صفحه 8 از 11 نخستنخست ... 4567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 107

موضوع: یک سبد آسمان: نگاهی نو به چهل آیه قرآن

  1. Top | #71

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض








    واژه «هلوع» را «حرص شدید» ترجمه می‌شود؛ امّا تفاوتی بین این دو واژه وجود دارد:
    آیا تا به حال کسی را دیده‌ای که تشنه باشد و از آب شور دریا بخورد؟ او هر چه از آب دریا بخورد تشنه‌تر می‌شود.
    یک وقت به آب خوردن او توجّه می‌کنی که چگونه آب دریا را می‌خورد در اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «حریص» است.
    امّا یک وقت به سوز تشنگی او نگاه می‌کنی، تو می‌دانی در درون این شخص، احساس تشنگی موج می‌زند، اینجا می‌توانی بگویی او به آب دریا «هلوع» است. یعنی علت این همه آب خوردن او تشنگی اوست. پس ریشه حرص به آب دریا، آن حالت عطش درونی اوست.96
    قرآن در این آیه واژه «هلوع» را استفاده می‌کند و اشاره به همان حالت روحی و روانی انسان است که هر چه مال دنیا جمع می‌کند سیر نمی‌شود. آن عطش عشق به دنیا در قلب انسان است و او باید این حالت روحی و روانی را درمان کند. او باید همواره به یاد مرگ باشد و فراموش نکند که به زودی مرگ به سراغ او می‌آید. در این صورت است که عطش دنیاخواهی او فروکش می‌کند و دیگر به دنیا حریص نخواهد شد.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #72

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    برای مهمان غذا می‌پزم

    چند روز به ایّام عید مانده بود، همسرم مشغول خانه‌تکانی بود. من هم مشغول نوشتن کتابم بودم. تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم یکی از دوستانم بود که خبر می‌داد فردا با خانواده مهمان ما خواهند بود.
    خیلی خوشحال شدم، نزد همسرم رفتم و به او خبر دادم که فردا مهمان داریم، او خیلی خوشحال شد.
    با خود گفتم چون همسرم کار زیادی انجام داده است فردا برای ناهار از رستوران غذا تهیّه کنیم. وقتی موضوع را به همسرم گفتم او مخالفت کرد.
    من اصرار به این موضوع داشتم ولی او قبول نمی‌کرد. سرانجام او به من رو کرد و گفت: وقتی مهمان می‌آید باید من غذا آماده کنم، قرآن این را می‌گوید.
    من با تعجّب به او نگاه کردم، هر چه فکر کردم چنین آیه‌ای یادم نیامد. گفتم کدام آیه؟
    او قرآن را برداشت و قصه ابراهیم(ع) را برایم گفت، آنجا که خدا می‌گوید: «وقتی مهمانان او آمدند ابراهیم(ع) نزد همسرش رفت و برای آنان غذا آورد».
    آیا ابراهیم(ع) برای تهیّه غذای مهمانان به رستوران رفت که تو می‌خواهی این کار را بکنی؟
    به راستی چرا همسر ابراهیم، خودش غذا برای مهمانان پخت؟ و چرا قرآن این نکته را بیان می‌کند؟




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 06-09-2020 در ساعت 14:27
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #73

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    آن روز من خیلی درباره این موضوع فکر کردم و سرانجام به این نکته رسیدم که کارِ زن در خانه، افتخار است و برای همین قرآن به آشپزی همسر ابراهیم(ع) اشاره می‌کند.
    اگر زنان جامعه ما می‌دانستند که خدمت زن در خانه چه مقام و منزلتی پیش خداوند دارد به این کار افتخار می‌کردند.
    اگر مردی بخواهد نظرِ مرحمتِ خدا را به سوی خود جلب کند باید چه کند؟ او باید یک میلیون تومان به حساب سازمان حج و زیارت واریز کند و بعد از چند سال چشم انتظاری، وقتی نوبتش شد به مکّه برود و اعمال حج را به‌جا آورد و وقتی که از صحرای عرفات به سوی سرزمین مِنی حرکت کند، حالا خدای متعال به او نظر مرحمتی می‌کند.
    امّا خدا در چه موقعی نظر مرحمت خود را به زنان می‌کند؟
    جواب این سؤل را از پیامبر بشنوید: «هر گاه زنی برای مرتب کردن خانه شوهرش، چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد، خداوند به او نظر رحمت می‌کند».97
    خداوند عادل است و اگر زن در خانه شوهر به خدمت مشغول شود برای او چنین ثوابی را قرار می‌دهد .
    همسر ابراهیم(ع) می‌دانست که با خدمت کردن در خانه شوهر می‌تواند رحمت خدا را به سوی خود جلب کند برای همین برای مهمانان شوهرش غذا می‌پخت.
    راست گفته‌اند که همواره کنار مردان بزرگ همسرانی فداکار وجود داشته‌اند.
    قرآن در جریان مهمانان ابراهیم(ع) می‌گوید:
    (فَرَاغَ إِلَی أَهْلِهِ فَجَآءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ).
    او پنهانی به سوی همسرش رفت و گوساله‌ای (بریان شده) را برای آنها آورد.98




    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 07-09-2020 در ساعت 16:35
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #74

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    تدبّری در آیه :
    در زبان عربی برای مفهوم «رفتن» دو واژه استفاده می‌شود: «ذَهَب» و «رَاغَ»، و میان این دو واژه تفاوت دقیقی است:
    فرض کن دوستانت به خانه تو آمده‌اند، تو برای آنها چای می‌آوری و با میوه از آنها پذیرایی می‌کنی. بعد از مدتی، رو به آنها می‌کنی و می‌گویی: آیا شام خورده‌اید؟ آنها تعارف می‌کنند، ولی تو از اتاق پذیرایی بیرون می‌روی و نزد همسرت می‌روی و از او می‌خواهی تا شام را آماده کند.
    امّا یک وقت است که از مهمانان خود سؤل نمی‌کنی که شام خورده‌اند یا نه. می‌دانی آنها شام نخورده‌اند. برای همین به گونه‌ای اتاق پذیرایی را ترک می‌کنی که آنها متوجّه نشوند. نمی‌گذاری بفهمند که تو برای آماده کردن مقدّماتِ شام از پیش آنها رفتی.
    وقتی مهمانان ابراهیم(ع) به خانه‌اش آمدند او به گونه‌ای نزد همسرش رفت که آنها نفهمیدند ابراهیم(ع) می‌خواهد برای آنها شام بیاورد. مهمانان نشسته بودند که یک وقت دیدند ابراهیم برای آنها شام مفصلی آورد.
    چون رفتن ابراهیم(ع) نزد همسرش با غافل کردن مهمانان همراه بود (تا آنها به ماجرای تهیّه شدن شام پی‌نبرند)، قرآن از واژه «رَاغَ» استفاده می‌کند.99
    امّا اگر ابراهیم(ع) به گونه‌ای نزد همسرش می‌رفت که مهمانان می‌فهمیدند او می‌خواهد شام تهیّه کند قرآن واژه «ذَهَب» را به کار می‌برد.
    انتخاب واژه‌های قرآن برای ما درس های زیادی دارد. وقتی مهمان به خانه‌ات آمد باید به گونه‌ای رفتار کنی که مهمان مجبور به تعارف نشود.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #75

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    زود چراغ‌ها را خاموش کن!


    اللّه اکبر! اللّه اکبر!
    این صدای اذان بلال است، همه مردم مدینه به سوی مسجد می‌آیند. مسجد پر از جمعیّت می‌شود و همه پشت سر پیامبر نماز مغرب را می‌خوانند.
    بعد از نماز مردم به سوی خانه‌های خود برمی‌گردند. در این میان پیرمردی به سوی پیامبر می‌آید، سلام می‌کند و می‌گوید: «ای رسول خدا! دو روز است که غذایی نخورده‌ام، گرسنه و بینوایم، آیا غذایی هست که مرا سیر کند؟»
    پیامبر بلال را می‌طلبد، بلال سریع خود را نزد پیامبر می‌رساند. پیامبر به او می‌گوید: «به خانه من برو، ببین که آیا در خانه من غذایی برای شام تهیّه شده است؟»
    بلال می‌رود، پیرمرد خوشحال است که الآن بلال با دست پر بازمی‌گردد. بعد از لحظاتی بلال با دست خالی می‌آید.
    تو نگاهی به دست خالی او می‌کنی، می‌فهمی که در خانه پیامبر چیزی نبوده است. بلال روبه پیامبر می‌کند ومی‌گوید: «ای رسول خدا، همسرتان سلام رساند و گفت که در خانه جز آب چیزی پیدا نمی‌شود».
    پیرمرد هنوز ایستاده است، پیامبر نمی‌خواهد آن پیرمرد با دست خالی برود، برای همین رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «چه کسی می‌تواند امشب غذایی به این پیرمرد بدهد».
    مدینه روزگار سختی را پشت سر می‌گذارد، پیامبر وعده داده است به زودی مسلمانان از این شرایط سخت بیرون خواهند آمد.
    تو به فکر فرو می‌روی، بعد از مدّت‌ها، امشب همسرت برای بچّه‌ها غذایی درست کرده است. بچّه‌هایت دلشان خوش است که امشب غذایی خواهند خورد. تو در فکر هستی، چه کنی؟ آیا این غذا را به این فقیر بدهی؟
    خیلی زود تصمیم می‌گیری، می‌خواهی غذای امشب را به این فقیر بدهی. رو به پیامبر می‌کنی و می‌گویی: «امشب پیرمرد مهمان من است».
    پیامبر لبخندی می‌زند و پیرمرد هم خوشحال می‌شود و همراه تو به سوی خانه حرکت می‌کند.
    تو به خانه می‌آیی، نزد همسرت، فاطمه(س) می‌روی و می‌گویی: «ای دختر پیامبر! مهمان داریم».
    فاطمه(س) به تو نگاهی می‌کند و می‌گوید: «علی جان! امشب غذا داریم و مهمان را بر خود مقدّم می‌داریم». او می‌رود و غذا را می‌آورد و روی دست تو می‌گذارد.
    این غذا به اندازه‌ای است که یک نفر را سیر می‌کند، تو آن را نزد پیرمرد می‌بری و به او می‌دهی. پیرمرد تشکّر می‌کند و با تو خداحافظی می‌کند و می‌رود.
    تو نزد فاطمه(س) می‌آیی و به او می‌گویی: «فاطمه جان! چراغ‌ها راخاموش کن و بچه‌ها را خواب کن».
    امشب حسن وحسین(ع) و زینب(س) با گرسنگی می‌خوابند، تو غذایی را که به آن نیاز داشتی به فقیر بخشیدی. تو با خدا معامله کردی. تو می‌خواستی به تاریخ، درس ایثار بدهی.
    تو و همسرت و فرزندانت گرسنه می‌خوابید ولی حاضر نیستید گرسنگی یک فقیر را ببینید.
    صبح که فرا می‌رسد نزد پیامبر می‌روی. سلام می‌کنی و می‌نشینی. لحظه‌ای می‌گذرد جبرئیل نازل می‌شود و آیه‌ای از قرآن را نازل می‌کند.100
    قرآن درباره این جریان می‌گوید:
    (وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ).
    آنها نیازمندان را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خود بسیار نیازمند باشند.101
    تدبّری در آیه :
    برای مفهوم نیاز داشتن در زبان عربی دو واژه به کار می‌رود: «حاجه» و «خصاصه»، و تفاوتی میان این دو واژه هست:
    فرض کنید امروز حقوق خود را گرفته‌اید و برای نماز جماعت به مسجد می‌روید. در آنجا خبردار می‌شوید یکی از افراد محل دختری دارد و او را شوهر داده است؛ امّا به دلیل فقر نمی‌تواند برای او جهیزیّه تهیّه کند.
    شما هیچ پس‌اندازی ندارید و به پول حقوق خود نیاز دارید؛ امّا می‌توانید از کسی دیگر قرض کنید برای همین همه حقوق خود را برای تهیّه جهیزیّه آن دختر می‌دهی.
    شما با این که خودتان به این پول نیاز داشتید آن را در راه خدا دادید. به این نیاز شما در زبان عربی، «حاجه» می‌گویند.
    آن شب در مسجد یکی از دوستانت را می‌بینی، تو او را می‌شناسی، او هم امروز حقوق گرفته است. او قرض زیادی دارد و این پول تنها راه تأمین کردن خرجی این ماه او است. او خودش در خانه دختری دارد که باید برای او جهیزیّه تهیّه کند و همچنین باید اجاره خانه را بدهد. او تمام حقوق خود را در راه خیر می‌دهد.
    نیاز دوست شما بیش از آن کسی بود که پول برای او جمع می‌کردند. به این نیاز او در زبان عربی، «خصاصه» می‌گویند.102
    قرآن در جریان کمک کردن علی(ع)، واژه «خصاصه» را به جای واژه «حاجه» به کار می‌برد. یعنی آن شب علی(ع) در خانه، کودکان کوچکی داشت و نیاز او به آن غذا بیشتر از نیاز آن فقیر بود؛ امّا علی(ع) آن غذا را به فقیر داد. برای همین است که خدا این‌قدر علی(ع) را دوست دارد!
    به دنبال هیزم بگردید!
    از مدینه به سوی مکّه می‌روی، شوق دیدار خانه دوست به سر داری، لباس سفید احرام بر تن کرده‌ای و ذکر «لبیّک» بر لب داری. خوشا به حال تو که در این سفر همراه پیامبر هستی.
    چند روز است در راه هستی، باید چند روز دیگر هم راه بروی تا به شهر مکّه برسی. امروز هم از اوّل صبح تا الآن راه رفته‌ای و خسته شده‌ای.
    با خود می‌گویی چقدر خوب بود که در همین نزدیکی‌ها اتراق می‌کردیم. امّا آنجا بیابان خشکی است، نه آبی هست نه درختی.
    قدری که راه می‌روی کاروان می‌ایستد، مثل این که قرار است منزل کنید، زیرا در این اطراف هیچ آبادی وجود ندارد.
    اکنون باید غذایی تهیّه کرد. همه گرسنه هستند. خوشبختانه آب به مقدار کافی در مشک‌ها هست و می‌توان غذایی آماده کرد. قرار می‌شود چند نفر، شتری را بکشند و گوشت آن را برای غذا آماده کنند. امّا مشکل اصلی این است که اینجا هیزمی نیست.
    پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «بروید هیزم جمع کنید».
    همه نگاه به هم می‌کنند و می‌گویند: «ای رسول خدا! اینجا بیابان خشکی است که اصلاً گیاهی در آن نمی‌روید، ما هیزم از کجا بیاوریم».
    پیامبر به آنها می‌گوید: «شما بروید و هر کس تلاش خود را بکند». همه حرکت می‌کنند، می‌دانند اگر بخواهند ناهار بخورند باید هیزم جمع کنند.
    خود پیامبر هم با آنها به دل بیابان می‌رود، ساعتی می‌گذرد، هر کس با مقداری هیزم می‌آید.
    آرام آرام مقدار هیزم‌ها زیاد می‌شود، تو نگاهی می‌کنی، تلّی بزرگ از هیزم جمع شده است. اکنون دیگر می‌توان غذای خوبی تهیّه کرد.
    اکنون پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «شما نگاهی به این بیابان کردید و گفتید اینجا هیزمی نیست، ولی وقتی به جستجوی هیزم رفتید تلّی از هیزم جمع کردید. آگاه باشید که مَثَل گناهان هم این‌گونه است. مردم خیال می‌کند هیچ گناهی ندارند؛ امّا وقتی به پرونده آنان رسیدگی شود می‌فهمند که گناهان زیادی دارند».
    همه به فکر فرو می‌روند و می‌فهمند که باید از همه گناهان خود توبه کنند و استغفار نمایند.103
    آری، اگر ما با دقّت به کردار و رفتار خود نگاه کنیم، می‌فهمیم که گناهان زیادی داریم که باید از آنها استغفار کنیم.
    قرآن می‌گوید:
    (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).
    چرا به سوی خدا توبه نمی‌کنید و از او آمرزش نمی‌خواهید که او بخشنده مهربان است.104
    تدبّری در آیه :
    در اینجا به بررسی سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت می‌پردازیم:
    فرض کن: شما پسری دارید که او خیلی به توپ بازی علاقه دارد. او اصرار می‌کند که برای او یک توپ بخرید و شما این کار را می‌کنید ولی به او می‌گویید نباید داخل کوچه بازی کند زیرا همسایه‌ها اذیّت می‌شوند.
    در داخل خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای شکستن شیشه به گوش می‌رسد. بعد از لحظاتی همسرت به تو خبر می‌دهد پسرت با توپ شیشه خانه همسایه را شکسته است.
    تو از جا بلند می‌شوی و داخل کوچه می‌روی می‌بینی که شیشه خانه همسایه شکسته است. خدا خیلی رحم کرده که به کسی آسیب نرسیده است؛ امّا هر چه می‌گردی از پسرت خبری نیست، او ترسیده و فرار کرده است!
    وارد خانه می‌شوی؛ امّا دلت پیش پسرت است. نگران او هستی. تلفن را بر می‌داری و شماره یکی از دوستانش را می‌گیری. با او صحبت می‌کنی و از او می‌خواهی که برود پسرت را پیدا کند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از کار خودش پشیمان باشد تو او را می‌بخشی. بعد از ساعتی پسرت می‌آید، شرمنده است، عذرخواهی می‌کند. تو او را می‌بخشی.
    امّا با شیشه شکسته چه باید کرد؟ پسرت از تو می‌خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف کنی. او می‌خواهد شرمنده همسایه نباشد.
    اکنون به یکی از دوستانت زنگ می‌زنی تا بیاید پنجره خانه همسایه را شیشه کند، بعد از ساعتی همه چیز درست می‌شود و همسایه هم خوشحال می‌شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشیمانی او، «توبه» بود.
    وقتی تو او را قبول کردی و بخشیدی، در واقع او را «عفو» کردی.105
    درخواست پسرت از تو که شیشه خانه همسایه را درست کنی، «استغفار» بود.
    وقتی تو آن شیشه را درست کردی در حقّ پسر خود «غفران» کردی.106
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانی او را نکنیم؛ افسوس که ما فریب شیطان را خوردیم و گناه کردیم و شیشه وجود خودمان را شکستیم!
    خدا پیامبرش را با قرآن برای ما فرستاد و اکنون از ما می‌خواهد تا به سوی او بازگردیم و از کردار خود پشیمان شویم و «توبه» کنیم.
    وقتی ما توبه می‌کنیم خدا مارا «عفو» می‌کند. بعد ما «استغفار» نموده و از او می‌خواهیم تا آثار گناه ما را از بین ببرد و خدا در حقّ ما «غفران» می‌کند.107



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #76

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    مدینه روزگار سختی را پشت سر می‌گذارد، پیامبر وعده داده است به زودی مسلمانان از این شرایط سخت بیرون خواهند آمد.
    تو به فکر فرو می‌روی، بعد از مدّت‌ها، امشب همسرت برای بچّه‌ها غذایی درست کرده است. بچّه‌هایت دلشان خوش است که امشب غذایی خواهند خورد. تو در فکر هستی، چه کنی؟ آیا این غذا را به این فقیر بدهی؟
    خیلی زود تصمیم می‌گیری، می‌خواهی غذای امشب را به این فقیر بدهی. رو به پیامبر می‌کنی و می‌گویی: «امشب پیرمرد مهمان من است».
    پیامبر لبخندی می‌زند و پیرمرد هم خوشحال می‌شود و همراه تو به سوی خانه حرکت می‌کند.
    تو به خانه می‌آیی، نزد همسرت، فاطمه(س) می‌روی و می‌گویی: «ای دختر پیامبر! مهمان داریم».
    فاطمه(س) به تو نگاهی می‌کند و می‌گوید: «علی جان! امشب غذا داریم و مهمان را بر خود مقدّم می‌داریم». او می‌رود و غذا را می‌آورد و روی دست تو می‌گذارد.
    این غذا به اندازه‌ای است که یک نفر را سیر می‌کند، تو آن را نزد پیرمرد می‌بری و به او می‌دهی. پیرمرد تشکّر می‌کند و با تو خداحافظی می‌کند و می‌رود.
    تو نزد فاطمه(س) می‌آیی و به او می‌گویی: «فاطمه جان! چراغ‌ها راخاموش کن و بچه‌ها را خواب کن».
    امشب حسن وحسین(ع) و زینب(س) با گرسنگی می‌خوابند، تو غذایی را که به آن نیاز داشتی به فقیر بخشیدی. تو با خدا معامله کردی. تو می‌خواستی به تاریخ، درس ایثار بدهی.
    تو و همسرت و فرزندانت گرسنه می‌خوابید ولی حاضر نیستید گرسنگی یک فقیر را ببینید.
    صبح که فرا می‌رسد نزد پیامبر می‌روی. سلام می‌کنی و می‌نشینی. لحظه‌ای می‌گذرد جبرئیل نازل می‌شود و آیه‌ای از قرآن را نازل می‌کند.100
    قرآن درباره این جریان می‌گوید:
    (وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ).
    آنها نیازمندان را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خود بسیار نیازمند باشند.101
    تدبّری در آیه :
    برای مفهوم نیاز داشتن در زبان عربی دو واژه به کار می‌رود: «حاجه» و «خصاصه»، و تفاوتی میان این دو واژه هست:
    فرض کنید امروز حقوق خود را گرفته‌اید و برای نماز جماعت به مسجد می‌روید. در آنجا خبردار می‌شوید یکی از افراد محل دختری دارد و او را شوهر داده است؛ امّا به دلیل فقر نمی‌تواند برای او جهیزیّه تهیّه کند.
    شما هیچ پس‌اندازی ندارید و به پول حقوق خود نیاز دارید؛ امّا می‌توانید از کسی دیگر قرض کنید برای همین همه حقوق خود را برای تهیّه جهیزیّه آن دختر می‌دهی.
    شما با این که خودتان به این پول نیاز داشتید آن را در راه خدا دادید. به این نیاز شما در زبان عربی، «حاجه» می‌گویند.
    آن شب در مسجد یکی از دوستانت را می‌بینی، تو او را می‌شناسی، او هم امروز حقوق گرفته است. او قرض زیادی دارد و این پول تنها راه تأمین کردن خرجی این ماه او است. او خودش در خانه دختری دارد که باید برای او جهیزیّه تهیّه کند و همچنین باید اجاره خانه را بدهد. او تمام حقوق خود را در راه خیر می‌دهد.
    نیاز دوست شما بیش از آن کسی بود که پول برای او جمع می‌کردند. به این نیاز او در زبان عربی، «خصاصه» می‌گویند.102
    قرآن در جریان کمک کردن علی(ع)، واژه «خصاصه» را به جای واژه «حاجه» به کار می‌برد. یعنی آن شب علی(ع) در خانه، کودکان کوچکی داشت و نیاز او به آن غذا بیشتر از نیاز آن فقیر بود؛ امّا علی(ع) آن غذا را به فقیر داد. برای همین است که خدا این‌قدر علی(ع) را دوست دارد!
    به دنبال هیزم بگردید!
    از مدینه به سوی مکّه می‌روی، شوق دیدار خانه دوست به سر داری، لباس سفید احرام بر تن کرده‌ای و ذکر «لبیّک» بر لب داری. خوشا به حال تو که در این سفر همراه پیامبر هستی.
    چند روز است در راه هستی، باید چند روز دیگر هم راه بروی تا به شهر مکّه برسی. امروز هم از اوّل صبح تا الآن راه رفته‌ای و خسته شده‌ای.
    با خود می‌گویی چقدر خوب بود که در همین نزدیکی‌ها اتراق می‌کردیم. امّا آنجا بیابان خشکی است، نه آبی هست نه درختی.
    قدری که راه می‌روی کاروان می‌ایستد، مثل این که قرار است منزل کنید، زیرا در این اطراف هیچ آبادی وجود ندارد.
    اکنون باید غذایی تهیّه کرد. همه گرسنه هستند. خوشبختانه آب به مقدار کافی در مشک‌ها هست و می‌توان غذایی آماده کرد. قرار می‌شود چند نفر، شتری را بکشند و گوشت آن را برای غذا آماده کنند. امّا مشکل اصلی این است که اینجا هیزمی نیست.
    پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «بروید هیزم جمع کنید».
    همه نگاه به هم می‌کنند و می‌گویند: «ای رسول خدا! اینجا بیابان خشکی است که اصلاً گیاهی در آن نمی‌روید، ما هیزم از کجا بیاوریم».
    پیامبر به آنها می‌گوید: «شما بروید و هر کس تلاش خود را بکند». همه حرکت می‌کنند، می‌دانند اگر بخواهند ناهار بخورند باید هیزم جمع کنند.
    خود پیامبر هم با آنها به دل بیابان می‌رود، ساعتی می‌گذرد، هر کس با مقداری هیزم می‌آید.
    آرام آرام مقدار هیزم‌ها زیاد می‌شود، تو نگاهی می‌کنی، تلّی بزرگ از هیزم جمع شده است. اکنون دیگر می‌توان غذای خوبی تهیّه کرد.
    اکنون پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «شما نگاهی به این بیابان کردید و گفتید اینجا هیزمی نیست، ولی وقتی به جستجوی هیزم رفتید تلّی از هیزم جمع کردید. آگاه باشید که مَثَل گناهان هم این‌گونه است. مردم خیال می‌کند هیچ گناهی ندارند؛ امّا وقتی به پرونده آنان رسیدگی شود می‌فهمند که گناهان زیادی دارند».
    همه به فکر فرو می‌روند و می‌فهمند که باید از همه گناهان خود توبه کنند و استغفار نمایند.103
    آری، اگر ما با دقّت به کردار و رفتار خود نگاه کنیم، می‌فهمیم که گناهان زیادی داریم که باید از آنها استغفار کنیم.
    قرآن می‌گوید:
    (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).
    چرا به سوی خدا توبه نمی‌کنید و از او آمرزش نمی‌خواهید که او بخشنده مهربان است.104
    تدبّری در آیه :
    در اینجا به بررسی سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت می‌پردازیم:
    فرض کن: شما پسری دارید که او خیلی به توپ بازی علاقه دارد. او اصرار می‌کند که برای او یک توپ بخرید و شما این کار را می‌کنید ولی به او می‌گویید نباید داخل کوچه بازی کند زیرا همسایه‌ها اذیّت می‌شوند.
    در داخل خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای شکستن شیشه به گوش می‌رسد. بعد از لحظاتی همسرت به تو خبر می‌دهد پسرت با توپ شیشه خانه همسایه را شکسته است.
    تو از جا بلند می‌شوی و داخل کوچه می‌روی می‌بینی که شیشه خانه همسایه شکسته است. خدا خیلی رحم کرده که به کسی آسیب نرسیده است؛ امّا هر چه می‌گردی از پسرت خبری نیست، او ترسیده و فرار کرده است!
    وارد خانه می‌شوی؛ امّا دلت پیش پسرت است. نگران او هستی. تلفن را بر می‌داری و شماره یکی از دوستانش را می‌گیری. با او صحبت می‌کنی و از او می‌خواهی که برود پسرت را پیدا کند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از کار خودش پشیمان باشد تو او را می‌بخشی. بعد از ساعتی پسرت می‌آید، شرمنده است، عذرخواهی می‌کند. تو او را می‌بخشی.
    امّا با شیشه شکسته چه باید کرد؟ پسرت از تو می‌خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف کنی. او می‌خواهد شرمنده همسایه نباشد.
    اکنون به یکی از دوستانت زنگ می‌زنی تا بیاید پنجره خانه همسایه را شیشه کند، بعد از ساعتی همه چیز درست می‌شود و همسایه هم خوشحال می‌شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشیمانی او، «توبه» بود.
    وقتی تو او را قبول کردی و بخشیدی، در واقع او را «عفو» کردی.105
    درخواست پسرت از تو که شیشه خانه همسایه را درست کنی، «استغفار» بود.
    وقتی تو آن شیشه را درست کردی در حقّ پسر خود «غفران» کردی.106
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانی او را نکنیم؛ افسوس که ما فریب شیطان را خوردیم و گناه کردیم و شیشه وجود خودمان را شکستیم!
    خدا پیامبرش را با قرآن برای ما فرستاد و اکنون از ما می‌خواهد تا به سوی او بازگردیم و از کردار خود پشیمان شویم و «توبه» کنیم.
    وقتی ما توبه می‌کنیم خدا مارا «عفو» می‌کند. بعد ما «استغفار» نموده و از او می‌خواهیم تا آثار گناه ما را از بین ببرد و خدا در حقّ ما «غفران» می‌کند.107









    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #77

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    تدبّری در آیه :
    برای مفهوم نیاز داشتن در زبان عربی دو واژه به کار می‌رود: «حاجه» و «خصاصه»، و تفاوتی میان این دو واژه هست:
    فرض کنید امروز حقوق خود را گرفته‌اید و برای نماز جماعت به مسجد می‌روید. در آنجا خبردار می‌شوید یکی از افراد محل دختری دارد و او را شوهر داده است؛ امّا به دلیل فقر نمی‌تواند برای او جهیزیّه تهیّه کند.
    شما هیچ پس‌اندازی ندارید و به پول حقوق خود نیاز دارید؛ امّا می‌توانید از کسی دیگر قرض کنید برای همین همه حقوق خود را برای تهیّه جهیزیّه آن دختر می‌دهی.
    شما با این که خودتان به این پول نیاز داشتید آن را در راه خدا دادید. به این نیاز شما در زبان عربی، «حاجه» می‌گویند.
    آن شب در مسجد یکی از دوستانت را می‌بینی، تو او را می‌شناسی، او هم امروز حقوق گرفته است. او قرض زیادی دارد و این پول تنها راه تأمین کردن خرجی این ماه او است. او خودش در خانه دختری دارد که باید برای او جهیزیّه تهیّه کند و همچنین باید اجاره خانه را بدهد. او تمام حقوق خود را در راه خیر می‌دهد.
    نیاز دوست شما بیش از آن کسی بود که پول برای او جمع می‌کردند. به این نیاز او در زبان عربی، «خصاصه» می‌گویند.102
    قرآن در جریان کمک کردن علی(ع)، واژه «خصاصه» را به جای واژه «حاجه» به کار می‌برد. یعنی آن شب علی(ع) در خانه، کودکان کوچکی داشت و نیاز او به آن غذا بیشتر از نیاز آن فقیر بود؛ امّا علی(ع) آن غذا را به فقیر داد. برای همین است که خدا این‌قدر علی(ع) را دوست دارد!
    به دنبال هیزم بگردید!
    از مدینه به سوی مکّه می‌روی، شوق دیدار خانه دوست به سر داری، لباس سفید احرام بر تن کرده‌ای و ذکر «لبیّک» بر لب داری. خوشا به حال تو که در این سفر همراه پیامبر هستی.
    چند روز است در راه هستی، باید چند روز دیگر هم راه بروی تا به شهر مکّه برسی. امروز هم از اوّل صبح تا الآن راه رفته‌ای و خسته شده‌ای.
    با خود می‌گویی چقدر خوب بود که در همین نزدیکی‌ها اتراق می‌کردیم. امّا آنجا بیابان خشکی است، نه آبی هست نه درختی.
    قدری که راه می‌روی کاروان می‌ایستد، مثل این که قرار است منزل کنید، زیرا در این اطراف هیچ آبادی وجود ندارد.
    اکنون باید غذایی تهیّه کرد. همه گرسنه هستند. خوشبختانه آب به مقدار کافی در مشک‌ها هست و می‌توان غذایی آماده کرد. قرار می‌شود چند نفر، شتری را بکشند و گوشت آن را برای غذا آماده کنند. امّا مشکل اصلی این است که اینجا هیزمی نیست.
    پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «بروید هیزم جمع کنید».
    همه نگاه به هم می‌کنند و می‌گویند: «ای رسول خدا! اینجا بیابان خشکی است که اصلاً گیاهی در آن نمی‌روید، ما هیزم از کجا بیاوریم».
    پیامبر به آنها می‌گوید: «شما بروید و هر کس تلاش خود را بکند». همه حرکت می‌کنند، می‌دانند اگر بخواهند ناهار بخورند باید هیزم جمع کنند.
    خود پیامبر هم با آنها به دل بیابان می‌رود، ساعتی می‌گذرد، هر کس با مقداری هیزم می‌آید.
    آرام آرام مقدار هیزم‌ها زیاد می‌شود، تو نگاهی می‌کنی، تلّی بزرگ از هیزم جمع شده است. اکنون دیگر می‌توان غذای خوبی تهیّه کرد.
    اکنون پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «شما نگاهی به این بیابان کردید و گفتید اینجا هیزمی نیست، ولی وقتی به جستجوی هیزم رفتید تلّی از هیزم جمع کردید. آگاه باشید که مَثَل گناهان هم این‌گونه است. مردم خیال می‌کند هیچ گناهی ندارند؛ امّا وقتی به پرونده آنان رسیدگی شود می‌فهمند که گناهان زیادی دارند».
    همه به فکر فرو می‌روند و می‌فهمند که باید از همه گناهان خود توبه کنند و استغفار نمایند.103
    آری، اگر ما با دقّت به کردار و رفتار خود نگاه کنیم، می‌فهمیم که گناهان زیادی داریم که باید از آنها استغفار کنیم.
    قرآن می‌گوید:
    (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).
    چرا به سوی خدا توبه نمی‌کنید و از او آمرزش نمی‌خواهید که او بخشنده مهربان است.104
    تدبّری در آیه :
    در اینجا به بررسی سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت می‌پردازیم:
    فرض کن: شما پسری دارید که او خیلی به توپ بازی علاقه دارد. او اصرار می‌کند که برای او یک توپ بخرید و شما این کار را می‌کنید ولی به او می‌گویید نباید داخل کوچه بازی کند زیرا همسایه‌ها اذیّت می‌شوند.
    در داخل خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای شکستن شیشه به گوش می‌رسد. بعد از لحظاتی همسرت به تو خبر می‌دهد پسرت با توپ شیشه خانه همسایه را شکسته است.
    تو از جا بلند می‌شوی و داخل کوچه می‌روی می‌بینی که شیشه خانه همسایه شکسته است. خدا خیلی رحم کرده که به کسی آسیب نرسیده است؛ امّا هر چه می‌گردی از پسرت خبری نیست، او ترسیده و فرار کرده است!
    وارد خانه می‌شوی؛ امّا دلت پیش پسرت است. نگران او هستی. تلفن را بر می‌داری و شماره یکی از دوستانش را می‌گیری. با او صحبت می‌کنی و از او می‌خواهی که برود پسرت را پیدا کند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از کار خودش پشیمان باشد تو او را می‌بخشی. بعد از ساعتی پسرت می‌آید، شرمنده است، عذرخواهی می‌کند. تو او را می‌بخشی.
    امّا با شیشه شکسته چه باید کرد؟ پسرت از تو می‌خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف کنی. او می‌خواهد شرمنده همسایه نباشد.
    اکنون به یکی از دوستانت زنگ می‌زنی تا بیاید پنجره خانه همسایه را شیشه کند، بعد از ساعتی همه چیز درست می‌شود و همسایه هم خوشحال می‌شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشیمانی او، «توبه» بود.
    وقتی تو او را قبول کردی و بخشیدی، در واقع او را «عفو» کردی.105
    درخواست پسرت از تو که شیشه خانه همسایه را درست کنی، «استغفار» بود.
    وقتی تو آن شیشه را درست کردی در حقّ پسر خود «غفران» کردی.106
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانی او را نکنیم؛ افسوس که ما فریب شیطان را خوردیم و گناه کردیم و شیشه وجود خودمان را شکستیم!
    خدا پیامبرش را با قرآن برای ما فرستاد و اکنون از ما می‌خواهد تا به سوی او بازگردیم و از کردار خود پشیمان شویم و «توبه» کنیم.
    وقتی ما توبه می‌کنیم خدا مارا «عفو» می‌کند. بعد ما «استغفار» نموده و از او می‌خواهیم تا آثار گناه ما را از بین ببرد و خدا در حقّ ما «غفران» می‌کند.107





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #78

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    از مدینه به سوی مکّه می‌روی، شوق دیدار خانه دوست به سر داری، لباس سفید احرام بر تن کرده‌ای و ذکر «لبیّک» بر لب داری. خوشا به حال تو که در این سفر همراه پیامبر هستی.
    چند روز است در راه هستی، باید چند روز دیگر هم راه بروی تا به شهر مکّه برسی. امروز هم از اوّل صبح تا الآن راه رفته‌ای و خسته شده‌ای.
    با خود می‌گویی چقدر خوب بود که در همین نزدیکی‌ها اتراق می‌کردیم. امّا آنجا بیابان خشکی است، نه آبی هست نه درختی.
    قدری که راه می‌روی کاروان می‌ایستد، مثل این که قرار است منزل کنید، زیرا در این اطراف هیچ آبادی وجود ندارد.
    اکنون باید غذایی تهیّه کرد. همه گرسنه هستند. خوشبختانه آب به مقدار کافی در مشک‌ها هست و می‌توان غذایی آماده کرد. قرار می‌شود چند نفر، شتری را بکشند و گوشت آن را برای غذا آماده کنند. امّا مشکل اصلی این است که اینجا هیزمی نیست.
    پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «بروید هیزم جمع کنید».
    همه نگاه به هم می‌کنند و می‌گویند: «ای رسول خدا! اینجا بیابان خشکی است که اصلاً گیاهی در آن نمی‌روید، ما هیزم از کجا بیاوریم».
    پیامبر به آنها می‌گوید: «شما بروید و هر کس تلاش خود را بکند». همه حرکت می‌کنند، می‌دانند اگر بخواهند ناهار بخورند باید هیزم جمع کنند.
    خود پیامبر هم با آنها به دل بیابان می‌رود، ساعتی می‌گذرد، هر کس با مقداری هیزم می‌آید.
    آرام آرام مقدار هیزم‌ها زیاد می‌شود، تو نگاهی می‌کنی، تلّی بزرگ از هیزم جمع شده است. اکنون دیگر می‌توان غذای خوبی تهیّه کرد.
    اکنون پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «شما نگاهی به این بیابان کردید و گفتید اینجا هیزمی نیست، ولی وقتی به جستجوی هیزم رفتید تلّی از هیزم جمع کردید. آگاه باشید که مَثَل گناهان هم این‌گونه است. مردم خیال می‌کند هیچ گناهی ندارند؛ امّا وقتی به پرونده آنان رسیدگی شود می‌فهمند که گناهان زیادی دارند».
    همه به فکر فرو می‌روند و می‌فهمند که باید از همه گناهان خود توبه کنند و استغفار نمایند.103
    آری، اگر ما با دقّت به کردار و رفتار خود نگاه کنیم، می‌فهمیم که گناهان زیادی داریم که باید از آنها استغفار کنیم.
    قرآن می‌گوید:
    (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).
    چرا به سوی خدا توبه نمی‌کنید و از او آمرزش نمی‌خواهید که او بخشنده مهربان است.104
    تدبّری در آیه :
    در اینجا به بررسی سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت می‌پردازیم:
    فرض کن: شما پسری دارید که او خیلی به توپ بازی علاقه دارد. او اصرار می‌کند که برای او یک توپ بخرید و شما این کار را می‌کنید ولی به او می‌گویید نباید داخل کوچه بازی کند زیرا همسایه‌ها اذیّت می‌شوند.
    در داخل خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای شکستن شیشه به گوش می‌رسد. بعد از لحظاتی همسرت به تو خبر می‌دهد پسرت با توپ شیشه خانه همسایه را شکسته است.
    تو از جا بلند می‌شوی و داخل کوچه می‌روی می‌بینی که شیشه خانه همسایه شکسته است. خدا خیلی رحم کرده که به کسی آسیب نرسیده است؛ امّا هر چه می‌گردی از پسرت خبری نیست، او ترسیده و فرار کرده است!
    وارد خانه می‌شوی؛ امّا دلت پیش پسرت است. نگران او هستی. تلفن را بر می‌داری و شماره یکی از دوستانش را می‌گیری. با او صحبت می‌کنی و از او می‌خواهی که برود پسرت را پیدا کند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از کار خودش پشیمان باشد تو او را می‌بخشی. بعد از ساعتی پسرت می‌آید، شرمنده است، عذرخواهی می‌کند. تو او را می‌بخشی.
    امّا با شیشه شکسته چه باید کرد؟ پسرت از تو می‌خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف کنی. او می‌خواهد شرمنده همسایه نباشد.
    اکنون به یکی از دوستانت زنگ می‌زنی تا بیاید پنجره خانه همسایه را شیشه کند، بعد از ساعتی همه چیز درست می‌شود و همسایه هم خوشحال می‌شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشیمانی او، «توبه» بود.
    وقتی تو او را قبول کردی و بخشیدی، در واقع او را «عفو» کردی.105
    درخواست پسرت از تو که شیشه خانه همسایه را درست کنی، «استغفار» بود.
    وقتی تو آن شیشه را درست کردی در حقّ پسر خود «غفران» کردی.106
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانی او را نکنیم؛ افسوس که ما فریب شیطان را خوردیم و گناه کردیم و شیشه وجود خودمان را شکستیم!
    خدا پیامبرش را با قرآن برای ما فرستاد و اکنون از ما می‌خواهد تا به سوی او بازگردیم و از کردار خود پشیمان شویم و «توبه» کنیم.
    وقتی ما توبه می‌کنیم خدا مارا «عفو» می‌کند. بعد ما «استغفار» نموده و از او می‌خواهیم تا آثار گناه ما را از بین ببرد و خدا در حقّ ما «غفران» می‌کند.107







    امضاء
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #79

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    اکنون پیامبر رو به یاران خود می‌کند و می‌گوید: «شما نگاهی به این بیابان کردید و گفتید اینجا هیزمی نیست، ولی وقتی به جستجوی هیزم رفتید تلّی از هیزم جمع کردید. آگاه باشید که مَثَل گناهان هم این‌گونه است. مردم خیال می‌کند هیچ گناهی ندارند؛ امّا وقتی به پرونده آنان رسیدگی شود می‌فهمند که گناهان زیادی دارند».
    همه به فکر فرو می‌روند و می‌فهمند که باید از همه گناهان خود توبه کنند و استغفار نمایند.103
    آری، اگر ما با دقّت به کردار و رفتار خود نگاه کنیم، می‌فهمیم که گناهان زیادی داریم که باید از آنها استغفار کنیم.
    قرآن می‌گوید:
    (أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ).
    چرا به سوی خدا توبه نمی‌کنید و از او آمرزش نمی‌خواهید که او بخشنده مهربان است.104
    تدبّری در آیه :
    در اینجا به بررسی سه مفهوم: توبه، استغفار و مغفرت می‌پردازیم:
    فرض کن: شما پسری دارید که او خیلی به توپ بازی علاقه دارد. او اصرار می‌کند که برای او یک توپ بخرید و شما این کار را می‌کنید ولی به او می‌گویید نباید داخل کوچه بازی کند زیرا همسایه‌ها اذیّت می‌شوند.
    در داخل خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای شکستن شیشه به گوش می‌رسد. بعد از لحظاتی همسرت به تو خبر می‌دهد پسرت با توپ شیشه خانه همسایه را شکسته است.
    تو از جا بلند می‌شوی و داخل کوچه می‌روی می‌بینی که شیشه خانه همسایه شکسته است. خدا خیلی رحم کرده که به کسی آسیب نرسیده است؛ امّا هر چه می‌گردی از پسرت خبری نیست، او ترسیده و فرار کرده است!





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 13-09-2020 در ساعت 15:22
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #80

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,886
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,477
    مورد تشکر
    204,211 در 63,587
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    وارد خانه می‌شوی؛ امّا دلت پیش پسرت است. نگران او هستی. تلفن را بر می‌داری و شماره یکی از دوستانش را می‌گیری. با او صحبت می‌کنی و از او می‌خواهی که برود پسرت را پیدا کند و با او حرف بزند.
    اگر پسرت به خانه برگردد و از کار خودش پشیمان باشد تو او را می‌بخشی. بعد از ساعتی پسرت می‌آید، شرمنده است، عذرخواهی می‌کند. تو او را می‌بخشی.
    امّا با شیشه شکسته چه باید کرد؟ پسرت از تو می‌خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف کنی. او می‌خواهد شرمنده همسایه نباشد.
    اکنون به یکی از دوستانت زنگ می‌زنی تا بیاید پنجره خانه همسایه را شیشه کند، بعد از ساعتی همه چیز درست می‌شود و همسایه هم خوشحال می‌شود. بازگشت پسر تو به خانه و پشیمانی او، «توبه» بود.
    وقتی تو او را قبول کردی و بخشیدی، در واقع او را «عفو» کردی.105
    درخواست پسرت از تو که شیشه خانه همسایه را درست کنی، «استغفار» بود.
    وقتی تو آن شیشه را درست کردی در حقّ پسر خود «غفران» کردی.106
    خدا به ما فرمان داد تا نافرمانی او را نکنیم؛ افسوس که ما فریب شیطان را خوردیم و گناه کردیم و شیشه وجود خودمان را شکستیم!
    خدا پیامبرش را با قرآن برای ما فرستاد و اکنون از ما می‌خواهد تا به سوی او بازگردیم و از کردار خود پشیمان شویم و «توبه» کنیم.
    وقتی ما توبه می‌کنیم خدا مارا «عفو» می‌کند. بعد ما «استغفار» نموده و از او می‌خواهیم تا آثار گناه ما را از بین ببرد و خدا در حقّ ما «غفران» می‌کند.107







    امضاء
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 8 از 11 نخستنخست ... 4567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi