صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 107

موضوع: یک سبد آسمان: نگاهی نو به چهل آیه قرآن

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    پدر! من از این شهر باید بروم

    تو نوجوانی هستی که در شهر بروجرد زندگی می‌کنی و به تحصیل علوم دینی مشغول هستی. پدر تو از بزرگان این شهر است. امروز قرار است فرماندار به خانه شما بیاید و همه می‌خواهند فرماندار را ببینند.
    فرماندار وارد خانه می‌شود و پدر به استقبال او رفته و او را به اتاق پذیرایی راهنمایی می‌کند؛ امّا تو از اتاق خود بیرون نمی‌آیی. باید درس بخوانی، جامعه به علم و دانش تو نیاز دارد. تو هنوز جوان هستی باید تا می‌توانی بهره بگیری و برای فردای شیعیان، سرمایه‌ای باشی.
    ساعتی می‌گذرد، فرماندار می‌خواهد برود؛ امّا او قبل از رفتن، سراغ تو را از پدر می‌گیرد. او می‌خواهد تو را ببیند.
    پدر به دنبال تو می‌فرستد و تو هم از جا بلند می‌شوی و نزد پدر می‌روی.
    فرماندار وقتی تو را می‌بیند به احترام تو تمام قد می‌ایستد، او به تو خیلی علاقمند است، از این که جوانی در سن و سال تو در این شهر این‌قدر رشد علمی داشته است، خوشحال می‌شود.
    همه تعجّب می‌کنند چطور شده که فرماندارِ مغرور این‌قدر به تو احترام می‌گذارد.
    مهمانی تمام می‌شود و فرماندار با همراهان خانه را ترک می‌کند. با رفتن مهمان‌ها، غوغایی در درون تو بر پا می‌شود، سراسر وجودت اضطراب است، نمی‌دانی که چرا روحت آرام ندارد. در حیاط قدم می‌زنی و فکر می‌کنی.
    سرانجام می‌فهمی که چه شده است، آری، تو به فرماندار علاقه پیدا کرده‌ای!
    روزگار ظلم و ستم است و این فرماندار، دست‌نشانده طاغوت می‌باشد، او در این شهر ظلم و ستم زیادی نموده است.
    با خود فکر می‌کنی و راه حلّی می‌جویی. نزد پدر می‌روی، سلام می‌کنی و می‌نشینی.
    پدر به تو نگاه می‌کند، می‌فهمد که برای کاری آمده‌ای:
    ــ پسرم! آیا حرفی می‌خواهی بزنی؟
    ــ آری، می‌خواهم اجازه بدهی که از این شهر بروم، اینجا دیگر جای ماندن من نیست.
    ــ برای چه؟
    ــ راستش را بخواهید از وقتی که فرماندار به من محبّت نموده است احساس کرده‌ام که او را دوست دارم. من باید از کسی که ظلم و ستم می‌کند بیزار باشم. دیگر این شهر جای من نیست.
    پدر به تو نگاه می‌کند، در تو آینده‌ای درخشان می‌بیند، می‌فهمد که تو ادامه‌دهنده راه کسانی هستی که استقلال حوزه‌های علمیّه شیعه، آرمان آنها بود.
    او به تو آفرین می‌گوید و مقدّمات هجرت تو را فراهم می‌کند.
    تو رنج سفر را تحمّل می‌کنی تا آزاد باشی و آزادمرد! تو نمی‌توانی درس بخوانی تا پیرو حکومت بشوی و به پول و ریاست برسی و ظلم را توجیه کنی!33
    واین چنین است که تو علامه بحرالعلوم می‌شوی و مایه افتخار تشیّع!
    نام تو سرمشق همه علمای آزاد اندیش شیعه می‌شود. آنهایی که به هیچ حکومتی وابسته نشدند. این تفاوت علمای شیعه با علمای سُنّی بود. علمای سُنّی وامدار حکومت زمان خود بودند، از آنها حقوق می‌گرفتند و ظلم آنها را توجیه می‌کردند؛ امّا علمای راستین شیعه در مقابل حکومت‌ها می‌ایستادند. خونشان بر زمین می‌ریخت؛ امّا هرگز دست از آرمان استقلال‌خواهی خود برنمی‌داشتند.
    قرآن می‌گوید:
    (وَ لاَ تَرْکَنُواْ إِلَی الَّذِینَ ظَـلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ).
    به کسانی که ظلم می‌کنند تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید.34





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تدبّری در آیه :

    معولاً در زبان عربی برای مفهوم «میل پیدا کردن» از دو واژه استفاده می‌شود: «میل» و «رکون». میان این دو واژه تفاوت دقیقی وجود دارد:
    فرض کن که در زمان حکومتی زندگی می‌کنی که ظلم و ستم زیادی صورت می‌گیرد و تبلیغات زیادی می‌شود تا مردم فریب بخورند و از حقیقت دور بمانند.
    ممکن است تحت تأثیر تبلیغات، فریب بخوری و به آن ظالمان علاقمند شوی؛ امّا این میل پیدا کردن همراه با اعتماد نیست.
    بعد از مدّتی که حقیقت برای تو روشن شد دوباره از ظالمان بیزار می‌شوی. در زبان عربی به این نوع علاقه، «میل» می‌گویند.
    امّا یک وقت است تو به حکومت ظلم و ستم علاقمند می‌شوی و حاضر نیستی از یاری آنها دست برداری. تو به این حکومت اطمینان پیدا می‌کنی و خودت را با حکومت گره می‌زنی و خودت جزئی از آن می‌شوی.
    تو این کار را به اختیار خودت و از روی عمد انجام داده‌ای. در زبان عربی به این نوع علاقه، «رکون» می‌گویند.35
    قرآن به ما هشدار می‌دهد مواظب باشیم و به ظالمان علاقه‌مند نشویم و یار و یاور ستمکاران نشویم که در این صورت عذاب در انتظار ما می‌باشد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #23

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    صدای گریه نوزاد من است


    شب از نیمه گذشته و همه مردم در خواب ناز هستند؛ امّا تو بیدار شده‌ای. به سوی حوض می‌روی تا وضو بگیری.
    عکس ماه در آب حوض افتاده است، همه جا سکوت است، نسیم می‌وزد. وضو می‌گیری و به اتاق خود برمی‌گردی.
    رو به قبله، کنار سجاده‌ات می‌نشینی. ابتدا مقداری قرآن می‌خوانی، قرآن دل را زنده می‌کند. سخن خدا را با تمام وجودت می‌شنوی. اکنون دیگر تو می‌خواهی با خدایت سخن بگویی.
    مشغول خواندن نماز شب می‌شوی. چه رمز و رازی در این نجوای شبانه نهفته است که هر شب خواب را از تو می‌رباید. به راستی که دوستان خدا در دل شب چه صفایی می‌کنند و در خلوت کردن با خدا چه چیزهایی را می‌بینند که این‌گونه بیقرار او هستند!
    مدّتی می‌گذرد، نماز تو به پایان رسیده است، سر به سجده گذاشته‌ای و اشک می‌ریزی.
    خودت هم نمی‌دانی چه می‌شود که ناگهان احساسی به تو دست می‌دهد، سبکبال می‌شوی، گویی که در آسمان هستی.
    سر از سجده برمی‌داری، دست‌هایت را به سوی آسمان می‌گیری، حسی با تو سخن می‌گوید که امشب شب تکرار نشدنی است، هر چه از خدا بخواهی امشب به تو می‌دهد.
    نمی‌دانی چه شده است؛ امّا هر چه هست لطف دوست است، امشب او می‌خواهد به تو پاداشی بدهد.
    به فکر فرو می‌روی، آرزوهای زیادی داری. نمی‌دانی کدام را انتخاب کنی.
    ناگهان صدای گریه‌ای به گوشت می‌خورد. تو این صدا را می‌شناسی. پسرت در گهواره است که گریه می‌کند. نامش محمّد باقر است.
    با صدای گریه او، فکری به ذهنت می‌رسد، تو دیگر می‌دانی چه دعایی بکنی، پس رو به آسمان می‌کنی و می‌گویی: «بار خدایا! به فرزندم توفیق خدمت کردن به دین را کرم کن!»
    اکنون دستت را به صورتت می‌کشی و از جا برمی‌خیزی تا فرزندت را در آغوش بگیری.
    تو نمی‌دانی که امشب چه کردی و این دعای تو چه خواهد کرد. به برکت این دعا، فرزند تو دانشمندی فرزانه می‌گردد، خدمتی به مکتب تشیع می‌کند که مثل و مانند ندارد.
    کتاب‌های زیادی می‌نویسد، بهترین کتاب او بحار الأنوار نام دارد که مجموعه‌ای بی‌نظیر از سخنان اهل بیت(ع) است. فرزند تو به مکتب شیعه جان تازه‌ای می‌دهد.
    فرزندت، علامه مجلسی می‌شود و تا دنیا باقی است نامش بر آسمان مکتب شیعه می‌درخشد.36
    قرآن دعای مؤنان را چنین بیان می‌کند:
    (رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَ جِنَا وَذُرِّیَّـاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ).
    خدایا! همسران و فرزندانی به ما موهبت کن که مایه روشنی چشم ما باشند.37




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض









    تدبّری در آیه :

    در زبان عربی برای مفهوم «عطا کردن» از دو واژه استفاده می‌شود: «عطا» و «هبه». ریشه واژه «هَب» که در این آیه آمده است، واژه «هبه» است. میان دو واژه «عطا» و «هبه» تفاوت وجود دارد، ما می‌خواهیم بدانیم چرا در آیه واژه هبه آمده است:
    پسرم علیرضا هوس داشتن کامپیوتر به سرش زده بود. من به او گفتم باید کلاس کامپیوتر بروی و مقداری کار کردن با آن را یاد بگیری تا من یک کامپیوتر خوب برایت بخرم.
    او قبول کرد و چند ماه به کلاس رفت. روز تولّد او نزدیک بود و من یک کامپیوتر کیفی خریدم. همه دوستان در خانه ما جمع بودند و جشن تولّد پسرم بود. وقتی همه هدیه‌های خودشان را به علیرضا دادند من هم کادوی خود را به او دادم.
    اگر در جلسه ما یک عرب زبان وجود داشت برای این کار من از واژه «عطا» استفاده می‌کرد و واژه «هبه» را به کار نمی‌برد.
    ما هنگامی واژه «عطا» را به کار می‌بریم که ظرفیت طرف مقابل را نگاه کرده باشیم که آیا می‌تواند از آن هدیه ما استفاده بکند یا نه؟
    من وقتی به پسرم کامیپوتر هدیه دادم که او زمینه استفاده از آن را در خود ایجاد کرده بود.
    یادم نمی‌رود در آن جشن تولّد، پسر کوچکترم محمّد حسین که سه سال داشت شروع به گریه کرد. او هم کامپیوتر می‌خواست.
    اگر من برای او هم کامپیوتر می‌خریدم، این کار من با واژه «هبه» مناسبت داشت. زیرا او زمینه استفاده از کامپیوتر را نداشت.38
    قرآن در این آیه از واژه «هبه» استفاده می‌کند، قرآن می‌خواهد به ما بگوید هنگامی که دعا برای فرزندت می‌کنی به خودت نگاه نکن! اگر خودت نتوانسته‌ای، دعاهای بزرگ برای فرزندت بکن.
    نگو من کارگر ساده یا کارمند هستم. نگو در خانواده ما زمینه این چیزها نیست. پسر من نمی‌تواند افتخار بیافریند. نگاهت بلند باشد. تو از خدا بخواه به تو فرزندی بدهد که افتخار اسلام و جهان باشد.
    این راز استفاده قرآن از کلمه «هبه» می‌باشد.39




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #25

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    من شیفته رفتار تو شدم

    مسیحی بود و به دنبال حقیقت. قرآن را مطالعه کرده بود و زیبایی‌هایی را در آن دیده بود.
    دلش متمایل به اسلام شده بود؛ امّا وقتی مسلمانان را دید که به قرآن عمل نمی‌کنند، متحیّر شده بود و نمی‌دانست چه کند.
    بارها تصمیم گرفته بود مسلمان شود؛ امّا کردار مسلمانان او را از این کار منصرف کرده بود.
    خبری در شهر شام پیچید که امام باقر(ع) به این شهر می‌آید. یکی از دوستانش به او گفت: اگر اسلام واقعی را می‌خواهی ببینی باید با فرزند پیامبر اسلام آشنا شوی. زود به دیدارش برو.
    او که در جستجوی حقیقت بود این حرف را قبول کرد. با خود فکری کرد و نقشه‌ای کشید. او می‌خواست امام را امتحان کند. آیا واقعاً او مسلمان واقعی است. آیا او به دستورات قرآن عمل می‌کند؟ او در قرآن خوانده بود که مسلمان باید خشم خود را کنترل کند. اکنون او می‌خواست امام را عصبانی کند.
    او سراغ امام باقر(ع) را گرفت و نزد امام آمد. جمعی از دوستان امام آنجا بودند.
    مرد مسیحی با صدای بلند می‌گوید: أنتَ بَقَرٌ.
    انتَ به معنای «تو»، و بَقَر به معنای «گاو» می‌باشد. این مرد مسیحی با این جمله به امام جسارت کرد، همه یاران امام ناراحت شدند.
    امام همه اطرافیان خود را به سکوت دعوت کرد و در جواب گفت: «نه، من باقر هستم».
    واژه «باقر» به معنای شکافنده می‌باشد، امام پنجم را به این اسم می‌خواندند زیرا هیچ کس دانشمندتر از ایشان نبود.
    مرد مسیحی بار دیگر رو به امام کرد و گفت: «تو فرزند زنی هستی...».
    بار خدایا! تو از عشقی که این قلم به خاندان پیامبر دارد آگاه هستی. من چگونه این جمله را بیان کنم؟
    امّا باید بگویم تا همه بفهمند که امام باقر(ع) چقدر بزرگوار بوده است. مرد مسیحی در واقع به امام می‌گوید: تو حرام زاده هستی. (من از این سخن به خدا پناه می‌برم).
    امام به او نگاهی کرد و گفت: «ای مرد مسیحی! اگر تو راست می‌گویی، خدا مادرم را ببخشد و اگر دروغ می‌گویی خدا تو را ببخشد».
    این جواب، مرد مسیحی را به فکر فرو برد. او قرآن را در وجود امام یافت. زیبایی این رفتار او را مجذوب کرد.40
    بعد از لحظاتی او با صدای بلند گفت: أشهدُ انْ لا اله الا اللّه و این چنین بود که آن مرد مسلمان شد.
    قرآن در شرح حال مؤنان می‌گوید:
    (وَالْکَـظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ).
    کسانی که خشم خود را فرو برده و از خطای مردم چشم پوشی می‌کنند.41










    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #26

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض








    تدبّری در آیه :

    در زبان عربی برای مفهوم «خشم» دو واژه وجود دارد: «غضب» و «غیظ»، و میان این دو واژه تفاوت دقیقی وجود دارد:
    فرض کن که در صف نانوایی ایستاده‌ای تا نوبت تو برسد و نان بخری. یک نفر از راه می‌رسد و بدون اینکه به صف توجّه کند جلو می‌رود تا نان بگیرد.
    تو رو به او می‌کنی و می‌گویی: چرا صف را مراعات نمی‌کنی؟ او در جواب شما بی‌ادبی می‌کند و می‌گوید: دلم می‌خواست توی صف نایستم، شما چه کاره هستید؟ شما از این حرف او عصبانی می‌شوید؛ امّا خشم خود را کنترل می‌کنید. در زبان عربی به این خشم، غضب می‌گویند.
    امّا یک وقت آن شخص به شما دشنام زشتی می‌دهد، آیا آن سخنی را که آن مسیحی به امام باقر(ع) گفت به یاد داری؟
    اینجا هم تو عصبانی می‌شوی؛ امّا خیلی بیشتر! صورتت برافروخته می‌شود. رگ گردنت پرخون می‌شود. در زبان عربی به این خشم شدید، غیظ می‌گویند.42
    قرآن به ما می‌گوید آیا می‌خواهید خودتان را آزمایش کنید؟ ببینید آیا می‌توانید خشم شدید (غیظ) خود را فرو برید؟ کنترل خشم معمولی (غضب) کار مهمّی نیست. مهم این است که هنر مردان خدا را داشته باشی و در هنگام غیظ بتوانی خودت را کنترل کنی. آن وقت است که معلوم می‌شود انسان خود ساخته‌ای هستی.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    دلم به دنبال نخ تسبیح است!

    تو دیگر از این زندگی خسته شده‌ای. تا به کی می‌خواهی در این مدرسه بمانی و درس بخوانی و شب‌ها با گرسنگی در سرما بخوابی؟
    امشب خواب به چشمت نمی‌آید. می‌خواهی تصمیم خود را بگیری. شب از نیمه گذشته است.
    بلند می‌شوی و در حیاط مدرسه قدم می‌زنی. مهتاب را نگاه می‌کنی. فردا چه خواهی کرد؟
    صبح می‌شود، وسایل خود را جمع می‌کنی که برای همیشه از اینجا بروی. دوست تو به دنبال تو می‌آید. می‌پرسد: کجا می‌روی؟
    به او رو می‌کنی و می‌گویی: من دیگر طاقت ندارم. می‌روم به کسب و کار مشغول شوم.
    او ناراحت می‌شود، تو را نصیحت می‌کند: چرا می‌خواهی اهل دنیا شوی؟ دنیا چه ارزشی دارد؟
    امّا تو تصمیم خود را گرفته‌ای با او خداحافظی می‌کنی و از مدرسه بیرون می‌روی.
    بیست سال می‌گذرد. تو در بازار چند مغازه داری. بزرگترین تاجر فرش شهر شده‌ای. همه اهل بازار تو را می‌شناسند. مغازه‌هایت پر از فرش‌های نفیس است.
    نگاه می‌کنی، او را می‌شناسی، همان رفیقی که بیست سال قبل در مدرسه با هم بودید. او آمده است تو را ببیند.
    از جا بلند می‌شوی او را در آغوش می‌گیری، اکنون از دیدن او خیلی خوشحال هستی.
    دستور می‌دهی برای مهمانت چای بیاورند. او نگاهی به مغازه‌ها و فرش‌ها می‌کند و می‌فهمد که کار تجارت تو خوب گرفته است. او بازشروع می‌کند به نصیحت کردن: رفیق! مواظب باش، چرا در دام دنیا افتاده‌ای؟ آخر این همه مال و منال را برای چه می‌خواهی. اگر در مدرسه می‌ماندی و درس می‌خواندی الان یک دانشمند بزرگ بودی.
    تو هیچ نمی‌گویی. به او چای تعارف می‌کنی. در حالی که تسبیحی در دست دارد به نصیحت کردن ادامه می‌دهد.
    ناگهان صدایی در بازار می‌پیچد: ای مردم! کفّار به کشور حمله کرده‌اند. بعضی شهرها را گرفته‌اند، علما حکم جهاد داده‌اند، بر همه واجب است به جهاد بروند.
    تو با رفیقت سریع از جا بلند می‌شوید و به سوی خارج از شهر می‌روید، جایی که قرار است مردم به جنگ با کفّار بروند.
    وقتی شما به بیرون بازار می‌رسید، رفیقت می‌گوید: من تسبیح خودم را در مغازه شما جا گذاشته‌ام. باید بروم و آن را بیاورم.
    او برمی‌گردد تا برود و تسبیح را بیاورد. تو او را صدا می‌زنی و می‌گویی: رفیق! یادت هست خودت را اهل زهد می‌خواندی و مرا اهل دنیا می‌دانستی. من چندین مغازه پر از فرش را رها کردم و آمدم، امّا تو از همه دنیا یک تسبیح داشتی و نتوانستی از آن دل بکنی! حالا راستش را بگو کدام یک اهل دنیا هستیم؟
    قرآن می‌گوید:
    (لِّکَیْلاَ تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُواْ بِمَآ ءَاتَاکُمْ).
    بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به آنچه به شما داده شده شادمان نباشید.43






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #28

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    تدبّری در آیه :

    معمولاً برای مفهوم «خوشحال شدن» در زبان عربی دو واژه استفاده می‌شود:«طَرَب» و «فَرَح». میان این دو واژه تفاوت دقیقی وجود دارد:
    در یکی از کشورهای خارج بودم، یک روز دیدم جوانان زیادی به خیابان‌ها ریخته بودند و سر و صدا می‌کردند. آنها وسط خیابان جمع شده و راه را بسته بوده و شادی می‌کردند.
    پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: تیم فوتبال کشورشان بر رقیب خود پیروز شده است و برای همین آنها شادمانی می‌کنند.
    آنها به خاطر این پیروزی از حالت عادی خارج شده بودند، به این شادمانی در زبان عربی، «طرب» می‌گویند.
    وقتی در هوای گرم تابستان برق برود، گرمای هوا تو را اذیّت می‌کند. وقتی برق می‌آید تو خوشحال می‌شوی زیرا از گرما نجات پیدا کردی؛ امّا این خوشحالی آن قدر زیاد نیست که تو سوت بزنی و فریاد بکشی، در زبان عربی به این نوع خوشحالی، «فرح» می‌گویند.
    به بیان دیگر، وقتی خوشحالی در قلب من باشد، «فرح» است؛ امّا وقتی به صورت فریاد و رقص جلوه می‌کند «طرب» می‌شود.44
    قرآن از ما می‌خواهد وقتی دنیا رو به ما می‌کند دچار خوشحالی قلبی (فرح) هم نشویم؛ رقص و پایکوبی (طرب) که جای خود دارد!
    ممکن است وقتی دنیا به من رو می‌کند آن قدر خوشحال نشوم که بلند شوم برقصم؛ امّا حتماً در قلبم خوشحال می‌شوم. قرآن از من می‌خواهد نسبت به دنیا آن خوشحالی قلبی را هم نداشته باشم. اگر من به این حالت رسیدم که بود و نبود دنیا برای من فرقی نداشت، آن وقت به زهد واقعی رسیده‌ام.
    زهد واقعی این است که خودت را بسیار بالاتر از دنیا بدانی. دختر بچه‌ها را دیده‌ای که وقتی به آنها عروسکی بدهی خوشحال می‌شوند و اگر عروسکشان را بگیری گریه می‌کنند.
    وقتی این دختر بزرگ شد و دکتر و مهندس شد، اگر هزار عروسک هم به او بدهی خوشحال نمی‌شود!
    زهد، ترکِ دنیا نیست، فقیر زیستن نیست، تو باید از این دنیا استفاده کنی، باید تلاش کنی، دنیای خود را آباد کنی، کسب حلال داشته باشی، فقیر نباشی. چه کسی خوبی‌های دنیا را بر تو حرام کرده است؟
    به نظر قرآن، زهد، نوعِ نگاه به دنیا است. تو دنیا را چگونه نگاه می‌کنی، آیا دنیا راه توست یا مقصد تو؟








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    درد را مثل عسل می‌بینم

    آیا شنیده‌ای کسی با کارد دست خودش را زخمی کند؟
    حتماً می‌گویی: آدم عاقل چنین کاری نمی‌کند زیرا بریدن دست درد زیادی دارد.
    در قصّه یوسف(ع) آمده است که وقتی زلیخا به عشق یوسف گرفتار شد زنان مصر زبان به بدگویی او پرداختند.
    زلیخا برای اینکه به آنها جواب بدهد همه آنها را به قصر خود دعوت کرد و دستور داد تا جلو هر کدام از آنها یک کارد و ظرف میوه قرار بدهند تا آنها از خود پذیرایی کنند.
    زلیخا خوب دقّت کرد، وقتی همه مشغول پوست کندن میوه‌ها شدند از یوسف خواست تا به آنجا بیاید. وقتی زنان نگاهشان به یوسف افتاد مات و مبهوت شدند و به جای اینکه میوه را پوست بگیرند دست خودشان را بریدند و اصلاً نفهمیدند!
    خون از دست آنها می‌رفت و آنها به یوسف نگاه می‌کردند و می‌گفتند: این فرشته‌ای است که روی زمین آمده است!
    شوخی نیست، آنها انگشتان دست خود را با چاقو می‌بریدند؛ امّا هیچ دردی را احساس نکردند.
    آری، انسان به گونه‌ای آفریده شده است که وقتی به زیبایی خیره شود، درد و غم را درک نمی‌کند.
    ما از مرگ می‌ترسیم و از سختی‌های جان دادن واهمه داریم همان گونه که از بریدن انگشتان خود درد می‌کشیم؛ امّا برای زنان مصر بهترین لحظه، وقتی بود که یوسف را دیدند اگر چه دست خود را بریدند.
    فکر می‌کنم دیگر فهمیدی چرا اهل ایمان از مرگ هیچ هراسی ندارند.
    موقع جان دادن مؤن که فرا می‌رسد پرده‌ها از جلو چشم او کنار می‌رود و او جایگاه خود را در بهشت می‌بیند.
    پیامبر به دیدن او می‌آید و او مهربانی خدا را با چشم می‌بیند و لذّت می‌برد.
    اینجاست که او دیگر هیچ درد و غمی را احساس نمی‌کند. لحظه وصال یار فرا می‌رسد و چه شیرین است لحظه وصال!
    قرآن در قصّه یوسف(ع) و زنان مصر می‌گوید:
    (فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ)
    وقتی آنها یوسف را دیدند او را بسیار زیبا یافته و دست‌های خود را بریدند.45









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    تدبّری در آیه :

    در زبان عربی برای مفهوم «بریدن» می‌توان از دو واژه استفاده کرد: «قطَع» که بدون علامت تشدید است و «قطَّع» که همراه با علامت تشدید است. البته تفاوتی میان این دو واژه وجود دارد:
    یک وقت است که شما مشغول پوست کندن میوه‌ای می‌شوید و حواستان پرت می‌شود و کارد در دست شما زخم کوچکی ایجاد می‌کند.
    در این حالت در زبان عربی از واژه «قطَع» استفاده می‌شود.
    امّا اگر کسی جای جایِ دستش پاره شده و خون از آن جاری می‌شود. در این حالت، واژه «قطَّع» به کار می‌رود.
    قرآن می‌گوید وقتی زنان مصر، نگاه به یوسف کردند چنان محو زیبایی او شدند که انگشتان خود را پاره پاره کردند.
    این قدرت عشق است که اگر در دلی افتاد دیگر هیچ دردی را احساس نمی‌کند.
    حتماً شنیده‌ای که امام حسین(ع) در شب عاشورا یاران خود را در خیمه‌ای جمع کرد و از آنها خواست تا او را تنها بگذارند و بروند.
    آن شب که سی هزار دشمن منتظر ریختن خون آنها بودند، مسلم بن عوسجه فریاد برآورد: «به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو کشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمی‌شوم».46
    بعد از این سخن زُهیر از جا برخاست و گفت: «به خدا دوست داشتم در راه تو کشته شوم و دیگر بار زنده شوم و بار دیگر کشته شوم و هزار بار بلاگردانِ وجود تو باشم».47
    آنها هرگز از مرگ نمی‌ترسیدند زیرا عاشق شده بودند و این عشق بود که همه شمشیرها و نیزه‌ها را برای آنها دلنشین می‌کرد.








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 3 از 11 نخستنخست 1234567 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi