موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
مقدمه
باسمه تعالی
جایگاه مباحث قرآنی لُبّ المیزان
1- آنچه توجه به تفسیر المیزان را برای ما ضروری مینماید میتوان به طور اجمال از دو جهت بیان کرد:
یکی از جهت شخصیت علامه طباطباییرض) است که اولاً: با نگاه فوقالعاده ارزشمند و روش خاص تفسیر قرآن به قرآن، فرهنگ وَحی را به زبان وَحی تبیین مینماید. ثانیاً: به تمام زوایای ظلمانی فرهنگ مدرنیته، در یک نگاه کلّی آگاهی لازم را دارند. ایشان بر خلاف نگاه تمدن غرب نسبت به دین، برای دین، حقیقت نفسالأمری قائلاند و لذا در عبور از فرهنگ غربی، میتوانند به ما مدد رسانند. ثالثاً: ایشان از معدود مفسرینی هستند که برای جامعه، جدای از تکتک افراد، شخصیتی مستقل قائل هستند و معتقدند باید اسلام بر تمام مناسبات بشری حاکم شود. و لذا در سراسر تفسیر المیزان به تحقق تمدن اسلامی نظر دارند.
از جهت دیگر؛ با توجه به شرایط تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است به این نتیجه میرسیم که اولاً: نگاه قرآنیِ علامه طباطباییرض) با خصوصیاتی که بیان شد میتواند به مدد انقلاب اسلامی بیاید و انقلاب اسلامی را به بلوغ خود نزدیک کند تا انقلاب اسلامی در ایجاد ساختار سیاسیتمدنیِ مخصوص به خود موفق عمل نماید و در فهم معنای عبور از غرب، گرفتار افراط و تفریط نگردد. ثانیاً: جایگاه تفسیر المیزان، جایگاه خطیری است و گویا خداوند در عرض اشراقی که جهت ظهور انقلاب اسلامی بر قلب مبارک حضرت امام خمینیرض) پدید آورد، نور و اشراقی بر قلب مبارک حضرت علامه طباطباییرض) جهت تبیین قرآن دراین عصر پدید آورد تا انقلاب اسلامی با هرچه بیشتر بهرهمندبودن از قرآن بتواند به بهترین شکل به اهداف خود برسد.
2- گروه فرهنگی المیزان بنا دارد سلسلهبحثهای تفسیری لُبّ المیزان را که با مبانی تفسیر قیّم المیزان و با هدف تحقق تمدن اسلامی در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینیرض) از طریق استاد اصغر طاهرزاده در دو دههی گذشته ارائه شده است، به صورت مکتوب در اختیار عزیزان قرار دهد. که بحث در مورد سورهی مبارک کهف یکی از آنها است. به امید آنکه خداوند در انجام این وظیفهی خطیر ما را به عالیترین الطاف خود بهرهمند سازد.
3- سورهی کهف آینهای از چند صحنهی توحیدی است تا انسانها از طریق همدلی با قهرمانان آن صحنهها، خود را در چنین صحنههایی حاضر کنند و «حقالیقین» را که احساس توحید در سراسر عالم است در خود زنده نمایند. لذا در سراسر سوره، نوع نگاه علامه طباطباییرض) در المیزان مدّ نظر بوده و از آن نگاه بهرههای فراوانی برده شده است.
4- ابتدا باید متوجه باشیم که ما سه نوع عقل داریم؛
الف- عقلی که عموم مردم با آن زندگی میکنند و به کمک آن امور زندگی خود را میگذرانند که عموماً با وَهم همراه است و به همین جهت اکثر موضوعات غیر واقعی را به عنوان واقعیات میپذیرند و مثلاً ثروت را علت خوشبختی تصور میکنند یا میگویند: دیوار موش دارد و موش گوش دارد پس دیوار گوش دارد. در حالی که نه دیوار گوش دارد و نه با آن مقدمات این نتیجه حاصل میشود.
ب- عقل فیلسوفانه، که وجود موضوعات واقعیِ غیر محسوس را میفهمد، ولی موضوعات را همهجانبه نمییابد تا متوجه حضور سنتهای خدا در عالم باشد. به همین جهت باید عقل فلسفی را شناخت ولی در آن محدود نشد.
ج- عقل قرآنی یا عقل قدسی، که انسان به نور آن عقل با عقل صاحبِ کل جهان مرتبط میشود. از طریق این عقل میتوان به نور هدایت الهی، به یک معنا، جایگاه کل جهان را فهمید و قواعد و سنن آن را کشف کرد. حال اگر ما به قرآن متوسل نشویم و عقل قدسی خود را رشد ندهیم، یا دچار وَهم میگردیم و امور غیر واقعی را واقعی میپنداریم و یا دچار محدودیت در نگاه به موضوعاتِ عالَم میشویم و عملاً از حضور سنن الهی در عالم غافل خواهیمبود. حال میخواهیم با توجه به عقل قرآنی و به کمک سورهی کهف به عالم و آدم بنگریم به امید آن که عقل قدسیِ خود را رشد دهیم.
گروه فرهنگی المیزان
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
مقدمهی مؤلف
باسمه تعالی
1- قرآن آن روح بزرگی است که در هر زمانی میتواند حادثههای مخصوص زمانه را در خود جای دهد و معنایی مطابق حقیقت به آن حادثهها بدهد تا انسانها در هر زمان و مکانی بیرون از حقیقت زندگی نکنند. صحنههایی که در سوره کهف مینمایاند برای تحقق چنین هدف ارزشمندی است.
2- حقیقتی که در این سوره در مقابل انسان قرار دارد بسی متعالیتر از عالم جسم و ماده است و با تغییر نگاه و تغییر ساحت میتوان به آن حقیقت نظر کرد و آرامآرام جان را در درون آن قرار داد.
قرآن از جهت عقل نظری، متذکر حقیقیترین حقایق میباشد و با دستورات خود انسان را در آغوش آن قرار میدهد و با طرح نمونههایی که در سورهی کهف مدّ نظر ما قرار میدهد روشن میکند معنای اُنس با حقیقت متعالی عالمِ هستی چیست.
3- از طریق اُنسی مستمر با قرآن میتوان با تمام وجود تصدیق کرد که حقیقتاً «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِیرًا». آری این قرآن انسان را به پایدارترین چیزی که در عالم هست هدایت میکند تا انسانها مشغول بازیهای خیال و آرزوهای پوچ نگردند و نمونهی هدایت به سوی آنچه پایدار است را از جهتی در اصحاب کهف و از جهتی دیگر در مسیری که حضرت خضر متذکر آن هستند، مینمایاند.
4- انسانها همیشه در معرض خطر اکنونزدگی بوده و هستند، بهطوری که ذهن خود را در محدودهی زمانهای که در آن زندگی میکنند محدود کرده و در انواع تعارضات سرگردان میمانند. خطر بزرگتر آن است که گمان شود میتوان در همان محدودهی زمان، خود را از چنگال تعارضات آزاد کرد، غافل از آنکه تنها با حضور در عالم قدس است که بشریت میتواند زمانهی خود را نیز از اکنونزدگی آزاد کند و ماورای حادثههای جاری در عالم زندگی را معنا بخشد. قرآن همان نسیم آسمانی است که این مهم را برای بشریت ممکن میکند.
5- امروز که فریب رسانهای فزونی گرفته و فرهنگ غربی، وَهمِ انسانها را مورد خطاب قرار دادهاست تا انسانها را به خطا اندازد، تنها با به میدانآمدن قرآن و مورد خطاب قراردادن عقل قدسی انسانها است که امید میرود بشرِ امروز از ظلمات این دوران رهایی یابد و نسبتی دیگر با عالم و آدم برقرار کند به طوری که حقیقتاً «محبت» و «صدق» وارد زندگیها گردد. چیزی که در سورهی کهف در نسبت بین صاحب باغهای پر ثمر که غافل از نقش پروردگار عالم است با رفیق ایمانیاش به میان میآید.
6- هرکس کمترین توجه را به وضع موجود جهان داشته باشد نمیتواند از اندیشهی حل تعارضات جامعهی جدید منصرف شود. وقتی عمق مشکل به درستی خود را مینمایاند که جامعهی روشنفکری جهانی خود را از ارائهی هر راه حلّی مأیوس میبیند. ریشهی همهی این تعارضات اجتماعی، گسست و گسیختگی بشر از رهنمودهای قدسی و وَحی الهی و عامل همه این بحرانها عدم تأکید بر آن عقلی است که قرآن به صحنه آورده است. امید است در همین رابطه به عنوان یک نمونهی عملی در راستای حل تعارضات اجتماعی، به راهکارهای مطرح شده در این سوره توجه شود تا نه تنها روشن شود که قرآن راه حل پروردگار عالم برای معضلات زندگی بشری است بلکه خوانندهی محترم با امیدواری تمام راه حل تعارضات آیندهی بشر را نیز پیدا کرده باشد.
7- ما بیش از حدّ به محدودهی تنگ عالم ماده اهمیت دادیم و از ترس آن که نباید از صحنهی فعالیتهای اجتماعی بیرون رویم، حضور در عالم بیکرانهی معنویت را که همواره میتوان بدون پای کندن از زمین در آغوش آن قرار گرفت، فراموش کردیم. قرآن و بهخصوص سورهی کهف بنا دارد این افراط گری را کاهش دهد تا ما در عین زندگی بر روی زمین چشمهای خود را از آنهایی که نظر به آسمان معنویت دارند برنداریم.
8- اگر آینده به عنوان مرتبهای متعالیتر از عالم ماده هم اکنون در پیش ما است و کافی است نگاه و منظر خود را تصحیح کنیم، پس امروز تنها به کمک شریعت الهی میتوان ملتی آینده نگر بود، ملتی که به دنبال آیندهی وَهم آلود نیست. چیزی که جوانمردان سورهی کهف در زمان خود متوجهی آن شدند.
9- ما محکوم نیستیم در موقعیتی که فرهنگ مدرنیته سرکوبمان میکند توانائیهای خود را مهمل بگذاریم و از آنچه میتوانیم از نظر فرهنگی و اجتماعی بهدست آوریم غافل باشیم و زندگی خود را با قیل و قالهای بیهوده در مواضع افراطی و تفریطی تمام کنیم. اگر ما را متهم کنند که نمیتوانند زندگی را درست بشناسند، به ما تهمت نزدهاند، زیرا زندگیِ درست تنها با رهنمودهای وَحیانی ممکن است. آیا ملتی که صحیحترین رهنمودهای وَحیانی را در اختیار دارد و امید به جای دیگر بسته، توانسته است زندگی را درست بشناسد؟
10- وقتی قرآن در میان ما است و وقتی در زندگی خود، به مترجمان حقیقی قرآن یعنی ائمهی معصومین(ع) نظر داریم و وقتی حاصل کار عالمان بزرگ در تفسیر قرآن، زیرساختهای رجوع به قرآن را فراهم کردهاست، پس معلوم است تقدیر ما آن نیست که مثل سایر ملتها سرگردان باشیم. به عنوان نمونه به سورهی کهف نظر بیندازید و خود قضاوت کنید. آیا علت سرگردانی ما آن نیست که قرآن را به صورت کاربردی وارد زندگی نکردهایم؟
طاهرزاده
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
سوره کهف، راز زندگیهای توحیدی
بسم الله الرحمن الرحیم
سورههای قرآن با تجلی اسم «اللّه» که جامع همهی کمالات است شروع شده تا انسانها در هر سورهای به دنبال همهی کمالاتی باشند که در حضرت «اللّه» جمع است. هرچند بسم اللّه در هر سوره وجوهی از اسم جامع اللّه را به نحوی خاص ظهور میدهد، در این سوره اسم باقی و حفیظ حضرت حق به نحو بارزی در وقایعی که نقل میکند ظهور کرده و در همین رابطه سوره را با تذکر به معاد و قیامت به انتها میرساند. پس از بسم الله الرحمن الرحیم میفرماید:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1)
همهی ستایشها ویژهی خدایی است که این کتاب را بر بندهاش نازل کرد و برای آن هیچگونه انحراف و کژی راه نداد.
خداوند وحی را بر قلب پیغمبر(ص) نازل میکند. الحمدلِلّه، یعنی ای آدمها بدانید که همهی خوبیها به خدا بر میگردد، خدا میگوید منطقی فکر کن و بـدان که همهی خوبـیها به حق بر میگردد. شما زمانی از عقلتان استفاده کردهاید که مطالب را به اصل برگردانید. حال این الله، که همهی خوبیها و کمالات به او برمی گردد خدایی است که «اَنزَل علی عبدهِ الکتاب» برای بندهاش این کتاب را نازل کرده است. مقام قلب پیامبر(ص)، مقام انسانی است که حقایق به صورت معنوی و لفظی به او میرسد. مقام پیامبر(ص) مقام نور کل است که حقایق غیبی را از حق و الفاظ غیبی را از جبرئیل میگیرد. «و لَم یجعل لَهُ عِوَجا» هیچ عِوَج و انحرافی در آن کتاب که برای پیامبر(ص) آمد قرار داده نشده است، پس آن کس که به دنبال اندیشهای راستین و بدون اعوجاج است نیاز دارد که به قرآن رجوع نماید تا در نهایتِ زندگی با چیزهایی روبه رو نشود که میخواست از آنها فرار کند و سرنوشتی مانند همهی منحرفین و جبّاران تاریخ برای خود رقم بزند. در ادامه برای قرآن خصوصیاتی ذکر میکند.
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
خصوصیات قرآن
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2)
قرآن کتابی است پایدار تا از نزد خدا انذار و هشدار دهد و مؤمنان را که کارهای شایسته میکنند بشارت دهد که ایشان را اجر نیکویی است.
در راستای برشمردن خصوصیات قرآن فرمود:
الف) لم یجعل لَه عوجا: یعنی هرچه در آن دقت میکنی ، بیشتر به عظمت آن پی میبری چون هیچ انحرافی ندارد و انسانها را به امور وَهمی و غیر واقعی مشغول نمیکند.
ب) قَیّما: قیّم است، یعنی مصلحت شما را تأمین میکند، کتاب قیّم کتابی است که مشتمل بر معانی قیّم میباشد. قرآن قیّم است چون دین خدا قیّم است و نظر به حقایق پایدار عالم دارد. قوانین پایداری را که مربوط به عالم و آدم است کسی غیر از خالق بشر و خالق عالم نمیداند، فقط علت تامّه است که معلول را درست و همه جانبه میشناسد، بدین لحاظ فقط برنامهی خدا میتواند بشر را تأمین کند و برنامهی قیّمی ارائه دهد که گرفتار مرور زمان نگردد.
ج) لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِّن لَدُنهُ: سومین خصوصیت قرآن آن است که بدانیم قرآن آمده است تا برای انسانهای منحرف هشداری باشد. قرآن آمده تا بگوید اگر در مسیری غیر از مسیری که خداوند برای سعادت شما قرار داده، قدم بگذارید نابــود میشوید. حال ملاحظه کنید آیا اینطور نیست که بشر هر چه ضربه میخورد به جهت این است که بینش قرآنی ندارد و میخواهد در عالم با برداشتهای خود زندگی کند؟ این که در معرفی قرآن بر روی «انذار»بودن آن تکیه کرد به جهت آن است که هدایت انسانها با نشان دادن و تبیین انحرافها محقق میشود، زیرا وقتی امور انحرافی شناخته شد به طور طبیعی بازگشت انسانها به سوی خوبیها صورت میگیرد و نظر به فطرتشان عملی میشود. از اینرو در امر هدایت انسانها ابتدا باید ابعاد انحرافی و ظلمانی فرهنگها گوشزد شود تا شیفتگیهای مردم نسبت به فرهنگهای ظلمانی فرو نشیند.
د) و یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ: و بشارت میدهد به مؤمنین، مؤمنینی که پس از ایمان به خداوند، عمل صالح یعنی عملی که مطابق شریعت الهی است انجام میدهند. قرآن مومنانی را که مفتخر به عمل صالح هستند از یک جهت بشارت میدهد و از جهت دیگر میفرماید: مراقب باشید شیطان میخواهد بین شما و اهداف اصلی شما فاصله ایجاد کند. در عین آن که در آخر آیهی مذکور روشن میکند برای مؤمنان اجر نیکویی است و میفرماید: نتیجهای در دینداری هست که در هیچ راه و روش دیگر نیست، با آوردن «اَنَّ لَهُم اَجرا حَسَنا» تأکید میکند در دینداری از هیچ پیش آمدی هراس به خود راه ندهید و محکم بر عقیدهی الهی خود بایستید که نتیجهی آن نتیجهی نیکویی است.
ضعف بشر این است که خود را گرفتار قانونهایی میکند که پر از اعوجاج است و لذا نه از بدی میترسد و نه از خوبی درست استقبال میکند و نه بر اعمال صالح صبر و پایداری پیشه میکند تا به نتیجهی لازم برسد.
ماکِثینَ فیهِ أَبَداً (3)
قرآن آمده تا به مؤمنین بشارت دهد در آن اجر نیکو یعنی بهشت برای همیشه میمانند.
ما چه چیزی را میتوانیم با این نعمت بزرگ عوض کنیم؟! این که ما متأسفانه حاضریم به خاطر دنیا از بهشت بگذریم، چون نمیدانیم بهشت یعنی چه و جاودانه در نیکوترین پاداشها به سربردن به چه معنا است. در حالی که در بهشت تمام ابعاد وجودی انسان در مرتبهای متعالی قرار میگیرد و قلب و جان او در احساسی برتر مستقر میشود به طوری که هیچ دوگانگی بین جان انسان و آن محیط متعالی وجود ندارد. آری در راستای نتیجهی نهایی که زندگی در زیر سایهی قرآن برای بشریت به همراه میآورد، در همین دنیا نیز پرتوی از آن اَجر حَسن شاملش میشود و بدین جهت مؤمنین در این دنیا نیز نسبت به اهل دنیا در آرامش غیر قابل وصفی به سر میبرند.
وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
قرآن آمده تا کسانی را که جانشین برای خدا تعیین میکنند هشدار بدهد و خطر کار آنها را به آنها گوشزد کند.
ما اگر بـیقرآن شـویم، گرفتار دینهای دروغین میگردیم. قرآن آمده تا دین و آیین صحیحی را به مردم نشان دهد تا کار مردم به جایی نرسد که گمان کنند خداوند فرزند دارد و از این طریق چیزی را در عرض خدا قرار دهند و عملاً از توجه به توحید الهی محروم گردند. تنها در نگاه توحیدی است که انسان از هرگونه خطایی در عقیده و عمل و محاسبه، در امان میماند. بدون نگاه توحیدی، محال است کسی گرفتار خطای در محاسبات نشود، زیرا غیر واقعیترین نگاه، نگاه غیر توحیدی است و عملاً انسان را به اعمالی وارد میکند که به هیچ جایی نمیرسد.
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)
نه آنها و نه پدرانشان به این گفتار و ادعا علمی ندارند. برای خداوند فرزند قائل شدن حرف خطرناکی است که از دهانشان بیرون آمده و چیزی جز دروغ نیست. چون همان طور که عرض شد آنها را از توحید و نظر به یگانگی خدا محروم میکند و به مقابله با توحید الهی وا میدارد.
ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ: میگوید اینها علم ندارند و با تحقیق به این نرسیدهاند که برای خدا فرزند قائل شدهاند «و لا لِآبائِهِمْ» و پدرانشان هم بدون علم و تحقیق آن حرفها را میزنند. به همین جهت با این اندیشهی غیر واقعی به ریسمانی سست تکیه زدهاند و لذا زمانی که این ریسمان باید آنها را نجات دهد نجات نمیدهد. قرآن برای نجات و کمک به شما آمده است. به همین جهت هشدار میدهد: «کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» حرف بزرگی از دهانشان بیرون میآید، ادعای وحشتناکی است آن چه از دهانشان در میآید: «إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً» این ادعاها چیزی جز دروغ نیست. این گونه با خداوندِ حیّ قادرِ مطلق برخورد کردن، بزرگترین محرومیت است برای بشر، چون عملاً از داشتن خدای واقعی محروم شدهاند، خدایی که منشأ همهی کمالات است و تنها معبودی است که بشر نیاز دارد او را عبادت کند و به قرب او دست یابد.
ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 08-06-2019 در ساعت 17:28
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
آرزوی بزرگ رسول خدا(ص)
فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً (6)
ای پیامبر: گویا میخواهی از شدت اندوه به جهت روی گردانی کفار از قرآن و انصرافشان از شنیدن دعوت، خود را بکشی.
خداوند به پیغمبر خود میگوید این قدر فشار به خود نیاور، نزدیک است به خاطر دوری مردم از دین، جان از تنت خارج شود. از بس رسول خدا(ص) متوجه عظمت توحید بودند، آرزو داشتند بشریت متوجه آن عظمت بگردد. خداوند در این آیه متذکر میشود که باید انسانها با عقل خود به زیبایی ایمان برسند و آن را انتخاب کنند تا ایمان آنها جزء شخصیتشان بشود. اگر ما بخواهیم فردی را به کوه ببریم، اگر رختخوابش را از جنس الیاف خشن درست کنیم تا نتواند بخوابد، در این صورت چون شرایط ماندن ندارد همراه ما میآید، ولی اگر شرایط بر عکسِ آن باشد، معلوم نیست ما را همراهی کند. خداوند به پیغمبر خود میگوید من کاری کردهام که اینها اگر خواستند، خودشان ایمان را انتخاب کنند نه آن که مجبور باشند تو را همراهی نمایند. ای پیغمبر مثل این که به خاطر إعراض آنها میخواهی خود را هلاک کنی در حالی که ما آنها را در شرایطی قرار دادهایم که امکان إعراض داشته باشند.
پیامبر اکرم هم انسان است و احساسات انسانی دارد ولی تفاوتش با ما در این است که چون بینش قرآنی دارد، احساساتِ انسانی آن حضرت او را متوقف نمیکند. تفاوت مؤمن و کافر در این است که کافر چون اهل دنیا است، اگر فرزندش بمیرد یا خانهاش خراب شود، تمام حیاتش متوقف میشود و دیگر نمیتواند زندگی کند در حالی که فرد مومن در عین آن که احساسات دارد، اگر فرزندش بمیرد با این که ناراحت میشود ولی زندگی و حیاتش با از دست رفتن خانه و فرزند متوقف نمیشود. چون ادامهی حیاتش به مدرک و خانه و فرزند و شهرت و مقام نیست بلکه ادامهی حیاتش منوط بر اُنس با خدا و سعادتِ در قیامت است. نظام عالم، نظام بی دردسری نیست ولی مؤمن در چنین نظامی در روبهرو شدن با مشکلات، خود را نمیبازد و متوقف نمیشود. به عبارت دیگر بنا نیست در عرصهی حیات، سختیهایی که لازمهی یک زندگی پر از امتحان است به مؤمن یا به کافر نرسد. بناست مؤمن مجهز به بینشی شود که در جادهی دنیا فقط به جاده فکر نکند بلکه به هدف بیندیشد، کسی که فقط به جاده نگاه کند، اگر جاده حفرهای داشت دیگر نمیداند چه کار باید بکند چون با هدفی ناقص روبهرو شدهاست. ولی اگر کسی به هدف نگاه کرد با دیدن حفره، میان بُر میزند و به هدف میاندیشد. قرآن به پیغمبر میگوید این قرآن تنها کسی را هدایت میکند که دلش نسبت به خطرِ منحرف شدنش بلرزد.(1) قرآن نمیتواند کسی را هدایت کند مگر این که او به این نتیجه برسد که برای رسیدن به مقصد جز راه دینداری بقیهی راهها گمراه کنندهاند. دین میگوید باید انسانیت را از طریق تفکر دینی و عمل دینی به دست آورد. اگر هدفی که تعیین میکنید هدف قرآنی نباشد، بعد از مدتی متوجه میشوید که هدفتان هیچ بوده است. به رسول خود میگوید: چرا از اعراض کافران متأسف هستی؟ تو که قانون جهان را از همه بهتر میدانی، میدانی کل جهان در قبضهی حق است. نظام حق این گونه است که شرایط را در اختیار مردم قرار میدهد و اجازه میدهد هر کس با هر استعدادی که دارد هر چه میخواهد بشود. شرایط برای خوب شدن و بد شدن فراهم است. قرآن آمده تا راه خوب شدن، پنهان نباشد.
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
زینت زمین یا زینت انسان؟
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً(7)
می فرماید: در راستای امتحانِ مردم، ما آنچه را در زمین است زینت زمین قرار دادیم که با آن آدمها را امتحان کنیم تا معلوم شود چه کسانی بهتر عمل میکنند.
میفرماید: هرچه زیبایی روی زمین است، همه زینت زمین است، ای پیامبر کسی که زینت زمین را زینت خود قرار دهد از تو پیروی نمیکند و ما چنین شرایطی را فراهم کردیم تا انسانها در بین جاذبههای دنیایی و کمالات معنوی قرار گیرند و در چنین شرایطی معلوم شود چه کسانی درست عمل میکنند.
به گفتهی علامه طباطبائی«رحمةاللهعلیه» هر امر زیبایی وقتی به چیزی منضمّ شود و به آن جمال بخشد به طوری که رغبت هرکسی را به سوی آن جلب کند، زینت است. حال زینت زمین، زمین را زیبا میکند و نه انسان را. تنها زینت انسان ایمان است. اهل کفر فکر میکنند زینت زمین زینت خودشان است و لذا ایمان به خدا را رها میکنند و زیباییهای زمین را میگیرند. خداوند میفرماید: ما میخواهیم انسانها را امتحان کنیم و شرایط امتحان را فراهم کردیم، از یک طرف زیبایی حقیقیِ جان هرکس، ایمان به خدا است که اگر جذب آن شود نجات مییابد و از طرف دیگر زیباییهای دنیا در مقابل انسان قرار دارد که اگر جذب آن شود هلاک میگردد. این آیه سرّ حیات زمینی را روشن میکند. پیامبر(ص) برای زینت دادن به قلبها آمد و راه آن را معرفی کرد ولی کافران زینت زمین را زینت خود پنداشتند. در حالی که خداوند سعادت جاودانه و تطهیر انسان را در قراردادن او در بین علاقه به زینتهای زمینی و اعتقاد به حق و عمل به حق تقدیر فرمود.
اگر یک خانهی زیبا بسازید، زمین زیبا میشود همان طور که زیبایی باغ، زیبائی زمین است جایی برای فخر فروشی ما باقی نمیماند.
امتحان خداوند زمینه است برای تبدیل قوههای انسانی به فعلیت، در امتحان الهی استعدادهای درونی انسان از قوه به فعل تبدیل میشود، حال یا استعدادهای حیوانی او و یا استعداد انسانیاش، تا یا حیوان کامل شود و حیلهگری و کینهتوزی و شهوترانیاش رشد کند و یا برعکس، نورانی شود و در حُسنخلق و معنویت به کمال برسد.
به همین جهت در آخر آیه فرمود: «لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» میخواهیم در این امتحان معلوم کنیم کدام یک از انسانها اعمال نیکو از خود نشان میدهند و کدام یک مشغول امور زودگذر دنیایی میشوند. در ادامه میفرماید:
وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً (8)
و ما سرانجام آنچه را بر روی زمین است به بیابانی خشک تبدیل میکنیم.
ما آنچه را اهل دنیا جذبش شده بودند خاکستر میکنیم تا معلوم شود آن کسانی که زینت زمین را زینت خود گرفتند حیاتشان بر هواست. خداوند زینت زمین را از زمین میگیرد و از آن جهت که اهل دنیا زینت زمین را زینت خود گرفتهاند عملاً زندگی آنها نیز نابود میشود و تمام نتایج زندگی و افتخارهایشان از بین میرود.
ملاحظه کنید کتاب هدایت الهی چگونه ما را هدایت میکند و میگوید آدمها به چیزی که زینت حقیقی شما نیست دل نبندید که نابود شدنی است. زینت زمین بقاء ندارد پس ای انسانِ باقی، زینت زمین را زینت خود قرار مده. محور سخنان قرآن تا آخر بر روی همین نکته است و این بیانگر عظمت قرآن است که یک اصل را بیان میکند و بعد بسیاری از زوایای زندگی ما را با آن تحلیل میکند، تا آن اصل بر جان انسان بنشیند و تفکر انسان مطابق آن اصل شود.
نمونهی نگرش قرآنی به حقایق، نگاه به صحنهی حیات اصحاب کهف در تاریخ است. قرآن دو نکته را به کمک این حادثه به ما میآموزد: یکی آنکه اخبار را آنگونه که حق است بگیریم و مواظب باشیم با وَهم و دروغ و شایعه مخلوط نشود. دیگر آنکه حادثهها را بهطور صحیح تجزیه و تحلیل کنیم. مردم فکر میکنند وقتی اخبار را گرفتند به حقیقت رسیدهاند در حالی که مهم تجزیه و تحلیل درست آن حادثه است. حادثه را باید با بینش قرآنی و نظر به سنن الهی تجزیه و تحلیل کنیم و مواظب باشیم با ذهنیات خود آن را نبینیم. داستان فیل در مثنوی مثال خوبی است که افرادی در تاریکی، میخواستند با دست مالیدن به بدن فیلی که با چشم ندیده بودند، شکل آن را حدس بزنند. مولوی میخواهد از طریق این داستان ضعف این نوع تحقیقات و پژوهشها را نشان دهد که نمیشود با درک منقطع تک تک اجزای پدیده، آن را درست شناخت چون اساساً با دیدن هر جزیی بهطور جداگانه نمیتوان کل را کشف کرد. در این رابطه باید متوجه بود برای این که دنیا را درست ارزیابی کنیم نیاز به چشمی داریم که کلّ را به ما نشان دهد و چشمِ کل بین نیاز داریم، چشمِ کل بین، چشم خالق دنیاست. با شناختن جزءجزء جهان، شناخت کل جهان به دست نمیآید. وقتی متوجه این موضوع شدیم نگاه ما به قرآن نگاه خاصی میشود، از آن جهت که نگاه قرآن، نگاه خالق عالم به حادثهها است و برای این که یک پدیده را درست ارزیابی کنیم باید با چشم خالق جهان آن پدیده را ارزیابی نماییم که نمونهی این نوع نگاه، جریان اصحاب کهف و یا داستان حضرت یوسف(ع) است. ملاحظه میکنید که قرآن جایگاه این دو حادثه را چقدر زیبا و دقیق و همه جانبه نشان میدهد. در مورد اصحاب کهف در این سوره میفرماید:
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
معجزهی ایمان اصحاب کهف
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (9)
در این آیه خطاب به رسول خود میفرماید: ای پیغمبر آیا حساب میکنی اصحاب کهف، آنهایی که داستانشان رقم زده شد و نوشته شد، از آیات عجیب و غریب ماست؟
رقیم: از رَقَم به معنی نوشتن که به معنی مرقوم آمده، چون داستان زندگی اصحاب کهف را بر روی سنگ نوشتند و بالای غار نصب کردند و بدین لحاظ به آنها اصحاب رقیم هم میگفتند.
میفرماید: ای پیامبر تو گمان کردهای داستان اصحاب کهف و رقیم که خداوند بیش از 300 سال خوابشان کرد و بعد که بیدار شدند گمان کردند که یک روز یا پارهای از یک روز را خوابیدهاند از آیات ما، آیات عجیبی است؟ نه هیچ هم عجیب نیست زیرا آنچه بر عامه میگذرد که سالها مفتون زندگی زمینی شدهاند و از معاد بـــیخبرند و ناگهان به عرصهی قیامت آمده و زندگی چند سالهی دنیای خود را یک روز یا ساعتی از یک روز میپندارند، عجیبتر است.
ما انسانها هر روز قاعدهی مرگ و حیات را میبینیم، ناگهان میخوابیم و ناگهان بیدار میشویم، کل مرگ و حیات هم همین طور است و ناگهان قیامت میشود.
می فرماید: چگونگی مرگ و حیاتِ اصحاب کهف نشانهی آن است که خداوند مؤمنین را نجات میدهد تا جای تعجب برای افراد بشر نسبت به حیات بعد از مرگ، باقی نماند. خداوند در این داستان تذکر میدهد ملاحظه کنید چطور عدهای را در این مدت به خواب بردیم و چرا ما اینها را خواباندیم؟ و چگونه خواباندیم؟
ویرایش توسط سمن بویان* خادمه اباصالح المهدی(عج)* : 09-06-2019 در ساعت 17:09
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (10)
در نظر داشته باش هنگامی را که آن جوانمردان در غار پناه گرفتند، پس گفتند: پروردگارا از طرف خود رحمتی بر ما عطا کن و برای ما در کار ما رشدی فراهم نما تا به روزنهی نجاتی برسیم.(2)
وقتی جوانمردان به غار برگشتند - شاید قبلاً هم به این غار سر میزدند چون میفرماید وقتی برگشتند- ما آنها را خواباندیم و از شرّ ستم زمانه نجات دادیم. ببین چگونه قانون حفظ خداوند بر این مؤمنین اجرا شد. قلب مطمئنِ اصحاب کهف مسئلهی آنها را حل کرد، چون یقین داشتند و میدیدند جهان در قبضهی حق است و عرض کردند: «مِنْ لَدُنْکَ» از طرف خودت رحمت خاصی به ما مرحمت کن. «وَ هَیِّئْ لَنا» و آماده کن برای ما «مِنْ أَمْرِنا رَشَداً» از امر ما رشدی را. خدایا همان طور که خود میخواهی امور ما را برای ما رشد بده و به نتیجه برسان. اجرای حکم خداوند شکلهای متفاوتی دارد، برای اصحاب کهف طوری برنامه ریزی کرد که هیچ کس جرأت نمیکرد وارد غار شود و از این طریق امور آن جوانمردان را به سرمنزلی که باید برساند، رساند.
فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَداً (11)
خواب را سالیانی چند در آن غار بر گوششان چیره ساختیم.
می فرماید: همان طور که مادران برای خواباندن کودکانشان نوازش خاصی دارند، ما هم آرام آرام طوری بر گوششان زدیم که خوابشان برد، خوابشان هم خواب آرامی بود مثل آنکه یک مادر فرزندش را میخواباند. خداوند مؤمنین را اینگونه حفظ میکند، آن قدر زیبا و آرام، انسانهای مومن را از شرّ حوادث زمانه حفظ میکند که متوجه نمیشوند تاریخی جدید ظهور کردهاست.
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
❤ |
ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً (12)
سپس آنها را از خواب برانگیختیم تا مشخص کنیم کدام یک از آن دو گروه مدت ماندنشان در غار را به یاد میآورند؟
میفرماید: «لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً» برای اینکه بدانیم کدام یک از دو گروه مدت توقفشان را حساب میکنند. قرآن میخواهد بگوید ای مؤمنین زمانی که میخواهید حادثهای را بررسی کنید، درست بررسی کنید، دعوا نکنید بر سر این که خداوند چطور میتواند در یک مدت طولانی عدهای را بخواباند و بعد بیدار کند، مگر مشکل است؟ کل جهان اینگونه است، قانون مرگ و حیات اینگونه است. صحبت بر سر زندگی صحیحی بود که نمونهی این زندگی صحیح، در عقیده و عملِ اصحاب کهف نهفته بود. آنچه که وسیلهی آزادی حقیقی انسان میشود عقیده و عمل صحیح است. چه برداشتی از این عالم برداشت صحیحی است؟ و چه عملی برای آدم عمل صحیح میباشد؟ کسانی که زندگی غیر صحیح را با الگوهای غیر الهی به بشر معرفی کردند از همهی جبّاران بیشتر خیانت کردند. این فرصت به بشر داده شده است تا صحیح زندگی کند، اگر صحیح زندگی نکند عملاً گرفتار کارهای لغو و فاسد میشود و فرصت خود را میسوزاند. این جهان امانتی است که به عنوان سرمایه به بشر دادهاند تا صحیح زندگی کند و فقط زندگی دینی زندگی صحیح است. پس تنها برای زندگی صحیح یک راه وجود دارد آن هم آن نوع از زنــدگی است که دین معرفی میکند و خداوند به عنوان خالق هستی آن راه و روش را به ما نشان داده است. این جامع نـگری و نظر به زندگی در ذیل نگاهِ همه جانبهی خداوند، ودیعهای است برای هدفگیری صحیح، چون فقط خداوند است که هدف ما را درست میشناسد و تعریف میکند و تضمین مینماید.
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)