سقوط آخرالزّمانی
اوّلین شرطِ دلسپردن به امام، خودآگاهى از بیهویتی و سقوطى است كه در ظلمات آخرالزّمان براى انسانها واقع میشود. سقوط در باورهاى پوچ و باطل و سقوط در اعمالی سراسر فاسد و جهنّمى. وقتى انسان با آسمانِ معنویت قطع رابطه كرد و از نظر به واسطهی فیضِ بین زمین و آسمان محروم گشت به دوره اى كه به خودىِ خود دورهی اعتقادات سیاه و گرفتارى انسان به عقل معاش است وارد میشود، در حالیکه پارسایان در زمان غیبتِ امام به دوره اى دیگر مى اندیشند و منوّر به نورِ روحیهی انتظار هستند.
از خود باید پرسید که در دورهی غیبتِ امام زمان(عج) پارسایانِ واقعى به چهچیز مى اندیشند که در افضل اعمال بهسر میبرند؟ چه رازی در گوهر انتظار نهفته است که رسول خدا(ص) میفرمایند: «افْضَلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَج »(83) بهترین عبادتها انتظار فرج است. با این وصف كسانی كه در عالَمِ انتظار نیستند در كدام سیاهچال فرو رفته اند؟ باید متوجه بود عقیدهی انتظار به وعدهی بزرگ الهی، عقیدهی حقّى است مبتنی بر حکمت الهی. کسی كه زمان خود را نمى شناسد نمى تواند به آخرالزّمان و ظهور وعدهی الهی فكر كند و عملاً خود را در جهنّم زمین رها میکند و در فضایی دلسردکننده و یأسآور جان خود را به مرگ سیاه تسلیم مینماید. چون ماوراء مرگی سیاه چیزی را نمى شناسد. این است که گفته میشود اوّلین شرط دل سپردن به امام، خودآگاهى از سقوطى است كه انسانها در شرایط بیامامی در آن فرو میروند.
بشر هرچه بیشتر متوجّهی بى حاصلىِ ادعاى مدعیّان دروغینِ اصلاح زندگی زمینی باشد، بهتر به روحیّهی انتظار مشرَّف مى شود. عمدهی کار ما توجّه کامل است به اینهمه بى حاصلىِ زندگی زمینی هنگامی که از ولایت انسان کامل منقطع است. وقتی این بى حاصلى شناخته شد و امیدها از سرابِ موجود بریده گشت توجّه به نقش حضرت بقیةالله(عج) طلوع میکند و جامعه وارد فرهنگ انتظار میگردد.
زندگیِ صحیح در زمان غیبت از وقتی شروع میشود که انسانها از همهی زوایا به این مسئله رسیده باشند كه مکتبها و اندیشههای بریده از آسمان هیچ اصلاحى براى بشر انجام نداده اند و ظلمات دوران غیبت را غلیظتر کردهاند. توجّه به ناتوانی بشرِ خودبنیاد، شروع بسیار مبارکی است، در چنین شرایطی است که بانگ بلندِ بشر بر سر مدعیان دروغینِ اصلاح امور، طلسم زمانه را میشکند و برکات الهی سرازیر میشود. به تعبیر مولوی:
در زمان بشکست ز آوازش طلسم
زَر همی ریزید هر سو قِسْم قِسْم
بل زر مضربِ ضرب ایزدی
کو نگردد کاسد، آمد سرمدی
آن زری که دل از او گردد غنی
غالب آید بر قمر در روشنی