❤ |
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 15-04-2019 در ساعت 18:11
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- *._.*.~* ويژه نامه ولادت با سعادت شمس الشموس...
- ویژه نامه ولادت با سعادت امام حسین علیه...
- زهرای سه ساله کربلا * ویژه نامه ولادت با...
- ویژه نامه ولادت فرخنده امام عسکری علیه...
- ░◆░◆ ░ "بشارت نور "ویژه نامه میلاد خجسته ...
- مروارید اقیانوس ایمان و عفاف* ویژه نامه...
- ▐*♥* ▐ويژه نامه ميلاد با سعادت کريم اهل بيت...
- ♥▬♥▬♥ ويژه نامه ميلاد فرخنده حضرت...
- ويژه نامه ميلاد فرخنده مولي الموحدين ،حضرت...
- ╫❀*❀╫ آموزگار صبر{ویژه نامه ولادت حضرت...
❤ |
حماسه از چشم های تو آغاز میشود
در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،
تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت،
با نشانه ای از آن سوی آسمان و زمین
با خنده های نخستینت، شکفتن آغاز میکند.
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛
آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود.
روشنای چهرهات با اُفق های دور و درخشان نسبت دارد.
ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب میخورد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند،
ای بزرگِ دوست داشتنی!
نامت از دهان زمین نمیافتد.آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید،
همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندم زار شجاعت تو نان میخورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوخته اند.
میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش.میآیی
و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند.
بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد.مهتاب،
امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد.
تو علی اکبری؛
علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست.
صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد
که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شده ای
و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژهها،
شعر بلند حماسه ات را سرودن نمیتوانند.
محرم در محرم تصویر تابناک توست
که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خورده ات،
سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم،
ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند.
تو اردیبهشت فصل های جهانی.
خاکستریترین روزها را
خورشید کلامت به تپش وا میدارد.
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست،
میلاد خجستهات را نور میپاشیم.
میآیی و چکاوکان روشنی،
روز آمدنت را به ترانه مینشینند
و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند.
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 15-04-2019 در ساعت 17:55
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از
هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!
این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!
از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود،
خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ نه از آن جهت که دستی باید گهواره
بی تابی هایش را تکان می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!
لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،
یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.
او از هم اینک بزرگ بود!
همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!
انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش،
دروازه های کربلا را می گشود!
آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند،
تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.
گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او
در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!
لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!
و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!
مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک
رسول واره لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
امروز پیک خوش خبر هی حلقه بر در میزند
بر در مکرر حلقه را از عشق دلبر میزند
از نغمه در مرغ دل در سینه ام ژر میزند
شادی به صد شور و شعف از هر دری سر میزند
از شوق دل روح الامین شهپر به شهپر میزند
از عشق اکبر نعره ی الاه و اکبر میزند
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که بیند روی او میگوید محمد امده
بشنو تو از ژرفای دل فریاد درد اییل را
افشا گر رازی مگو گلبانگ میکییل را
از فرط شادی کن نظر لبخند عزراییل را
در وصف هاجر گوش کن تکبیر جبراییل را
کاورده از بهر خلیل امروز اسماعیل را
تا در جهان سازد علم او پرچم تجلیل را
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که ببیند روی او گوید محمد امده
در خانه ی خون خدا امده خدا را مظهری
قد قامتی مه طلعتی مه پاره ای مه پیکری
دریا دلی شیر او ژنی صف بشکنی نام اوری
اسلام را جان پروری پیغام را پیغمبری
نسل جوان را در جهان در خط قران رهبری
خواند حدیث عشق را در گوش زهره مشتری
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که بیند روی او گوید محمد امده
از لیلی حسن قدم مصداق خاتم زد قدم
مصداق ختم النبیا در ملک عالم زد قدم
در سنگر خون و شرف ان ذبح اعظم زد قدم
الاله خونین تن ماه محرم زد قدم
از دامن مریم مگر عیسی بن مریم زد قدم
در جبهه ی حق ز امر حق روح مجسم زد قدم
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که بیند روی او گوید محمد امده
در ماه شعبان جلوه گر شد زامر داور این پسر
کز مرز باور بگذرد با دادن سر این پسر
رونق به دین حق دهد در دشت باور این پسر
از کشته سازد پشته ها از خصم کافر این پسر
از شوق جانان بسپرد خنجر به خنجر این پسر
گردد به دشت کربلا چون لاله پرپر این پسر
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که ببیند روی او گوید محمد امده
باید حسین بن علی سر مست و شیدایش کند
تا در منای قرب حق چون هدیه اهدایش کند
از فرط شیدایی ورا مجنون لیلا یش کند
در سن هجده سالگی مهمان زهرایش کند
وقت شهادت دیده را محو تماشایش کند
تا در میان خاک و خون چون لاله پیدایش کند
گویم به اوای جلی طالی احمد امده
هر کس که ببیند روی او گوید محمد امده
شاعر: حميد كريمي
میلاد حضرت علی اکبر (ع) مبارک
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 23-03-2021 در ساعت 22:17
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
ویرایش توسط ناظرسایت : 21-05-2019 در ساعت 16:45
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
حماسه از چشم های تو آغاز میشود
در روزی داغ و خون آلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر،
تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت،
با نشانه ای از آن سوی آسمان و زمین
با خنده های نخستینت، شکفتن آغاز میکند.
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛
آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود.
روشنای چهرهات با اُفق های دور و درخشان نسبت دارد.
ریشه ات از مقدم ترین رودخانه آب میخورد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند،
ای بزرگِ دوست داشتنی!
نامت از دهان زمین نمیافتد.آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید،
همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندم زار شجاعت تو نان میخورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوخته اند.
میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش.میآیی
و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند.
بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
مروارید در صدف
قد دلجویش به شاخه شمشاد می ماند؛ سایه گستر و پربار.
جام چشم هایش چون شط شراب است، زلال و درخشنده تر از آفتاب.
کمال ابروانش به رعد شباهت دارد؛ به ستیغ کوه.
طره مشکین گیسوانش، شاخه طوبی را به یاد می آورد؛ سبک و رها چون موج.
حُسن یوسف در مقابل توفان زیبایی اش، پیراهن درید و شاهدان عالم قرب،
از شکوه وجودش، پای در گل ماندند و خوبرویان دل بُرده از جهان،
انگشت حیرت خویش را به بهای ترنج بریدند.
اما این زیبایی صورت، حجابی است تا آن سر غیبیه، مکتون بماند
و این ظاهر خَلقی، آن باطن خُلقی را پرده داری می کند.
صدف را دیده اید که با همه زیبایی و شگفتی اش، محزون مروارید است؟
تا صدف را نگشایید، کجا می توانید به آن گوهر پنهانی وجود دست یابید؟!
این کوثرنشان حیدری نسب، در جمال لم یزلی اش،
آیینه داری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می کند،
اما تو در تعلق و تعیین این جلوه و جذبه ظاهری نمان.
پشت این آیینه هزار جلوه، وجود صیقل یافته ای است که بیش از همه،
بر حقیقت پنهان محمدیه صلی الله علیه و آله نزدیک است.
بی جهت علی اکبر صلی الله علیه و آله را پیامبر دوباره آل اللّه ننامیده اند؛
تو بهانه این نسبت را در ظهور عینی او جست وجو می کنی،
اما دلیل، در حضور غیبی اوست.
چاره ای نیست! تو نیز برای یافتن آن نور پشت دریاها،
باید در وجود حضرتش غرق شوی!
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
هلال ماه جبینش از دل شبِ زلفش رخ نمود، ابرهای پلک واره از
هم دور شد و برق نگاه یک جفت ستاره، آسمان مهتابی رخسارش را شکافت!
این نخستین تصویر از شمایل شهزاد بنی هاشم
در قاب نگاه چشم های لیلا علیهاالسلام بود!
از وقتی که پنجره چشم هایش را به روی جاده بی انتها نگاه لیلا باز کرده بود،
خواب را از دیدگان او ربوده بود؛ نه از آن جهت که دستی باید گهواره
بی تابی هایش را تکان می داد و یا جرعه های شیره گل، لبان او را به شبنم می نشاند!
لیلا نیز مثل هر زن دیگری، راه و رسم مادری می دانست
و سلوک مهربانی می شناخت، اما آن چه در گهواره دستان او تکان می خورد،
یک کودک نبود که سپیدی موی مادر را به پای بزرگ شدن خویش بطلبد.
او از هم اینک بزرگ بود!
همانند اسم اعظمی که بر وی خطاب می کردند
و غیرت بوتُراب را در برق چشمان او به تماشا می نشستند!
انگار که از هم اکنون با ذوالفقار نگاهش،
دروازه های کربلا را می گشود!
آن جلال و جبروتی که کودک لیلا را بر تخت بزرگی و شوکت می نشاند،
تکرار خطوط نسخه وجود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
بر صفحه هستی علی اکبر علیه السلام بود.
گویی برگه ای از کتاب جان پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم
در پیش چشم لیلای دور مانده از خاتم رُسُل قرار گرفته بود و او
در آن نظر نمی افکند و چیزی نمی خواند،
جز آن چه به امین اللّه منتسب بود!
لیلا دیگر مادر کودک خویش نبود،
بلکه دایه کودکی های پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شده بود!
و چه موهبتی برتر از آن که زنی موسپید شود در راه روسپیدی عشق!
مگر نه آن که چیزی نخواهد گذشت که کودک
رسول واره لیلا، دلاور صحنه های کربلا خواهد شد؟!
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 15-04-2019 در ساعت 18:19
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
❤ |
تو علی اکبری؛
علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست.
صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد
که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شده ای
و از سینه بهار، شیر نوشیده ای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفته اند.
شاعرانه ترین واژهها،
شعر بلند حماسه ات را سرودن نمیتوانند.
محرم در محرم تصویر تابناک توست
که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خورده ات،
سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم،
ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند.
تو اردیبهشت فصل های جهانی.
خاکستریترین روزها را
خورشید کلامت به تپش وا میدارد.
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست،
میلاد خجستهات را نور میپاشیم.
میآیی و چکاوکان روشنی،
روز آمدنت را به ترانه مینشینند
و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند.
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (16-04-2019), نرگس منتظر (17-04-2019)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)