمانی که این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم شبی بر من نگذشت مگر آنکه وصیتم نزدم بود.
    - پس چرا وصیت را نسبت به خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و شریعت ماندگار اسلام و آنچه موجب تامین سعادت دنیا و آخرت مسلمانان است انکار کنیم بویژه آنکه مردم قدرت تشخیص و انتخاب آن فرد صالح و شایسته ی جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و زعامت مسلمین را ندارند. پس بناچار باید رسول الله صلی الله علیه و آله با انتخاب خدای متعال که علام الغیوب است جانشین و خلیفه پس از خود را تعیین کند و امامانی (همچون خود پیامبر اسلام) معصوم از هرگونه گناه و خط تا روز قیامت پرچمداران اسلام و مفسران قرآن و مبینان احکام الهی و شریعت آسمانی بوده باشند.
    آیا معقول است گفته شود ابوبکر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مصالح امت اسلامی آگاه تر بوده لذا وصیت کرد که عمر پس از او خلیفه مسلمانان باشد؟
    آیا ممکن است بگوئیم عائشه ام المومنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به مصالح مسلمانان دلسوزتر بوده لذا به عبدالله بن عمر می گوید: فرزندم سلام مرا به پدرت برسان و به او بگو امت محمد را بدون سرپرست نگذارد و کسی را به جانشینی خود تعیین کند چونکه من می ترسم اگر آنها را به حال خود رها سازد، دچار فتنه و آشوب شوند.
    الامامه و السباسه تالیف این قتیبه دینوری، ج 1 ص 22.
    آیا عبدالله بن عمر مثل ترک جانشین را بهتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله می داند. ابن سعد در (طبقات ج 3 ص 249) از عبدالله بن عمر نقل می کند که به پدرش گفت: کسی را به جانشینی خود تعیین کن، عمر گفت: چه کسی را خلیفه خود بگردانیم؟ عبدالله گفت: تلاش کن کسی را پیدا کنی تو که خدای آنها نیستی؟ آیا این چنین نیست که اگر تو سرپرست زمینهای کشاورزی خود را فرا خوانی، آیا دوست نداری کسی را به جانشینی خود بگمارد تا زمانی که به آنجا بازگردد؟ لذا عمر تصمیم گرفت شورای شش نفری جهت انتخاب رهبر تشکیل دهد.
    آیا معاویه بن ابی سفیان ترس آن را دارد که امت محمد را همچون گوسفندان بدون شبان رها کند، و لذا به جانشینی یزید وصیت می کند؟ ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به آینده امت خود بی تفاوت بود و این ترس را نداشت؟ تاریخ طبری، ج 6، ص 170.
    آیا ممکن است، رسول خدا صلی الله علیه و آله اسلام نوپا و امت مسلمان را رها ساخته باشد و آنان را همچون گوسفندان بودن شبان به حال خود واگذاشته باشد؟ هرگز بلکه او به فرمان خدا وصیت کرده و جانشین خود را تعیین نموده.
    خداوند متعال به رسولش می فرماید:
    و ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته ... .
    ای پیامبر آنچه از جانب پروردگار به سوی تو نازل شده ابلاغ کن و اگر نکنی پیامش را نرسانده ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می دارد ... (30)
    اگر بخواهیم در اینجا احادیثی را که در مورد وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام آمده است ذکر کنیم و در این باره به تفصیل سخن گوئیم دهها جلد کتاب خواهد شد ولی به عنوان نمونه به ذکر یک حدیث و به قطره ای از دریا اکتفا می کنیم:
    ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 3 ص 47 به نقل از کتاب الولایه تالیف محمد بن جریر طبری روایت می کند که سلمان فارسی گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم یا رسول الله هیچ پیامبری نبوده جز آنکه وصی و جانشین داشته، پس وصی و جانشین شما کیست؟ فرمود: وصی و خلیفه من و بهترین کسی که من پس از خود به جا می گذارم آنکه دیون مرا می پردازد و به وعده های من عمل می کند (اگر به کسی وعده داده ام که به او چیزی را بدهم او آن را خواهد داد) علی بن ابی طالب است.
    محقق ارجمند جناب آقای سید عبدالزهراء حسینی خطیب در کتاب ارزشمند مصادر نهج البلاغه و اسنانیده (ج 1 ص 142 - 162) بیش از هفتاد حدیث از کتابهای اهل سنت نقل کرده که در آن لفظ وصی و وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام آمده است:
    و همچنین علامه امینی قدس سره در کتاب معتبر الغدیر نام دهها کتاب را که تالیف برخی از آنها پیش از تولد سید رضی رحمه الله بود، از قرن اول هجری تاکنون به نام الوصیه و الولایه تالیف شده ذکر نموده است.
    آیا بعد از این همه احادیث اشعار و کتابهایی که قبل از زمان سید رضی رحمه الله و پس از آن پیرامون وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است هیچ عاقلی به خود اجازه می دهد که چنین شبهه ای را مطرح کند و بگوید: نهج البلاغه سخنان سید رضی است چونکه او اول کسی است که از وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله به علی بن ابی طالب علیه السلام سخن گفت. (31) بنابراین این شبهه نیز ناتمام است.
    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شبهه پنجم

    در نهج البلاغه با دقت تمام اوصاف طاووس، مورچه، خفاش و ... بیان شده و اصطلاحات فلسفی همچون (این) و (کیف) و مانند آن به کار رفته و علما و ادبا و شعرای صدر اسلام از این معانی دقیق و اصطلاحات جدید چیزی نمی دانستند و مسلمانان پس از ترجمه کتابهای حکمت و داستانهای یونان و فارس - در دوران عباسی - آنها را آموختند و اینگونه خطبه ها به زمان سید رضی رحمه الله بیشتر متناسب است تا زمان امیر المومنین علیه السلام. (32)

    پاسخ:

    کسانی که این شبهه را مطرح کرده اند هیچ دلیل علمی بر آن ندارند آیا می توان گفت که دقت تخیل و زیبائی توصیف منحصر به این قوم و یا آن قوم است؟ آیا اشعار عرب جاهلی و صدر اسلام مملو از اینگونه دقتها و تخیلات نیست؟ آیا کسی که از کودکی ملازم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و در هر زمان و هر مکانی هر آیه ای که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل می شد آن را به خوبی فرا می گرفته و تفسیر آن را از آن حضرت می آموخته و کلمات حکیمانه پیامبر را می شنیده، بر دیگران برتری ندارد؟ آیا کسی که همه روزه سحرگاهان یک ساعت اختصاصی داشته که رسول خدا صلی الله علیه و آله اسرار الهی را به او می آموخته، همانند دیگران است؟ (33)
    البته ممکن است گفته شود ما می پذیریم که خطبا و شعرای جاهلیت و صدر اسلام در اثر ذوق سرشار توان توصیف اسب و شتر و حتی مورچه و ملخ را داشتند، ولی از کجا می توانستند طاووس را توصیف کنند، یا اینکه در مدینه طاووسی وجود نداشت و چگونه امیر المومنین علیه السلام در خطبه 165 در توصیف طاووس و کیفیت جفت گیری آن می فرماید: احیلک من ذلک علی معاینه ... من تو را از چیزی که بالعیان دیده ام خبر می دهم و بر شنیده ها حواله نمی دهم.
    ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ص 270 در پاسخ به این اشکال می گوید: اگر چه در مدینه طاووس نبوده، ولی در کوفه که پایتخت اسلام شده بود و از تمام نقاط جهان همه چیز به آنجا آورده می شد، چرا در آنجا طاووس نباشد، و با بودن یک جفت نر و ماده مشاهده جفت گیری آنها کار دشواری نیست.
    با که همچنانکه که خداوند متعال به اولین پیامبر آدم ابوالبشر اسماء و خواص اشیاء را آموخت به آخرین پیامبر نیز حقائق امور و علوم اولین و آخرین را تعلیم داد و آن حضرت آنها را به وصی خود منتقل ساخت و او را به عنوان دروازه شهر علم خویش به مردم معرفی کرد و فرمود انا مدینه العلم و علی بابها بنابراین هیچ مانعی ندارد که امیر المومنین علی علیه السلام از چیزهایی همچون کسی که با چشم خود دید، خبر دهد و از آن به تفصیل سخن گوید در حالی که دیگران هیچ اطلاعی از آن ندارند.
    بنابراین، این شبهه نیز ناتمام است
    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شبهه ششم:

    برخی از خطبه های نهج البلاغه مشتمل بر اخبار گذشتگان و امم سابقه است و همچنین مشتمل بر پیش گوئی و خبر از اتفاقات آینده است نظیر (تسلط حجاج بر کوفه و احداث شهر بغداد و هجوم چنگیز خان و تسلط تاتار و مغولها بر شهر بغداد و ...) و از شخصیتی همچون علی بن ابی طالب علیه السلام بعید به نظر می آید که ادعای علم غیب کند چونکه علم غیب مخصوص خدا است چنانچه در قرآن کریم می فرماید و عنده مفاتح الغیب لا بعلمها الا هو ... (سوره انعام، آیه 59) نزد او است کلیدهای غیب و جز او هیچ کس به آنها آگاهی ندارد. و احتمالاً این خبرها (اخبار الملاحم) را پس از وقوع سید رضی و یا دیگری به نهج البلاغه اضافه کرده است و به امیر المومنین علیه السلام نسبت داده شده است.

    پاسخ:

    (اولاً): با توجه به آنچه در پاسخ از شبهه پنجم گفته شد بدون شک امیر المومنین علیه السلام از مسائل پنهان گذشته و اتفاقات آینده اطلاع دقیق و صحیح داشته است، آن هم نه از روی نتیجه گیری از مقدمات و علل ظاهری بلکه در اثر آموزشهای ربانی و بهره گیری از علوم نبوی که علمه شدید القوی و برای مردم بر حسب اقتضای مصلحت گوشه ای از آن علوم را بیان می کرد و قضاوتهای محیر العقول آن حضرت نمونه ای از آن است.
    علامه امینی قدس سره در (الغدیر ج 5 ص 52 - 59) بهترین پاسخ را به این شبهه داده است که ما در اینجا خلاصه ای از آن را نقل می نمائیم:
    علم به غیب و آنچه در پس بوده است و دانستن اتفاقات گذشته و آینده برای تمام انسانها همچون علم به شهود امکان پذیر است. مشروط به اینکه آن را از عالمی که خداوند متعال به او حقائق را آموخته اقتباس نمایند و هیچگونه مانعی در آن نیست.
    آیا مگر آنچه را که مومنین به آن اعتقاد دارند از قبیل: ایمان به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و پیامبران الهی و روز قیامت و بهشت و دوزخ و زندگانی پس از مرگ و لقاء پروردگار و محاسبه در روز رستاخیز و ثواب و عقاب و حور و قصور و تمام اینها از مصادیق ایمان و علم به غیب نیست؟ بلکه خداوند در وصف متقین می فرماید ... الذین یومنون بالغیب ... . (34)
    و نیز فرموده: جنات عدن التی وعد الرحمن عباده بالغیب . (35)
    البته از آنجا که مقام نبوت و منصب رسالت الهی اقتضا دارد که شخص نبی بیش از دیگران از ماجراهای گذشته و اتفاقات آینده آگاه باشد خداوند انبیاء و اولیاء خاصش را از اسرار بیشتری آگاه می سازد لذا می فرماید: و کلاً نقص علیک من انباء الرسل ما نبئت به فوادک ... : (36) و هر یک از سرگذشتهای پیامبران خود را که بر تو حکایت می کنیم چیزی است که دلت را بدان استوار می گردانیم ... و از این رو داستانهای پیامبران گذشته را برای پیامبرش بازگو کرده و پس از بیان داستان مریم در سوره آل عمران آیه 44 و داستان برادران یوسف در سوره یوسف آیه 103 می فرماید ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک این ماجرا از خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم و همچنین پس از نقل داستان نوح در سوره هود آیه 49 می فرماید: تلک من انباء الغیب نوحیه الیک این از خبرهای غیب است که به تو وحی می کنیم.
    بدیهی است که خداوند متعال اینگونه علم غیب را فقط به انبیاء و اولیاء خاصش عنایت می فرماید و دو آیه شریفه (26 و 27 سوره جن) گواه این مدعا است عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول ... دانای نهان غیب است، و کسی را بر غیب خود آگاه نمی کند مگر رسولانی که مورد رضایت او هستند.
    و همچنین در سوره بقره، آیه 255 می فرماید: ... یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون بشی ء و من علیه ... :
    خدا آنچه در پیش روی آنان و آنچه در پشت سرشان است می داند، و به چیزی از علم او، جز به آنچه بخواهد احاطه نمی یابند ....
    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نتیجه:

    گرچه آیه شریف و عنده مفاتح الغیب که در بیان اصل شبهه به آن استدلال شده است دلالت دارد که علم غیب مخصوص خدا است و کسی از آن اطلاعی ندارد، ولی در آیات دیگر قرآن برگزیدگان خدا و کسانی که مشیت الهی به آگاهی آنان به علم غیب تعلق گرفته استثنا شده اند. بنابراین (انبیاء اولیاء و مومنین) به گواهی قرآن کریم دارای علم غیب می باشند ولی بهره انبیاء و اولیاء بیش از سایر مومنین است.
    و در عین حال علم غیب آنان دارای چند ویژگی است:
    1 - به هر اندازه ای که باشد باز هم به لحاظ (کمی و کیفی) محدود به حدود خاصی است.
    2 - اکتسابی و عارضی است و ذاتی نیست.
    3 - مسبوق به عدم است و ازلی نیست، و دارای انتها است، و سرمدی نمی باشد. (دارای ابتدا و انتها است و ازلی و سرمدی نیست).
    4 - نشات گرفته از فیض خود الهی است و مطابق واقع و حقیقت است.
    البته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وارثان علمش (ائمه معصومین علیهم السلام) در عمل کردن بر طبق آنچه را که می دانند و حتی آگاه ساختن دیگران به بخشی از آن نیاز به دستور خدای متعال دارند و هر یک از این سه مرحله (1- علم به غیبت، 2 - عمل بر طبق آن، 3- اعلام به دیگران) جدای از هم می باشد و علم به غیبت هیچگاه مستلزم عمل بر طبق آن نیست و همچنین اعلام تمام یا بخشی از آن به مردم هیچ ضرورتی ندارد و منوط به تشخیص مصلحت است.
    لازم به ذکر است چونکه مسأله علم غیبت داشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیه السلام یکی از مسائل اعتقادی بسیار مهم است لذا نیاز به توضیح بیشتری دارد پس می گوئیم:
    کسی از همه چیز با خبر است که در هر زمان و هر مکان حاضر و ناظر باشد و بر تمام اشیاء احاطه کامل داشته باشد و او تنها ذات پاک خداوند متعال است، او است که استقلالا و به صورت نامحدود از آنچه بوده و خواهد بود آگاه است.
    اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعاً نمی تواند از همه چیز باخبر باشد خداوند در سوره نمل آیه 65 می فرماید: فان لا یعلم من فی السماوات و الارض الغیب الا الله و ما یشعرون ایان یبعثون ای پیامبر بگو کسانی که در آسمانها و زمین هستند از غیب آگاهی ندارند جز خدا، و نمی دانند چه هنگام برانگیخته خواهند شد.
    ولی این منافات ندارد که خدا بخشی از علم غیب را - که مصلحت می داند و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است در اختیار آنان بگذارد، و این علم غیب مستقل و بالذات نیست بلکه علم غیب بالعوض است یعنی یادگیری و تعلم از علام الغیوب آیاتی از قرآن نیز بر این معنی دلالت دارد که قبلاً به آنها اشاره شد الا من ارتضی من رسول کسی علم غیب ندارد جز رسولانی که مورد رضایت او هستند.
    جالب اینکه اصل این شبهه و اشکال بر علم غیب داشتن علی بن ابی طالب علیه السلام و پاسخ آن ذیل خطبه 128 (37) در نهج البلاغه آمده است.
    امیر المومنین علیه السلام در سال 36 هجری پس از پایان یافتن جنگ جمل در شهر بصره به احنف بن قیس (38) فرمود: یا احنف کانی بن وقد سار بالجیش ... ای احنف گویا من او را می بینم که با لشکری بدون غبار و بی سر و صدا به شهر بصره حمله ور می شود و نسبت به حوادث و وقایع مهم آینده و کشتار و خونریزی های فراوانی که بعدها در شهر بصره توسط صاحب الزنج و ترکهای مغول اتفاق خواهد افتاد خبر می دهد.
    در این میان یکی از اصحاب که این پیشگوئیها را شنید گفت: ای امیر مومنان از غیب سخن می گوئی؟ و به علم غیب آشنائی؟
    امام علیه السلام خندید و به آن مرد که از طایفه بنی کلب بود فرمود: ای برادر کلبی این علم غیب نیست این فراگرفته ای است از عالمی یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علم غیب تنها علم قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است: ان الله عنده علم الساعه و ینزل العبد و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بای ارض تموت ان الله علیم خبیر (39) در حقیقت خدا است که علم به قیامت نزد او است و یاران را فرو می فرستد و آنچه را که در رحمها است می داند، و چه کسی نمی داند فردا چه به دست می آورد و کسی نمی داند در کدامین سرزمین می میرد، در حقیقت خدا است که دانای آگاه است.
    سپس فرمود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار داد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا، سخاوتمند است یا بخیل، سعادتمند، (نیک بخت) است یا شقی (بدبخت) و چه کسی آتش گیره جهنم است و چه کسی در بهشت همراه پیامبران؟.
    این است که علم غیبی که جز خدا کسی ذاتاً آن را نمی داند و غیر از آن علمی است که خداوند به پیامبرش تعلیم کرده و او به من آموخته است (علم غیب اکتسابی) و برایم دعا نمود که سینه ام آن را فرا گیرد و دلم آن علم را در خود بپذیرد اعضای پیکرم را از آن مالامال سازد.
    خلاصه یک رهبری جهانی و همگانی آن هم در تمام زمینه های مادی و معنوی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است، نه تنها آگاهی از قوانین الهی بلکه آگاهی بر اسرار جهان هستی و ساختمان بشر و آنچه را انجام می دهند، و ذخیره می سازند و برخی از حوادث گذشته و آینده، این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار رسولان و اوصیاء آنان می گذارد، و اگر نگذارد رهبری آنان ناقص خواهد بود.
    (ثانیاً) اگر علم غیب مخصوص خدا است، و محال است دیگران دارای علم غیب باشند پس چگونه در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده که برخی از پیامبران الهی دارای علم غیب بوده اند از آن جمله:
    عیسی بن مریم علیه السلام به پیروانش می گفت: و انبوکم بما تاکلون و ما تدخرون فی یوتکم ... : (40) من به شما از آنچه می خورید و آنچه در خانه هایتان ذخیره می سازید خبر می دهم.
    و همچنین عیسی بن مریم علیه السلام به امت خود از آینده خبر می داد و می گفت: و مبثرا بنی یاتی من بعدی اسمه احمد : (41) و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است بشارتگرم.
    مورد دیگر هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک راز را به یکی از همسرانش گفت و او آن راز را فاش کرد، آن حضرت به او خبر داد که آن راز را فاش ساخته است قالت من انباک هذا قال نبانی العلیم الخیر (سوره مریم آیه 3) آن زن گفت چه کسی این را به تو خبر داده؟ گفت: مرا آن دانای آگاه به دقایق امور خبر داده است.
    از آنچه گذشت به خوبی روشن شد که خداوند متعال در صورت مصلحت برخی از انسانها (انبیاء و اوصیا) را بر علم غیب مطلع می سازد، و این شبهه نیز ناتمام است و در پیشگوئیهای موجود در نهج البلاغه اخبار الملاحم هیچگونه اشکال عقلی و یا شرعی وجود ندارد، بلکه موافق عقل و صریح آیات قرآن است، و دلیل ژرفائی علم و دانش دروازه علم رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
    جهت تکمیل بحث در اینجا به یکی از آیات قرآن و چند حدیث اشاره می نمائیم: در قرآن کریم تاکید شده که هر کاری را انسان انجام می دهد گذشته از اینکه در مشهد و محضر خدا است و او به همه چیز احاطه دارد و شاهد و ناظر بر اعمال ما است، رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام نیز از تمامی اعمال ما آگاه می شوند، خداوند متعال در (سوره توبه آیه 105) می فرماید:
    و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المومنون (ای رسول ما) بگو عمل کنید که به زودی خدا و پیامبر او و مومنان (خالص ائمه معصوم علیهم السلام) کردار شما را خواهند دید.
    مرحوم کلینی از یعقوب بن شعیب روایت می کنند که گفت: از امام صادق علیه السلام پرسیدم مقصود از والمومنون در این آیه کیانند؟ فرمود: هم الائمه (اصول کافی ج 1 ص 219) حدیث 2 یعنی مقصود، ائمه معصوم می باشند.
    مرحوم مجلسی نیز روایت کرده مردی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد دو روز است که غذا نخورده ام آن حضرت فرمود: برو به بازار چون روز دیگر شد آن مرد گفت یا رسول الله دیروز رفتم به بازار، او به بازار رفت دید کاروانی آمده و همراه خود کالا آورده است از آن کالا خرید و با یک دینار سود آن را فروخت دینار را گرفت و به خانه بازگشت روز دیگر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: در بازار چیزی نیافتم.
    سود کردی، عرض کرد: آری!
    حضرت فرمود: پس چرا دروغ گفتی، گفت: گواهی می دهم که تو صادقی و منظورم از خلاف واقع گفتن این بود که بدانم آیا شما از کارهای مردم آگاهی دارید یا خیر؟ و یقین من به پیامبری شما زیاده گردد، سپس حضرت فرمود: هر کس از مردم بی نیازی کند و از آنها چیزی نخواهد خداوند او را بی نیاز می سازد، و هر کس بر خود در سوالی را بگشاید و از مردم چیزی بخواهد خدا بر او هفتاد در فقر و مستمندی را می گشاید که هیچ چیز آن را برطرف نمی کند، از آن پس تمام مردم به دنبال کار و کوشش رفتند و دیگر در مدینه سائلی دیده نشد. (بحار الانوار: ج 18 ص 114)
    مرحوم مجلسی روایت دیگری را از ابو الصباح کنانی نقل کرده که گفت: روزی به خانه امام باقر علیه السلام رفتم در خانه را کوبیدم، کنیزی که نوجوان و سینه برجسته ای داشت در را باز کرد، دستم را بر روی سینه اش گذاشتم و گفتم از آقایت برایم اجازه ملاقات بگیر، ناگهان امام باقر علیه السلام از اندرون خانه فریاد زد: ادخل لا ام لک داخل شو ای کاش بی مادر شوی من وارد شدم و عرض کردم به خدا سوگند من به قصد شهوترانی این کار را نکردم بلکه مقصودم تقویت و تکمیل یقینم بود (می خواستم ببینم آیا شما متوجه این کار می شوید یا نه؟ و بدین وسیله معرفتم بیشتر شود).
    حضرت فرمود: صداقت راست گفتی اگر گمان کنید که این دیوارها همچنان که مانع دید شما است، مانع دید ما نیز می باشد و ما توان دیدن پشت آنها را نداریم پس چه فرقی میان ما و شما است، و مبادا دیگر این کار را تکرار کنی (حتی اگر برای آزمایش و تکامل یافتن معرفتت باشد). (42)
    ابن ابی الحدید معتزلی در پاسخ از شبهه چگونگی خبر دادن امیر المومنین علیه السلام از حوادثی که بیش از شش قرن بعد اتفاق افتاده - نظیر هجوم تاتار به شهر بغداد - گوید: بدان آنچه را که امیر المومنین از غیب گفته در زمان ما اتفاق افتاده و ما آن را چشمان خود دیدیم، و مردم از صدر اسلام به انتظار آن بودند (چونکه امیر المومنین علیه السلام از آن خبر داده بود) تا اینکه قضا و قدر الهی آن را در عصر و زمان ما تحقق بخشید اینان قوم تاتار بودند که با هجوم چنگیز خان به سرزمینهای شرقی اسلام شروع شد و با سقوط بغداد و تصرف آن توسط هلاکو خان - در اوائل قرن هفتم هجری - خاتمه یافت. (43)
    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    September 2009
    شماره عضویت
    11032
    نوشته
    15,873
    صلوات
    500
    دلنوشته
    1
    تقدیم به روح پاک شهیدان
    تشکر
    1,237
    مورد تشکر
    1,766 در 1,063
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شبهه هفتم:

    در نهج البلاغه از دنیا بسیار مذمت شده و در بسیاری از خطبه ها و کلمات قصار آن، مردم به زهد و پارسائی و پشت کردن به لذتهای مادی و ترک دنیای فانی به همان شیوه ای دعوت شده اند که عیسی بن مریم علیه السلام پیروانش را به رهبانیت و ترک دنیا ترغیب می نمود و آنان را از اقبال و توجه به دنیا برحذر می داشت و حال آنکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: لا رهبانیه فی الاسلام یعنی در اسلام رهبانیت نیست و کسی حق ندارد به کلی ترک دنیا کند و گوشه عزلت انتخاب نماید و از اجتماع فاصله گیرد بنابراین نمی توان اینگونه سخنان را به علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت داد. (44)

    پاسخ:

    (اولاً): پستی و بی ارزشی دنیا چیزی نیست که بیان آن به یکی از شریعتهای الهی نظیر (شریعت عیسی) اختصاص داشته باشد بلکه در تمام شرایع انبیاء الهی امتها را از گرایش و اقبال به دنیا و لذتهای فانی و پشت کردن به آخرت و جهان ابدی برحذر داشته اند و بر این واقعیت که حب الدنیا راس کار خطیئه محبت و علاقه به دنیا سرچشمه و در راس تمام گناهان است - تاکید کرده اند.
    و در دین مبین اسلام (که کاملترین ادیان الهی است) نیز بر بی اعتباری دنیا و فناپذیری و بی ارزشی آن تاکید فراوانی شده است.
    و در بسیاری از آیات قرآن کریم و احادیث نبوی و روایات اهل بیت علیهم السلام و همچنین در نهج البلاغه با ذکر مثلهای جالبی این مطلب بیان شده است از جمله:
    1 - در قرآن کریم سوره حدید آیه 30 خداوند متعال می فرماید:
    اعلموا انما الحیاه الدنیا لعب و لهو و زینه و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد کمثل غیث اعجب الکفار نباته ثم یهیج فتراه مصفرا ثم یکون حطاما و فی الاخره عذاب شدید و مغفره من الله و رضوان و ما الحیاه الدنیا الا متاع الغرور :
    بدانید که زندگی دنیا در حقیقت، بازی و سرگرمی و آرایش فروشی شما به یکدیگر و فزون جویی در اموال و فرزندان است (مثل آنها) چون مثل بارانی است که کفار (کشاورزان) را رستنی آن (باران) به شگفتی اندازد سپس (آن کشت) خشک شود و آن را زرد بینی آنگاه خاشاک شود و در آخرت دنیا پرستان عذابی سخت است و (مومنان را) از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا جز کالای فریبنده نیست.
    2 - احادیث بسیاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بی ارزشی و بی اعتباری دنیا نقل شده است از جمله در وصایا و سفارشات آن حضرت به ابوذر می فرماید: یا اباذر والذی نفس محمد بیده لو ان الدنیا کانت تعدل عند الله جناح بعرضه او ذباب ما سقی الکافر منها شربه من ماء : (45)
    ای ابوذر سوگند به آن کسی که جان محمد به دست قدرت او است اگر دنیا به اندازه بال پشه یا مگسی ارزش داشت هر آینه خداوند حتی یک جرعه آب نصیب کافر نمی کرد ای ابوذر دنیا و آنچه در او است نفرین شده است، جز آنچه در راه رضای خدا به کار رود، و هیچ چیزی نزد خدا مبغوض تر از دنیا نیست.
    ای ابوذر خداوند تبارک و تعالی به برادرم عیسی وحی نمود که دنیا را دوست نداشته باش زیرا من آن را دوست ندارم، و آخرت را دوست داشته باش زیرا آن جای بازگشت و خانه همیشگی است .
    3 - در نهج البلاغه به همین شیوه از دنیا مذمت شده و بی ارزشی و بی اعتباری آن ضمن مثلهای جالبی تبیین گردیده است، فرموده:
    مثل الدنیا کمثل الحیه لین مسها، و السم النافع فی جوفها، یهوی الیها الغر الجاهل و یحذرها ذو اللب العاقل ؛ (46)
    مثل دنیا همچون مار است، پوست آن نرم و درونش زهر مرگبار است، فریفته نادان به آن عشق می ورزد (به آن می گراید) و خردمند دانا از آن برحذر می باشد (از آن دوری گزیند)
    و نیز فرموده: ... دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطه عنز : (47)
    دنیای شما نزد من خوارتر است از عطسه (آب بینی) بز ماده.
    و نیز فرموده: والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم : (48)
    به خدا سوگند این دنیای شما در چشم من خوارتر (و بی ارزش تر) از استخوان بی گوشت خوکی است که در دست بیماری جذامی باشد.
    و نیز فرموده: ... و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جواده تغضمها ... : (49)
    ... و همانا این دنیای شما نزد من خوارتر و پست تر است از برگی که در دهان ملخی باشد که آن را می جود ... .
    و نیز فرموده: الاحر یدع هذه اللماظه لاهلها ... : (50)
    آیا آزاد مردی نیست که این خرده طعام باقی مانده در میان دندان (دنیای پست) را برای اهلش واگذارد؟ (از آن اجتناب و دوری کند).
    و نیز فرموده: اهل الدنیا کرکب یسار بهم و هم نیام : (51)
    اهل دنیا مانند کاروانی هستند که ایشان را می برند در حالی که آنان خوابند (و آگاه نیستند که ناگهان راه طی شده به جایگاه ابدی می رسند).
    و نیز فرموده: فانها الدنیا عند ذوی العقول کفی الظل بینا تراه شابغا حتی قلص و زائدا حتی نقص : (52)
    دنیا در نظر خردمندان مانند برگشتن سایه است که تا آن را گسترش یافته ببینی، کوتاه می گردد و از بین می رود و تا آن را زیاد ببینی کاهش یابد (دنیا همچون سایه زودگذر است و برای اهلش باقی نمی ماند).
    از آنچه گذشت روشن شد که امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه مردم را از همان دنیای مذمومی برحذر داشته که در قرآن کریم (سوره حدید آیه 20) به لهو و لعب ... توصیف شده است.
    و دعوت، به زهد و پارسائی از همان متاع دنیائی کرده که قرآن کریم آنها را برشمرده و مردم را به پرهیز از آن و توجه به عالم آخرت و آنچه نزد خدا است ترغیب کرده است. آنجا که می فرماید:
    زین للناس حب الشهوا،من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه الدنیا والله عنده حسن المئاب : (53)
    دوستی خواستنیهای (گوناگون) از: زنان و پسران و ثروتهای فراوان از زر و سیم و اسبهای نشاندار و دامها و کشتزارها برای مردم آراسته شده (لیکن) این جمله مایه تمتع (بهره مندی) زندگی دنیا است و (حال آنکه) فرجام نیکو نزد خدا است.
    بنابراین نمی توان گفت: نهج البلاغه مردم را به گوشه گیری و عزلت فراخوانده ،بلکه خطبه ها و کلمات قصار آن حضرت که در این زمینه آمده کلاً هماهنگ با روح اسلام و قرآن کریم و احادیث نبوی است.
    (و ثانیاً) از آنجا که همیشه حب دنیا بزرگترین مانع راه سعادت انسانها بوده است و شیفتگی نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان می باشد، لذا در بسیاری از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه از آن نکوهش شده است، ولی در عین حال هنگامی که آن حضرت شنید شخصی دنیا را مذمت و نکوهش می کند او را توبیخ نمود و فرمود:
    ایها الذام لدنیا المفتر بغررها، المتخدع باباطیلها اتغتر بالدنیا ثم تذمها؟ انت المتجرم علیها ام هی المتجرمه علیک؟ ... ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیه لمن فهم عنها، و دار غنی لمن تزود منها، و دار موعظه لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلی ملائکه الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه فمن ذایذمها و قد آذنت ببینها، و نادت بفراقها و نعت نفسها و اهلها؟ ... (54)
    ای نکوهنده دنیا که خود به نیرنگ آن فریفته شده ای، و با باطلهای آن دلباخته ای تو خود فریفته دنیائی و آن را نکوهش می کنی؟، تو بر دنیا دعوی گناه داری؟ با دنیا باید بر تو دعوی کند که گناهکاری؟ از کجا و چه وقت دنیا تو را سرگردان نمود؟ پاکی فریبت داد؟ آیا با پوسیدگی گورهای پدرانت یا با آرامگاههای زیر خاک مادرانت؟ .
    چه بسیار بیماران و دردمندانی که تو با دست و پنجه ات از آنان پرستاری کردی و آنان را یاری نمودی؟ و می خواستی بهبود یابند و از پزشکان بر ایشان دارو می طلبیدی بامدادان که دارویت آنان را بهبودی نداد، و گریه ات برای آنان سودی نداشت، و ترست فایده ای نبخشید، و آنچه خواهانش بودی به تو نرسید، و تو با تمام نیرو و قدرت خود نتوانستی مرگ را از آنان دور کنی دنیا برای تو حال آنان را مثال زد (سرمشقت قرار داد) و با گورهایشان گور خودت را به رخت کشید (تا بدانی با تو نیز همان خواهد کرد که با او نمود).
    همانا دنیا سرای راستی است برای کسی که به راستی با آن درآید، و خانه عافیت و سلامتی است برای کسی که به خوبی آن را بفهمد، و خانه بی نیازی و توانگری است برای کسی که از آن توشه برگیرد، و خانه پند است برای کسی که پند پذیرد، دنیا سجده گاه دوستان خدا و محل نماز فرشتگان الهی است، فرودگاه وحی خدا و جایگاه تجارت دوستان او است، در آن کسب رحمت نموده و بهشت را سود برند.
    پس چه کسی آن را نکوهش می کند؟ و حال آنکه خود او است که اعلام جدائی کرده و مفارقتش را فریاد زده (و گفته که ماندگار نیست) و از نابودی و مرگ خود و اهلش خبر داده، یا بلاهای خود بلای دوزخ را مجسم کرده، و با شادمانی خود شادمانی بهشت را نشان داده، شامگاهان به سلامت گذرد، و بامدادان با سوگ و مصیبت باز آید تا مشتاق سازد و بیم دهد و تهدید کند و بترساند و هشدار دهد.
    پس اشخاصی فردای پشیمانی - روز قیامت - آن را نکوهش کنند، و دیگران (نیکوکاران) در روز رستاخیز آن را بستانید، زیرا دنیا (حقایق را) به آنها یادآور شد و آنها متذکر شدند (و از آن پند گرفتند) و رویدادها را برایشان حکایت کرد، و تصدیقش نمودند، و آنها را پند و اندرز داد، پندها را پذیرفتند.
    خلاصه ؛ از دیدگاه نهج البلاغه دنیا بر گردونه است:
    (الف) دنیای ممدوح قابل ستایش.
    (ب) دنیای مذموم (مورد نکوهش) دنیاگرائی و محبت کورکورانه و عشق به (متاع الحیاه الدنیا) و سعی و تلاش برای به دست آوردن آن از هر راهی که شد - حلال باشد یا حرام و غفلت از جهان ابدی، دنیای مذموم و مورد نکوهش است، گرچه زیبا و شیرین و سرسبز و خرم است حلوه خضراء (55)
    اما سعی و کوشش برای به دست آوردن مال حلال جهت حفظ آبرو و گشایش بر اهل و عیال، و صله ارحام و رسیدگی به مستمندان، و ترویج حق و دفع باطل و امثال آن، دنیای ممدوح است، بلکه در حقیقت اینگونه تلاشها تلاش برای آخرت است نه دنیا.
    امیر مومنان علیه السلام در یکی از خطبه های نهج البلاغه می فرماید: و من ابصربها بصرته و من ابصر الیها اعمته ؛ (56)
    یعنی کسی که (با چشم بصیرت) به دنیا نگریست، دنیا حقیقت را به وی می نمایاند (و او را آگاهی بخشد) و آن کس که در دنیا نگریست (چشم به دنیا دوخت) او را کور (دل) می نماید.
    بنابراین کسانی که به دنیا دید ابزاری می نگرند ابصریها و از آن توشه لازم را بهره مند می شوند دنیا نزد آنان ممدوح و مورد ستایش است و کسانی که به دنیا چشم دوخته اند ابصرالیها و عملکردشان نادرست می باشد دنیای آنان مذموم و مورد نکوهش است.
    (ثالثاً) اگر چه در نهج البلاغه از کسانی که همچون عیسی بن مریم علیه السلام ترک دنیا کرده و هیچ توجهی به آن ندارند تجلیل شده، و آن حضرت به نوف بکالی می فرماید: ای نوف خوشا به حال آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند ... اینان چون مسیح رشته دوستی دنیا را از خود بریده و هیچ توجهی بدان ندارند. (57)
    ولی این بدان معنی نیست که آن حضرت به رهبانیت دعوت می کند، زیرا در تشبیه چیزی به چیزی دیگر وجود فقط یک وجه شباهت میان آن دو کافی است، مثلاً اگر گفته شود حسن همچون شیر است بدین معنی است که او در دلیری همانند او است نه اینکه او چنگ و دندان دارد و یا با چهار دست و پا راه می رود و همچنین منظور امیر مومنان علیه السلام در تشبیه تارکان دنیا به حضرت مسیح علیه السلام فقط از جهت دلبستگی نداشتن به دنیا است نه رهبانیت و شیوه زندگانی او که بدون زن و فرزند و خانه و کاشانه بوده است زیرا در جای دیگری از نهج البلاغه می خوانیم که امیر مومنان علیه السلام به شدت از رهبانیت و ترک زن و فرزند نکوهش کرده است.
    آن حضرت پس از جنگ جمل در بصره جهت عیادت علاء بن زیاد حارثی که از یاران امام علیه السلام بود به خانه او رفت که خانه بسیار مجلل و وسیع او را دید فرمود با این خانه وسیع در دنیا چه می کنی؟ در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری:
    آری اگر بخواهی می توانی با همین خانه به ثواب آخرت برسی.
    در این خانه وسیع میهمانان را پذیرائی کنی.
    به خویشاوندان با نیکوکاری بپیوندی.
    و حقوقی که بر گردن تو است به صاحبان حق برسانی.
    پس آنگاه تو با همین خانه وسیع می توانی به ثواب آخرت دستیابی.
    علاء گفت: از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت می کنم:
    فرمود: مگر او را چه شده است؟
    گفت: عبای (پشمینه) پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
    امام علیه السلام فرمود: او را بیاورید. هنگامی که آمد به او فرمود: ای دشمنک جان خویش شیطان تو را سرگردان ساخته آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمی کنی؟ تو می پنداری که خداوند نعمتهای پاکیزه اش را حلال کرده اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچک تر از آنی که این گونه با تو رفتار کند (این مقام اولیای خاص خدا است).
    عاصم گفت: ای امیر مومنان پس چرا تو با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری؟
    حضرت فرمود: وای بر تو من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان و تهیدست همسو کنند.
    تا فقر و نداری تنگدست را به هیجان نیاورد و به طغیان نکشاند. (58)
    از آنچه گذشت به خوبی روشن شد که این شبهه نیز ناتمام است و نهج البلاغه هیچ گاه دعوت به رهبانیت نکرده است.
    امضاء

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 2
    آخرين نوشته: 03-04-2010, 15:42

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi