البته ملاصدرا به صورت مفصل مطالب خویش بر پایه مبانی خود در همین مورد بیان می کند که ما در این نوشتار در صدد تحلیل و تبیین و نقض و ابرام آن نمی باشیم.
عارف والا مقام مرحوم آیه اللّه حاج میرزا جواد آقا ملکی پس از آن که بیان می فرماید که در قرآن مجید متجاوز از 20 جا عبارت «لقاء اللّه» وارد شده است درباره معنای آن، دو دیدگاه را مطرح می فرماید: یکی عبارت از تنزیه پروردگار مبنی بر این که خدا را به هیچ
وجه نمی توان شناخت(3)، دوم آن که معرفت ذات و کنه آن امکان پذیر نیست، ولی شناخت اسماء و صفات الهی به صورت اجمالی ممکن می باشد.
سپس در مورد «لقاء اللّه» اظهار می دارد که: طایفه ای از متکلمین و علمای اعلام که مذاق اوّل را دارند از آیات جواب داده اند به این که مراد از لقاءاللّه مرگ و لقای ثواب الهی
ص:129
________________________________________
1- تفسیر کبیر، ج3، ص51.
2- صدر المتألهین محمّد بن ابراهیم صدر الدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، ج3، ص 229.
3- این نظریه کاملاً درمقابل نظریه تشبیه قرار گرفته است که خداوند متعال را حتی در جسمانیت تشبیه به اجسام مادی می نماید.
است، ولی این جواب را طایفه دوم رد کرده اند به این که اگر مراد از لقاءاللّه ملاقات مرگ
و یا رسیدن به ثواب الهی باشد لازم می آید که استعمال لفظ در معنای حقیقی نبوده و بلکه در معنای دیگری غیر معنای حقیقی لفظ به طور (مجاز) استعمال شده باشد، زیرا واضح است که ملاقات خدا معنایی است غیر از مرگ و یا ملاقات ثواب و پاداش اعمال و این گونه استعمال نه تنها استعمال مجازی است بلکه استعمال در معنای مجازی بعید هم خواهد بود و اگر بناست که معنای حقیقی لفظ اراده نشود و ناچار از اراده معنای مجازی می باشیم در این صورت اولویت با معنای مجازی قریب است نه معنای مجازی بعید و معنای مجازی قریب در این مورد عبارت است از یک درجه و یک مرتبه از ملاقات که ممکن الوجود را با واجب الوجود شرعا جایز است اگر چه در عرف عام آن را لقای حقیقی نگویید.
و علاوه بر این می گوییم: بنابر آنچه تحقیق شده، الفاظ برای روح معانی وضع شده است خصوصیات و معانی دخالتی در موضوع له الفاظ ندارند مثلاً کلمه (میزان) وضع شده است برای آن چیزی که اشیاء با آن سنجیده شود و خصوصیت دو کفه داشتن ترازو مثلاً یا بقیه خصوصیات ترازو در موضوع له لفظ میزان دخالتی ندارد، فلذا می بینیم که
انواع و اقسام مختلف ترازوها اختراع شده است که استعمال کلمه میزان در همه آنها استعمال در معنای موضوع له است و استعمال حقیقی است پس بنابراین معنایی که لفظ میزان برای آن وضع شده که میزان حرارت بدن و حرارت هوا و یا رطوبت آن را تعیین می کند و وسایلی برای سنجش هوا و یافشار خون و یا سرعت سیر و سایر وسایل نقلیه و انواع و اقسام وسایل سنجش که شاید تعدادشان به صدها و هزارها برسد همه این معانی (موضوع له) کلمه میزان است و استعمال آن کلمه در هر یک از این معانی استعمال حقیقی است و همچنین است بقیه الفاظ عامه از قبیل صراط و نور و ثواب و عقاب و...
یکی از این الفاظ کلمه (لقاء) است که برای روح ملاقات وضع شده بدون آن که خصوصیتی از ملاقات در آن دخیل باشد بنابراین ملاقات جسم با جسم یکی از افراد ملاقات است و ملاقات روح با روح یکی دیگر از مصادیق آن است و همچنین ملاقات
ص:130
هر معنایی با معنایی دیگر حقیقتا ملاقات است، ولی هر کدام به گونه ای که لایق حال ملاقات کننده و ملاقات شونده باشد پس ملاقات جسم با جسم به طوری است و ملاقات روح با روح به طوری دیگر و همچنین سایر معانی.
بنابراین می توان گفت که معنای ملاقات ممکن الوجود با خداوند جلیل هم روح ملاقات در او حقیقتا هست و لکن نحوه آن هم لایق این ملاقی (ملاقات کننده) و ملاقی (ملاقات شونده) است و آن عبارت از همان معنی است که در ادعیه واخبار از آن به لفظ وصول و زیارت و نظر بر وجه و تجلّی و دیدن قلب و تعلق روح تعبیر شده است و از ضد آن به فراق و بُعد و حرمان تعبیر می شود.(1)
مشابه این گفتار مطلبی است که مرحوم علامه طباطبایی در مورد وضع الفاظ در معانی می فرمایند: خلاصه آن که وضع الفاظ در معانی خاص برای هدف و منظوری است که ملحوظ شده و در هر جا آن هدف و غرض وجود داشته باشد آن لفظ صادق است، مثلاً واژه «میزان» برای هدفی است که عبارت از توزین باشد، از این رو هم به ترازو میزان گفته می شود و هم به حرارت سنج.(2)
آیه اللّه العظمی خمینی پس از رد نظریه اضمار و همچنین امتناع احاطه به کنه ذات الهی در مورد لقای الهی می فرماید: پس از تقوای تام تمام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و
رفض نشأتین و قدم بر فرق انیت و انانیت گذاشتن و توجه تام و اقبال کلی به حق و اسماء
و صفات آن ذات مقدس کردن و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن و ارتیاضات قلبیه کشیدن یک صفای قلبی از برای سالک پیدا شود که مورد تجلیات اسمائیه و صفاتیه گردد و حجاب های غلیظی که بین عبد و اسماء و صفات بود خرق شود و فانی در اسماء وصفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلی تام ذاتی پیدا کند و در این حال بین روح مقدس سالک وحق حجابی جز اسماء و صفات نیست و از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمایی و صفاتی خرق گردد و به تجلیات ذاتی عینی
ص:131
________________________________________
1- آیه اللّه حاج میرزا جواد ملکی، رساله لقاء اللّه، ترجمه سید احمد فهری، ص 5 - 7.
2- تفسیر المیزان، مقدمه.
نائل شود و خود را متعلق و متدلی به ذات مقدس حق ببیند و در این مشاهده احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند و بالعیان وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق بیند.(1)
فقید مرحوم علامه طباطبایی: ابتدا رؤیت خداوند را با این چشم مادی رد می کند سپس می فرماید در عین حال قرآن کریم در جایی می فرماید: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَهٌ * اِلی رَبِّهَا نَاظِرَهٌ»(2) و در جایی دیگر هم می فرماید: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَای»(3) و در موارد متعددی هم اشاره به لقاء اللّه کرده است بعد به صورت سؤالی مطرح می کند که آیا منظور از رؤیت همان طور که برخی گفته اند همان علم ضروری است که به واسطه مبالغه در ظهور، رؤیت نامیده شده است یا خیر؟
در پاسخ این سؤال می فرماید: رؤیت و لقاء و نظر چیزی برتر حتی از علم ضروری می باشد و سپس می افزاید ما هر علم ضروری را رؤیت نمی گوییم مثلاً علم ما به وجود ابراهیم خلیل الرحمن و موسی کلیم اللّه و یا به وجود لندن و واشنگتن گرچه علمی ضروری است، ولی رؤیت گفته نمی شود، می گویی علم به وجود ابراهیم علیه السلام و موسی علیه السلامدارم، ولی نمی گویی آنها را می بینم و می گویی علم به وجود لندن و واشنگتن دارم، ولی نمی گویی آنها را می بینم، مهمتر از اینها در مورد بدیهیات اولیه مانند این که عدد یک نصف عدد دو است و عدد چهار زوج می باشد گر چه علم ما ضروری است، ولی اطلاق رؤیت بر آنها نمی شود.
فقط از علمی که ما نسبت به خود و احساسات درونی خود مانند حبّ و بغض و تصمیم و اراده داریم می توانیم تعبیر به رؤیت کنیم، در این علم هیچ گونه جهتی وجود ندارد بلکه انسان در اندرون و ذات خویش وجدان می کند و آنرا می یابد و به تعبیر دیگر
آنرا می بیند، در چنین رؤیتی هیچ گونه جهت خارجی و زمانی و مکانی دخالت ندارد بلکه به تمام وجود آن را درک می کند و می بیند.
ص:132
________________________________________
1- رساله لقاء اللّه، ص 253 - 254.
2- قیامه /22 - 23.
3- نجم /11.
مرحوم علامه فقید می فرماید که رؤیت الهی و نظر به او و لقاء او از این قبیل است که به مراتب بالاتر و روشن تر از علم ضروری و ادراکی می باشد که فخر رازی ها می گویند سپس استدلال می کند به آیه مبارکه «اَوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ * اَلاَ اِنَّهُم فِی مِریَهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ اَلا اِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُحیطٌ»(1).
(آیا کافی نیست که خداوند متعال گواه بر هر چیز است؟ آگاه باشید که آنها (کافران) از لقاء پروردگارشان در شک و شبهه هستند، آگاه باشید که خداوند به هر چیزی احاطه دارد).
این آیه از طرفی خداوند متعال را شاهد بر هر چیز و حاضر بر آن معرفی می کند و از سویی محیط بر هر چیز بدون آن که اختصاص به زمان و مکان و جهتی داشته باشد، از این رو در مورد پیامبر اکرم هم می فرماید: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَای»(2).
(دروغ نگفته دل، آنچه را که دیده) خداوند در این آیه رؤیت را به دل پاک پیامبر نسبت می دهد.
علامه فقید می فرماید: با توجه به این مطالب روشن می شود که خداوند متعال در کلام خود نوعی از رؤیت و مشاهده را اثبات می نماید که غیر از رؤیت حسی و با چشم می باشد. مانند آن که می گوید: «کَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»(3) آن دیدار نوعی شعور و درک انسان به خود چیز است بدون آن که وسیله ای حسی یا حتی فکری را به کار برد، دیدار خداوند هم از این نوع دیدار است یعنی نوعی درک و شعور نسبت به
پروردگار خود می باشد غیر از اعتقادی که از راه فکر و استخدام دلیل به او پیدا می کند
بلکه در آن درک و شعور خدا را وجدان می کند بدون حجاب و مانع و تنها اشتغال به خود و گناهانی که انجام داده است او را از این وجدان غافل می نماید.
سرانجام می فرماید: و آنچه که از کلام پروردگار متعال ظاهر می شود، این گونه علم که به «رؤیت» و «لقاء» تعبیر می شود تنها برای بندگان صالح پروردگار در قیامت تحقق
ص:133
________________________________________
1- فصّلت /53 - 54.
2- نجم /11.
3- تکاثر /5 - 6.
می یابد همان طور که می فرماید: چهره هایی در آن روز زیبا و با طراوت هستند، بر پروردگار خود نگاه می کنند، آنجا جایگاه تشرف به این شرف و تشریف بدان است. اما در این جهان در حالی که انسان گرفتار بدن بوده و غرق در حوائج طبیعی آن می باشد، سالک در مسیر لقاء، علم ضروری به آیات پروردگارش می باشد و تلاش می کند که پروردگارش را ملاقات کند، او هنوز در مسیر علم است و این علم کامل نمی شود تا آن که
خدایش را ملاقات کند که می فرماید: «یَا اَیُّهَا الاِْنْسَانُ اِنَّکَ کَادِحٌ اِلی رَبِّکَ کَدْحا فَمُلاَقیهِ»(1).