بخشی از ادیان آسیای غربی به ایزد گیاهی شهیدشونده، باور داشتند و آن را بنا به آیینهای محلی اجرا میکردند. در شهادت این ایزد عزاداریهای عمومی برپا میشد؛ سینهزنی، زنجیرزنی، زخم زدن به خویشتن و زاریها از وجوه عادی برگزاری این عزاداری بود، بهویژه زنان در گریستن و زارزدن وظایف مشخصی داشتند. در میان بومیان ایران چنین عزاداریهایی پیش از نوروز وجود داشته و دستکم در بخشهایی از آن، ازجمله ماورالنهر بازمانده است؛ زیرا آثار متعددی بهصورت نقش بر دیوار پنجیکت[6]، در دره رود زرافشانِ تاجیکستان یافت شده است که نشان از عزاداریهای سیاوشی دارند.
در تاریخ بخارا آیینهای عزاداری سیاوش به روزهای پیش از نوروز مربوط است، شخصیت سیاوش و روایات مربوط به وی در روزگار بسیار کهن آسیای غربی (حداقل هزاره سوم پ.م) متعلق به دموزی بود و در طی اسطورهزدایی عظیمی که به هنگام پیوستن به یگانهپرستی رخ داد، بسیاری از اساطیر مقدس کهن به حماسهها و تراژدیهای شاهان و پهلوانان ما وارد شدند، ازجمله اسطورۀ آسیای غربی شهیدشونده (بازگشت دموزی) در ایران به داستان سوگآور سیاوش تبدیل گشت (بهار، ۱۳۸۷: ۱۷۰). ارتباط جشن فروردینگان و سوگ سیاوش از آنجا ناشی میشود که نوروز بهار سنتی بومی با سنت ایرانی بزرگداشت فَروَشیها درآمیخته و قـابل تطبیق با آیینهای نوروزی غرب آسیا گشت (ر.ک: همان،173-172).
تأکید بر مظلومیت قهرمان، سیاهپوشی شخصیتها، وجود عنوان شاه سیاهپوشان و دیگر عناصر و نشانهها، نشاندهندۀ کاربردی آگاهانه و هدفمندانه است؛ بخصوص که قهرمان شخصی عادل و خوشبخت است که مظلومـانه به دردی بزرگ مبتلا میگردد، وجود چنین نمادها و عناصری نشاندهندۀ مطالعات گسترده تاریخی و آشنایی نزدیک نظامی با مراسم سیاووشان است