صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 51

موضوع: ویژه نامه ولادت با سعادت حضرت علی اکبر(ع)* آیینه رسول خاتم*

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود،
    ابرهای پلک واره از هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره،
    آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!

    این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
    در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!

    از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود،
    خواب را از دیدگان او ربوده بود؛
    نه از آن جهت که دستی باید گهواره بی تابی هایش را تکان می داد
    و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!

    لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
    و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،
    یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.

    او از هم اینک بزرگ بود!
    همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
    و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!
    انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش، دروازه های کربلا را می گشود!

    آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند،
    تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
    بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.

    گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
    در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود
    و او در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
    جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!

    لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
    بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!
    و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!

    مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت
    که کودک رسول واره لیلا،
    دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!

    لیلا اطهر ، مهربان مادرعلی اکبر
    میلاد مهتاب درخشان شبهایت مبارک



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    مروارید در صدف

    قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار.
    جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب.


    کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه.
    طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج.


    حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب،
    از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،
    انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند.

    اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند
    و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند.


    صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟
    تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟!


    این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
    آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
    اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.


    پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
    بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.

    بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
    تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
    اما دلیل، در حضور غیبی اوست.


    چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
    باید در وجود حضرتش غرق شوی!


    نزهت بادی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
    دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو


    نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو

    یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو


    هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
    باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی


    یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات
    از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

    یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات
    یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات


    می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!

    حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!


    تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد
    آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد


    ناز قدمهایت دل سلطان دین را می‌برد
    موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد


    غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو
    بال ملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو


    وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد

    یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد


    ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد
    پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد


    صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند

    مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند


    شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب
    ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!


    چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب!

    صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب


    دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
    اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

    تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی

    هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی


    با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی
    از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟


    ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو
    ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو

    می‌خواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
    اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا


    تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا
    اما در این توفان امان از ناخدای کربلا


    با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد

    با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد


    قاسم صرافان



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در کوچه باغ‏های کهنسال زمین،
    آسمانی‏ ترین عاشقانه‏ های یک جوان است

    که جاری است و در جسم خاموش شب،
    یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.

    نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛
    و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می‏شود عطرافشان.

    گنجایش هستی از این بیش نیست
    و این همه از نام اوست در مدینه.


    به رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوا
    ن امّا جامانده را به خدا بکشاند

    و دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را
    به دامان سبزنیایش برساند.


    تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد
    و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش‏های پوچ،
    شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.

    سر نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر،
    ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.


    او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،
    پا در رکاب پدر،فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،
    تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.

    آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند
    و رگه ‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.

    در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،
    چه تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!

    در این ناگهان پر از شادباش،
    چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند


    و همین طور میوه‏های کال ذهن است
    که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.

    محمد کاظم بدرالدین


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    نوزاد را در آغوش گرفت
    پارچه سفید را از صورتش کنار زد وپیشانی روشنش را بوسید.

    به چشم های سیاه و کوچکی که بی هدف همه جا را نگاه می کرد، خیره شد.
    دست های سفید و مشت شده نوزاد را در دستش گرفت.

    این نگاه ها، این چهره، این چشم ها، این لب و دهان کوچک، برایش آشنا بود.
    اصلاً زینب با آنها بزرگ شده بود.

    نوزاد را در آغوش فشرد.
    چه قدر او را دوست می داشت.
    گویا آمده بود تا تمام خاطرات کودکی اش را برایش زنده کند.

    دلش برای آن روزها می تپید. لحظه هایی که با برادر از
    خانه تا مسجد می دویدند و بعد جدشان او را از زمین بلند
    می کرد می بوسیدش و روی شانه هایش می گذاشت.

    این نوزد آینه بود، آینه ای برای آن روزها.
    بوییدش، دست هایش را بوسید، نوزاد خندید.
    دست ها و پاهایش را تکان داد، و بعد گریه کرد.

    گرسنه اش بود.
    او را در آغوشش فشرد و بعد به مادر سپرد.

    در دلش گفت: آمنه شده ای لیلا، برایم آینه آورده ای که در آن جدم را
    ببینم و روزهای خوش زندگی ام زنده شود.

    و بعد زمزمه کرد:
    السلام علیک یا رسول الله.

    کودک در آغوش مادر آرام بود و شیر می خورد.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته،
    نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.

    هنوز مفاخر «بنی هاشم»،
    نیکی‏ها و مناقب و کردار زلال او را برمی‏شمرند.

    ایده‏های جوان و نوین او، اندیشه‏ های تازه
    و پر طراوتش، هماره زبانزد است.


    رخساره‏ های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی
    و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می‏دانند.


    این جاست که باید انگشت حیرت گزید از
    خورشیدهای تکثیر در پنجره‏هایِ رو به اشراق.

    باید شگفت‏ زده شد با منظره ‏ای از این دست
    که تا بی ‏نهایت زیبا می‏رود.


    ارزانی آیینه‏ ها برق این نگاه‏های نرم و گرانسنگ
    و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.


    محمدکاظم بدرالدین




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    نامت، تکرار جاودانه مهر است، در هجامه های مکرر درد.
    نامت به گل می ماند؛ زیبایی... سکوت... و پرپر شدن.

    نامت به شادی می ماند؛
    سرور رقصانی که سینه پدر را به گُل می نشاند
    وقتی که در ازدحام بی کسی هایش فریاد می شود.

    نامت به شادمانی می ماند، علی!
    حتی در میان هجوم نیزه و تیر و... بی کسی.

    و به برادر و به یاور. و به پدر بزرگ؛
    وقتی که پدر، دلتنگ آغوش گرم محمد0ص) می شود، وقتی که پدر
    می خواهد به آرامش و سکوت چهره ای فراموش شده
    در اذهان سنگ شده مردم پناه ببرد. نامت بزرگ است؛

    یک بزرگی آرام؛ یک بزرگی بی انتها که ساحل را می شود
    در زلالی دریای چشمانت یافت... نامت بزرگ است، «اکبر»!

    نامت به تشنگی می رسد... ؛ درست وقتی که از لبان خشکیده
    پدر، آب طلب می کنی و مولای تشنگان، نام بلندت را در صفحه اول تشنگان،
    سرخ می نویسد و از آن جاست که با تشنگی، خویشاوند می شوی می سوزی،
    خاکستر می شوی و آن گاه، در تاریخ، جاودانگی را حک می کنی.

    نمی دانم چرا نامت همیشه پس از آب می آید؛
    دو واژه بعد از تشنگی؟
    کسی که خویشاوند نزدیک زلالی است...،
    از خانواده دریا، کسی که به کوثر می رسد چرا؟ تشنگی چرا؟!

    و پدر هم تشنه است؛
    حتی تشنه تر از گریه های پیچیده در خیمه، حتی تشنه تر از
    غیرت متلاطم شمشیرِ عمو، حتی تشنه تر از... تو.

    برو، برو پسرم! و چه نزدیک است سیراب شدنت؛
    آن هم از دست زیباترین مخلوق هستی، از دست جدّت
    ، محمد صلی الله علیه و آله وسلم ! برو پسرم!






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    حماسه از چشم‏ های تو آغاز می‏شود
    در روزی داغ و خون‏ آلود.


    رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،
    تار و پود حادثه را شمشیر زدی.


    امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانه ‏ای از
    آن سوی آسمان، و زمین با خنده ‏های نخستینت، شکفتن آغاز می‏کند.


    در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛
    آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود.

    روشنای چهره ‏ات با اُفق‏های دور و درخشان نسبت دارد.
    ریشه ‏ات از مقدم‏ترین رودخانه آب می‏خورد.

    نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند،
    ای بزرگِ دوست داشتنی!


    نامت از دهان زمین نمی‏افتد.
    آزادگی، دوست دیرینه تو،

    خورشید، همبازی کودکی‏ات و عشق،
    همسفره همیشگی توست.


    قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می‏خورند.
    پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ ات دوخته‏ اند.


    می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.
    می‏آیی و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند.


    بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد.
    مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.


    معصومه داوودآبادی






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,747
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    باز هم آسمان این خانه‌ ،شب پر رفت و آمدی دارد
    باز هم کوچه‌ی بنی هاشم ،بوی عطر محمدی دارد

    در شبستان زلف تو ترسا ،خال بر گونه‌ی تو هندوکش
    طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد

    کار چشم تو مبتلا کردن ،خاک را با نظر طلا کردن
    این زلیخای نفس ما یوسف، عاشق توست هر بدی دارد

    خَلق تو خُلق تو تعالی الله! چه شکوهی ست در تو یا الله
    این علی تا که می‌رسد به خدا ،صلوات محمدی دارد

    قاسم صرافان






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi