چرایی سفارش به داشتن اندوه و ترس در آموزههای دینی
در روانشناسی ترس را نوعی بیماری تلقی کردهاند و پزشکان معتقدند ریشة بسیاری از بیماریهای جسمی ترس است، و امروزه این پدیده به یک معضل خطرناک و فراگیر تبدیل شده است.(19) بر این اساس در مباحث روانشناسی و تربیتی و در فرهنگ عمومی، بسیار میکوشند تا در جوامعْ نشاط و شادابی ایجاد کنند. محض نمونه، برای مبارزه با نگرانی، اضطراب و ترس، که حالاتی غیرطبیعی و بازدارنده به شمار میآیند، مراسم و برنامههای شادیبخش برپا میکنند. بر این مبنا، این پرسش اساسی رخ مینماید که چرا اسلام به ستایش حالاتی ناخوشایند چون اندوه و ترس پرداخته و پیروان خود را به داشتن چنین حالاتی ترغیب کرده است؛ و حتی شادمانی و شادکامی را نکوهیده است:
إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ؛(20) خدا شادیکنندگان را دوست نمیدارد.
شاید سفارشهای پیاپی اسلام به داشتن حالت حزن و خوف، برای کسانی که با معارف اسلامی آشنا نیستند و فضای فرهنگی اسلام را نمیشناسند، این شبهه را پدید آورد که اسلام خواهان آدمهایی ترسو، افسرده، بینشاط، منزوی و سر در گریبان است. آنان با اعتقاد به اینکه اندوه، نگرانی و ترسْ بیماریهایی روانی و غیرطبیعی و ناهماهنگبا طبیعت انساناند و زیانشان نیز در دانش روانشناسی ثابت شده است و فرهنگ عمومی نیز آنها را برنمیتابد، میپرسند: چرا اسلام که خود را دین فطرت معرفی میکند، این حالات منفی و ناخوشایند را میستاید؟ چرا برخی از آموزههای اسلامی، خنده را که بازتاب شادی و نشاط است، مینکوهند، و در مقابل، گریستن و تضرع را که بازتاب ترس و اضطراب است، میستایند؟ وقتی غیر مسلمانان، و از جمله اروپاییان، از نزدیک یا از طریق رسانههای تصویری مراسم و رفتارهای مذهبی مسلمانان و بهویژه شیعیان را میبینند و عزاداریها، سینهزنیها و گریه کردنهای آنان را مشاهده میکنند، میگویند این مردم دچار بیماری مازوخیسماند و به خودزنی و خودآزاری عادت کردهاند!
پیش از رد شبهة فوق یادآور میشویم که دربارة حالت خوف، حزن، غم و غصه، و در مقابل آنها، نشاط، شادابی و نفی ترس و حزن دو گرایش کاملاً متضاد وجود دارد: گرایش اول اندیشة صوفیانه است که بر انزوا، جمعگریزی، داشتن غصه، غم، ترس و حزن پیوسته تأکید دارد و نشاط، شادابی و شادکامی را برنمیتابد؛ گرایش دوم نیز مربوط به کسانی است که به طور مطلقْ ترس، اندوه، غم و غصه را بیماری و حالاتی غیرطبیعی و ناسازگار با بافت روحی و جسمی انسان دانسته، توصیه میکنند با این حالات مبارزه شود. چنانكه در روانشناسی میگویند، حالتهای ترس و غم در زندگی انسان وجود دارند، اما باید این حالات، زمینهها و عوامل پیدایش آنها را از بین برد، و در مقابل، کوشید تا نشاط، شادابی و خوشحالی و زمینهها و عوامل آنها پدید آیند تا زندگی همواره با شادی و سرور همراه باشد.
اما پاسخ شبهة فوق این است که اسلام در مقام دینی کامل و جامع، همة ابعاد وجودی و جوانب حیات ما را در نظر گرفته است و بنابر آموزههای آن، هیچیک از قوای جسمی، ذهنی، روانی، معرفتی و تمایلات و حالات انسان لغو و بیهوده یا زیانبار نیستند، و همة این امور فطری و غریزی، در صورتی که بهدرستی از آنها استفاده شود،وسیلهای برای تکامل انساناند. برای مثال، غریزه و شهوت جنسی برای انسان لازم است و زمینة تداوم نسل را فراهم میآورد، یا غضب، گرچه آثار بد اخلاقی و روانی و خسارتها و زیانهایی برای فرد و جامعه دارد، اما بیهوده نیست و اِعمال آن در مواردی لازم است. پس همة قوا و حالات برای انسان لازماند و اگر در جای خود به کار گرفته شوند سودمند و مفیدند، و زیانها و آفتها ناشی از آن است که قوا، حالات و تمایلات در جای خود به کار نروند.
حالاتی چون شادی، غم، ترس و حتی اضطراب، هم میتوانند برای زندگی دنیوی انسان مفید باشند و هم میتوانند در راه رسیدن به کمال و سعادت اخروی مؤثر افتند. مهم این است که انسان بداند کجا باید شاد گردد و کجا غمگین؛ از چه چیزی شاد شود و از چه چیزی غمگین.
بنابر آنچه گذشت، خداوند متعال قوا، حالات، تمایلات و غرایزی را در انسان قرار داده است که نه فقط اِعمال و ارضای بههنگامِ آنها مفید است، بلکه در مواردی این امر واجب نیز هست و هیچیک از آنها را نمیتوان لغو و بیفایده یا مضر دانست؛ زیرا کار لغو و گزاف با حکمت خداوند ناسازگار است. مهم آن است که انسان بداند خداوند این قوا، تمایلات و غرایز را برای چه منظوری قرار داده و در چه مواردی باید از آنها استفاده کرد. پس نه لغو و زیانبار دانستن حالاتی چون اندوه و ترس از سوی برخی مکاتب روانشناسی و دیگران صحیح است و نه توصیه و تأکید بر سرکوبی غریزة جنسی و پلید شمردن آن از سوی برخی گرایشها و نحلههای مسیحی و برخی فرقههای انحرافی مسلمان.