❤ |
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نرگس منتظر (14-05-2019)
موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
مقدمه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ
هرگز آن شب از یادم نمیرود. شبی که مهمان استاد خود بودم. او رو به من کرد و گفت: «تو باید قرآن را مثل کتاب درسی بدانی و آن را مطالعه کنی. تا کی میخواهی فقط قرآن تلاوت کنی؟ وقت آن رسیده است که به فهم قرآن رو بیاوری».
این سخن مرا به فکر فرو برد، بیست بهار از عمرم میگذشت و من بارها قرآن را ختم کرده بودم؛ امّا برای یک بار آن را مطالعه نکرده بودم.
وقتی به خانه آمدم قرآن را برداشتم و بوسیدم، گویا دفعه اوّلی بود که میخواستم آن را مطالعه و در مورد آن فکر کنم.
آشنایی من با قرآن بیشتر و بیشتر شد و از شیرینی پیامهای آن لذّت بردم.
همیشه با خود فکر میکردم ای کاش جوانان ما با پیامهای قرآن، انس بیشتری داشتند تا این که تصمیم گرفتم در این زمینه، کتابی بنویسم.
هدف من این بود که دوستان خود را با مفاهیم قرآن بیشتر آشنا سازم. اکنون این کتاب را تقدیم شما میکنم.
این آغاز راهی است که در پیش دارم و میدانم شما مرا در این مسیر یاری خواهید کرد؛ مسیری که به باغِ آشنایی با قرآن میرسد.
مهدی خُدّامیان آرانی
قم، تیر 1388
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نرگس منتظر (14-05-2019)
❤ |
راه بیپایان تو را میخواند
آیا تا به حال احساس کردهای که عاشق نیستی؟
خیلی سخت است که احساس عشق را از دست بدهی. دیگر زندگی برای تو بی معنا میشود و نمیتوانی زیباییهای زندگی را درک کنی.
مگر بیشتر وقتها، سراسر عشق و شور نیستی؟ مگر برای رسیدن به ثروت تلاش نمیکنی؟
آیا دیدهای عدّهای را که چقدر برای جمع کردن مال دنیا تلاش میکنند؟ آنها شب و روز کار میکنند.
من در مورد کسی صحبت میکنم که ضروریّات زندگی، مانند خانه، ماشین و دیگر امکانات را دارد، امّا باز هم میدود.
او هیچ گاه از جمع کردن ثروت دنیا سیر نمیشود، چرا که گفتهاند: «مال دنیا مثل آب دریاست هر چه بیشتر بنوشی بیشتر تشنه میشوی».
کسی که دیوانه وار به دنبال دنیاست، عاشق دنیا شده است، چه کند؟ عاشق نمیتواند به دنبال معشوق نباشد. این یک قانون است.
حتماً دیدهای که بعضیها عاشق شهرت میشوند و برای رسیدن به آن تلاش زیادی میکنند، بعضیها به دنبال ریاست هستند و در طلب آن بیقرارند.
پس شور و عشق، همیشه در وجود ما هست، همه ما عاشق آفریده شدهایم، فقط معشوقها مختلفاند.
وقت آن رسیده است که در مورد معشوقهای خود فکر کنیم. وقتی معشوق ما عوض شود، ما نیز دچار تغییر بزرگی میشویم.
هر چه معشوق تو بزرگتر شود، تو بزرگتر میگردی. اگر معشوق تو پایان داشته باشد، تو هم پایان خواهی داشت.
خوشا به حال کسی که معشوقی دارد بی پایان! چنین کسی هرگز تمام نمیشود.
رفیقی داشتم که خیلی ثروتمند بود و عمر خود را در راه کسب ثروت صرف کرده بود، لحظههای پایانی عمرش بود که من به کنارش رفتم، اشک در چشمانش حلقه زده بود.
او گریه میکرد و همه اطرافیان او نگران بودند، آنها نمیدانستند راز این گریه او چیست.
من خیلی زود فهمیدم که گریه او، گریه عاشق دلسوخته است، عاشقی که تا ساعتی دیگر برای همیشه از معشوق خود جدا میشد.
من آن روز درس بزرگی گرفتم، انسان باید معشوقی را انتخاب کند که پایان ندارد.
آیا قصه حضرت ابراهیم(ع) را شنیدهای؟ وقتی به سرزمین کفر رفت، مردمانی را دید که ستارهای را میپرستیدند، صبر کرد تا آن ستاره غروب کرد، رو به آنان نمود و چنین گفت: «من چیزی را که غروب میکند دوست ندارم».
او میخواست به ما بگوید: ای انسان نامتناهی! نباید گرفتار چیزی شوی که پایان دارد.
و حکایت آن مردمان، حکایت امروز من وتوست. افسوس که ما عاشق چیزهایی شدهایم که پایان دارند. خوشا به حال آنانی که بیپایان شدند!
قرآن در مورد ابراهیم(ع) میگوید:
(فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ الَّیْلُ رَأی کَوْکَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّی فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الْأَفِلِینَ).
و چون شب فرا رسید او ستارهای را دید وگفت: «این خدای من است»، امّا وقتی آن ستاره غروب کرد گفت: «من چیزی که غروب میکند را دوست ندارم».1
تدبّری در آیه :
در زبان عربی برای «ناپدید شدن» معمولاً دو واژه استفاده میشود: «غروب» و «أفول». تفاوت دقیقی بین این دو واژه در زبان عربی وجود دارد:
وقتی که منظور ما فقط پنهان شدن چیزی باشد از واژه «غروب» استفاده میکنیم؛ امّا هرگاه سخن از پنهان شدن چیزی باشد و بخواهیم به عدم ثبات آن اشاره کنیم از واژه «أفول» استفاده میکنیم.
به بیان دیگر اگر بگوییم «ستاره غروب کرد»، یعنی ستاره ناپدید شد؛ امّا اگر بگوییم «ستاره أفول کرد»، یعنی ستارهای ناپدید شد که معلوم بود روشنایی آن همیشگی نیست.
قرآن در ماجرای حضرت ابراهیم(ع) از واژه «أفول» استفاده میکند و در واقع میخواهد این پیام را به ما رساند که ناپدید شدن ستاره چیزی بوده که از اوّل مورد توجّه ابراهیم(ع) بوده است.2
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نرگس منتظر (14-05-2019)
❤ |
مرا سوار قطار خودت کن!
قطار به سوی مشهد در حرکت بود و من روی صندلی خود نشسته بودم و مطالعه میکردم. وقتی کتاب تمام شد از کوپه بیرون آمدم تا به سایر کوپهها سر بزنم. میخواستم با مردم گفتگو کنم و نکاتی را بیاموزم.
بعد از ظهر جالبی بود. با افراد زیادی گفتگو کردم، فضای هر کوپه با دیگری فرق داشت. مثلاً در یک کوپه بحث داغ سیاسی بود و در کوپه دیگر، سخن از بازی فوتبال بود.
در کوپهای هم عدّهای مشغول دیدن فیلم بودند و در جای دیگر، گروهی مباحث دینی داشتند.
تقریباً به حدود ده کوپه سر زدم. به آخرین کوپه که رسیدم دیدم آنها همه در خواب خوش هستند!
نگاه به ساعتم کردم فهمیدم که حدود سه ساعت است در میان مسافران پرسه زدهام و اکنون دیگر باید به کوپه خود بازگردم.
وقتی به کوپه خود آمدم، کنار پنجره نشستم و به فکر فرو رفتم. هر کدام از مسافران کاری میکردند؛ امّا در عین حال، آنها همه به سوی هدف خود در حرکت بودند.
مقصد ما مشهد بود و هر لحظه به مقصد خود نزدیکتر میشدیم، مهم این نبود که چه میکردیم، مهم این بود؛ همه ما در قطاری بودیم که به مشهد میرفت.
در آن لحظه بود که فهمیدم چرا خدا از ما خواسته تا در هر نماز بگوییم: «ما را به راه راست هدایت کن».
در نماز از خدا توفیق عبادت نمیخواهیم، بلکه از او میخواهیم ما را در مسیری درست هدایت فرماید.
سادهتر بگویم: ما از خدا میخواهیم ما را سوار قطار خودش کند که اگر در این قطار باشیم خواب ما، تفریح ما، غذا خوردن ما، استراحت ما، زیبا است.
امّا وای از آن روزی که ما سوار قطاری شویم و آن قطار به سوی خدا نرود!
اگر در آن قطار، تمام شبانه روز هم مشغول عبادت باشیم فایدهای ندارد.
حتماً دیدهای افرادی که یک مشت ریش دارند و همیشه تسبیح به دست هستند؛ امّا وقتی به آنها نزدیک میشوی میبینی که بعضی از آنها برای ریا و ریاست دنیا این کار را میکنند.
آنها سوار قطار مکر و خودپرستی شدهاند و این قطار هیچ گاه آنها را به مقصد بهشت نمیرساند. شیطان هیچ کاری به نماز و عبادت آنها ندارد، چرا که آنها در قطار شیطان هستند، هر کاری بکنند سرانجام آنها، رضایت خدا نخواهد بود.
در ایستگاه دنیا قطارهای بسیاری شبیه به هم وجود دارد، هر کدام فریاد میزنند: ما شما را به شهر سعادت میبریم!
و چه بسا ما ندانیم کدام راست میگویند و کدام دروغ! بعضی از این قطارها آن قدر زیبا و دلفریب است که دل هر کسی را میرباید، شعارهای تبلیغاتی بعضی از آنها چنین است: «پیش به سوی سعادت!»
امّا وقتی سوار میشوی و مقداری راه میروی، تازه میفهمی که این قطار به شهر سعادت نمیرود و فریب خوردهای!
پس چه کسی میتواند تو را در انتخاب قطار واقعی یاری کند؟
همان کسی که از تو خواسته تا هر روز در نماز بگویی: «مرا به راه راست هدایت کن».
اگر ما سوار قطار خدا شویم حتماً به سعادت و خوشبختی خواهیم رسید. آن روز من فهمیدم که این دعا چقدر مهم است، افسوس با آن که یک عمر نماز خواندهام؛ امّا نفهمیدم که با خدای خود چه گفتهام!
قرآن دعای بندگان را چنین بیان میکند:
(اهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِیمَ ).
بار خدایا، ما را به راه راست هدایت نما.3
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نرگس منتظر (14-05-2019)
❤ |
تدبّری در آیه :
در زبان عربی، واژههای «طریق» و «صراط»، به معنای «راه» است. وقتی ما بخواهیم از راهی سخن بگوییم که اصلی و وسیع است، از واژه «صراط» استفاده میکنیم؛ امّا وقتی بخواهیم به مسیری اشاره کنیم که پیمودن آن با سختی همراه است از واژه «طریق» استفاده میکنیم.
پس واژه «صراط» به وسیع بودن راه و راحت بودن سفر در آن اشاره دارد.
اگر در بزرگراه به سوی مشهد در حرکت باشی، میتوانی بگویی من در صراط مشهد هستم. ولی اگر در جادهای کم عرض به سوی مشهد در حرکت باشی و سختی بکشی، باید بگویی من در طریق مشهد هستم.4
قرآن در این آیه به ما میآموزد که از خدا بخواهیم ما را به صراط درست هدایت کند. راهی که وسیع و واضح است و در آن هیچ ابهام و مشکلی نیست.5
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
نرگس منتظر (14-05-2019)
❤ |
سفر بیپایانم آرزوست
تو سرمایه بزرگی داری و باید تا فرصت داری با این سرمایه تجارت خوبی را انجام دهی.
تو باید بهترین بازار و بهترین خریدار را بشناسی و از تجارتی که با ضرر همراه است دوری کنی. تو باید توشهای برای سفر ابدی خویش تهیّه کنی زیرا که راه بسیار طولانی است!
دقیقهها که سرمایه زندگی تو هستند، کم و کمتر میشوند، در واقع، عمر تو دارد لحظه به لحظه کم میشود. چرا برای خودت فکری نمیکنی؟
تا کی میخواهی در فکر دنیا و آب و خاک باشی؟ ارزش عمر تو از همه اینها بالاتر است تو باید عمر خود را صرف چیزی کنی که بینهایت باشد.
آیا سخن مولایت را شنیدی که گفت: آه از توشه کم و راه دور و طولانی!6
اگر هدف علی(ع)، بهشت بود پس چرا این چنین سخن میگوید؟ او توشه بهشت را داشت. او میخواست به ما یاد بدهد که بهشت مقصد ما نیست، بهشت یک منزل است، راه ما بیپایان است و برای همین هر چه توشه برداریم، باز هم کم خواهد بود. هر چیز در مقابل این سفر بیپایان، کمبها و بیارزش است.
تو باید متوجّه این راه طولانی بشوی که پیش روی توست، تو باید از آن استعداد بزرگی که خدا به تو داده است، باخبر شوی.
تو باید کاری کنی که همه لحظات عمر تو مفید باشد، خوابیدن، خوردن، رفتن و آمدنت، همه باید حرکت و عبادت باشد. پای تو همواره باید پایِ رفتن باشد.
اگر فریاد علی(ع) را شنیدی دیگر فرصت نداری بازی کنی، فقط کسانی به بازیِ دنیا مشغول میشوند که هدفی آسمانی ندارند.
یادت هست وقتی بچه بودی به بازی میرفتی، چگونه برای عروسکی یا توپی گریه میکردی. وقتی بزرگتر شدی دیگر به عروسک و توپ وابستگی نداشتی. زیرا هدفِ والاتری را پیدا کرده بودی و به دنبال آن بودی.
وقتی هدف تو تغییر کرد دیگر توپ و عروسک برای تو جاذبه نداشت. خوب نگاه کن، بعضیها با این که بزرگ شدهاند به توپ بزرگتری مشغول شدهاند، اگر چه این توپ به بزرگی کره زمین باشد!
گروه دیگر اسیر این توپ بزرگ نشدهاند زیرا میدانند که این توپی بیش نیست و هدف آنان نمیباشد.
تو کار بزرگی داری، باید زاد و توشه برای خودت فراهم کنی، تو سفری به طول ابدیّت در پیش داری.
سرگرمی و بازی برای کسی است که کاری ندارد، هدفی و انگیزهای ندارد، تو که به ضیافتی بزرگ و ابدی دعوت شدهای، باید به فکر آنجا باشی.
راه را نگاه کن، نگاهی هم به خود بیانداز، برخیز، باید شب و روز تلاش کنی.
قرآن میگوید:
(تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی).
برای خود زاد و توشه تهیّه کنید و بدانید که بهترین توشه، تقوا است.7
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
تدبّری در آیه :
بهترین زاد و توشه برای روز قیامت چیست؟ نماز، روزه، حج، کار خیر، کمک کردن به دیگران، ساختن مسجد و مدرسه.
جالب است قرآن در این آیه فقط تقوا را بهترین توشه میداند. به راستی چه رمز و رازی در تقوا است که قرآن روی آن تأکید میکند.
من مدّتی به دنبال جواب این سؤل بودم. سرانجام به این نتیجه رسیدم که تقوا، گوهری ارزشمند است.
کسی که ماشینش با سرعت زیاد راه نمیرود، اگر در جاده به خاطر سرعت جریمه نشود هنری نمیکند. هنر این است که بهترین ماشین را داشته باشی و بتوانی با سرعت بالایی رانندگی کنی، ولی این کار را نکنی!
افسوس که ما تقوا را هم بد فهمیدیم! یادم نمیرود جوانی را میشناختم که مؤن و با استعداد بود. او دانشجوی حقوق بود. میخواستند او را بورسیه کنند تا در آینده قاضی بشود؛ امّا او قبول نکرد.
پدرش وقتی این موضوع را فهمید خیلی افتخار میکرد که ببین چه پسری تربیت کردم که از مقام قضاوت گذشت!
اکنون در کارخانهای مشغول به کار است، لیسانس حقوق دارد و در جایگاه اصلی خود نمیباشد. آیا این تقوا است؟
هنر این بود که او قاضی میشد و استعداد خود را در قضاوت به کار میگرفت ولی هرگز رشوه نمیگرفت!
تو باید در جامعه باشی و کاری انجام دهی، باید مواظب باشی که گناه و خطا نکنی. این است هنر تقوا که بهترین توشه است.
پیرمردی که دیگر سن و سالی از او گذشته اگر تمام شبانه روز در کنج مسجد نماز بخواند و از این راه، برای خودش توشهای تهیّه کند؛ قرآن توشه او را بهترین توشه نمیداند؛ امّا جوانی که در اوج شهوت است، اگر گناه نکرد، بهترین توشه را برای سرای دیگر خود تهیه نموده است.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
فقط به سوی خانه تو میآیم
شرمنده زن و بچه خود شدهای. چند روز است که نتوانستهای برای آنها غذا و پوشاک مناسبی تهیّه کنی.
از هر کسی که میشناختی، پول قرض گرفتهای و دیگر نمیدانی چه کنی. یادت میآید که با فرماندار مدینه آشنا هستی و برای همین با خود میگویی خوب است بروم و شرح حال خود را برای او بگویم، شاید او بتواند کمکی کند.
امّا فرماندار که دست نشانده حکومت طاغوت (بنی أمیّه) است و دستش به خون شیعیان و فرزندان حضرت زهرا(س)آلوده است، آیا درست است از او تقاضای کمک کنی؟
بر سر دو راهی گیر کردهای و نمیدانی چه باید کنی. وقتی امروز نگاهت به چهره زرد و رنگ پریده کودکانت میافتد، تصمیم خود را میگیری و به سوی فرمانداری مدینه حرکت میکنی. دیوارهای فرمانداری مدینه را میبینی، خوب است زود وارد فرمانداری شوی، چون هر لحظه ممکن است یکی از دوستانت از اینجا عبور کند و تو را ببیند.
او کیست که به این سمت میآید؟ نکند او تو را بشناسد؟
وای، او پسر عموی امام صادق(ع) است ! او بارها تو را در خانه آن حضرت دیده است.
او این وقت روز، اینجا چه میکند؟ حالا چه باید بکنی؟ اگر بپرسد که اینجا چه میکنی چه جوابی خواهی داد؟
ولی هیچ چیز بهتر از راستگویی نیست !
او جلو میآید و بعد از سلام، با تو دست میدهد.
ــ کجا میروی؟
ــ داشتم نزد فرماندار میرفتم.
ــ برای چه؟
ــ فقر و نداری، تمام زندگی مرا گرفته است، برای تقاضای کمک نزد او میروم.
ــ بدان که امید تو نا امید خواهد شد زیرا به در خانه غیر خدا میروی، تو باید به درِ خانه کسی بروی که امیدت را نا امید نمیکند و کرمش بیش از همه است، آیا میخواهی حدیثی را که از امام صادق(ع) شنیدهام برایت بگویم؟
ــ بله.
ــ یک روز که خدمت آن حضرت بودم، ایشان فرمودند: «خداوند به یکی از پیامبران خود این چنین وحی کرد: من امید هر کس را که به غیر من امید داشته باشد نا امید میکنم. چگونه است که بنده من در سختیها به کس دیگری امید میبندد؟ مگر درِ خانه من به روی کسی که مرا بخواند بسته است؟ من آن خدایی هستم که قبل از آنکه بندگانم مرا بخوانند به آنها کرم و مهربانی میکنم، آیا اکنون که مرا صدا میزنند آنها را نا امید میکنم؟»؛ اکنون اختیار با خودت است، میخواهی به فرماندار طاغوت پناه ببر و یا اینکه به خدا توکّل کن.
تو در فکر فرو میروی. این سخن تو را به فکر فرو میبرد. دوست داری بار دیگر این سخن را بشنوی. از دوستت میخواهی تا یک بار دیگر این سخن را برایت تکرار کند.
او هم قبول میکند و برای بار دوم این حدیث را برای تو نقل میکند و تو با دقّت تمام به حدیث گوش فرا میدهی.
بعد از شنیدن این سخن، با خود عهد میکنی که دیگر از مردم چیزی نخواهی و برای همین از رفتن به فرمانداری، خودداری میکنی.
مدّتی نمیگذرد که خداوند به وعده خود وفا میکند و از جایی که باور نمیکردی پول زیادی به دستت میرساند و تو از فقر نجات پیدا میکنی، و این نتیجه توکّل به خداست.8
قرآن میگوید:
(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ).
از خدا پروا کنید و مؤنان فقط بر خدا توکّل میکنند.9
تدبّری در آیه :
در سخنان و احادیث اهل بیت(ع) به آثار توکّل به خدا اشاره زیادی شده است و از مهمّترین نشانههای ایمان شمرده شده است.10
کسانی که در کارهای خود به خدا توکّل داشته باشند به موفّقیتهای بزرگ میرسند.
آنها هیچ گاه ناامید نمیشوند و از آماده نبودن مقدّمات کار، دلسرد نمیگردند. آنها صبر نمیکنند تا شرایط مناسبی برایشان فراهم شود. آنها با توکّل به خدا، شرایط مناسب را برای خود فراهم میسازند.
آنها نیاز به تشویق دیگران ندارند و هیچ وقت سرزنش مردم آنها را از هدفی که دارند باز نمیدارد.
توکّل باعث میشود تا وقتی با خدا هستی از هیچ چیز و هیچ کس نترسی و با آرامش به سوی هدف خویش پیش بروی.11
آنانی که از بزرگی هدف میترسند باید بدانند با توکّل میتوان به همه هدفهای بزرگ رسید.
توکّل راز موفّقیت مردان بزرگ است که تاریخ را از آنِ خود ساختند.
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
هر که در این بزم مقربتر است
به کارگاه آجرپزی رفته بودم تا یکی از دوستانم را ببینم. در آنجا بود که با تولید آجر بیشتر آشنا شدم.
من همیشه خیال میکردم که برای تهیّه آجر، مادهای مثل چسب به خاک اضافه میکنند تا آجر محکم شود. در آنجا دیدم که کارگران خاک را فقط با آب مخلوط میکنند تا گل درست شود. بعد آن گل را قالب میگیرند و به شکل آجر درمیآورند و سپس آن را در آفتاب قرار میدهند تا خشک شود.
این آجرها بسیار سست بودند و حتّی اگر باران بر روی آنها میبارید شکل خود را از دست میدادند و دوباره به همان خاک تبدیل میشدند.
دوستم برای من توضیح داد که همین آتشِ داغ باعث میشود تا این آجرها محکم و بادوام شوند، در واقع ارزشی که آجر دارد به خاطر همین آتش است.
آن روز متوجّه شدم هر آجری که به شعله آتش نزدیکتر باشد محکمتر میشود و هر آجری که از آتش دور باشد سست است.
یکی از کارگرها آجری را به من نشان داد و گفت: اگر بتوانی این آجر را با کلنگ بشکنی به تو جایزه میدهم! این آجر از بتن و سیمان، محکمتر است زیرا بسیار نزدیک آتش بوده است.
آن روز من به فکر فرو رفتم و به یاد بلاها و سختیهایی که در زندگی پیش میآید افتادم. به راستی، این مشکلات هستند که انسان را میسازند و محکم میکنند.
آیا شنیدهای که خدا هر کس را بیشتر دوست دارد بلای بیشتری برای او میفرستد؟
بلا و سختیها همان آتشی است که باعث میشود ما قیمت پیدا کنیم، ارزش پیدا کنیم و ساخته بشویم.
روح انسان فقط در کوره بلا است که میتواند از ضعفها و کاستیهای خود آگاه شود و به اصلاح آنها بپردازد.
پس بلا چیز بدی نیست، بلا باعث میشود تا از دنیا دل بکنیم و بیشتر به یاد خدا باشیم و به درگاه او رو آورده و تضرّع کنیم.
اگر بلا نباشد دل ما برای همیشه اسیر دنیا میشود، ارزش ما کم و کمتر میشود، این بلاست که دلهای ما را آسمانی میکند.
قرآن میگوید:
(فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ).
آنان را به رنج و بلا وسختی گرفتار کردیم تا به درگاه ما تضرّع و زاری کنند.12
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
❤ |
تدبّری در آیه :
آیا میدانی چه تفاوتی میان واژه «دعا» و «تضرّع» وجود دارد؟
«دعا» همان سخن گفتن با خدا و خواندن او میباشد. گاه حاجتی داری و از خدا میخواهی تا تو را به آرزویت برساند و برای همین دعا میکنی، گاه از روی عادت دعا میخوانی و هیچ توجّه قلبی نداری، امّا موقعی که شرایط بر تو سخت شده باشد، احساس میکنی که دنیا برایت کوچک شده است، سختی و مشکلات فشار آورده است و غوغایی در درونت بر پا شده است.
اینجا دیگر با تمام وجود خدا را صدا میزنی و از او میخواهی تو را نجات بدهد. به این حالت تو، «تضرّع» میگویند.
پس «دعا»، خواندن خداوند در همه حالتها است؛ امّا «تضرّع» وقتی است که تو خدا را با تمام وجودت صدا میزنی زیرا بلا و سختی به سویت هجوم آورده است و تو هیچ پناهگاهی جز خدای خودت نداری.13
قرآن میگوید که خدا بندگان خود را به بلا گرفتار میکند تا آنها تضرّع کنند و وقتی آن حالت تضرّع برای انسان پیش میآید، او ارزش پیدا میکند، زیرا او از دنیا دل بریده و رو به خدا آورده است.14
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)