خدايا !
آهنگ دلانگيز رحمتت را همه کس شنيده
و نعمت بیدريغت از کران تا کران کشيده
مهرورزی تو آنسان است که کس از آن برکنار نباشد
و محبتت چندان که کس نيست که از آن برخوردار نباشد
مهربانا !
امروز مرا بهرهای ده که باران رحمتت بر من نيز ببارد
بارشی که قطرهقطرهاش گل بخشش به بار آرد
از هر طرف که نگريستم نشانههای عظمت تو را درخشان ديدم
و آيات شگفتانگيزت را نُمايان
ديده به هر سو که انداختم
در قاب آينهی چشمانم آيتی از تو اندوختم
و در سودای عشقت سوختم
بار الها !
برق جهيده از برهانت را تا سويدای جانم روان کن
و پذيرش آيين پاکت را بر جان شيفتهام آسان کن
خدايا !
سرودهای سراسر سودا سرودهام
و پيشانی بر آستان بیمانند تو سودهام
رضايت تو مايهی نجات من است
و عنايت تو توشهی حيات من
در اين دنيای پريشان، رسيدن به ستيغ رضای تو افتخاری است بزرگ
و رَه يافتن به قلّهی خشنودیات اعتباری سترگ
تو خود زمام مرا برگير و فرايَم خوان
و به خرسندیِ فراگير خويشَم بَرخوان
همهی شيفتگان، واله و سرگشتهی تواَند
و سوختگان، سربهسر، تشنهی تو
هر که جانش در آتش عشق تو سوخت
و پيوسته چشم به اميد تو دوخت
با يک نگاه محبتآميز تو دل از همه کس گسست
و سايهی آرامش بر جانش نشست