یک جفت چشم خیره به در ، زیر نور ماه
در انتظار پیک سحر در شبی سیاه
شب از میانه کرده گذر ، وای از انتظار !!!
یا رب کجاست مردخدا ؟ کی رسد ز راه؟
یک آسمان ستاره، درخشان ، به روی شهر
اما فسرده، غمزده با اشک و درد و آه
یک صف ز کاسه های پر از شیر ،بی قرار
در دست کودکان پریشان بی پناه
یک باغ، نخل سبز، اسیر سکوت و درد
دلتنگ ناله های علی ، قلب سرد چاه