صفحه 20 از 38 نخستنخست ... 1016171819202122232430 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 191 تا 200 , از مجموع 374

موضوع: اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد اول)

  1. Top | #191

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    ابوسفیان بن حارث(مطرودی دل شکسته)


    جریان اسلام آوردن ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب هم، نمونه ای ویژه از نیک فرجامان صدر اسلام است. ابوسفیان بن حارث، همان شاعری است که با پسرش جعفر، برای ملاقات با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمده بود و اما پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با اشاره ای به سوابق سوءش اجازه ورود به او ندادند.
    ابوسفیان بن حارث، پسر عمو و برادر رضاعی پیامبر است. چون حلیمه سعدیه، به او هم شیر داده بود. ابوسفیان پیش از نبوت پیامبر، با ایشان انس زیادی داشت اما پس از مبعوث شدن پیامبر به نبوت، با حضرت دشمن شد و در اشعارش به پیامبر و اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ناسزا می گفت.
    شیخ طبرسی درباره او می گوید:
    ابوسفیان بن حارث با عبدالله بین ابی امیه بن مغیرة در عام الفتح (سال فتح مکه) در سرزمین نیق العقاب (که بین مکه و مدینه بود) می خواست به حضور پیامبر برسد از طریق ام سلمه درخواست کرد که به محضر پیامبر شرفیاب شود ام سلمه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد و عرض کرد: یا رسول الله، پسرعمو و پسرعمه و دامادت درخواست ملاقات با شما دارند. پیامبر فرمود: من با آنها کاری ندارم، زیرا، پسرعمویم همان است که هتک حرمتم کرد و پسرعمه و دامادم همان است که در مکه به آن حرفها را زد. خبر این سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به این دو رسید. ابوسفیان (که پسرش هم با او بود) گفت: به خدا قسم، باید پیامبر به من اجازه ورود دهند وگرنه، دست این پسرم را می گیرم و سر به بیابان می گذارم تا از تشنگی و گرسنگی جان سپارم. خبر این سخنان ابوسفیان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دلش به حال آن دو سوخت و به آنها اجازه ورود داد. این دو، بر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) وارد شدند و اسلام آوردند.
    حاج شیخ عباس قمی(أعلی الله مقامه) در توضیح این جریان می گوید: مراد ام سلمه از پسرعمه و داماد پیامبر، عبدالله بن ابی میه بود عبدالله، برادر ناتنی ام سلمه و مادرش عاتکه دختر عبدالمطلب بود و مراد پیامبر از حرفی که او در مکه زده بود همان سخنی است که در سوره اسراء آیه 90 آمده است سخن او طبق آیه شریفه قرآن این بود که لن نومن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا (هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر آنکه از زمین چشمه ای برای ما درآوردی).
    همچنین محدث قمی: در اینجا از قول ابن عبدالبر نقل می کند که ابوسفیان بن الحارث بن عبدالمطلب، پسر عموی پیامبر و از شعرایی است که دارای طبعی روان بود و اشعاری در هجو رسول خدا سروده بود. اما مسلمان خوبی شد و درباره او گفته شده است که پس از مسلمان شدن از شرمندگی به خاطر کارهای گذشته اش، هیچگاه نزد رسول خدا، سرش را بالا نیاورد.
    او کسی است که علی (علیه السلام) به او یاد داد که برای توبه، نزد رسول خدا برود و به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) همان جمله ای را بگوید که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) به آن حضرت گفتند. آن جمله، آیه 91 سوره یوسف بود که می فرماید: تالله لقد آثرک الله علینا و أن کنا لخاطئین علی (علیه السلام) به او فرمودند: وقتی این سخنان را نزد پیامبر بگویی مطمئن باش پیامبر به کلامی بهتر از کلام تو، پاسخت خواهند داد. ابوسفیان نزد پیامبر آمد عبارتی (از قرآن را) که علی (علیه السلام) به او یاد داده بود به پیامبر عرضه داشت. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آیه 92 سوره یوسف را در جوابش فرمودند که همان عبارتی بود که یوسف (صلی الله علیه و آله وسلم) در جواب برادران خود گفته بود آن آیه این بود که لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین سپس ابوسفیان اشعاری در عذرخواهی از پیامبر خواند، ابن عبدالبر می گوید: پیامبر ابوسفیان را دوست داشت و به او وعده بهشت داده بود(243).







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #192

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    عکرمه (فرزند خوش عاقبت ابوجهل)

    یکی دیگر از کسانی که در دوران پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) خوش عاقبت شسد فرزندی از ابوجهل بود. ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در صدر اسلام بود و با توجه به دشمنی او با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) انتظار می رفت که خاندان او نیز از دشمنان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باشند، در حالیکه چنین نشد. فرزند ابوجهل: عکرمه نام داشت او هم در ابتدا از دشمنان سرسخت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود اما، برخلاف انتظار، توفیق توبه و بازگشت به اسلام را پیدا کرد. داستان خوش عاقبتی او را چنین بیان کرده اند:
    او (عکرمه) یکی از چهارنفری بود که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) آنها را مهدورالدم اعلام کردند و به مردم دستور دادند که هر جا آنها را یافتند، حتی اگر به پرده های کعبه آویزان شده باشند، به قتل برسانند.
    عکرمه سوار بر قایقی شد که از طریق دریا فرار کند، اما، دچار طوفانی شد، در اینحال، با پروردگارش پیمان بست که اگر خدای متعال او را از این طوفان نجات دهد، نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بیاید و با آن حضرت (صلی الله علیه و آله وسلم) بیعت کند، عکرمه نجات پیدا کرد و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد و مسلمان شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از جا برخاستند و با او معانقه کردند و فرمودند: مرحبا بالراکب المهاجر (سوار مهاجر، خوش آمد).
    مسلمین دربار عکرمه می گفتند: که او فرزند دشمن خدا ابوجهل است. او از این مطلب به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شکایت کرد، آن حضرت، مسلمانان را از این سخن، منع کردند و سپس او را برای جمع کردن صدقات هوازن، در یکی از سال های حج به کار گرفتند و پس از آن عکرمه در چند جنگ، بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شرکت کرد و در أجنادین یا، در جنگ یرموک کشته شد.
    شایان ذکر است، در دو موضع، در منابع روائی، عکرمه مورد مدح و ستایش قرار گرفته است. یکی در خبر تفسیر امام عسکری (علیه السلام) و یکی در احتجاج پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با ابوجهل که به او فرمودند: همانان خدا، مجازات تو را دفع کرد، چون می دانست که از صلب تو، ذریه پاکی بوجود خواهد آمد که او عکرمه پسر توست و به زودی اموری برای مسلمین رخ خواهد داد که عکرمه در آنها مطیع خدا خواهد بود و او نزد خدا دارای شکوه و جلال است.
    همچنین در روایتی نبوی آمده است: عکرمه در حالی که مهاجر است به سوی شما خواهد آمد. پس، به پدر او ناسزا نگوئید چه آنکه، ناسزا گفتن به مرده، زنده را اذیت خواهد کرد در حالیکه آن ناسزا به مرده نمی رسد. شایان ذکر است اسلام عکرمه در سال هشتم هجری اتفاق افتاد(244).






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  4. Top | #193

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    مردی بهشتی در کنیسه

    اگر کسی شایستگی مسلمان مردن را داشته باشد، حتی اگر لحظاتی تا هنگام مرگش، بیش باقی نمانده باشد، زمینه های هدایت او فراهم خواهد شد. جریان مرد مریض یهودی که با ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به کنیسه اسلام آورد گویای این مطلب است. جریان این مرد یهودی را عبدالرحمن بن مسعود چنین روایت کرده است:
    همانا، خدا، به پیامبرش دستور داد که وارد کنیسه شود تا مردی را وارد بهشت کند، پس، آنگاه که آن حضرت به همراه جماعتی وارد کنیسه شدند، ناگاه، یهودیانی را (دیدند) که مشغول خواندن تورات بودند، تا اینکه به (جایی از تورات که) توصیف پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بود، رسیدند، وقتی آن حضرت (صلی الله علیه و آله وسلم) را دیدند، از خواندن تورات دست کشیدند.
    در گوشه ای از کنیسه مردی بیمار وجود داشت، پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به یهودیان فرمودند: چرا (از خواندن تورات) دست کشیدند، آن (مرد) مریض گفت: همانا، آنها، چون به توصیف پیامبر (اسلام) و امت او رسیدند، دست کشیدند، سپس، آن مرد مریض روی زانوهای خود قرار گرفت و جلو آمد و تورات را از آنها گرفت و آن را خواند تا به توصیف پیامبر و امت پیامبر رسید پس، (خطاب به پیامبر) گفت: این، توصیف شما و امت شماست و من شهادت می دهم که معبودی جز الله نیست و همانا تو، فرستاده خدایی، سپس از دنیا رفت، پس، پیامبر (به جماعتی که همراه آن حضرت بودند) فرمود: پشت برادرانتان قرار گیرید(یعنی، بر او نماز بگذارید(245)).






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  5. Top | #194

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    نوجوان یهودی (ایمان به خدا در لحظه مرگ)

    حسن عاقبت، پاداش باطن و اعمال نیک است و چون خدای متعال أجر نیکوکاران را ضایع نمی کند ان الله لا یضیع أجر المحسنین اگر اعمال نیک و باطن پاک، به حدی باشد که استعداد ایمان را فراهم کند، حتی اگر تا لحظه قبل از مرگ، کسی حق را نشناخته باشد در همان لحظات به فریادش می رسند. داستان نوجوان یهودی که به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) علاقه داشت از این نمونه است. امام باقر (علیه السلام) داستان این نوجوان را چنین نقل می فرمایند:
    نوجوانی از یهودیان خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) رفت و آمد داشت به گونه ای که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) با او راحت بودند(یعنی با او صمیمی شده بودند) و گاهی او را به کاری وا مداشتند و گاه، بوسیله او، نامه ای برای خویشان و اطرافیان خود می فرستادند. چند روزی بود که آن نوجوان نزد پیامبر نمی آمد. پیامبر از حال او جویا شدند کسی به پیامبر گفت: اخیرا او را در حالی دیدم که گویا، عمری از او باقی نمانده، یعنی او را در حال احتضار دیدم.
    پیامبر به همراه بعضی از صحابی خویش نزد او رفتند و او را در حال احتضار دیدند به گونه ای که نمی توانست با کسی سخن بگوید اما. یکی از برکات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) این بود که با هیچ کس سخن نمی گفتند مگر اینکه پاسخ می شنیدند، از این رو، آن نوجوان را صدا زدند. بلافاصله نوجوان چشم هایش را باز کرد و گفت: لبیک یا ابالقاسم، حضرت فرمودند: بگو: أشهد أن لا اله الا الله و أنی رسول الله. نوجوان نگاهی به پدر خود کرد و چیزی نگفت، دوباره پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او را صدا زدند و همان سخن را به او گفتند تا سه مرتبه، این سخنان را تکرار کردند باز، آن نوجوان به پدرش نگاه می کرد و چیزی نمی گفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: اگر می خواهی بگو و اگر نمی خواهی نگو، (ظاهرا، یعنی، به پدرت کار نداشته باش، به میل خود عمل کن) نوجوان گفت: أشهد أن لا اله الا الله و أنک رسول الله و در همانجا، جان داد، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به پدرش فرمودند: او را به ما واگذار. سپس به اصحاب خود فرمودند: او را غسل و کفن کنید تا نمازش را بخوانم. سپس از منزل آن یهودی خارج شدند و فرمودند: الحمدلله الذی أنجی بی الیوم نسمة من النار (سپاس می گویم خدایی را که به وسیله من کسی را از آتش جهنم نجات داد(246)).









    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  6. Top | #195

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    مخیریق یهودی(خوش عاقبتی با وفای به عهد)

    در میان یاران پیامبران کسانی مثل مخیریق یهودی هم بودند که نه تنها مسلمان شد بلکه تمام اموال خود را در اختیار پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) قرار داد و سرانجام نیز شایستگی کشته شدن در رکاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را پیدا کرد.
    درباره مخیریق یهودی در منابع روایی چنین آمده است:
    مخیریق یهودی، از أحبار یهود بود. در یکی از روزهای شنبه که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در جنگ احد بودند، گفت: ای گروه یهود، به خدا قسم، همانا، شما خوب می دانید که محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) پیامبر است و همانا، یاری او وظیفه شماست. یهودیان گفتند: وای بر تو، امروز، روز شنبه است، گفت، شنبه ای در کار نیست. سپس، سلاح خود را برداشت و با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) (در نبرد) حاضر شد تا اینکه ضربه ای خورد و کشته شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: مخیریق خیر یهود (مخیریق بهترین یهودی است).
    مخیریق وقتی برای حضور در جنگ احد حرکت می کرد گفت: اگر کشته شدم، پس، اموال من برای محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) است هر گونه که خدا به او امر کند درباره آنها عمل می کند پس این اموال از صدقات عمومی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است(247).
    در کتاب آثار اسلامی مکه و مدینه به نقل از کتاب الروض النف در این باره آمده است:
    باغستان مورد نظر (مشربه ام ابراهیم) در زمان ورود به اسلام به مدینه، متعلق به مخیریق یهودی بود، زمانی که جنگ احد رخ داد وی به یهودیان گفت: بر اساس معاهده ما به محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)، باید به کمک او بشتابیم، آنان گفتند: امروز روز شنبه است، مخیریق، سخن آنان را نپذیرفت و شمشیر برداشت و به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پیوست. وی به هنگام حرکت گفت: اگر من کشته شدم هر چه دارم از آن محمد است(248)...
    هرچند، ظاهر این عبارت این است که او صرفا برای ادای پیمان خود با محمد (صلی الله علیه و آله وسلم)، در جنگ احد شرکت کرد اما عباراتی که از بحار الانوار نقل شد با روشنی بیشتری، نشان می دهد که وی به پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) اعتقاد داشته و حتی دیگران را به اعتراف به نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) دعوت کرده و صریحا، اعتقاد یهودیان را در مورد روز شنبه زیر سؤال برده است بویژه آنکه، او در وصیت خود می گوید:
    اموال من جزء صدقات عمومی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است که هر طور که خدا فرمان دهد آن را مصرف خواهد کرد که این کلام، اعتقاد او را به پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) اثبات می کند. جمع این دو سخن این است که او در واقع مسلمان بوده اما، تا هنگام جنگ احد هیچگاه آن را علنی نکرده بود. البته، در این صورت این کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) که فرمودند: مخیریق، بهترین یهودی است یا، مربوط به قبل از اسلام آوردن و کشته شدن اوست یا پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هم، صلاح را در این دیدند که اسلام او را مخفی نگه دارند.
    البته از این نکته نیز نباید غافل شد که اگر کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) مربوط به بعد از کشته بودن او بود (چنانکه از ظاهر عبارات فوق برمی آید) باید می فرمودند: کان مخیریق خیر یهودی (میخریق، بهترین یهودی بود) در حالیکه کان در عبارت فوق وجود ندارد.






















    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  7. Top | #196

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    توبه ابولبابه(راه تضمین خوش عاقبتی)


    داستان توبه ابولبابه(249) از داستانهای معروف مربوط به دوران پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است. توبه ابولبابه و راهی که او باری تضمین خوش عاقبتی خود در نظر گرفت، شنیدنی و برای گناهکاران عبرت آموز است، او تصمیم گرفته بود تا به بخشش گناه خود و پذیرش توبه اش اطمینان پیدا نکرده است، از توبه و انابه و مجازات خود، دست برندارد.
    طبق برخی روایات، آیات 27 سوره انفال و 102 سوره توبه مربوط به گناه و توبه ابولبابه است. اما طبق نظر اکثرمفسرین، آیه اول، صرفا، تطبیقی بر خیانت و گناه او، اما شأن نزول آیه دوم، پذیرش توبه اوست.
    جریان توبه و گناه ابولبابه از امام باقر و امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است:
    رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) یهودیان بنی قریظه را بیست و یک روز محاصره کردند، بنی قریظه (که از عاقبت خویش نگران شده بودند به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پیشنهاد نوعی صلح دادند که نتیجه آن عقب نشینی آنها و نوعی تسلیم بود)، پیشنهاد کردند همانگونه که پیامبر با یهودیان بنی نضیر مصالحه کردند با آنها نیز مصالحه کنند، بدینصورت که پیامبر مزارع و سرزمین اریحاء از شام را در اختیار آنها قرار دهند و آنها به آنجا بروند (یعنی، سرزمین خود را رها کنند و کاری به کار مسلمانان نداشته باشند).
    پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پیشنهاد آنها را نپذیرفتند، بلکه به آنها گفتد: باید به حکم سعدبن معاذ تن دهید، آنها از پیامبر خواستند که ابولبابه را به سوی آنها بفرستند. (تا با او مشورت کنند) ابولبابه دلسوز آنها بود، چون اهل و عیال و اموال ابولبابه نزد یهودیان بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) نظر آنها را پذیرفت و ابولبابه را به سوی آنها فرستاد. از ابولبابه پرسیدند: آیا صلاح می دانی که به حکم سعد بن معاذ تن دهیم؟ ابولبابه با اشاره ای به گلوی خود به آنها فهماند که پیامبر مصمم به کشتن آنها است و صلاح نیست که تسلیم شوند. جبرئیل (علیه السلام) خیانت ابولبابه را به پیامبر خبر داد.
    ابولبابه می گوید: هنوز قدم از قدم بر نداشته بودم که متوجه شدم به خدا و رسول خدا خیانت کردم، (و تصمیم گرفت که بلافاصله توبه کند، لذا به سراغ پیامبر نرفت)، بلکه به مسجد (النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و قسم خورد که تا خدا گناه او را نبخشیده است، هیچ غذایی نخورد و آبی نیاشامد حتی اگر بمیرد.
    هفت روز گذشت که لب به آب و طعام نزد، بیحال روی زمین افتاده بود که به او خبر دادند، توبه او قبول شده است. گفت: نه، بخدا قسم، خود را باز نمی کنم تا اینکه خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) مرا باز کنند پیامبر آمدند و با دست خود، او را باز کردند، ابولبابه گفت: برای اینکه توبه ام کامل شود، دیگر به خانه ای که در قبیله ام دارم و در آن، این گناه را کرده ام باز نمی گردم و تمام اموالم را از خود جدا می کنم. (یعنی آنها را صدقه می دهم) پیامبر فرمودند: اگر یک سوم مالت را صدقه بدهی، کفایت می کند(250).
    قابل توجه است در نقل دیگری که در بحارالانوار آمده است، چند نکته دیگر درباره این جریان وجود دارد که در این نقل نیست و یادآوری آنها مفید است؛
    یکی اینکه ابولبابه از اوسیان بوده که با بنی قریظه هم پیمان بودند و وقتی ابولبابه به سوی آنها رفت، زنان، مردان و پیران بنی قریظه دور او را گرفتند و گریه کردند و گفتند: ما را نجات بده، ابولبابه هم دلش به حال آنها سوخت و در جواب مشورت آنها درباره تن دادن به حکم سعد بن معاذ با زبان جواب مثبت داد اما، با اشاره به گلویش به آنان فهماند که پیامبر قصد کشتن آنها را دارد(251).
    نکته دیگر این است که، وقتی خبر نحوه توبه و انابه ابولبابه را به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) دادند، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: اگر ابولبابه نزد من آمده بود، برای او استغفار می کردم اما، حالا که خود این کار را انجام داده، این من نیستم که باید او را رها کنم، او باید بماند تا خدا گناهش را ببخشد تا اینکه در زمانی که پیامبر در منزل ام سلمه بودند، آیه پذیرش توبه ابولبابه نازل شد.
    ام سلمه می گوید: دیدم پیامبر می خندند، گفتم: یا رسول الله، چرا می خندید؟ خدا دندانهای شما را خندان کند، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: توبه ابولبابه پذیرفته شد، گفتم: آیا به او بشارت دهم که توبه اش پذیرفته شده؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: آری اگر می خواهی، به او خبر بده: ام سلمه برخاست و از همان در حجره صدا زد: ای ابولبابه، بشارت باد بر تو که خدا توبه ات را پذیرفت، مردم جمع شدند تا او را باز کنند. اما، ابولبابه گفت: به خدا قسم، مرا باز نکنید تا رسول خدا، با دستان خود مرا باز کنند، تا اینکه هنگام صبح پیامبر وقتی از کنار او عبور می کردند او را باز کردند(252).









    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  8. Top | #197

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    چند نکته

    1)همانطور که قبلا اشاره شد طبق بعضی اقوال، آیه کریمه یا ایها الذین آمنوا لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا أماناتکم و أنتم تعلمون(انفال/27) (ای کسانی که ایمان آوردند؛ به خدا و پیامبر خیانت نکنید، و (نیز) در امانت های خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید (این کار، گناه بزرگی است)، راجع به خیانت ابولبابه در جنگ پیامبر با یهودیان بنی قریظه نازل شده است اما اکثر مفسرین معتقدند چون این آیه با فاصله کمی از جنگ بدر نازل شده است و جریان جنگ پیامبر با بنی قریظه و جریان توبه او فاصله زیادی با جنگ بدر داشته است نمی توان گفت شأن نزول این آیه، خیانت ابولبابه است بلکه باید گفت بر آن تطبیق شده است(253).
    اما، آیات کریمه 102 و 103 سوره توبه، مربوط به قبول توبه ابولبابه است(254).
    خداوند متعال در این آیات می فرماید:
    و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله یتوب علیهم أن الله غفور رحیم خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم أن صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم(توبه/102 - 103)
    (و گروهی دیگر، به گناهان خود یعنی اینکه کار خوب و بد را به هم آمیختند اعتراف کردند، امید می رود که خداوند توبه آنها را بپذیرد یقین خداوند آمرزنده و بخشایشگر است از اموال آنها صدقه ای بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی و به آنها دعا کن، که دای تو، مایه آرامش آنهاست، و خداوند بسیار شنوا و بسیار داناست.
    2) در مجمع البیان از ابوحمزه ثمالی نقل شده است: که این آیات (توبه 102 و 103) مربوط به سه نفر از انصار به نام های ابوکنافة بن عبد المنذر و ثعلبة بن ودیعة و أوس بن حذام است که در جنگ تبوک با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) همراهی نکردند اما وقتی، آیات مربوط به تخلف از رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) به آنها رسید، به گمراهی و هلاکت خود یقین کردند از این رو، خود را به ستونهای مسجد بستند و به این حال ماندند تا پیامبر از جنگ برگشتند.
    وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از حال آنها سؤال کردند، به آن حضرت گفتند: آنها قسم خورده اند تا پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آنها را باز نکرده اند، به همان حال بمانند، پیامبر هم فرمودند: من هم قسم می خورم که اول کسی نباشم که آنها را باز می کنم، مگر آنکه به من فرمان داده شود اما، وقتی آیه فوق نازل شد پیامبر آنها را باز کردند، آنها اموال خود را نزد رسول الله آوردند و گفتند: اینها اموالی است که باعث سرپیچی ما از امر شما شد، آنها را بگیرید و صدقه بدهید. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: دستوری در این باره به من نرسیده است. تا اینکه آیه 103 سوره توبه نازل شد که خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها وصل علیهم أن صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم(255).
    شایسته ذکر است بعضی ابولبابه را هم جزء متخلفان از جنگ تبوک و جزء این جریان دانسته اند(256).






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  9. Top | #198

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    سابقه ابولبابه


    درباره سابقه ابولبابه نوشته اند: او از جمله انصار و یاران رسول خدا بود و در غزوه سویق و جنگ بدر و احد شرکت داشت و در غزوه سویق (یا، جنگ بدر) از میان راه، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او را به عنوان جانشین خود به مدینه برگرداندند. ابولبابه تا زمان خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام) زنده و در آن دوران، دارفانی را وداع گفت(257).







    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  10. Top | #199

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    نکات اخلاقی



    أ) تأثیر دلبستگی ها در انحراف


    یکی از نکات اخلاقی این داستان، تأثیر شدید دلبستگی به دنیا در انحراف انسانهاست، این داستان نشان می دهد دلبستگی به هر چیزی، اعم از مال، زن، فرزند و ارتباط با دوستان و هم پیمانان ممکن است روزی، زمینه انحرافی را فراهم آورد که جبران آن آسان نباشد، چنانکه ارتباط ابولبابه با یهود بنی قریظه و وابستگی سرنوشت زن و فرزند و اموال او به سرنوشت آن قبیله، لحظه ای او را چنان غافل کرد که به پیامبر خیانت کرد و یکی از اسرار محرمانه پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را افشا نمود، بنابراین، اطمینان کامل از حسن عاقبت را باید در ضمن انقطاع کامل از دلبستگی های دنیوی جستجو کرد


    بهرحال، در اصل صحت جریان ابولبابه و دست کم تطبیق هر دو آیه بر وی تردیدی نیست و این جریان دارای نکات ارزنده اخلاقی است.





    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





  11. Top | #200

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 2009
    شماره عضویت
    9367
    نوشته
    16,655
    صلوات
    542
    دلنوشته
    5
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    تشکر
    12,544
    مورد تشکر
    14,359 در 5,347
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    ب) اهمیت نقش توسل در حسن عاقبت


    دومین درس آموزنده این جریان، نقش توسل به اهل بیت (علیه السلام) در جبران کاستی های معنوی است. در ضمن این جریان پیامبر فرمودند: اگر ابولبابه نزد من آمده بود، برای او استغفار می کردم، حال که خود چنین کرده است باید منتظر بماند، این کلام پیامبر نشان می دهد برای تضمین قبولی توبه راه میان بری هم هست که آن همه سختی و نگرانی را ندارد و آن توسل به پیامبر و اهل بیت پیامبر (علیه السلام) است که هرگز نباید از آن غافل شد.






    امضاء
    سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
    پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
    در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
    که با این درد اگر دربند درمانند درمانند





صفحه 20 از 38 نخستنخست ... 1016171819202122232430 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi