طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقي مه رو به ايثار عقار آمد
صفا آمد، صفا آمد که سنگ و ريگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفاي هر نزار آمد
حبيب آمد حبيب آمد به دلداري مشتاقان
طبيب آمد طبيب آمد طبيب هوشيار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بي صداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پايدار آمد
ربيع آمد ربيع آمد ربيع بس بديع آمد
شقايق ها و ريحان ها و لاله خوش عذار آمد
کسي آمد کسي آمد که ناکس زوکسي گردد
مهي آمد مهي آمد که دفع هر غبار آمد
دلي آمد دلي آمد که دلها را بخنداند
مي اي آمد مي اي آمد که دفع هر خمار آمد
کفي آمد کفي آمد که دريا دُرّ ازو يابد
شهي آمد شهي آمد که جان هر ديار آمد
کجا آمد کجا آمد کزينجا خود نرفته است او
وليکن چشم گه آگاه و گه بي اعتبار آمد
ببندم چشم و گويم شد، گشايم گويم او آمد
و او در خواب و بيداري قرين و يار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آمد
رها کن حرف بشمرده که حرف بي شمار آمد
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
پیچیده است در خود و زمین ناله می كند
از درد زایش یك زایمان
فصلی كه سر سبد فصل های دیگر است
دیده گشوده است در دامان مادرش زمین
عمر سفید زمستان به سر رسیده است
از راه رسیده است بهار
با قامتی به بلندای درخشان كاج
و دشت های یخ زده و خراب، كه بیدار گشته اند
در گردش زمین و زمان
و روئیده است یك اتفاق سبز
كوهها كه مشت مشت شده اند در كنار هم
باران كه سرازیر می شود، باز می شود مشت های كوه
و آب از شیار انگشتان دست كوه جاری می شود
و من كه خودم را درمیان شیار انگشتان دست كوه گم كرده ام
آن دور دستها، بستر زمین همه رنگین شده است
و چشم كه می گشایم این همه زیبایی خیره كننده است!
سرخ ٬ سوسنی ٬ نارنجی ٬ گلابی
گلهای یاس و لاله و شقایق، كه بر دامن زمین سبز شده اند
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
مثل مــــاهی زنده
مثل سبزه زیبــــا
مثل سمنو شیرینـــ
مثل سمبل خوشبـــو
مثل سیب خوشرنگــــ
و مثل سکه با ارزش باشید...
طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
بهار می رسد؛ دست افشان و پای کوبان، بر تیره خاک افسرده
و وامانده از فصل خمود برف.
می آید و پوست خاک کشیده می شود بر پهنای زمین،
با جوانه ها و سبزه ها.
خورشید، تا بندگی اش را بر صفحه آسمان غزل می سراید
هوا، بوی رسیدن می دهد
تازگی در زوایای خاک جوانه می زند، امّا:
بهار هست و یک بهانه کم دارد
بهار یک غزل عاشقانه کم دارد
مسیرها در خویش می پیچند از بوی بهار، امّا کجاست
شمیم آمدن بهاری تازه تر که مشام زمین را پر کند؟
پنجره ها باز می شوند با رسیدن آغاز فصل ها
، امّا آسمان، مجال بال گشودن نمی دهد
بهار می رسد، امّا نه آن بهاری که باید.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (21-03-2020), طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (21-03-2020), طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
باغها خلوت و خاليست کجايي بلبل
اينهمه خسته و خاموش، چرايي بلبل
ماهتاب است و شبی سرد و من این گوشه خموش
همدم و هم نفسم نیست کجایی بلبل
چه به وصل و چه به هجران چه بهار و چه خزان
عشق بی غلغله خوش نیست صلایی بلبل
باغبانان همه در خانه خزیدند از برف
در همه باغ نبینی رد پایی بلبل
دگر آن عربده جویان همه رفتند بیا
از کلاغان نه سری و نه صدایی بلبل
دگر از دام و قفس هم خبري نيست بخوان
از قفس راحت و از دام رهايي بلبل
ليکن از فتنه نه سروي به چمن مانده نه کاج
چه مهيب آفت و طوفان بلايي بلبل
خشک شد جوی بیا آب به چشم اندازیم
بو کز این چشمه بیابیم صفایی بلبل
گل من نيز به تاراج خزان رفته بيا
تا عزيزانه بگيريم عزايي بلبل
تو وفا با گل سرخت کن و من با گل زرد
تو بشوري بزن و من به نوايي بلبل
من بخوانم دهنی و دهنی هم تو بخوان
فرض کن ساز فراموش صبایی بلبل
درد مردم همه درمان شده است و تنها
درد تنهايي من مانده، دوايي بلبل
هیچ سوزی نه به ساز است و نه سحری به سخن
نیست جز سوز تو ساز بسزایی بلبل
ياد کن کز چمن و باغ فرارت دادند
که تو از سلسه ي سبز قبايي بلبل
چه جهاني که بهادار در او زاغ و زغن
ليک با مرغ چمن نيست بهايي بلبل
باری از زمزمه با دل شدگان جانی بخش
شکر آن را که چنین نغمه سرایی بلبل
نفست هست به شکرانه به باغ و چمن آی
تا بهار آید و از غم به در آیی بلبل
گر جوانی به هدر رفته دل آزرده نباش
زندگی چیست به جز از باد و هوایی بلبل
شهریار از گره کار لب شکر نبست
که خدایی بود و کار گشایی بلبل
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (21-03-2020), طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
پیچیده است در خود و زمین ناله می كند
از درد زایش یك زایمان
فصلی كه سر سبد فصل های دیگر است
دیده گشوده است در دامان مادرش زمین
عمر سفید زمستان به سر رسیده است
از راه رسیده است بهار
با قامتی به بلندای درخشان كاج
و دشت های یخ زده و خراب، كه بیدار گشته اند
در گردش زمین و زمان
و روئیده است یك اتفاق سبز
كوهها كه مشت مشت شده اند در كنار هم
باران كه سرازیر می شود، باز می شود مشت های كوه
و آب از شیار انگشتان دست كوه جاری می شود
و من كه خودم را درمیان شیار انگشتان دست كوه گم كرده ام
آن دور دستها، بستر زمین همه رنگین شده است
و چشم كه می گشایم این همه زیبایی خیره كننده است!
سرخ ٬ سوسنی ٬ نارنجی ٬ گلابی
گلهای یاس و لاله و شقایق، كه بر دامن زمین سبز شده اند
بهاران خجسته باد
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (21-03-2020), طهورا*کنیز فاطمه زهرا(س)* (21-03-2020)
❤ |
بهار می رسد؛ دست افشان و پای کوبان، بر تیره خاک افسرده
و وامانده از فصل خمود برف.
می آید و پوست خاک کشیده می شود بر پهنای زمین،
با جوانه ها و سبزه ها.
خورشید، تا بندگی اش را بر صفحه آسمان غزل می سراید
هوا، بوی رسیدن می دهد
تازگی در زوایای خاک جوانه می زند، امّا:
بهار هست و یک بهانه کم دارد
بهار یک غزل عاشقانه کم دارد
مسیرها در خویش می پیچند از بوی بهار، امّا کجاست
شمیم آمدن بهاری تازه تر که مشام زمین را پر کند؟
پنجره ها باز می شوند با رسیدن آغاز فصل ها
، امّا آسمان، مجال بال گشودن نمی دهد
بهار می رسد، امّا نه آن بهاری که باید.
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (21-03-2020)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)