صفحه 15 از 26 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 257

موضوع: تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری (ره) جلد دوم

  1. Top | #141

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    20. عوامل مهم قیام امام حسین علیه السلام عبارتند از:
    الف) مخالفت شدید امام با بیعت یزید؛
    ب) دعوت مردم کوفه از امام برای مهاجرت به آن شهر و قیام علیه حکومت امویان؛
    ج) اقدام امام علیه السلام برای امر به معروف و نهی از منکر.
    21. گذشته از همه مفاسد، دو مفسده مهم در بیعت امام حسین علیه السلام با یزید وجود داشت که در مورد معاویه وجود نداشت آن دو مورد عبارتند از:
    الف) بیعت با یزید، تثبیت و امضای خلافت موروثی خاندان معاویه از طرف امام حسین علیه السلام بود.
    ب) یزید نه تنها مردی فاسق و فاجر بود، بلکه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی برای حکومت نداشت.
    22. ارزش عامل دعوت در سطح عمل امام حسین علیه السلام بسیار ساده و عادی است؛ چون این دعوت از سوی مردم منطقه ای به عمل می آمد که از نیروی قابل توجهی بهره مند بودند.
    23. در مقایسه با مسأله دعوت، عامل تقاضای بیعت و امتناع امام، ارزش بیشتری به نهضت حسینی می دهد. به جهت این که از یک طرف هیچ گروهی اعلام یاری و نصرت نکرده و از طرف دیگر، یک حکومتی که در 20 سال گذشته خشونت خود را در حد اعلا نشان داده بود، تقاضای بیعت می کند و امام حسین علیه السلام به تنهایی در مقابل این تقاضای نامشروع می ایستد.
    24. ارزش عامل امر به معروف و نهی از منکر، ارزش بسیار بیشتری از دو عامل دیگر دارد. به موجب این عامل، این نهضت شایستگی پیدا کرد که برای همیشه زنده بماند و الگوی مناسبی برای نهضت های بعدی باشد.




    امضاء



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #142

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    25. شرایطی که به نهضت ابا عبدالله علیه السلام عظمت و تقدس بخشید عبارت است از:
    الف) شخصی و فردی نبودن هدف قیام؛
    ب) توأم بودن قیام با بینش، درک و بصیرت قوی نسبت به خواست مردم؛
    ج) رخداد قیام در شرایط حاکمیت کامل خفقان و سلب قدرت اعتراض از مردم.
    26. امام حسین علیه السلام چند بار در بین راه یاران و همراهان خود را تصفیه کرد. آخرین تصفیه و اتمام حجت در شب عاشورا بود. در این شب هیچ یک از اصحاب ابا عبدالله علیه السلام او را ترک نکردند و نشان دادند که در میان ما، فردی که دارای نقطه ضعف باشد، وجود ندارد.
    27. امام حسین علیه السلام روز دوم محرم وارد کربلا شد. خیمه و خرگاه خود را با جمعیتی در حدود 72 نفر به پا کرد. از آن طرف لشکر دشمن با 1000 نفر در نقطه مقابل، چادر زد. این تعداد تا روز ششم به 000/30 نفر رسید.
    28. طغیانها و مقاومت های مردم علیه دستگاه اموی، از همان روز عاشورا شروع می شود. اولین کسی که این کار را کرد یک زن از لشکر مقابل بود. در عصر عاشورا وقتی که دید لشکر عبیدالله می خواهد به خیمه های حسین بن علی علیه السلام حمله کند، چوب خیمه ای را برداشت، جلوی خیمه ها ایستاد و نسبت به این عمل ننگین اعتراض کرد.
    29. علت این که ابا عبدالله علیه السلام در سفری چنین پرخطر - که افراد عادی نیز آن را پیش بینی می کردند - اهل بیتش را همراه خود می برد این بود که آنها نقش مستقیمی در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند و آن رسالتی را که بر عهده دارند، انجام دهند.
    30. عصر روز یازدهم اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند، روز دوازدهم به کوفه رسیدند. زینب کبری علیهماالسلام در کنار دروازه کوفه در یک فرصت مناسب با خطبه ای بسیار مهم، به افشاگری جنایت کربلا پرداخت.




    امضاء


  4. Top | #143

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    31. تاریخ ورود اسرا به شام، دوم ماه صفر، 22 روز بعد از اسارت بود. در شام آنها را در مجلسی که یزید ترتیب داده بود، حاضر می کنند. در این مجلس حضرت زینت علیهماالسلام با ایراد خطبه ای، جنایات یزید و حاکمان او را افشا و آنها را رسوا ساخت و مجبور کرد تا اسیران را با احترام به مدینه بازگردانند.
    32. رابطه شهادت حسین بن علی علیه السلام و نیرو گرفتن اسلام از آن جهت است که امام حسین علیه السلام با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکمفرما بود، تضعیف کرد و ترس و احساس عبودیت مردم را از میان برد.
    33. قیام توابین سه سال پس از حادثه کربلا رخ داد. حدود 5000 نفر تواب از کوفه بر سر قبر حسین بن علی علیه السلام رفته و به عزاداری پرداختند و از تقصیری که کرده بودند به درگاه الهی توبه کرده، و سرانجام علیه حکومت یزید برخاسته و قاتلان حسین علیه السلام را کشتند. این قیام قیام توابین نامیده شد






    امضاء


  5. Top | #144

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    فصل دوم ائمه علیهم السلام و عباسیان

    گفتار اول

    به قدرت رسیدن بنی العباس


    اجتماع محرمانه سران بنی هاشم(269)


    اوایل کار که می خواست این نهضت ضد اموی شروع شود، رؤسای بنی هاشم در ابواء(270) که منزلی است بین مدینه و مکه، اجتماع محرمانه ای تشکیل دادند. در آن اجتماع محرمانه اولاد حسن؛ یعنی عبدالله محض و پسرانش؛ محمد و ابراهیم و هم چنین بنی العباس؛ یعنی ابراهیم امام و ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور و عده ای دیگر از عموهای اینها حضور داشتند. در آنجا عبدالله محض رو کرد به جمعیت و گفت:
    بنی هاشم! شما مردمی هستید که همه چشمها به شماست و همه گردنها به سوی شما کشیده می شود و اکنون خدا وسیله فراهم کرده که در اینجا جمع شوید، بیائید همه ما با این جوان (پسر عبدالله محض) بیعت کنیم و او را به زعامت انتخاب کنیم و علیه امویها بجنگیم.
    این قضیه خیلی قبل از قضیه ابوسلمه است، تقریباً دوازده سال قبل از قضایای قیام خراسانی هاست، اول باری است که می خواهد این کار شروع بشود، و به این صورت شروع شد.





    امضاء


  6. Top | #145

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    به قدرت رسیدن بنی العباس



    اجتماع محرمانه سران بنی هاشم(269)

    اوایل کار که می خواست این نهضت ضد اموی شروع شود، رؤسای بنی هاشم در ابواء(270) که منزلی است بین مدینه و مکه، اجتماع محرمانه ای تشکیل دادند. در آن اجتماع محرمانه اولاد حسن؛ یعنی عبدالله محض و پسرانش؛ محمد و ابراهیم و هم چنین بنی العباس؛ یعنی ابراهیم امام و ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور و عده ای دیگر از عموهای اینها حضور داشتند. در آنجا عبدالله محض رو کرد به جمعیت و گفت:
    بنی هاشم! شما مردمی هستید که همه چشمها به شماست و همه گردنها به سوی شما کشیده می شود و اکنون خدا وسیله فراهم کرده که در اینجا جمع شوید، بیائید همه ما با این جوان (پسر عبدالله محض) بیعت کنیم و او را به زعامت انتخاب کنیم و علیه امویها بجنگیم.
    این قضیه خیلی قبل از قضیه ابوسلمه است، تقریباً دوازده سال قبل از قضایای قیام خراسانی هاست، اول باری است که می خواهد این کار شروع بشود، و به این صورت شروع شد.






    امضاء


  7. Top | #146

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اجتماع محرمانه سران بنی هاشم(269)

    اوایل کار که می خواست این نهضت ضد اموی شروع شود، رؤسای بنی هاشم در ابواء(270) که منزلی است بین مدینه و مکه، اجتماع محرمانه ای تشکیل دادند. در آن اجتماع محرمانه اولاد حسن؛ یعنی عبدالله محض و پسرانش؛ محمد و ابراهیم و هم چنین بنی العباس؛ یعنی ابراهیم امام و ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور و عده ای دیگر از عموهای اینها حضور داشتند. در آنجا عبدالله محض رو کرد به جمعیت و گفت:
    بنی هاشم! شما مردمی هستید که همه چشمها به شماست و همه گردنها به سوی شما کشیده می شود و اکنون خدا وسیله فراهم کرده که در اینجا جمع شوید، بیائید همه ما با این جوان (پسر عبدالله محض) بیعت کنیم و او را به زعامت انتخاب کنیم و علیه امویها بجنگیم.
    این قضیه خیلی قبل از قضیه ابوسلمه است، تقریباً دوازده سال قبل از قضایای قیام خراسانی هاست، اول باری است که می خواهد این کار شروع بشود، و به این صورت شروع شد.






    امضاء


  8. Top | #147

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بیعت با محمد نفس زکیه)

    بنی العباس ابتدا زمینه را برای خودشان فراهم نمی دیدند، فکر کردند که ولو در ابتدا هم شده یکی از آل علی علیه السلام را که در میان مردم وجاهت بیشتری دارد مطرح کنند و بعدها او را مثلاً از میان ببرند. برای این کار محمد نفس زکیه را انتخاب کردند محمد پسر همان عبدالله محض است...عبدالله محض، هم از طرف مادر، فرزند حسین بن علی است و هم از طرف پدر.(271)
    عبدالله مردی است باتقوا، باایمان و زیبا و زیبایی را، هم از طرف مادر - و بلکه مادرها - به ارث برده است (چون مادر مادرش هم زن بسیار زیبای معروفی بوده) و هم از طرف (پدر)، و به علاوه اسمش محمد است، هم اسم پیغمبر؛ اسم پدرش هم عبدالله است، از قضا یک خالی هم روی شانه او هست، و چون در روایات اسلامی آمده بود که وقتی ظلم زیاد شد، یکی از اولاد پیغمبر از اولاد زهرا، ظاهر می شود که نام او نام پیغمبر است و خالی هم در پشت دارد، اینها معتقد شدند که مهدی این امت که باید ظهور کند و مردم را از مظالم نجات دهد، همین است و آن دوره نیز همین دوره است. لااقل برای خود اولاد امام حسن این خیال پیدا شده بود که مهدی امت همین است.
    بنی العباس هم، حال یا واقعاً چنین عقیده ای پیدا کرده بودند و یا از اول با حقه بازی پیش آمدند. به هر حال این طور که ابوالفرج نقل کرده همین عبدالله محض برخاست و شروع کرد به خطابه خواندن؛ مردم را دعوت کرد که بیائید ما با یکی از افراد خودمان در اینجا بیعت کنیم، پیمان ببندیم و از خدا بخواهیم بلکه ما بر بنی امیه پیروز شویم. بعد گفت:
    ایها الناس! همه تان می دانید که: ان ابنی هذا هو المهدی مهدی امت همین پسر من است، همه تان بیایید با او بیعت کنید.
    اینجا بود که منصور گفت: نه به عنوان مهدی امت؛ به عقیده من هم آن کسی که زمینه بهتر دارد همین جوان است. راست می گوید، بیائید با او بیعت کنید. همه گفتند: راست می گوید و قبول کردند که با محمد بیعت کنند و بیعت کردند. بعد که همه شان با او بیعت کردند فرستادند دنبال امام جعفر صادق.(272) وقتی که حضرت صادق وارد شد، همان عبدالله محض که مجلس را اداره می کرد، از جا بلند شد و حضرت را پهلوی خودش نشاند و بعد همان سخنی را که قبلاً گفته بود تکرار کرد که اوضاع چنین است و همه تان می دانید که این پسر من مهدی امت است؛ دیگران بیعت کردند، شما هم بیا با مهدی امت بیعت کن. فقال جعفر: لا تفعلوا. امام جعفر صادق گفت: نه، این کار را نکنید.
    فان هذا الامر لم یات بعد، ان کنت تری (یعنی عبدالله) أن ابنک هذا هو المهدی فلیس به و لا هذا اوانه .
    آن مسئله مهدی امت که پیغمبر خبر داده، حالا وقتش نیست. عبدالله! تو هم اگر خیال می کنی این پسر تو مهدی امت است، اشتباه می کنی. این پسر تو مهدی امت نیست، و اکنون نیز وقت آن مسئله نیست.
    و ان کنت انما ترید ان تخرجه غصباً لله ولیامر بالمعروف وینه عن المنکر فانا والله لا ندعک فانت شیخنا و نبایع ابنک فی الامر.
    حضرت وضع خودش را بسیار روشن کرد، فرمود:
    اگر شما می خواهید به نام مهدی امت با این بیعت کنید من بیعت نمی کنم، دروغ است مهدی امت این نیست، وقت ظهور مهدی هم اکنون نیست؛ ولی اگر قیام شما جنبه امر به معروف و نهی از منکر و جنبه مبارزه ضد ظلم دارد، من بیعت می کنم.






    امضاء


  9. Top | #148

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    بنی العباس هم، حال یا واقعاً چنین عقیده ای پیدا کرده بودند و یا از اول با حقه بازی پیش آمدند. به هر حال این طور که ابوالفرج نقل کرده همین عبدالله محض برخاست و شروع کرد به خطابه خواندن؛ مردم را دعوت کرد که بیائید ما با یکی از افراد خودمان در اینجا بیعت کنیم، پیمان ببندیم و از خدا بخواهیم بلکه ما بر بنی امیه پیروز شویم. بعد گفت:
    ایها الناس! همه تان می دانید که: ان ابنی هذا هو المهدی مهدی امت همین پسر من است، همه تان بیایید با او بیعت کنید.
    اینجا بود که منصور گفت: نه به عنوان مهدی امت؛ به عقیده من هم آن کسی که زمینه بهتر دارد همین جوان است. راست می گوید، بیائید با او بیعت کنید. همه گفتند: راست می گوید و قبول کردند که با محمد بیعت کنند و بیعت کردند. بعد که همه شان با او بیعت کردند فرستادند دنبال امام جعفر صادق.(272) وقتی که حضرت صادق وارد شد، همان عبدالله محض که مجلس را اداره می کرد، از جا بلند شد و حضرت را پهلوی خودش نشاند و بعد همان سخنی را که قبلاً گفته بود تکرار کرد که اوضاع چنین است و همه تان می دانید که این پسر من مهدی امت است؛ دیگران بیعت کردند، شما هم بیا با مهدی امت بیعت کن. فقال جعفر: لا تفعلوا. امام جعفر صادق گفت: نه، این کار را نکنید.
    فان هذا الامر لم یات بعد، ان کنت تری (یعنی عبدالله) أن ابنک هذا هو المهدی فلیس به و لا هذا اوانه .
    آن مسئله مهدی امت که پیغمبر خبر داده، حالا وقتش نیست. عبدالله! تو هم اگر خیال می کنی این پسر تو مهدی امت است، اشتباه می کنی. این پسر تو مهدی امت نیست، و اکنون نیز وقت آن مسئله نیست.
    و ان کنت انما ترید ان تخرجه غصباً لله ولیامر بالمعروف وینه عن المنکر فانا والله لا ندعک فانت شیخنا و نبایع ابنک فی الامر.
    حضرت وضع خودش را بسیار روشن کرد، فرمود:
    اگر شما می خواهید به نام مهدی امت با این بیعت کنید من بیعت نمی کنم، دروغ است مهدی امت این نیست، وقت ظهور مهدی هم اکنون نیست؛ ولی اگر قیام شما جنبه امر به معروف و نهی از منکر و جنبه مبارزه ضد ظلم دارد، من بیعت می کنم.
    بنابراین در اینجا وضع امام صادق صددرصد روشن است. امام صادق حاضر شد با اینها در مبارزه شرکت کند ولی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم، و حاضر نشد همکاری کند تحت عنوان این این که این مهدی امت است. گفتند: خیر، این مهدی امت است و این امر واضحی است. فرمود: من بیعت نمی کنم. عبدالله ناراحت شد. وقتی که عبدالله ناراحت شد حضرت فرمود:
    عبدالله! من به تو می گویم: نه تنها پسر تو مهدی امت نیست، نزد ما اهل بیت اسراری است، ما می دانیم که کی خلیفه می شود و کی خلیفه نمی شود. پسر تو خلیفه نمی شود و کشته خواهد شد.
    ابوالفرج نوشته است: عبدالله ناراحت شد و گفت: خیر، تو برخلاف عقیده ات سخن می گویی، خودت هم می دانی که این پسر من مهدی امت است و تو به خاطر حسد با پسر من این حرفها را می زنی. فقال: و الله ماذاک یحملنی ولکن هذا و اخوته و ابنائهم دونکم، و ضرب یده ظهر ابی العباس... امام صادق دست زد به پشت ابوالعباس سفاح و گفت: این و برادرانش به خلافت می رسند و شما و پسرانتان نخواهید رسید. بعد هم دستش را زد به شانه عبدالله بن حسن و فرمود: ایه (این کلمه را در حال خوش و بش می گویند) ما هی الیک و لا الی ابنیک (می دانست که او را حرص خلافت برداشته نه چیزی دیگری) فرمود: این خلافت به تو نمی رسد به بچه هایت هم نمی رسد، آنها را به کشتن نده، اینها نمی گذارند که خلافت به شماها برسد، و این دو پسرت هم کشته خواهند شد.
    بعد حضرت از جا حرکت کرد و در حالی که به دست عبدالعزیز بن عمران زهری(273) تکیه کرده بود آهسته به او گفت: ارأیت صاحب الرداء الاصفر؟ آیا آن که قبای زرد پوشیده بود را دیدی؟ (مقصودش ابوجعفر منصور بود) گفت: نعم. فرمود: به خدا قسم ما می یابیم این مطلب را که همین مرد در آینده بچه های این را خواهد کشت. عبدالعزیز تعجب کرد، با خود گفت: اینها که امروز بیعت می کنند! گفت: این او را می کشد؟! فرمود: بله. عبدالعزیز می گوید: در دل گفتم نکند این از روی حسادت این حرفها را می زند؟! و بعد می گوید: به خدا قسم من از دنیا نرفتم جز این که دیدم که همین ابوجعفر منصور قاتل همین محمد و آن پسر دیگر عبدالله شد.
    در عین حال حضرت صادق به همین محمد علاقه می ورزید و او را دوست داشت، و لذا همین ابوالفرج می نویسد: کان جعفر بن محمد اذا رأی محمد بن عبدالله بن الحسن تغر غرت عیناه وقتی که او را می دید چشمانش پر اشک می شد و می گفت: بنفسی هو، ان الناس فیقولون فیه و انه لمقتول، لیس هذا فی کتاب علی من خلفاء هذه الامة. ای جانم به قربان این (این علامت آن است که خیلی به او علاقه مند است) مردم یک حرفهایی درباره این می زنند که واقعیت ندارد (مسئله مهدویت) یعنی بیچاره خودش هم باورش آمده؛ و این کشته می شود و به خلافت هم نمی رسد. در کتابی که از علی علیه السلام نزد ما هست، نام این، جزء خلفای امت نیست.
    از اینجا معلوم می شود این نهضت را از ابتدا به نام مهدویت شروع کردند و حضرت صادق با این قضیه سخت مخالفت کرد، گفت من به عنوان امر به معروف و نهی از منکر حاضرم بیعت کنم ولی به عنوان مهدویت نمی پذیرم. و اما بنی العباس اساساً حسابشان حساب دیگری بود، مسئله (مسئله) ملک و سیاست بود.
    (برای غیر(274)) چهار امام یعنی حضرت امیر و حضرت امام حسن و حضرت رضا حضرت صادق، مسئله خلافت به هیچ شکل مطرح نبوده است. در مسئله حضرت صادق یک مسئله عرضه شدن خلافتی اجمالاً وجود دارد... زمان حضرت، که آخر دوره بنی امیه و اول دوره بنی العباس بود، یک فرصت مناسب سیاسی به وجود آمده بود، بنی العباس از این فرصت استفاده کردند.
    (سؤالی که در اینجا به ذهن تبادر می کند این است که) چگونه شد حضرت صادق علیه السلام نخواست از این فرصت استفاده کند؟ (و اصولاً فرصت از چه راهی پیدا شده بود؟)
    فرصت از این راه پیدا شده بود که بنی امیه تدریجاً مخالفانشان زیاد می شد، چه در میان اعراب و چه در میان ایرانیها، و چه به علل دینی و چه به علل دنیایی.
    علل دینی همان فسق و فجورهای زیاد بود که خلفا علناً مرتکب می شدند. مردم متدین شناخته بودند که اینها فاسق و فاجر و نالایق اند؛ به علاوه، جنایاتی که نسبت به بزرگان اسلام و مردان با تقوای اسلام مرتکب شدند. (این گونه قضایا تدریجاً اثر می گذارد). مخصوصاً از زمان شهادت امام حسین، این حس تنفر نسبت به بنی امیه در میان مردم نضح گرفت و بعد هم که قیامهایی بپا شد - مثل قیام زید بن علی بن الحسین و قیام یحیی بن زید بن علی بن الحسین - وجهه مذهبی اینها به کلی از میان رفت. کار فسق و فجور آنها هم که شنیده اید چگونه بود. شرابخواری و عیاشی و بی پرده این کارها را انجام دادن وجهه اینها را خیلی ساقط کرد. بنابراین از وجهه دینی، مردم نسبت به اینها تنفر پیدا کرده بودند.
    از وجهه دنیائی هم، حکامشان ظلم می کردند، مخصوصاً بعضی از آنها مثل حجاج بن یوسف در عراق، و چند نفر دیگر در خراسان ظلمهای بسیار زیادی مرتکب شدند. ایرانی ها بالخصوص، و در ایرانی ها بالخصوص خراسانی ها (آن هم خراسان به مفهوم وسیع قدیمش) یک جنب و جوشی علیه خلفای بنی امیه پیدا کردند. یک تفکیکی میان مسأله اسلام و مسأله دستگاه خلافت به وجود آمد. مخصوصاً برخی از قیامهای علویین فوق العاده در خراسان اثر گذاشت؛ با این که خود قیام کنندگان از میان رفتند ولی از نظر تبلیغاتی فوق العاده اثر گذاشت.
    زید پسر امام زین العابدین در حدود کوفه قیام کرد. باز مردم کوفه با او عهد و پیمان بستند و بیعت کردند و بعد وفادار نماندند جز عده قلیلی، و این مرد به وضع فجیعی در نزدیکی کوفه کشته شد و به شکل بسیار جنایتکارانه ای با او رفتار کردند؛ با آنکه دوستانش شبانه نهر آبی را قطع کردند و در بستر آن قبری کندند و بدن او را دفن کردند و دو مرتبه نهر را در مسیرش جاری کردند که کسی نفهمد قبر او کجاست، ولی در عین حال همان حفار گزارش داد، و بعد از چند روز آمدند بدنش را از آنجا بیرون آوردند و به دار آویختند و مدتها بر دار بود که روی دار خشکید؛ و می گویند: چهار سال بدن او روی دار ماند.
    زید پسری دارد جوان به نام یحیی. او هم قیامی کرد و شکست خورد و رفت به خراسان. رفتن یحیی به خراسان، اثر زیادی در آنجا گذاشت. با این که خودش در جنگ با بنی امیه کشته شد ولی محبوبیت عجیبی پیدا کرد. ظاهراً برای اولین بار برای مردم خراسان قضیه روشن شد که فرزندان پیغمبر در مقابل دستگاه خلافت این چنین قیام کرده اند. آن زمانها اخبار حوادث و وقایع به سرعت امروز که نمی رسید، در واقع یحیی بود که توانست قضیه امام حسین و پدرش زید و سایر قضایا را تبلیغ کند، به طوری که وقتی خراسانی ها علیه بنی امیه قیام کردند - نوشته اند - مردم خراسان هفتاد روز عزای یحیی بن زید را بپا نمودند (معلوم می شود انقلابهایی که اول به نتیجه نمی رسد ولی بعد اثر خودش را می بخشد چگونه است). به هر حال در خراسان زمینه یک انقلاب فراهم شده بود، البته نه یک انقلاب صد در صد رهبری شده، بلکه اجمالاً همین مقدار که یک نارضایتی بسیار شدیدی وجود داشت.







    امضاء


  10. Top | #149

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    بنابراین در اینجا وضع امام صادق صددرصد روشن است. امام صادق حاضر شد با اینها در مبارزه شرکت کند ولی تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم، و حاضر نشد همکاری کند تحت عنوان این این که این مهدی امت است. گفتند: خیر، این مهدی امت است و این امر واضحی است. فرمود: من بیعت نمی کنم. عبدالله ناراحت شد. وقتی که عبدالله ناراحت شد حضرت فرمود:
    عبدالله! من به تو می گویم: نه تنها پسر تو مهدی امت نیست، نزد ما اهل بیت اسراری است، ما می دانیم که کی خلیفه می شود و کی خلیفه نمی شود. پسر تو خلیفه نمی شود و کشته خواهد شد.
    ابوالفرج نوشته است: عبدالله ناراحت شد و گفت: خیر، تو برخلاف عقیده ات سخن می گویی، خودت هم می دانی که این پسر من مهدی امت است و تو به خاطر حسد با پسر من این حرفها را می زنی. فقال: و الله ماذاک یحملنی ولکن هذا و اخوته و ابنائهم دونکم، و ضرب یده ظهر ابی العباس... امام صادق دست زد به پشت ابوالعباس سفاح و گفت: این و برادرانش به خلافت می رسند و شما و پسرانتان نخواهید رسید. بعد هم دستش را زد به شانه عبدالله بن حسن و فرمود: ایه (این کلمه را در حال خوش و بش می گویند) ما هی الیک و لا الی ابنیک (می دانست که او را حرص خلافت برداشته نه چیزی دیگری) فرمود: این خلافت به تو نمی رسد به بچه هایت هم نمی رسد، آنها را به کشتن نده، اینها نمی گذارند که خلافت به شماها برسد، و این دو پسرت هم کشته خواهند شد.
    بعد حضرت از جا حرکت کرد و در حالی که به دست عبدالعزیز بن عمران زهری(273) تکیه کرده بود آهسته به او گفت: ارأیت صاحب الرداء الاصفر؟ آیا آن که قبای زرد پوشیده بود را دیدی؟ (مقصودش ابوجعفر منصور بود) گفت: نعم. فرمود: به خدا قسم ما می یابیم این مطلب را که همین مرد در آینده بچه های این را خواهد کشت. عبدالعزیز تعجب کرد، با خود گفت: اینها که امروز بیعت می کنند! گفت: این او را می کشد؟! فرمود: بله. عبدالعزیز می گوید: در دل گفتم نکند این از روی حسادت این حرفها را می زند؟! و بعد می گوید: به خدا قسم من از دنیا نرفتم جز این که دیدم که همین ابوجعفر منصور قاتل همین محمد و آن پسر دیگر عبدالله شد.






    امضاء


  11. Top | #150

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,276
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,412 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض











    در عین حال حضرت صادق به همین محمد علاقه می ورزید و او را دوست داشت، و لذا همین ابوالفرج می نویسد: کان جعفر بن محمد اذا رأی محمد بن عبدالله بن الحسن تغر غرت عیناه وقتی که او را می دید چشمانش پر اشک می شد و می گفت: بنفسی هو، ان الناس فیقولون فیه و انه لمقتول، لیس هذا فی کتاب علی من خلفاء هذه الامة. ای جانم به قربان این (این علامت آن است که خیلی به او علاقه مند است) مردم یک حرفهایی درباره این می زنند که واقعیت ندارد (مسئله مهدویت) یعنی بیچاره خودش هم باورش آمده؛ و این کشته می شود و به خلافت هم نمی رسد. در کتابی که از علی علیه السلام نزد ما هست، نام این، جزء خلفای امت نیست.
    از اینجا معلوم می شود این نهضت را از ابتدا به نام مهدویت شروع کردند و حضرت صادق با این قضیه سخت مخالفت کرد، گفت من به عنوان امر به معروف و نهی از منکر حاضرم بیعت کنم ولی به عنوان مهدویت نمی پذیرم. و اما بنی العباس اساساً حسابشان حساب دیگری بود، مسئله (مسئله) ملک و سیاست بود.
    (برای غیر(274)) چهار امام یعنی حضرت امیر و حضرت امام حسن و حضرت رضا حضرت صادق، مسئله خلافت به هیچ شکل مطرح نبوده است. در مسئله حضرت صادق یک مسئله عرضه شدن خلافتی اجمالاً وجود دارد... زمان حضرت، که آخر دوره بنی امیه و اول دوره بنی العباس بود، یک فرصت مناسب سیاسی به وجود آمده بود، بنی العباس از این فرصت استفاده کردند.
    (سؤالی که در اینجا به ذهن تبادر می کند این است که) چگونه شد حضرت صادق علیه السلام نخواست از این فرصت استفاده کند؟ (و اصولاً فرصت از چه راهی پیدا شده بود؟)
    فرصت از این راه پیدا شده بود که بنی امیه تدریجاً مخالفانشان زیاد می شد، چه در میان اعراب و چه در میان ایرانیها، و چه به علل دینی و چه به علل دنیایی.
    علل دینی همان فسق و فجورهای زیاد بود که خلفا علناً مرتکب می شدند. مردم متدین شناخته بودند که اینها فاسق و فاجر و نالایق اند؛ به علاوه، جنایاتی که نسبت به بزرگان اسلام و مردان با تقوای اسلام مرتکب شدند. (این گونه قضایا تدریجاً اثر می گذارد). مخصوصاً از زمان شهادت امام حسین، این حس تنفر نسبت به بنی امیه در میان مردم نضح گرفت و بعد هم که قیامهایی بپا شد - مثل قیام زید بن علی بن الحسین و قیام یحیی بن زید بن علی بن الحسین - وجهه مذهبی اینها به کلی از میان رفت. کار فسق و فجور آنها هم که شنیده اید چگونه بود. شرابخواری و عیاشی و بی پرده این کارها را انجام دادن وجهه اینها را خیلی ساقط کرد. بنابراین از وجهه دینی، مردم نسبت به اینها تنفر پیدا کرده بودند.
    از وجهه دنیائی هم، حکامشان ظلم می کردند، مخصوصاً بعضی از آنها مثل حجاج بن یوسف در عراق، و چند نفر دیگر در خراسان ظلمهای بسیار زیادی مرتکب شدند. ایرانی ها بالخصوص، و در ایرانی ها بالخصوص خراسانی ها (آن هم خراسان به مفهوم وسیع قدیمش) یک جنب و جوشی علیه خلفای بنی امیه پیدا کردند. یک تفکیکی میان مسأله اسلام و مسأله دستگاه خلافت به وجود آمد. مخصوصاً برخی از قیامهای علویین فوق العاده در خراسان اثر گذاشت؛ با این که خود قیام کنندگان از میان رفتند ولی از نظر تبلیغاتی فوق العاده اثر گذاشت.







    امضاء


صفحه 15 از 26 نخستنخست ... 511121314151617181925 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi