صفحه 7 از 11 نخستنخست ... 34567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 107

موضوع: یک سبد آسمان: نگاهی نو به چهل آیه قرآن

  1. Top | #61

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    تدبّری در آیه :

    قرآن هدف از خلقت انسان را عبادت کردن و بندگی می‌داند. ما هر چقدر بتوانیم بیشتر به عبادت بپردازیم به خدا نزدیک‌تر می‌شویم و می‌توانیم رحمت خدا را به سوی خود جذب کنیم.
    وقتی واژه «عبادت» را می‌شنویم به یاد نماز، روزه، حج و... می‌افتیم؛ امّا در سخن حضرت علی(ع)، بوسیدن صورت پدر و مادر، عبادت معرّفی شده است.89
    افسوس که ما از اسلام واقعی فاصله گرفته‌ایم، به اسم، مسلمان هستیم ولی از اسلام دور شده‌ایم و فقط به بعضی از دستورات اسلام عمل می‌کنیم؟
    چرا باید پدران و مادران در جامعه ما این طور در آسایشگاه‌ها دِق کنند و بمیرند و فرزندان آنها ـ به خیال خودشان ـ برای رسیدن به خدا، هزاران کیلومتر سفر کنند تا یک عمره به‌جاآورند و عبادتی کرده باشند!!
    تصمیم بگیر که از امروز این عبادت را هم انجام دهی و این‌گونه به خدا نزدیک و نزدیک‌تر بشوی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #62

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    شکر نعمت، نعمتت افزون کند


    کنار همسرت نشسته‌ای و می‌خواهی با او سخن بگویی. خدا به تو همسری دانا و فهمیده داده است و برای همین در کارهای مهم با او مشورت می‌کنی. خوشا به حالت!
    همسر عزیزم! دیشب صدایی از غیب شنیدم که می‌گفت: «عمر تو را به دو مرحله تقسیم کرده‌ایم! در یک مرحله در ناز و نعمت خواهی بود و در مرحله دیگر در فقر و تنگدستی. اکنون اختیار با خودت است، آیا می‌خواهی در روزگار جوانی در فقر باشی و بعد از آن به ثروت برسی یا اینکه می‌خواهی در اوّل زندگیت در ناز و نعمت باشی و بعدا به فقر مبتلا شوی».
    همسرت که با دقّت به سخن تو گوش کرده است به فکر فرو می‌رود. تو منتظر هستی که او نظر خود را بگوید.
    سرانجام او سرش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «عزیزم! بهتر است که ابتدا ثروت را انتخاب کنی».
    تو هم سخن او را قبول می‌کنی و رو به آسمان می‌کنی و می‌گویی: «خدایا! من می‌خواهم در مرحله اوّل زندگیم ثروتمند زندگی کنم و بعد از آن به آغوش فقر بروم».
    بعد ازمدتی، ثروت و پول به سوی تو رو می‌کند و آن قدر ثروتمند می‌شوی که هیچ کس باور نمی‌کند. تو زندگی خوش و خرّمی را آغاز می‌کنی و همواره در ناز و نعمت هستی.
    یک روز همسرت به تو رو می‌کند و می‌گوید: «همسر عزیزم! اکنون که خدا به ما ثروت زیادی داده است، آیا نمی‌خواهی شکر آن را به‌جاآوریم؟»
    و تو در پاسخ می‌گویی: «چگونه می‌توانیم شکر این نعمت‌ها را به‌جاآوریم؟»
    او می‌گوید: «نگاه کن، آن همسایه ما فقیر است، بیا به او کمک کنیم، فلانی را می‌شناسی او هم نیازمند است، به او هم پولی بدهیم».
    تو هم قبول می‌کنی و این‌گونه است که تو با کمک کردن به دیگران شکر نعمت‌هایی را که خدا به تو داده است را به‌جامی‌آوری.
    سال‌ها می‌گذرد و مرحله اوّل زندگی تو تمام می‌شود و تو منتظر هستی تا روزگار فقر و بیچارگی تو از راه برسد؛ امّا هر چه صبر می‌کنی از فقر و نداری خبری نمی‌شود.
    تو به دنبال جواب این معمّا هستی، چگونه است که روزگار فقر، شروع نمی‌شود؟
    سرانجام یک شب این چنین جواب می‌شنوی: «خدا به تو نعمت داد و تو شکر آن را به‌جا آوردی و خدا هم در مقابل، فقر را از تو دور کرد و تو تا آخر عمر در ناز و نعمت خواهی بود».90

    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 11-08-2020 در ساعت 14:03
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #63

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    قران می گوید :(لَإِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ)

    اگر شکرگزاری کنید نعمت‌هایم را برای شما زیاد می‌کنم.91
    تدبّری در آیه :
    اگر ما تلاش کنیم به نعمت‌هایی که خدا به ما داده است فکر کنیم، بیشتر شکر می‌کنیم. بدون احساس سپاس و قدردانی از چیزهایی که داریم، نمی‌توانیم چیزهای جدیدی را به زندگی خود جذب کنیم.
    افراد موفّق کسانی بوده‌اند که شکرگزار واقعی بوده‌اند و این‌گونه توانستند به موفقیّت برسند.
    وقتی ما شکر نعمت‌های خدا را نمی‌کنیم و از نداشته های خود شکایت می‌کنیم در واقع احساسات منفی به بیرون از وجود خود می‌فرستیم و این احساسات منفی هم فقط می‌توانند منفی‌ها را به سوی ما جذب کنند.
    ما با شکر کردن از نعمت‌های خدا، در واقع احساسات مثبت و زیبا را به جهان پیرامون خود می‌فرستیم.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #64

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    من به دنبال نتیجه هستم!

    دوستانم دور هم جمع شده بودند تا در مورد مسائل فرهنگی مشورتی داشته باشند. من هم در آن جلسه شرکت کرده بودم.
    همه قبول داشتند که باید برای جوانان فکری کرد و کاری انجام داد. آنها در پایان به این نتیجه رسیدند که بودجه‌ای فراهم کنند و چند کامپیوتر بخرند و با آماده کردن کتاب‌های مورد نیاز، کار فرهنگی آغاز شود.
    مدّتی گذشت و من سراغ آنها رفتم. ساختمان دو طبقه، با اتاق‌های متعدد، کتابخانه‌ای مجهّز و کامپیوترهایی که همه کنار هم صف کشیده بودند. من هم خیلی خوشحال شدم و امیدوار بودم آنها کارهای بزرگی انجام دهند.
    چند سال گذشت و من بار دیگر به سراغ آنها رفتم، تعداد کامپیوترها اضافه شده بود؛ امّا کیفیّت کاری که انجام گرفته بود خیلی کم بود.
    آنان تمام اشتیاق به کار فرهنگی را در تهیّه ابزار کار خلاصه کرده بودند و اکنون مدیریّت این همه نیرو و امکانات، یک کار جدید برای آنها فراهم کرده بود. کامپیوترهایی که آنها با چه زحمتی خریده بودند، بیشتر کارِ «وِب‌گردی» را انجام می‌داد تا سامان‌دهی یک طرح بزرگ را!
    به راستی چرا این چنین شده بود؟





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 17-08-2020 در ساعت 12:31
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #65

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    آری، ما عادت کرده‌ایم که به وسیله بیش از نتیجه فکر می‌کنیم و گاه تمام‌وقت خود را صرف تهیّه وسیله‌ها می‌کنیم و در آنها می‌مانیم.
    من در اینجا می‌خواهم به سخن حضرت ابراهیم(ع) توجّه کنم، به راستی وقتی که او همسر و فرزند خود را به کنار خانه خدا آورد چه دعایی کرد؟
    آن روز کنار کعبه، نه چشمه‌ای بود و نه خانه‌ای؛ نه درختی و نه شهری! درّه‌ای خشک و بدون آب!
    ابراهیم(ع) باید به فلسطین باز می‌گشت، اگر من و شما جای او بودیم از خدا چه می‌خواستیم!؟
    خدایا! به آنها آب و پول و خانه و... بده.
    امّا ابراهیم(ع) از خدا وسیله نخواست؛ چرا که وسیله همیشه انسان را به نتیجه نمی‌رساند. او از خدا برای عزیزانش نتیجه را خواست. او دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! به عزیزان من، ثمره‌ها را روزی کن!»
    این پیام ابراهیم(ع) برای همه ماست که توجّه خود را به نتیجه معطوف کنیم.
    تو نمی‌توانی بر وسیله‌ها تکیه کنی، زیرا وسیله‌ها گاه بی‌اثر می‌شوند و یا خودشان مانع تو می‌شوند.
    چرا این‌قدر دنبال ثروت هستی؟ با پول می‌خواهی به چه چیزی برسی؟ به عزّت و سربلندی؟ یا به سعادت و خوشبختی؟
    چقدر افراد بودند که ثروت هنگفتی جمع کردند و روی سعادت را ندیدند. تو از خدا سعادت را بخواه.
    آیا می‌دانی چرا بعضی دعاهای تو مستجاب نمی‌شود؟
    از خدا وسیله‌ای مثل پول می‌خواهی تا به هدفت که آسایش است برسی؛ امّا خدا می‌داند که این وسیله، تو را به آن هدفی که می‌خواهی نمی‌رساند.
    خدا می‌خواهد نتیجه که همان آسایش است را به تو بدهد، برای همین،وسیله‌ای به تو می‌دهد که به آن فکر نمی‌کنی و این کار خدا از روی حکمت است.
    با این نگاه که ابراهیم(ع) به تو آموخت دیگر وقتی که هیچ وسیله‌ای نداری ناامید نمی‌شوی و وقتی که بهترین وسیله را هم داری مغرور نمی‌شوی، زیرا فهمیده‌ای که خیلی‌ها با کمترین وسیله به نتیجه رسیدند و خیلی‌ها با داشتن همه وسیله‌ها به نتیجه نرسیده‌اند.
    از امروز تصمیم بگیر تا همچون ابراهیم(ع) از خدا نتیجه را بخواهی که اگر او این دعای تو را مستجاب کند خودش بهترین وسیله‌ها را سر راهت قرار می‌دهد همانگونه که برای هاجر و اسماعیل این کار را کرد.
    قرآن از زبان ابراهیم(ع) می‌گوید:
    (وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ).
    به خانواده من ثمره‌ها را روزی کن، باشد که تو را شکر کنند.92
    تدبّری در آیه :
    واژه «رزق» که در این آیه استفاده شده است معادل واژه «روزی» در زبان فارسی است.
    ما در زبان فارسی مثلاً می‌گوییم: «خدا به حمید ماشینی روزی کرد». گاهی هم از واژه «بذل» استفاده می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: «خدا به حمید یک ماشین داد». امّا در زبان عربی بین دو واژه «رزق» و «بذل» تفاوت دقیقی وجود دارد:
    وقتی می‌گویی: «خدا به حمید ماشین رزق و روزی کرد»، یعنی خداوند شرایط و ویژگی‌های حمید را نگاه کرد و دانست که ماشین داشتن به خیر و صلاح اوست پس به او یک ماشین روزی کرد. این ماشینی که خدا روزی او کرده برایش خیر و برکت دارد.
    امّا وقتی می‌گویی خدا به او یک ماشین داد (بذل نمود) در واقع می‌گویی که شاید این ماشین به خیر و صلاح حمید نباشد، ممکن است فردا با این ماشین تصادف کند و از دنیا برود.
    پس در «رزق»، ویژگی‌های طرف، مورد توجّه قرار می‌گیرد و مطابق با مصلحتش به او روزی داده می‌شود، امّا در «بذل» این نکته مورد توجّه قرار نمی‌گیرد.
    اگر دوست تو ماشینی را خریداری کرد و بعد از یک ماه تصادف کرد و مجروح شد نباید بگویی: «او با ماشینی که روزیش شده بود تصادف کرد». بلکه می‌توانی بگویی: «او با ماشینی که به او عطا شده بود تصادف کرد».93
    این تفاوت دقیق واژه‌های قرآنی است. برای همین ابراهیم(ع) از خدا می‌خواهد که به خانواده او ثمره‌ها را روزی کند. او نمی‌گوید خدایا به خانواده من ثمره‌ها بده و بذل کن!
    چه بسا ثمره‌ای که برای من مفید نباشد و فقط برایم ضرر داشته باشد.
    توضیح دادم که مراد از ثمره‌ها، همان نتیجه‌ها می‌باشد، که نتیجه درخت، میوه است که نیاز بدن توست. و گاه تو نیاز به آرامشی داری که نتیجه یاد خدا می‌باشد




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #66

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    آیا می‌دانی چرا بعضی دعاهای تو مستجاب نمی‌شود؟
    از خدا وسیله‌ای مثل پول می‌خواهی تا به هدفت که آسایش است برسی؛ امّا خدا می‌داند که این وسیله، تو را به آن هدفی که می‌خواهی نمی‌رساند.
    خدا می‌خواهد نتیجه که همان آسایش است را به تو بدهد، برای همین،وسیله‌ای به تو می‌دهد که به آن فکر نمی‌کنی و این کار خدا از روی حکمت است.
    با این نگاه که ابراهیم(ع) به تو آموخت دیگر وقتی که هیچ وسیله‌ای نداری ناامید نمی‌شوی و وقتی که بهترین وسیله را هم داری مغرور نمی‌شوی، زیرا فهمیده‌ای که خیلی‌ها با کمترین وسیله به نتیجه رسیدند و خیلی‌ها با داشتن همه وسیله‌ها به نتیجه نرسیده‌اند.
    از امروز تصمیم بگیر تا همچون ابراهیم(ع) از خدا نتیجه را بخواهی که اگر او این دعای تو را مستجاب کند خودش بهترین وسیله‌ها را سر راهت قرار می‌دهد همانگونه که برای هاجر و اسماعیل این کار را کرد.
    قرآن از زبان ابراهیم(ع) می‌گوید:
    (وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ).
    به خانواده من ثمره‌ها را روزی کن، باشد که تو را شکر کنند.92



    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 19-08-2020 در ساعت 13:28
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #67

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    تدبّری در آیه :
    واژه «رزق» که در این آیه استفاده شده است معادل واژه «روزی» در زبان فارسی است.
    ما در زبان فارسی مثلاً می‌گوییم: «خدا به حمید ماشینی روزی کرد». گاهی هم از واژه «بذل» استفاده می‌کنیم. مثلاً می‌گوییم: «خدا به حمید یک ماشین داد». امّا در زبان عربی بین دو واژه «رزق» و «بذل» تفاوت دقیقی وجود دارد:
    وقتی می‌گویی: «خدا به حمید ماشین رزق و روزی کرد»، یعنی خداوند شرایط و ویژگی‌های حمید را نگاه کرد و دانست که ماشین داشتن به خیر و صلاح اوست پس به او یک ماشین روزی کرد. این ماشینی که خدا روزی او کرده برایش خیر و برکت دارد.
    امّا وقتی می‌گویی خدا به او یک ماشین داد (بذل نمود) در واقع می‌گویی که شاید این ماشین به خیر و صلاح حمید نباشد، ممکن است فردا با این ماشین تصادف کند و از دنیا برود.
    پس در «رزق»، ویژگی‌های طرف، مورد توجّه قرار می‌گیرد و مطابق با مصلحتش به او روزی داده می‌شود، امّا در «بذل» این نکته مورد توجّه قرار نمی‌گیرد.
    اگر دوست تو ماشینی را خریداری کرد و بعد از یک ماه تصادف کرد و مجروح شد نباید بگویی: «او با ماشینی که روزیش شده بود تصادف کرد». بلکه می‌توانی بگویی: «او با ماشینی که به او عطا شده بود تصادف کرد».93
    این تفاوت دقیق واژه‌های قرآنی است. برای همین ابراهیم(ع) از خدا می‌خواهد که به خانواده او ثمره‌ها را روزی کند. او نمی‌گوید خدایا به خانواده من ثمره‌ها بده و بذل کن!
    چه بسا ثمره‌ای که برای من مفید نباشد و فقط برایم ضرر داشته باشد.
    توضیح دادم که مراد از ثمره‌ها، همان نتیجه‌ها می‌باشد، که نتیجه درخت، میوه است که نیاز بدن توست. و گاه تو نیاز به آرامشی داری که نتیجه یاد خدا می‌باشد




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #68

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    من اسیر سرخی طلا شدم


    نام و آوازه حضرت عیسی(ع) را شنیده است و خیلی دوست دارد او را ببیند. برای همین از شهر خود حرکت می‌کند و در جستجوی پیامبر خدا می‌گردد.
    روزها وشب‌ها می‌گذرد و از شهری به شهر دیگر می‌رود. سرانجام گمشده خود را پیدا می‌کند و همسفر او می‌شود.
    روزی از روزها که نزدیکی شهری می‌رسند، حضرت عیسی(ع) به او پولی می‌دهد و از او می‌خواهد تا به شهر برود و نانی تهیّه کند.
    آن مرد به شهر می‌رود و سه عدد نان تازه تهیّه می‌کند و می‌آید. وقتی نزد عیسی(ع) برمی‌گردد می‌بیند که عیسی(ع)مشغول نماز است و او خیلی گرسنه است. برای همین یکی از نان‌ها را می‌خورد.
    نماز عیسی(ع) تمام می‌شود و سفره پهن می‌شود، عیسی(ع) به او می‌گوید: چند عدد نان خریدی؟ او خجالت می‌کشد بگوید یکی از نان‌ها را خورده است. به دروغ می‌گوید که من دو عدد نان خریدم.
    آنها بعد از خوردن ناهار حرکت می‌کنند و به سفر ادامه می‌دهند. از کنار روستایی عبور می‌کنند، روستایی که خراب و ویران شده است. همین طور که او راه می‌رود نگاهش به چیزی می‌افتد که زیر نور آفتاب می‌درخشد، خدای من! این گنجی است که نمایان شده است. این درخشندگی از قطعه‌های طلا است.
    رو به عیسی(ع) می‌کند و می‌گوید: نگاه کن! آنجا طلا است، با هم به کنار طلاها می‌روند، سه خشت طلا!
    عیسی(ع) می‌گوید: یکی از این طلاها مال من، دیگری مال تو.
    او می‌گوید: پس سومی مال چه کسی؟
    عیسی(ع) می‌گوید: فکر می‌کنم سومی را به کسی بدهیم که نان سوم را خورده است.
    او به یاد می‌آورد که سه نان خریده بود و نانِ سوم را خودش خورده بود. برای همین می‌گوید: من نان سوم را خورده‌ام.
    همین چند ساعت قبل به دروغ گفت که فقط دو نان خریده است؛ امّا اکنون که نگاهش به طلاها افتاده است همه چیز را فراموش می‌کند.
    عیسی(ع) نگاهی به او می‌کند و می‌گوید: همه طلاها مال خودت باشد. و بعد از آن او به راه خود ادامه می‌دهد؛ امّا آن مرد نمی‌تواند از این طلاها دل بکند. دیگر یادش می‌رود که چقدر دنبال عیسی(ع) دویده تا او را پیدا کرده است. اکنون به طلا رسیده است، دیگر پیامبر خدا کیلویی چند!؟
    او طلاها را در بغل گرفته است و به آینده فکر می‌کند، چه آینده زیبایی! با این طلاها می‌تواند با دختر زیبایی ازدواج کند، خانه‌ای بزرگ کنار دریا بخرد و زندگی خوبی داشته باشد.
    در این هنگام صدای شیهه اسب به گوشش می‌خورد، چه خبر است؟ نمی‌داند، باید طلاها را زیر لباسش مخفی کند. سه اسب‌سوار از آنجا عبور می‌کنند. نزدیک او می‌آیند، از ظاهر او می‌فهمند که چیز ارزشمندی را زیر لباسش مخفی کرده است.
    یکی می‌گوید: «ای مرد! چه با خود داری». او می‌خواهد انکار کند، به فکر فرار است، چند قدم می‌دود، یکی از طلاها می‌افتد و زیر نور خورشید برق می‌زند. فریادی سکوت را می‌شکند: «طلا! این مرد با خود طلا دارد».
    آن سه نفر به سوی او می‌دوند و جانش را می‌گیرند و خونش را بر زمین می‌ریزند و طلاها را با خود برمی‌دارند.
    این سه نفر خسته‌اند و گرسنه. قرار می‌شود که یکی از آنها به شهر برود و غذایی تهیّه کند.
    یکی می‌گوید من می‌روم. او سوار اسب می‌شود و با عجله به سوی آبادی می‌رود؛ امّا نقشه شومی در سر دارد.
    وقتی به شهر می‌رسد، سمّی خریداری می‌کند و بعد از آن غذای خوشمزه‌ای خریداری نموده و آن را با زهر آغشته می‌کند و با عجله برمی‌گردد.
    امّا آن دو نفری که کنار طلاها هستند با خود می‌گویند وقتی رفیق ما آمد او را به قتل برسانیم تا سهم بیشتری نصیب ما شود.
    اسب سوار می‌آید، بوی غذای داغ و خوشمزه در فضا می‌پیچد، از اسب پیاده می‌شود، غذا را به آنها تعارف می‌کند. ناگهان شمشیری بالا می‌رود و خونش به زمین ریخته می‌شود.
    گرسنگی امان نمی‌دهد، ابتدا باید غذا خورد بعداً طلاها را تقسیم کرد. ظرف غذا باز می‌شود و آن دو شروع به خوردن غذا می‌کنند. بعد از لحظاتی بدن بی جانشان بر زمین می‌افتد.
    این جا سه خشت طلا بر روی زمین است و چهار قربانی که جان خود را در راه این طلاها از دست داده‌اند. حرص و طمع آنها را به این روز انداخته است.94
    قرآن می‌گوید:
    (إِنَّ الاْءِنسانَ خُلِقَ هَلُوعًا).
    به راستی که انسان بسیار حریص خلق شده است.95
    تدبّری در آیه :
    در زبان عربی برای کسی که به دنیا حرص می‌ورزد دو واژه به کار می‌رود: «حریص» و «هلوع».
    واژه «هلوع» را «حرص شدید» ترجمه می‌شود؛ امّا تفاوتی بین این دو واژه وجود دارد:
    آیا تا به حال کسی را دیده‌ای که تشنه باشد و از آب شور دریا بخورد؟ او هر چه از آب دریا بخورد تشنه‌تر می‌شود.
    یک وقت به آب خوردن او توجّه می‌کنی که چگونه آب دریا را می‌خورد در اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «حریص» است.
    امّا یک وقت به سوز تشنگی او نگاه می‌کنی، تو می‌دانی در درون این شخص، احساس تشنگی موج می‌زند، اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «هلوع» است. یعنی علت این همه آب خوردن او تشنگی اوست. پس ریشه حرص به آب دریا، آن حالت عطش درونی اوست.96
    قرآن در این آیه واژه «هلوع» را استفاده می‌کند و اشاره به همان حالت روحی و روانی انسان است که هر چه مال دنیا جمع می‌کند سیر نمی‌شود. آن عطش عشق به دنیا در قلب انسان است و او باید این حالت روحی و روانی را درمان کند. او باید همواره به یاد مرگ باشد و فراموش نکند که به زودی مرگ به سراغ او می‌آید. در این صورت است که عطش دنیاخواهی او فروکش می‌کند و دیگر به دنیا حریص نخواهد شد.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #69

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    عیسی(ع) می‌گوید: فکر می‌کنم سومی را به کسی بدهیم که نان سوم را خورده است.
    او به یاد می‌آورد که سه نان خریده بود و نانِ سوم را خودش خورده بود. برای همین می‌گوید: من نان سوم را خورده‌ام.
    همین چند ساعت قبل به دروغ گفت که فقط دو نان خریده است؛ امّا اکنون که نگاهش به طلاها افتاده است همه چیز را فراموش می‌کند.
    عیسی(ع) نگاهی به او می‌کند و می‌گوید: همه طلاها مال خودت باشد. و بعد از آن او به راه خود ادامه می‌دهد؛ امّا آن مرد نمی‌تواند از این طلاها دل بکند. دیگر یادش می‌رود که چقدر دنبال عیسی(ع) دویده تا او را پیدا کرده است. اکنون به طلا رسیده است، دیگر پیامبر خدا کیلویی چند!؟
    او طلاها را در بغل گرفته است و به آینده فکر می‌کند، چه آینده زیبایی! با این طلاها می‌تواند با دختر زیبایی ازدواج کند، خانه‌ای بزرگ کنار دریا بخرد و زندگی خوبی داشته باشد.
    در این هنگام صدای شیهه اسب به گوشش می‌خورد، چه خبر است؟ نمی‌داند، باید طلاها را زیر لباسش مخفی کند. سه اسب‌سوار از آنجا عبور می‌کنند. نزدیک او می‌آیند، از ظاهر او می‌فهمند که چیز ارزشمندی را زیر لباسش مخفی کرده است.
    یکی می‌گوید: «ای مرد! چه با خود داری». او می‌خواهد انکار کند، به فکر فرار است، چند قدم می‌دود، یکی از طلاها می‌افتد و زیر نور خورشید برق می‌زند. فریادی سکوت را می‌شکند: «طلا! این مرد با خود طلا دارد».
    آن سه نفر به سوی او می‌دوند و جانش را می‌گیرند و خونش را بر زمین می‌ریزند و طلاها را با خود برمی‌دارند.
    این سه نفر خسته‌اند و گرسنه. قرار می‌شود که یکی از آنها به شهر برود و غذایی تهیّه کند.
    یکی می‌گوید من می‌روم. او سوار اسب می‌شود و با عجله به سوی آبادی می‌رود؛ امّا نقشه شومی در سر دارد.
    وقتی به شهر می‌رسد، سمّی خریداری می‌کند و بعد از آن غذای خوشمزه‌ای خریداری نموده و آن را با زهر آغشته می‌کند و با عجله برمی‌گردد.
    امّا آن دو نفری که کنار طلاها هستند با خود می‌گویند وقتی رفیق ما آمد او را به قتل برسانیم تا سهم بیشتری نصیب ما شود.







    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 03-09-2020 در ساعت 16:55
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #70

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,787
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,468
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    اسب سوار می‌آید، بوی غذای داغ و خوشمزه در فضا می‌پیچد، از اسب پیاده می‌شود، غذا را به آنها تعارف می‌کند. ناگهان شمشیری بالا می‌رود و خونش به زمین ریخته می‌شود.
    گرسنگی امان نمی‌دهد، ابتدا باید غذا خورد بعداً طلاها را تقسیم کرد. ظرف غذا باز می‌شود و آن دو شروع به خوردن غذا می‌کنند. بعد از لحظاتی بدن بی جانشان بر زمین می‌افتد.
    این جا سه خشت طلا بر روی زمین است و چهار قربانی که جان خود را در راه این طلاها از دست داده‌اند. حرص و طمع آنها را به این روز انداخته است.94
    قرآن می‌گوید:
    (إِنَّ الاْءِنسانَ خُلِقَ هَلُوعًا).
    به راستی که انسان بسیار حریص خلق شده است.95
    تدبّری در آیه :
    در زبان عربی برای کسی که به دنیا حرص می‌ورزد دو واژه به کار می‌رود: «حریص» و «هلوع».
    واژه «هلوع» را «حرص شدید» ترجمه می‌شود؛ امّا تفاوتی بین این دو واژه وجود دارد:
    آیا تا به حال کسی را دیده‌ای که تشنه باشد و از آب شور دریا بخورد؟ او هر چه از آب دریا بخورد تشنه‌تر می‌شود.
    یک وقت به آب خوردن او توجّه می‌کنی که چگونه آب دریا را می‌خورد در اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «حریص» است.
    امّا یک وقت به سوز تشنگی او نگاه می‌کنی، تو می‌دانی در درون این شخص، احساس تشنگی موج می‌زند، اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «هلوع» است. یعنی علت این همه آب خوردن او تشنگی اوست. پس ریشه حرص به آب دریا، آن حالت عطش درونی اوست.96
    قرآن در این آیه واژه «هلوع» را استفاده می‌کند و اشاره به همان حالت روحی و روانی انسان است که هر چه مال دنیا جمع می‌کند سیر نمی‌شود. آن عطش عشق به دنیا در قلب انسان است و او باید این حالت روحی و روانی را درمان کند. او باید همواره به یاد مرگ باشد و فراموش نکند که به زودی مرگ به سراغ او می‌آید. در این صورت است که عطش دنیاخواهی او فروکش می‌کند و دیگر به دنیا حریص نخواهد شد.






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 7 از 11 نخستنخست ... 34567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi