صفحه 19 از 26 نخستنخست ... 9151617181920212223 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 181 تا 190 , از مجموع 257

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) جلد دوم

  1. Top | #181

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    جنگ عقاید

    (الف. اختلاف قراء)

    در این زمان ما می بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ می شود و چگونه داغ می شود! اولاً در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحثهایی شروع می شود. طبقه ای به وجود آمد به نام قراء یعنی کسانی که قرآن را قرائت می کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم می آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد). یکی می گفت: من قرائت می کنم و قرائت خودم را روایت می کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر (که اغلب اینها به حضرت امیر می رسند.) دیگری می گفت: من (قرائت خود را روایت می کنم) از فلان کس از فلان کس. می آمدند در مساجد می نشستند و به دیگران تعلیم قرائت می دادند، و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت می کردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت می آمد در مسجد می نشست و عده زیادی جمع می شدند که از او قرائت بیاموزند. احیاناً اختلاف قرائتی هم پیدا می شد.



    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #182

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    (الف. اختلاف قراء)


    در این زمان ما می بینیم که یک مرتبه بازار جنگ عقاید داغ می شود و چگونه داغ می شود! اولاً در زمینه خود تفسیر قرآن و قرائت آیات قرآنی بحثهایی شروع می شود. طبقه ای به وجود آمد به نام قراء یعنی کسانی که قرآن را قرائت می کردند و کلمات قرآن را به طرز صحیحی به مردم می آموختند. (مثل امروز نبوده که قرآن به این شکل چاپ شده باشد). یکی می گفت: من قرائت می کنم و قرائت خودم را روایت می کنم از فلان کس از فلان کس از فلان صحابی پیغمبر (که اغلب اینها به حضرت امیر می رسند.) دیگری می گفت: من (قرائت خود را روایت می کنم) از فلان کس از فلان کس. می آمدند در مساجد می نشستند و به دیگران تعلیم قرائت می دادند، و غیر عربها بیشتر در حلقات این مساجد شرکت می کردند، چون غیر عربها بودند که با زبان عربی آشنایی درستی نداشتند و علاقه وافری به یاد گرفتن قرآن داشتند. یک استاد قرائت می آمد در مسجد می نشست و عده زیادی جمع می شدند که از او قرائت بیاموزند. احیاناً اختلاف قرائتی هم پیدا می شد.






    امضاء


  4. Top | #183

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    (ب. اختلاف در تفسیر)

    از آن بالاتر (اختلاف) در تفسیر و بیان معانی قرآن بود که آیا معنی این آیه این است یا آن؟ بازار مباحثه داغ بود، آن می گفت: معنی آیه این است، و این می گفت: معنی آیه آن است. و همین طور بود در حدیث و روایاتی که از پیغمبر رسیده بود. چه افتخار بزرگی بود برای کسی که حافظ احادیث بود؛ می نشست و می گفت که من این حدیث را از کی از کی از پیغمبر روایت می کنم. آیا این حدیث درست است؟ و آیا مثلاً به این عبارت است؟






    امضاء


  5. Top | #184

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    (ج. پیدایش نحله های گوناگون)


    از اینها بالاتر (پیدایش) نحله های فقهی بود. مردمی می آمدند مسئله می پرسیدند، همین طور که الان می آیند مسئله می پرسند. طبقاتی به وجود آمده بودند - در مراکز مختلف - به نام فقها که باید جواب مسائل مردم را می دادند: این حلال است، آن حرام است. این پاک است، آن نجس است. این معامله صحیح است، آن معامله باطل است.
    مدینه خودش یکی از مراکز بود، کوفه یکی از مراکز بود که ابوحنیفه در کوفه بود؛ بصره مرکز دیگری بود، بعدها که در همان زمان امام صادق علیه السلام، اندلس فتح شد یک مراکزی هم به تدریج در آن نواحی تشکیل شد، و هر شهری از شهرهای اسلامی خودش، مرکزی بود. می گفتند: فلان فقیه نظرش این است، فلان فقیه دیگر نظرش آن است؛ اینها شاگرد این مکتب بودند. آنها شاگرد آن مکتب؛ و یک جنگ عقایدی هم در زمینه مسائل فقهی پیدا شده بود.





    امضاء


  6. Top | #185

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    (د. پیدایش متکلمین)

    از همه اینها داغتر - نه مهمتر - بحثهای کلامی بود. از همان قرن اول طبقه ای به نام متکلم پیدا شدند (که این تعبیرات را در کلمات امام صادق می بینیم و حتی به بعضی از شاگردانشان می فرمایند: این متکلمین را بگویید بیایند. ). متکلمین در اصول عقاید و مسائل اصولی بحث می کردند: درباره خدا، درباره صفات خدا، درباره آیاتی از قرآن که مربوط به خداست؛ آیا فلان صفت خدا عین ذات اوست یا غیر ذات اوست؟ آیا حادث است یا قدیم؟ درباره نبوت و حقیقت وحی بحث می کردند، درباره شیطان بحث می کردند، درباره توحید و ثنویت بحث می کردند، درباره این که آیا عمل، رکن ایمان است که اگر عمل نبود ایمانی نیست، یا این که عمل در ایمان دخالتی ندارد؟ بحث می کردند، درباره قضا و قدر بحث می کردند، درباره جبر و اختیار بحث می کردند. یک بازار فوق العاده داغی متکلمین به وجود آورده بودند.





    امضاء


  7. Top | #186

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    (ه پیدایش زنادقه)


    از همه اینها خطرناکتر - نمی گویم داغتر و نمی گویم مهمتر - پیدایش طبقه ای بود به نام زنادقه. زنادقه از اساس، منکر خدا و ادیان بودند، و این طبقه - حال روی هر حسابی بود - آزادی داشتند. حتی در حرمین یعنی مکه و مدینه، و حتی در خود مسجدالحرام و در خود مسجدالنبی می نشستند و حرفهایشان را می زدند، البته به عنوان این که بالأخره فکری است شبهه ای است برای ما پیدا شده و باید بگوییم.(295)
    زنادقه طبقه متجدد و تحصیل کرده آن عصر بودند، طبقه ای بودند که با زبانهای زنده آن روز دنیا آشنا بودند، زبان سریانی را که در آن زمان بیشتر زبان علمی بود می دانستند، بسیاری از آنها زبان یونانی می دانستند، بسیاریشان ایرانی بودند و زبان فارسی می دانستند، بعضی زبان هندی می دانستند و زندقه را از هند آورده بودند که این هم یک بحثی است که اصلاً ریشه زندقه در دنیای اسلام از کجا پیدا شد؟ و بیشتر معتقدند که ریشه زندقه از مانوی هاست.






    امضاء


  8. Top | #187

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    (ی. پیدایش متصوفه)


    جریان دیگری که مربوط به این زمان است (همه، جریانهای افراط و تفریطی است) جریان خشکه مقدسی متصوفه است. متصوفه هم در زمان امام صادق علیه السلام طلوع کردند، یعنی ما طلوع متصوفه را به طوری که اینها طبقه ای را به وجود آوردند و طرفداران زیادی پیدا کردند که در کمال آزادی حرفهای خودشان را می گفتند، در زمان امام صادق می بینیم.
    اینها باز از آن طرف خشکه مقدسی افتاده بودند. اینها به عنوان نحله ای در مقابل اسلام سخن نمی گفتند، بلکه اصلاً می گفتند: حقیقت اسلام آن است که ما می گوییم. اینها یک روش خشکه مقدسی عجیبی پیشنهاد می کردند و می گفتند: اسلام نیز همین را می گوید و همین یک زاهدمآبی غیر قابل تحملی (بود)!
    خوارج و مرجئه نیز هر یک نحله ای بودند.






    امضاء


  9. Top | #188

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    برخورد امام صادق علیه السلام با جریانهای فکری مختلف

    ما می بینیم که امام صادق با همه اینها مواجه است و با همه اینها برخورد کرده است. از نظر قرائت و تفسیر یک عده، شاگردان امام هستند و امام با دیگران درباره قرائت آیات قرآن و تفسیرهای قرآن مباحثه کرده، داد کشیده، فریاد کشیده که آنها چرا این جور غلط می گویند، اینها چرا چنین می گویند، آیات را این طور باید تفسیر کرد.
    در باب احادیث هم که خیلی واضح است، می فرمود: سخنان اینها اساس ندارد، احادیث صحیح آن است که ما از پدرانمان از پیغمبر روایت می کنیم.
    در باب نحله فقهی هم که مکتب امام صادق علیه السلام قوی ترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بوده به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند. تمام امامهای اهل تسنن یا بلاواسطه و یا مع الواسطه شاگرد امام بوده و نزد امام شاگردی کرده اند.
    در رأس ائمه اهل تسنن ابوحنیفه است. نوشته اند ابوحنیفه دو سال شاگرد امام بوده، و این جمله را ما در کتابهای خود آنها می خوانیم که گفته اند او گفت: لو لا السنتان لهلک نعمان. اگر آن دو سال نبود نعمان از بین رفته بود. (نعمان اسم ابوحنیفه است. اسمش نعمان بن ثابت بن ذوطی بن مرزبان است؛ اجدادش ایرانی هستند.)
    مالک بن انس که امام دیگر اهل تسنن است نیز معاصر امام صادق علیه السلام است. او هم نزد امام می آمد و به شاگردی امام افتخار می کرد.
    شافعی در دوره بعد بوده ولی او شاگردی کرده شاگردان ابوحنیفه را و خود مالک بن انس را.
    احمد (بن) حنبل نیز سلسله نسبش در شاگردی در یک جهت به امام می رسد. و همین طور دیگران. حوزه درس فقهی امام صادق علیه السلام از حوزه درس تمام فقهای دیگر با رونق تر بوده است.(296)






    امضاء


  10. Top | #189

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اهتمام شیعه به مسائل تعقلی(297)


    بهترین دلیل (بر این که در زمان امام صادق علیه السلام علوم عقلی نیز نضج گرفت) این است که در تمام کتب حدیث اهل تسنن (اعم از) صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابی داوود و صحیح نسائی، جز مسائل فرعی چیز دیگری نیست؛ احکام وضو این است، احکام نماز این است، احکام روزه این است، احکام حج این است، احکام جهاد این است؛ و یا سیره است، مثلاً پیغمبر صلی الله علیه و آله در فلان سفر این طور عمل کردند.
    ولی شما به کتابهای حدیث شیعه که وارد می شوید می بینید اول مبحث و اول کتابش کتاب العقل و الجهل است اصلاً این جور مسائل در کتب اهل تسنن مطرح نبوده. البته نمی خواهم بگویم منشأ همه اینها امام صادق علیه السلام بود؛ ریشه اش امیرالمؤمنین است و ریشه ریشه اش خود پیغمبر است، ولی اینها این مسیر را ادامه دادند.
    امام صادق بود که چون در زمان خودش این فرصت را پیدا کرد مواریث اجداد خودش را حفظ کرد و بر آن مواریث افزود. بعد از کتاب العقل و الجهل)) وارد کتاب التوحید می شویم. ما می بینیم صدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شؤون الهی و قضا و قدر الهی و جبر و اختیار و مسائل تعقلی در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته اند: اول کسی که مدارس فلسفی را (298) - اول کسی که مدارس عقلی را - در دنیای اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق علیه السلام بود.
    (حال شما(299)) ببینید چه زمینه ای از نظر فرهنگی برای امام صادق علیه السلام فراهم بود و امام استفاده کرد، زمینه ای که نه قبلش برای هیچ امامی فراهم بود و نه بعدش به آن اندازه فراهم شد. به مقدار کمی برای حضرت رضا علیه السلام فراهم بود. برای حضرت موسی بن جعفر که دوباره وضع خیلی بد شد و مسئله زندان و غیره پیش آمد. ائمه دیگر نیز همه به همان جوانی، جوان مرگ می شدند؛ مسموم می شدند و از دنیا می رفتند. نمی گذاشتند اینها زنده بمانند و الا وضع محیط به گونه ای بود که تا حدی مساعد بود. ولی برای امام صادق علیه السلام هر دو جهت حاصل شد، هم عمر حضرت طولانی شد (در حدود هفتاد سال) و هم محیط و زمان مساعد بود.
    حال آیا این امر چقدر ثابت می کند تفاوت زمان امام صادق را با زمان سیدالشهداء؟ یعنی چه زمینه هایی برای امام صادق فراهم بود که برای سیدالشهداء فراهم نبود؟ سیدالشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانی بخورد و برای خدا عبادت کند و در واقع زندانی باشد، و یا کشته شود؛ ولی برای امام صادق این جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط، حداکثر بهره برداری را بکند.
    ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمی کنیم. اگر امام صادق نبود امام حسین نبود هم چنان که اگر امام حسین نبود امام صادق نبود؛ یعنی اگر امام صادق نبود ارزش نهضت امام حسین هم روشن و ثابت نمی شد. در عین حال امام صادق متعرض امر حکومت و خلافت نشد ولی همه می دانند که امام صادق علیه السلام با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفی می کرد، نوعی جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق در دنیا پخش شد، و لهذا منصور تعبیر عجیبی درباره ایشان دارد.(300) می گوید:
    هذا الشجی معترض فی الحلق...
    جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوی من، نه می توانم بیرونش بیاورم، و نه می توانم فرویش ببرم؛ نه می توانم یک مدرکی از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه می توانم تحملش کنم، چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بی طرفی که او انتخاب کرده علیه ما است، زیرا کسانی که از این مکتب به وجود می آیند همه شان علیه ما هستند، ولی مدرکی هم از او به دست نمی آورم.






    امضاء


  11. Top | #190

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عوامل مؤثر در نشاط علمی زمان امام صادق علیه السلام(301)

    عرض کردیم در زمان امام صادق نشاط علمی فوق العاده ای پیدا شد و همان نشاط علمی، منشأ شد که جنگ عقاید داغ گردید و برای هر مسلمان پاک نهادی لازم بود که در این جنگ عقاید به سود اسلام وارد شود و از اسلام دفاع کند.
    (سؤالی که در اینجا به ذهن می آید این است که) چه عواملی در این نشاط علمی تأثیر داشت؟ (در جواب باید بگوئیم) سه عامل مؤثر بود:
    عامل اول این بود که محیط آن روز اسلامی یک محیط صد در صد مذهبی بود مردم تحت انگیزه های مذهبی بودند. تشویقهای پیغمبر اکرم به علم، و تشویقها و دعوتهای قرآن به علم و تعلم، و تفکر و تعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و نشاط بود.
    عامل دوم این بود که نژادهای مختلف وارد دنیای اسلام شده بودند که اینها سابقه فکری و علمی داشتند.
    عامل سوم که زمینه را مساعد می کرد، جهان وطنی اسلامی بود، یعنی این که اسلام با وطنهای آب و خاکی مبارزه کرده بود و وطن را وطن اسلامی تعبیر می کرد که هر جا اسلام هست آنجا وطن است و در نتیجه تعصبات نژادی تا حدود بسیار زیادی از میان رفته بود به طوری که نژادهای مختلف با یکدیگر همزیستی داشتند و احساس اخوت و برادری می کردند؛ مثلاً شاگرد، خراسانی بود و استاد مصری، یا شاگرد مصری بود و استاد خراسانی.
    حوزه درس تشکیل داده می شد، آن که به عنوان استاد نشسته بود مثلاً یک غلام بربری بود مثل نافع یا عکرمه غلام عبدالله بن عباس. یک غلام بربری می آمد و می نشست، بعد می دیدید عراقی، سوریه ای، حجازی، مصری، ایرانی و هندی پای درس او شرکت کرده اند. این یک عامل بسیار بزرگی بوده برای این که زمینه این جهش و جنبش را فراهم کند.
    و از این شاید بالاتر آن چیزی است که امروز اسمش را تسامح و تساهل دینی اصطلاح کرده اند و مقصود همزیستی با غیر مسلمانان است؛ مخصوصاً همزیستی با اهل کتاب، یعنی مسلمانان، اهل کتاب را برای این که با آنها همزیستی کنند تحمل می کردند و این را بر خلاف اصول دینی خودشان نمی دانستند. در آن زمان اهل کتاب، اهل علم بودند. اینها وارد جامعه اسلامی شدند و مسلمین مقدم اینها را گرامی شمردند و در همان عصر اول، معلومات اینها را از ایشان گرفتند، و در عصر دوم، دیگر در رأس جامعه علمی، خود مسلمین قرار گرفتند.
    مسئله تسامح و تساهل با اهل کتاب نیز یک عامل فوق العاده مهمی بوده است. البته خود این هم ریشه حدیثی دارد. ما احادیث زیادی در این زمینه داریم. حتی مرحوم مجلسی در بحار نقل می کند - و در نهج البلاغه نیز هست - که پیغمبر فرمود:
    خذوا الحکمة و لو من مشرک.
    (حکمت یعنی سخن علمی صحیح) سخن علمی صحیح را فرا گیرید و لو از مشرک.
    این جمله معروف: الحکمة ضالة المؤمن، یأخذها اینما وجدها. مضمونش همین است. (در بعضی تعبیرها هست: ولو من ید مشرک) یعنی حکمت - که قرآن می گوید: یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً(302) و به معنی سخن علمی محکم، پا برجا، صحیح، معتبر، و حرف درست است - گم شده مؤمن است.
    خیلی تعبیر عالی یی است گم شده. اگر انسان چیزی داشته باشد که مال خودش باشد و آن را گم کرده باشد چگونه هر جا می رود دنبالش می گردد؟! اگر شما یک انگشتر قیمتی داشته باشید که مورد علاقه تان باشد و گم شده باشد، هر جا که احتمال می دهید، می روید و تمام حواستان به این است که گوشه و کنار را نگاه کنید ببینید آیا می توانید گم شده تان را پیدا کنید.
    از بهترین و افتخارآمیزترین تعبیرات اسلامی یکی همین است: حکمت، گمشده مؤمن است، هر جا که پیدایش کند می گیرد ولو از دست یک مشرک؛ یعنی تو اگر مالت را، گمشده ات را در دست یک مشرک ببینی آیا می گوئی من کاری به آن ندارم، یا می گویی این مال من است؟ امیرالمؤمنین می فرماید: مؤمن، علم را در دست مشرک، عاریتی می بیند و خودش را مالک اصلی، و می گوید: او شایسته آن نیست، آن که شایسته آن است من هستم.





    امضاء


صفحه 19 از 26 نخستنخست ... 9151617181920212223 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi