حضرت عليه (ع ) وشير ورد شمس
جويريه بن مسهر گفت : با امير المومنين به طرف بابل (عراق ) رفتيم جز ما دو نفر هيچكس نبود،پس از آنجا گذشتيم و ما در شوره زار راه مى رفتيم ناگهان شيرى را در راه نشسته ديديم و شير ماده در پشت سرش و شير بچگان پشت سر او بودند لگام مركب را كشيدم تا به عقب برگردم . حضرت فرمود:اى جويريه جلو برو او سگ خداست هيچ جنبنده اى نيست كه موى پيشانى او در دست خدا نباشد وشر آنرا جز خدا نمى گرداند ناگهان شير را ديدم كه به طرف آن حضرت آمده ودم تكان مى دهد و نزديك حضرت شد و صورتش را به پاى حضرت ماليد سپس خداى تعالى او را به سخن آورد با زبانى باز و گشاده گفت :السلام عليك يا اميرالمونين ! وصى خاتم النبيين ،حضرت جواب داد: وعليك السلام اى حيدر! تسبيح تو چيست ؟ شير جواب داد سبحان ربى ! سبحان الهى ! منزه است كسى كه مهابت و ترس مرا در دل بندگانش انداخت سبحانه سبحانه ! پس امير المومنين به راه افتاد و من هم با او بودم و همچنين زمين شوره زار بود و وقت نماز عصر رسيد و نزديك به فوت شدن بود. با خود گفتم واى بر تو اى جويريه آيا تو بهتر مى دانى و يا حريص تر از امير المومنين به نمازى ؟ در حالى كه داستان شير راديدى . پس راه افتاد و من هم با او بودم تا آنكه زمين شوره زار را پيموديم ، آنحضرت پاهايش در يك طرف قرار داد از مركب پايين آمد پس دو بند دوبند اذان گفت و دوبند دو بند اقامه گفت آنگاه به آهستگى لبانش را جنباند و با دستش اشاره كرد و خورشيد از همان جايگاه وقت عصر طلوع كرد و به هنگام مراجعت از خورشيد صدايى هولناك بلند شد پس نماز عصر را با امامت آنحضرت بجا آوردم وقتى كه نماز به پايان رسيد سر را بالا گرفتم خورشيد به حال خويش بود چشم به هم زدنى نگذشت كه ستارگان دميدند پس از آن اقامه گفت و مغرب را خواند. آنگاه سوار شد و رو به من كردفرمود: اى جويريه آيا تو گفتى اين ساحرى دروغگو است ؟ و وقتى كه طلوع و غروب خورشيد را ديدى پنداشتى كه سحر است يا چشمانم خيره گرديد! الان فكر شيطانى را د رمورد شير و گفتارش از سرت بيرون مى كنم آيا نمى دانى كه خداى عز و جل فرمود: و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها (51)خداى را اسماى حسنى است ، خداى را با آن بخوانيد اى جويريه ! رسول خدا (ص ) در حالت وحى بود و سرش در دامن من بود و من نماز عصر نخوانده بودم پس خورشيد غروب كرد و من نماز عصر را هنوز بجا نياورده بودم به من فرمود: آيا نماز عصر را خواندى ؟ عرضه داشتم خير: فرمود بار خدايا على در طاعت تو و حاجت پيامبرت مشغول بود و به اسم اعظم خداى را خواند، وخورشيد براى من بازگشت پس من به آرامى نماز گزاردم سپس غروب كرد بعد از اينكه طلوع كرده بود پس او كه پدر و مادرم فدايش باد خواند، به من ياد داد پس من الان خداى را با آن خواندم اى جويريه حقيقت در قلوب مومنين روشنتر از القاى شيطانى است ، همانا من از خداى خواستم كه القاى شيطانى را از قلب تو بر دارد در قلب خود چه مى يابى عرض كردم : اى آقاى من آن ترديد از قلب من برفت .
بدانكه اين گفتار آن حضرت كه فرمودوقتى از خلايق نخواهد، به عبوديت اقرار نموده است دليل بر اين است كه ايمان سائل ،ضعيف ،و ايمان اميدوار ،قوى است ،زيرا وقتى بخشندگان غير خدا را نفى كرد، از درخواست از غير حق تعالى رويگردان مى گردد. و توحيدش خالص مى شود و عبوديتش كامل مى گردد. و در اين معنا رواياتى از امام صادق عليه السلام در گفتار حق تعالى كه فرمود: ما يومن اكثرهم بالله الا وهم مشركون (52)اكثر مردم ايمان به خداى نمى آورند جز در حاليكه مشرك هستند، وارده شده كه امام فرمود: منظور از اين سخن مردى است كه مى گويد اگر فلانى نبود ما هلاك مى شديم و اگر فلانى نبود من به چنان چيز نمى رسيدم و اگر فلانى نبود عيال من از دست مى رفت آيا نمى بينى كه اين مرد براى خدا در ملكش شريك قائل شد كه روزى مى دهد و بلا را دفع مى كند؟ عرضه داشتم : آيا اگر اينطور بگويد خدا بواسطه فلانى بر من منت نميگذاشت هلاك مى شدم ؟ فرمود: اينطور و نظير آن عيب ندارد. و فرمود :شيعه ما كسى است كه از مردم چيزى در خواست نكند ولو از گرسنگى بميرد و بهمين خاطر گواهى سائل و گدا مردود است . پيامبر اكرم (ص ) فرمود: شهادت و گواهى كسى كه پيش مردم دست دراز مى كند، مردود است . و امام على بن الحسين عليه السلام : در روز عرفه به مردى نگاه كرد كه از مردم گدايى ميكرد فرمود: ايشان بدترين مردم خلق خدا هستند مردم به خداى روى آورند و ايشان به مردم روى آورند.
و ابو عبد الله عليه السلام فرمود: اگر كسى كه از مردم سئوال مى كند، مى دانست كه سؤ ال و در خواست از مردم چه گناه بزرگى است هرگز كسى از كسى در خواست نمى كرد و اگر شخص مورد درخواست مى دانست كه چه ثواب عظيمى دارد هرگز كسى ديگرى را از اعطامنع نمى كرد.