مأمون و تشیع
مأمون عالمترین خلفا و بلکه شاید عالمترین سلاطین جهان است. در میان سلاطین جهان شاید عالمتر، دانشمندتر و دانش دوست تر (323) از مأمون نتوان پیدا کرد. و در این که در مأمون تمایل روحی و فکری هم به تشیع بوده باز بحثی نیست، چون مأمون نه تنها در جلساتی که حضرت رضا شرکت می کردند و شیعیان حضور داشتند دم از تشیع می زده است، (در جلساتی که اهل تسنن حضور داشته اند نیز چنین بوده است).
ابن عبدالبر که یکی از علمای معروف اهل تسنن است این داستانی را که در کتب شیعه هست، در آن کتاب معروفش نقل کرده است که روزی مأمون چهل نفر از اکابر علمای اهل تسنن در بغداد را احضار می کند که صبح زود بیائید نزد من. صبح زود می آید از آنها پذیرائی می کند. و می گوید: من می خواهم با شما در مسئله خلافت بحث کنم. مقداری از این مباحثه را آقای (محمد تقی) شریعتی در کتاب خلافت و ولایت نقل کرده اند. قطعاً کمتر عالمی از علمای دین را من دیده ام که به خوبی مأمون در مسئله خلافت استدلال کرده باشد؛ با تمام اینها در مسئله خلافت امیرالمؤمنین مباحثه کرد و همه را مغلوب نمود.
در روایات شیعه هم آمده است، و مرحوم آقا شیخ عباس قمی نیز در کتاب منتهی الآمال نقل می کند که شخصی از مأمون پرسید که تو تشیع را از کی آموختی؟ گفت: از پدرم هارون. می خواست بگوید: پدرم هارون هم تمایل شیعی داشت. بعد داستان مفصلی را نقل می کند، می گوید: پدرم تمایل شیعی داشت، به موسی بن جعفر چنین ارادت داشت، چنین علاقه مند بود، چنین و چنان بود، ولی در عین حال با موسی بن جعفر به بدترین شکل عمل می کرد. من یک وقت به پدرم گفتم: تو که چنین اعتقادی درباره این آدم داری پس چرا با او این جور رفتار می کنی؟ گفت: الملک عقیم (مثلی است در عرب) یعنی ملک، فرزند نمی شناسد تا چه رسد به چیز دیگر. گفت: پسرک من! اگر تو که فرزند من هستی با من بر سر خلافت به منازعه برخیزی، آن چیزی را که چشمانت در او هست از روی تنت بر می دارم، یعنی سرت را از تنت جدا می کنم.
پس در این که در مأمون تمایل شیعی بوده شکی نیست، منتها به او می گویند: شیعه امام کش. مگر مردم کوفه تمایل شیعی نداشتند و امام حسین را کشتند؟! و در این که مأمون مرد عالم و علم دوستی بوده نیز شکی نیست و این سبب شده که بسیاری از فرنگی ها معتقد بشوند که مأمون روی عقیده و خلوص نیت، ولایتعهد(ی) را به حضرت رضا تسلیم کرد و حوادث روزگار مانع شد، زیرا حضرت رضا به اجل طبیعی از دنیا رفت و موضوع منتفی شد. ولی این مطلب البته از نظر علمای شیعه درست نیست، قرائن هم برخلاف آن است. اگر مطلب تا این مقدار صمیمی و جدی می بود عکس العمل حضرت رضا علیه السلام در مسئله قبول ولایتعهد(ی) به این شکل نبود که بود. ما می بینیم حضرت رضا علیه السلام قضیه را به شکلی که جدی باشد تلقی نکرده اند.