صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 142

موضوع: سوره کهف، راز زندگی‌های توحیدی

  1. Top | #131

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    وقتی ماهیان جمع شدند و گفتند: چند گاه است كه ما حكایت آب می‌شنویم و می‌گویند حیات ما از آب است و هرگز آب را ندیده‌ایم. بعضی شنیده بودند كه در فلان دریا ماهی هست دانا، آب را دیده، گفتند: پیش او رویم تا آب را به ما نماید. چون به او رسیدند و پرسیدند گفت: شما چیزی به غیر آب به من نمائید تا من آب را به شما نمایم.

    با دوست ما نشسته كه ای دوست ! دوست كو؟

    كو كو همی زنیم ز مستی به كوی دوست

    سالها دل طلب جام جم از ما می‌كرد

    آنچه خود داشت زبیگانه تمنّا می‌كرد

    گوهری كز صدف كون ومكان بیرون بود

    طلب از گمشدگان لب دریا می‌كرد

    بیدلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌كرد


    تو دیده نداری كه ببینی او را

    ور نه همه اوست دیده ای می‌باید(40)




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #132

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    در آب آسوده وز آبش خبر نه

    در رابطه با آن‌که عالم را حضور و ظهور حق فراگرفته و مردم از آن غافلند هست که:
    به دریائی شناور ماهیی بود

    كه فكرش را چو من كوتاهیی بود

    نه از صیّاد تشویشی كشیده

    نه رنجی از شكنج دام دیده

    نه جان از تشنگی در اضطرابش

    نه دل سوزان ز داغ آفتابش

    در این اندیشه روزی گشت بی تاب

    كه می‌گویند مردم: آب،كو آب؟

    كدام است آخرآن اكسیر جان بخش

    كه باشد مرغ و ماهی را روان بخش

    گر آن گوهر متاع این جهان است

    چرا یا ربّ ز چشم ما نهان است؟

    جز آبش در نظر شام و سحر نه

    در آب آسوده وز آبش خبر نه

    مگر از شكر نعمت گشت غافل

    كه موج افكندش از دریا به ساحل

    بر او تابید خورشید جهانتاب

    فكند آتش به جانش دوری آب

    زبان از تشنگی بر لب فتادش

    به خاك افتاد و آب آمد به یادش

    ز دور آواز دریا چون شنفتی

    به روی خاك غلطیدی و گفتی

    كه اكنون یافتم آن كیمیا چیست

    كه امّید هستیم بی او دمی نیست

    دریغا دانم امروزش بَها من

    كه دستم كوته است او را ز دامن





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #133

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    لقای انوار تجلّی حق

    آیت الله ملكی تبریزی رساله‌ی «لقاء الله» را این‌طور شروع می‌کنند: در قرآن مجید زیاده از بیست جا عبارت لقاء الله و نظر بر خداوند وارد شده، و هكذا در تعبیرات انبیاء و ائمّه(ع). و از این طرف هم در اخبار، در تنزیه حقّ جلّ و علا كلماتی وارد شده كه ظاهرش تنزیه صرف است از همه‌ی مراتب معرفت. علمای شیعه«رضوان الله علیهم» را هم در این باب مذاق‌های مختلفه است؛ عمده آن دو مذاق است: تنزیه صرف حتّی این كه منتهای معرفت همان فهمیدن این است كه باید خداوند را تنزیه صرف نمود. و آیات و اخباری كه در معرفت و لقاءالله وارد شده است، آن‌ها را تأویل نمود. مثلاً تمام آیات و اخبار لقاءالله را معنی می‌كنند بر مرگ و لقاء ثواب و عقاب. و فرقه‌ی دیگر را مذاق این است كه: اخباری كه در تنزیه صرف وارد شده است باید جمع میان آن‌ها و اخبار تشبیه و اخباری كه ظاهر در امكان معرفت و وصول است، به این‌طور نمود كه: اخبار تنزیه صرف را حمل كرد به معرفت به طریق رؤیت به این چشم ظاهر، و به معرفت به كُنه ذات اقدس الهی؛ و اخبار تشبیه و لقاء و وصول و معرفت را حمل كرد به معرفت اجمالی و معرفت اسماء و صفات الهی و تجلّی مراتب ذات و اسماء و صفات حقّ تعالی، به آن میزان كه برای ممكن، ممكن است. و بعبارةٍ اخری، كشف حُجُب ظلمانیّه و نورانیّه كه برای عبد شد؛ آن وقت معرفت بر ذات حقّ تعالی و اسماء و صفات او پیدا می‌كند،كه آن معرفت از جنس معرفت قبل از آن كشف نیست.
    و بعبارةٍ اخری، انوار جمال و جلال الهی در قلب و عقل و سرّ خواصّ اولیای او تجلّی می‌كند، به درجه‌ای كه او را از خود فانی می‌نماید و به خود باقی می‌دارد؛ آن وقت محو جمال خود نموده و عقل او را مستغرق معرفت خود كرده، و به‌جای عقل او، خود تدبیر امور او را می‌نماید. اگر چه بعد از این همه مراتبِ كشف سُبُحات جلال و تجلّی انوار جمال و فنای فی الله و بقای بالله، باز حاصل این معرفت، این خواهد شد كه از روی حقیقت از وصول به كنه معرفت ذات، عجز خود را بالعیان والكشف خواهد دید.


    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #134

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بلی این هم عجز از معرفت است و عجز سایر ناس هم عجز از معرفت است؛ لیكن این كجا و آن كجا؟ بلی جماد هم عاجز از معرفت است، انسان هم. ولی قطعاً تفاوت مراتب عجز حضرت اَعلَمِ خلق الله محمّد بن عبدالله(ص) با سایر ناس بلكه با علمای امّت، زیادتر از عجز جماد یا انسان است.
    اجمالاً مذاق طائفه‌ای از متكلّمین علمای اعلام مذاق اوّل است؛ مستدلاّ به ظواهر بعضی از اخبار و تأویلاً للآیات و الاخبار و الادعیة الواردة فی ذلك.
    آیت الله ملکی تبریزی در رابطه با آیات و ادعیه‌ای که بر لقای خداوند دلالت دارد می‌فرماید:
    این حقیر بی بضاعت می‌خواهم بعضی از آیات و اخبار وارده در این معنی را با تأویلات حضرات ذكر نمایم، تا حقّ از باطل معلوم شود.
    از جمله‌ی آیات: آیات لقاء الله است. جواب داده‌اند طائفه‌ی اولی از این آیات به آن كه: مراد، مرگ و لقای ثواب الهی است.
    و حال آن‌كه ملاقات اجسام و ملاقات ارواح حقیقت است و ملاقات معانی هم حقیقت است. و ملاقات هر كدام به نحوی است كه روحِ معنی ملاقات در او هست؛ ولیكن در هر یك به نحوه‌ی لایق حال ملاقِی و ملاقَی است.
    پس حالا كه این‌طور شد، می‌توان گفت كه معنی ملاقاتِ ممكن با خداوند جلیل هم روح ملاقات در او حقیقةً هست؛ ولیكن نحوه‌ی آن هم لایق این ملاقی و ملاقَی است. و آن عبارت از همان معنی است كه در ادعیه و اخبار از او به تعبیرات مختلفه، به لفظ وصول و زیارت و نظر بر وجه و تجلّی و دیدن قلب و تعلّق روح، تعبیر شده است. و از ضدّ آن به فراق و حرمان تعبیر می‌شود. و در تفسیر قَدْ قامَتِ الصَّلَوة از أمیر(ع) روایت است: یعنی نزدیك شد وقت زیارت. و در دعاها مكرّراً وارد است: وَ لَا تَحْرِمْنِی النَّظَرَ إلَی وَجْهِكَ. «و مرا محروم مگردان از نظر به سوی وجه خودت!» و در كلمات آن حضرت است: وَلَكِنْ تَرَاهُ الْقُلُوبُ بِحَقَآئِقِ الإیمَانِ. «ولیكن او را می‌بینند دل‌های آدمیان، به واسطه‌ی حقیقت‌های ایمان.» و در مناجات شعبانیّه است: وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّكَ الابْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفًا «و مرا ملحق كن به نور عزّتت كه بهجت انگیزترین است؛ تا این‌كه عارف تو گردم!» و هم در آن مناجات است: وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَآءِ نَظَرِهَا إلَیْكَ حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیِرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ! «و دیدگان بصیرت دل‌های ما را به درخشش نظرشان به سویت نورانی نما؛ تا آن‌كه چشمان دل‌هایمان حجاب‌های نور را پاره كند، و به معدن عظمت واصل گردد، و ارواح ما به مقام عزّ قدست بسته و پیوسته شود!» و در دعای كمیل «علیه الرّحمة» عرض می‌كند: وَ هَبْنِی صَبَرْتُ عَلَی عَذَابِكَ، فَكَیْفَ أَصْبِرُ عَلَی فِرَاقِكَ؟! «و مرا چنان پندار كه قدرت صبر و شكیبائی بر عذابت را داشته باشم، پس چگونه می‌توانم بر فراقت شكیبا باشم؟!» مرد با فهمِ صافی از شبهات خارجیّه بعد از ملاحظه‌ی این تعبیرات مختلفه قطع خواهد كرد بر این‌كه مراد از لقای خداوند، لقای ثواب او كه مثلاً بهشت رفتن، و سیب خوردن و حورالعین دیدن باشد نیست. چه مناسبت دارد این معنی با این تعبیرات؟!



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #135

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    مثلاً اگر لقای مطلق را كسی تواند به یك معنی دور از معانی لقاء حمل نماید، آخر الفاظ دیگر را چه می‌كند؟ مثلاً نظر بر وجه را چه باید كرد؟! «أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّكَ الابْهَجِ فَأَكُونَ لَكَ عَارِفًا» را چه بكنیم؟! «أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَآءِ نَظَرِهَا إلَیْكَ» را هم می‌شود كه بگوید: گلابی خوردن است؟!
    و اگر كسی بگوید كه: قبول دارم مراد از لقاء الله این‌ها نیست؛ لیكن مراد از لقای او، لقای اولیای او از انبیاء و ائمّه(ع) است. برای ماها مثلاً كسی به صدر اعظم عرض بكند، تجوّزاً می‌شود بگوید: به شاه عرض كردم. چنانچه در اخبار اطلاق «وجه الله » بر ائمّه (ع) و انبیاء شده است؛ مثلاً پیغمبر(ص) وجه خداست نسبت به ائمّه(ع). و ائمّه (ع) وجه خدا هستند نسبت به ماها.
    جواب می‌گوئیم: اوّلاً: این‌كه این دعاها را انبیاء و اولیاء حتّی نفس مقدّس حضرت نبوی(ص) می‌خواندند. و خود وجود مبارك آن حضرت كه اسم اعظم و وجه خداست، پس او چه قصد می‌كرد؟!
    مثلاً در خبر معراج كه می‌فرماید: آن حضرت ذرّه‌ای از نور عظمت را دید از حال رفت، این را چه باید كرد؟!
    وانگهی این معنی هم كه بر بعضی از مقامات انبیاء و ائمّه(ع) اطلاق می‌شود، بعد از این است كه ایشان به درجه‌ی قرب رسیده باشند و فانی فی الله شده‌اند و به صفات الله متّصف شده‌اند. آن وقت اطلاق وجه الله و جنب الله و اسم الله برای آن‌ها جایز می‌شود. و قول به این معنی فی الحقیقة قبول مطلب خصم است نه ردّ.
    تفصیل این اجمال تا یك درجه این است كه در اخبار معتبره وارد شده است كه فرموده اند: نَحْنُ الاسْمَآءُ الْحُسْنَی. و مراد از این اسماء قطعاً اسم لفظی كه نیست؛ اسم عینی خواهد بود. چنان‌كه از اخبار معلوم می‌شود خداوند اسماء عینیّه غیر لفظیّه دارد كه با آن‌ها در عالم كارها می‌كند. و خداوند جلّ جلاله با آن اسم‌ها در عوالم تجلّی می‌كند و تأثیرات در عالم واقع می‌شود، بلكه وجود همه‌ی عالم از تجلّیات اسماء الهیّه است؛ چنان‌كه در ادعیه‌ی ائمّه‌ی معصومین (ع) خیلی وارد است:
    وَ بِاسْمِكَ الَّذِی خَلَقْتَ بِهِ السَّمَوَاتِ وَ الارْضَ! «و ترا سوگند می‌دهم به اسم تو؛ آنچنان اسمی كه با آن آسمان‌ها و زمین را آفریدی! و در دعای كمیل است: وَ بِأَسْمَآئِكَ الَّتِی مَلَاتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَیْءٍ! «و من از تو می‌خواهم و مسألت دارم به اسمائت كه آن‌ها اركان و اساس هر چیزی را پر كرده است!»(41)
    علاّمه طباطبائی (ره) درباره‌ی آیه‌ی: ذَ'لِكُمُ اللَهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ. (ای مردمان ) آن است الله كه آفریدگار و پروردگار شما است ! بنابراین او را بپرستید! آیا شما متذكّر نمی‌گردید؟!» فرموده‌اند: معنی چنین می‌شود كه: ای جماعت مردمان و ای گروه آدمیان! چرا شما انتقال فكری پیدا نمی‌نمائید به چیزی كه به واسطه‌ی آن فكرتان منوّر گردد به آن كه خداوند است فقط پروردگارتان؛ و پروردگار دگری در میانه نیست، با دقّت و تأمّل در معنی الوهیّت و خلقت و تدبیر عالم.
    فرموده‌اند: اوّلین چیزی كه خداوند سبحانه بدان اولیای خود را گرامی می‌دارد ـ آنان كه در دلشان غیر از خدا نیست و برای تدبیر امورشان غیر از وی مدبّری نمی‌باشد ـ آن است كه خداوند قلوبشان را از محبّت غیر پاك می‌كند؛به‌گونه‌ای كه دوست ندارند مگر خدا را، و به چیزی دلبستگی پیدا نمی‌كنند مگر لِلَّهِ وَ فی اللَهِ سُبحانَه (برای خدا و درباره‌ی خدای سبحان).




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #136

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بنابراین آنان خداوند را منزّه می‌دارند از هر شریكی كه دلشان را به سوی خود بكشاند و از ذكر خداوند سبحان باز دارد و از هر گونه شاغلی كه آن‌ها را از پروردگارشان به خود مشغول نماید.
    در روایت داریم که از امیرالمومنین سوال شد: یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ! خَبِّرْنِی عَنِ اللَهِ تَعَالَی؛ أَرَأَیْتَهُ حِینَ عَبَدْتَهُ؟! فَقَالَ لَهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ: لَمْ أَكُ بِالَّذِی أَعْبُدُ مَنْ لَمْ أَرَهُ! فَقَالَ لَهُ: فَكَیْفَ رَأَیْتَهُ حِینَ رَأَیْتَهُ؟! فَقَالَ(ع): وَیْحَكَ! لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الابْصَارِ، وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَآئِقِ الإیمَانِ. مَعْرُوفٌ بِالدِّلَالَاتِ، مَنْعُوتٌ بِالْعَلَامَاتِ، لَایُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا تُدْرِكُهُ الْحَوَآسُّ.(42)
    از أمیرالمؤمنین (ع) پرسیده شد: مرا خبر بده از خدای تعالی؛آیا او را دیده‌ای در هنگامی كه او را عبادت نموده‌ای؟! حضرت فرمود: من آنچنان نمی‌باشم كه عبادت كنم كسی را كه ندیده باشم! پرسید: پس در وقتی كه او را دیده‌ای به چه كیفیّت دیده‌ای؟! حضرت فرمود: ای وای بر تو! او را چشم‌ها با مشاهده‌ی دیدگان نمی‌بیند؛ ولیكن او را دل‌ها به حقائق ایمان می‌بینند. وی با دلالت‌ها شناخته شده است، و با علامت‌ها و نشانه‌ها توصیف گردیده است. با مردم مقایسه نمی‌شود و حواسّ ظاهریّه وی را در نمی‌یابند و ادراك نمی‌كنند!
    مردی از خوارج بر امام باقر(ع) وارد شد و به حضرت گفت: ای أبوجعفر! أَیَّ شَیْء تَعْبُدُ؟! چه چیز را پرستش می‌نمائی؟!» حضرت فرمود: اللَهَ تَعَالَی. «خداوند تعالی را.» مرد خارجی گفت: رَأَیْتَهُ؟! «آیا او را دیده‌ای؟!» قَالَ: بَلْ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الابْصَارِ، وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَآئِقِ الإیمَانِ. لَا یُعْرَفُ بِالْقِیَاسِ وَ لَا یُدْرَكُ بِالْحَوَآسِّ وَ لَا یُشْبِهُ بِالنَّاسِ. مَوْصُوفٌ بِا لایَاتِ، مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ، لَا یَجُورُ فِی حُكْمِهِ؛ ذَلِكَ اللَهُ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ. قَالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ یَقُولُ: اللَهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.(43)
    فرمود: دیده ها عیانش نبینند و قلب‌ها به حقیقت ایمان او را دریابند، به قیاس نتوانش شناخت و به حواس درك نشود و به مردم مانند نیست، به نشانه‌ها توصیف و به علامت ها شناخته شود، در حكمش جور نیست، آن است خدا، نیست معبود حقى جز او. راوى گوید: آن مرد بیرون شد و مى گفت: خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا بنهد.
    چنانچه ملاحظه مى فرمایید حضرت در جواب سؤال فردى كه مى پرسد آیا خدا را مى بینى؟ مى فرمایند؛ نه با چشم سر دیده مى شود و نه با قیاس و تعقل و نه با حواس، بلكه قلب ها وقتى منوّر به نور ایمان الهى شد مفتخر به رؤیت حضرت «الله» مى شود. این حدیث شریف راه بسیار دقیقى را در راستاى رؤیت قلبى در جلو ما مى گذارد كه امیدوارم عزیزان با مباحثى كه گذشت متوجه آن راه شده باشند.گفت:
    اصل همه عاشقی ز دیدار افتد

    چون دیده بدید آنگهی كار افتد




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #137

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    همچنان که أمیرالمؤمنین(ع) به ذِعْلَب می‌فرمایند: «وَیْلَكَ یَا ذِعْلَبُ! لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الابْصَارِ، وَلَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَآئِقِ الإیمَانِ. وَیْلَكَ یَا ذِعْلِبُ ! إنَّ رَبِّی لَطِیفُ اللَطَافَةِ فَلَا یُوصَفُ بِاللُطْفِ، عَظِیمُ الْعَظَمَةِ لَا یُوصَفُ بِالْعِظَمِ، كَبِیرُ الْكِبْرِیَآءِ لَا یُوصَفُ بِالْكِبَرِ، جَلِیلُ الْجَلَالَةِ لَا یُوصَفُ بِالْغِلَظِ. قَبْلَ كُلِّ شَیْءٍ فَلَا یُقَالُ: شَیْءٌ قَبْلَهُ؛ وَ بَعْدَ كُلِّ شَیْءٍ فَلَا یُقَالُ: شَیْءٌ بَعْدَهُ».(44)
    ذعلب گفت: یا أمیرالمؤمنین! تو او را به چه كیفیّتی دیده‌ای؟! حضرت فرمود: وای بر تو! ای ذعلب! او را دیدگانِ سر به مشاهده‌ی ابصار ندیده‌اند؛ ولیكن دل‌ها او را به حقائق ایمان دیده‌اند. وای بر تو! ای ذعلب! حقّاً و حقیقةً پروردگار من در لطافت به گونه‌ای لطیف است كه نمی‌توان او را به صفت لطف توصیف نمود، و در عظمت به قدری عظیم است كه نمی‌توان او را به صفت عظمت توصیف كرد؛ و در كبریائیّت به نحوی كبیر است كه نمی‌توان وی را به صفت بزرگی و كبریائیّت توصیف كرد؛ و در جلالت به حدّی جلیل است كه نمی‌توان وی را به درشتی و غلظت توصیف نمود. او قبل از هر چیزی وجود داشته است پس نمی‌توان گفت: چیزی پیش از وی بوده است؛ و بعد از هر چیزی خواهد بود پس نمی‌توان گفت: چیزی پس از وی خواهد بود.
    حضرت امام رضا(ع) می‌فرماید: «حَجَبَ بَعْضَهَا عَنْ بَعْضٍ لِیُعْلَمَ أَنْ لَاحِجَابَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ غَیْرُ خَلْقِهِ»(45) «بعضی از مخلوقات را از بعض دگر پنهان داشت، برای آن‌كه دانسته شود: حجابی میان او و میان مخلوقاتش غیر از خود مخلوقات وجود ندارد.» این حدیث مبارك علاوه بر آن‌كه می‌رساند كه رؤیت پروردگار با چشم قلب امری است ممكن بلكه لازم ، با دقّت در فقرات آن وحدت وجودِ حقّ تعالی به نحو روشن و مبرهن از آن به‌دست می‌آید.
    مرحوم شیخ محمود شبستری در این مقام می‌گوید:
    حكیم فلسفی چون هست حیران

    نمی بیند ز اشیا غیر امكان

    ز امكان می‌كند اثبات واجب

    وزین حیران شده در ذات واجب

    گهی از دور دارد سیر معكوس

    گهی اندر تسلسل گشته محبوس

    چو عقلش كرد در هستی توغّل

    فرو پیچید پایش در تسلسل

    ظهور جملۀ اشیا به ضدّ است

    ولی حقّ را نه مانند و نه نِدّ است

    چو نبود ذات حقّ را شبه و همتا

    ندانم تا چگونه داند آن را

    ندارد ممكن از واجب نمونه

    چگونه داندش آخر چگونه

    زهی نادان كه او خورشید تابان

    به نور شمع جوید در بیابان

    اگر خورشید بر یك حال بودی

    شعاع او به یك منوال بودی

    ندانستی كسی كین پرتو اوست

    نبودی هیچ فرق از مغز تا پوست

    جهان جمله فروغ نور حقّ دان

    حق اندر وی ز پیدائیست پنهان

    چه نور حقّ ندارد نقل و تحویل

    نیاید اندرو تغییر و تبدیل

    تو پنداری جهان خود هست دائم

    بذات خویشتن پیوسته قائم

    كسی كو عقل دوراندیش دارد

    بسی سرگشتگی در پیش دارد

    ز دوراندیشی عقل فضولی

    یكی شد فلسفی دیگر حلولی

    خرد را نیست تاب نور آن روی

    برو از بهر او چشم دگر جوی



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #138

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    شیخ محمّد لاهیجی در تفسیر و توضیح این ابیات مطالب ارزشمندی آورده است که بنده با طرح مطالب ایشان بحث را به انتها می‌رسانم. ایشان می‌فرمایند:
    جماعتی كه مِن عِندِالله به عنایت ازلیّه مخصوص شده‌اند و توفیق هدایت الهی ایشان را از حضیض مقام استدلال از اثر به مؤثّر، به اوج مراتب شهودِ مؤثّر در اثر رسانیده، و در تجلّی احدیّت ذات فانی گشته، بعد از بقا و شعور به دیده‌ی حقّ بین مشاهده نموده‌اند كه ذاتِ واحدِ مطلق است كه از عالم غیبِ هویّت به مراتب اسماء و صفات و آثار تنزّل نموده، و هر جا و در هر مظهری به نوعی ظهور یافته است، و همه‌ی اشیاء قائم به وجود حقّ‌اند و حقّ قیّوم همه است.
    گنج پنهانست زیر هر طلسم

    پیش عارف شد مسمّی عین اسم

    دیدۀ حقّ بین اگر بودی ترا

    او رخ از هر ذرّه بنمودی ترا

    این گروه عارفان حقیقی‌اند كه همه‌ی اشیاء به نور الهی دریافته‌اند، و در صور جمیع مظاهر، حقّ را ظاهر دیده و وارث قائلِ عَرَفْتُ الاشْیَآءَ بِاللَهِ(46) گشته‌اند. و جماعتی دیگر كه از مقام تقلید قدم فراتر ننهاده‌اند و بنا بر عدم استعداد فطری به مرتبه‌ی شهود حقیقی كه ذكر رفت نرسیده‌اند، اثبات مبدأ واحد كه منشأ كثرات است به استدلال می‌نمایند؛ و از اشیاء غیر از امكان معلوم ایشان نشده است، از وجود ممكنات استدلال بر وجود واجب می‌نمایند. چون دلیل ایشان بر اثبات واجب الوجود ممكن است ولی از حضرت رسالت (ص) پرسیدند كه: بِمَا عَرَفْتَ اللَهَ؟! فرمود: عَرَفْتُ الاشْیَآءَ بِاللَهِ. یعنی حقّ را به حقّ دانستم و اشیاء دیگر را نیز به حقّ دانستم.
    ای تو مخفی در ظهور خویشتن

    وی رخت پنهان به نور خویشتن

    چون به حقیقت غیری نیست كه واسطه و سبب ظهور حقّ گردد
    از جنید بغدادی پرسیدند: ما الدَّلیلُ عَلَی وُجودِ الصّانِعِ؟! فرمود كه: أغْنَی الصَّباحُ عَنِ الْمِصْباحِ! روز را نیست حاجتی به چراغ، روز خود دارد از چراغ فراغ .
    گر دو چشم حقّ شناس آمد ترا

    دوست پُر بین عرصۀ هر دو سرا

    غرق دریائیم اگر چه قطره ایم

    جملگی شمسیم اگر چه ذرّه ایم




    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #139

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خواجه عبدالله انصاری در مقدمه‌ی منازل السائرین می‌فرماید: اللَهُمَّ تَلَطَّفْتَ بِأوْلیآئِكَ فَعَرَفوكَ؛ وَ لَوْ تَلَطَّفْتَ بِأعْدآئِكَ لَما جَحَدوكَ! «بار پروردگارا! تو به اولیای خودت لطف كردی تا ترا شناختند؛ و اگر به دشمنانت لطف می‌كردی انكار تو را نمی‌نمودند.»
    چون ذات واجب را با ممكن، مابِهِ الاشتراك نیست كه وسیله‌ی معرفت او گردد، می‌فرماید:
    ندارد ممكن از واجب نمونه

    چگونه دانی‌اش آخر، چگونه؟

    پس: لا یَرَی اللَهَ إلاّ اللَهُ،وَ لا یَعْرِفُ اللَهَ إلاّ اللَهُ. «نمی بیند خدا را مگر خدا، و نمی‌شناسد خدا را مگر خدا.»
    عارف آن باشد كه از عین العیان

    هر چه بیند حقّ درو بیند عیان

    معلوم است كه دانش ارباب استدلال، دانشی نیست كه منجرّ به یقین گردد. بدین لحاظ می‌گویند:
    زهی نادان كه او خورشید تابان

    به نور شمع جوید در بیابان

    چون ظهور جمیع اشیاء موجوده به نور وجود واحدِ مطلقِ حقّ است و وجود ممكن پرتوی از نور خورشید عالم‌تاب ذات واجب الوجود است، كه به قدر قابلیّات و استعداداتِ فطریِ مظاهرِ ممكنه در صورت هر فردی از افراد تعیّنات جلوه‌گری كرده، و هر جا به نوعی و خصوصیّت شأنی روی نموده است، و جمیع اشیاء به نور آن حضرت ظاهر و هویدا شده‌اند. و مثَل شخصی كه خواهد كه وجود واجب را به ممكن بشناسد، همان است كه كسی آفتاب تابان را در بیابان یعنی جائی كه هیچ حجابی و حایلی نباشد، به نور شمع طلب نماید؛ علی الخصوص كه نور آن شمع نیز به حقیقت مقتبس از آن آفتاب باشد.
    هر كس به ترانه ای در این كوی

    دستان تو می‌زند بهر روی

    اندیشه به تو چه ماند آخر

    یا جز تو ترا كه داند آخر



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #140

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,355 در 5,345
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ادراك توحید حقیقی جز به كشف و شهود میسّر نیست، و نسبت عقل با مكشوفات همچو نسبت حواسّ است با معقولات؛ كه چنانچه حواس ادراك معقولات نمی‌توانند نمود، عقل نیز ادراك مكشوفات نمی‌تواند كرد. گفت:
    ای برتر از آنكه عقل گوید

    بالاتر از آنكه روح جوید

    ای آنكه ورای این و آنی

    كیفیّت خویش را تو دانی

    كس واقف تو به هیچ رو نیست

    آنكس كه ترا شناخت او نیست

    به گفته‌ی مولوی :
    ترك این سَخته كمانی گو بگو

    در كمان نه تیر و پرّیدن مجو

    چون‌كه‌حقّ است اقرب از حبل‌الورید

    تو فكنده تیر فكرت را بعید

    علم تیراندازیت آمد حَجیب

    زانكه مطلوب تو بُد حاضر به جیب

    ای كمان تیرها برساخته

    صید نزدیك و تو دور انداخته

    هر كه دور اندازتر او دورتر

    وز چنین گنج است او مهجورتر

    هر كه او دور است دور از روی تو

    كار ناید قوّت بازوی تو

    ای بسا علم و ذكاها و فطن

    گشته رهرو را چو غول راه زن

    چون عقل از ادراك نور وحدت حقیقی عاجز است فرمود:
    خرد را نیست تاب نور آن روی

    برو از بهر او چشمی دگر جوی

    عِراقی می‌گوید:
    أ كُـوسٌ تَلَالَاتْ بِمُدامْ

    أمْ شُموسٌ تَهَلَّلَتْ بِغَمامْ ؟

    از صفای مِیّ ‌و لطافت جام

    درهم آمیخت رنگ جام و مدام

    همه جام است و نیست گوئی مِیّ

    یا مدام است و نیست گوئی جام

    چون هوا رنگ آفتاب گرفت

    هر دو یكسان شدند نور و ظلام

    روز و شب با هم آشتی كردند

    كار عالم از آن گرفت نظام

    گرندانی كه این چه روز و شب است

    یا كدام است جام و باده كدام

    سریان حیات در عالم

    چون مِیّ ‌و جام فهم كن تو مدام

    انكشاف حجاب علم یقین

    چون شب و روز فرض كن و سلام

    ور نشد این بیان ترا روشن

    جمله ز آغاز كار تا انجام

    جام گیتی نمای را به كف آر

    تا ببینی به چشم دوست مدام

    كه همه اوست هر چه هست یقین

    جان و جانان و دلبر و دل و دین

    ای به تو روز و شب جهان روشن

    بی رخت چشم عاشقان روشن

    به حدیث تو كام دل شیرین

    به جمال تو چشم جان روشـن

    شد به نور جمالِ روشنِ تو

    عالم تیره ناگهان روشن

    آفتاب رخ جهانگیرت

    می كند دمبدم جهان روشن

    ز ابتدا عالم از تو روشن شد

    كز یقین می‌شود گمان روشن

    می نماید ز روی هر ذرّه

    آفـتـاب رخـت عـیـان روشن

    كی توان كرد در خَم زلفت

    خویشتن را ز خود نهان روشن

    ای دل تیره ،گر نگشت ترا

    سرّ توحید این بیان روشن

    اندر آئینه‌ی جهان بنگر

    تا ببینی همان زمان روشن

    كه همه اوست هر چه هست یقین

    جان و جانان و دلبر و دل و دین

    یا رب ! آن لعل شكّرین چه خوشست

    یارب!آن روی نازنین چه خوش است

    با لبش ذوقِ هم نفس چه نكوست

    با رخش‌حُسن‌هم‌قرین‌چه خوش است

    از خطِ عنبرین او خواندن

    سـخـن‌لعل شـكّـریـن چه خوش است

    ور ز من باورت نمی‌افتد

    بوسه زن بر لبش ببین چه خوش است

    مهر جانان به چشم جان بنگر

    در مـیانِ‌گـمـان یقیـن‌چه خوش است

    من ز خود گشته غائب ، او حاضر

    عشـق با یار همچنین چه خوش است

    آنكه اندر جهان نمی‌گنجد

    در مـیـان دل‌حــزیـن چه خوش است

    تا فشاند بر آستان درش

    عاشقی جان‌درآستین چه خوش است

    در جهان غیر او نمی‌بینم

    دلـم امـروز هم بـرین چه خوش است

    كه همه اوست هرچه هست یقین

    جـان و جـانـان و دلبر و دل و دین



    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi