«امروز گلی می آید»
بهارهای شگفتی در راهند.
امروزگلی میشکفد که بادها را پرپر میکند.
بهارهای شگفتی در راهند؛
این را من نمیگویم؛ آسمان میگوید
با هزاران بهاری که دیده است.
بهارهای شگفتی در راهند؛
این را زمین میگوید؛
زمین که مادر همه بهارهای آمده است.
زمین که آبستن بهارهای شگفتی است که در راهند.
امروز گلی می شکفد که گلها به پیشواز آمدنش
پرپر میشوند. درختها، سجده میکنند مقدمش را
کوهها سر بر آستان کرم او میگذارند و دریاها
وامدار زلال چشمانش میشوند.
امروز گلی می شکفد که عطرش از همه پنجرههای بسته
عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، برجهای بتُنی
خیابانهای تاریک، کوچههای رنگ و رو رفته.
امروز گلی می شکفد که پنجره ها را باز خواهد
کرد و آینه ها را شفاف.
امروز گلی میشکفد که ابرها را به باران دعوت میکند
باران را به زمین تشنه میفشاند، گلها را میرویاند و
خورشید را صدا میکند تا رنگین کمانی شگفت
شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛
رنگین کمانی زیباتر از همه آذین ها و خیر مقدم ها
رنگین کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست.
امروز باران می بارد، گلی می شکفد.
مردی می آید؛
امروز مردی که قرار است در باران بیاید، خواهد رسید؛
بعد توفان میگیرد، باران تند میبارد.
امروز، گلی می آید؛
گلی که کشتیبان «سفینة النجاة» است.
می آید و آرامش را به دلهای عاشق می آورد
و منتظران را سوار میکند.
امروز گلی میشکفد که بادها را پرپر میکند.
توفان، تاب ایستادگی در برابرش را ندارد؛
پرپر میشود، نسیم میشود و به پای مبارکش بوسه میزند:
«السلام علیک یا سفینة النجاة».
نغمه مستشار نظامی