صفحه 2 از 20 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 197

موضوع: تاریخ فلسفه

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    «ارسطو» اولین کسی است که متوجه شد مسایلی وجود دارد که کلی اند و موضوعشان «موجود به صورت مطلق» است و چنین نیست که به یک موجود خاص و احکام و آثار موجود خاصّی، ارتباط داشته باشد؛ مثل اینکه «موجود» یا واجب است یا ممکن. و یا مادی است یا مجرد، یا کمّ است، یا کیف.و از این قبیل مسایل که در مورد موجودی خاص،تعیّن ندارد.
    علما، بعد از ارسطو، هنگام جمع آوری آثار او، این نوع مسایل را بعد از بخش طبیعیات قرار دادند و چون نامی بخصوصی نداشت، متافیزیک خوانده شد؛ یعنی آنچه در این جمع آوری بعد از مسایل فیزیک و طبیعت قرار داده شده است.
    واژه «متافیزیک» در اصل یونانی «متاتافوسیکا» بوده و در عربی به «مابعد الطبیعه» ترجمه شده است.(19) ولی برخی به معنای ماوراءالطبیعه گرفته اند که صرفاً امور مجرد، نه مادی را شامل می شود. و در واقع معنای «ترانس فیزیک» را برای متافیزیک در نظر گرفته اند، در حالی که آنچه علمااز آثار ارسطو بعد از بخش فیزیک قرار دادند، اختصاص به امور مجردندارد، بلکه مسایلی است عقلی که امور مادی و مجرد هر دو را شامل می شود.
    و به عبارت دیگر امور عامه وجود و الهیّات به معنی الاعم و به معنی الاخص، هر دو در بخش بعد از بخش طبیعیات قرار داده شد. بنابراین، متافیزیک (مابعد الطبیعه) شامل همه مسایل هستی شناسی یا انتولوژی «Ontology» است و اختصاص به ماورای طبیعت و مجردات ندارد.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    فلسفه به این اصطلاح بعداً به نامهایی از قبیل:«فلسفه یا حکمت اولی، فلسفه حقیقی، علم کلی و الهیّات» نامگذاری گردید. مرحوم شهید آیت اللَّه مطهری می نویسد:
    «حکمت اولی سابقاً یکی از شعب سه گانه فلسفه نظری(20) شمرده می شد و دانشمندان قدیم آن را از آن جهت که کاملاً تعقلی و نظری بود، فلسفه حقیقی و از آن جهت که در اطراف کلی ترین موضوعات یعنی وجود، بحث می کرد و مشتمل بر کلی ترین مسایل بود، آن را علم کلی و از آن جهت که یکی از مسایل آن بحث از علةالعلل و واجب الوجود بود، الهیّات می خواندند».(21)
    امروزه، واژه «فلسفه» گر چه به معانی اصطلاحی دیگری(22) نیز به کار برده می شود، ولی فلسفه به معنای هستی شناسی، بیشتر رایج است. در کتب فلسفی فلاسفه اسلامی نیز به همین معنا استعمال می شود.
    «فلسفه» به این معنا، عبارت است از «علم به احوال کلی اشیاء آن چنانکه هستند یا خواهند بود».
    و به عبارت دیگر: «علمی است که در باره کلی ترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست، بحث می کند».



    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    مسایل کلّی درباره فلسفه

    ریشه لغوی واژه فلسفه و اصطلاحات مختلف آن


    پیش از «سقراط»، گروهی خود را «سوفیست» یعنی «دانشمند» می نامیدند. و چنین می پنداشتند که مقیاس حقیقت و واقعیت، ادراک انسان است. این گروه، در استدلالهای خود مغالطه می کردند و از این رو تدریجاً کلمه «سوفیست» معنای اصلی خود را از دست داد و مفهوم «مغالطه کار» را به خود گرفت.(14)
    «سقراط»، شاید برای احتراز از اینکه او را «مغالطه کار» بدانند و یا به خاطر تواضع و فروتنی که داشت و نمی خواست او را دانشمند بنامند، امتناع داشت که او را «سوفیست» بخوانند. او خود را «فیلوسف» خواند.(15) این کلمه از دو واژه «فیلا» (Philia) به معنی «عشق ومحبت» و واژه «سوفیا» (Sophia) به معنای «حکمت و خرد» (Wiadom) ترکیب شده است.
    و «فیلوسف»یعنی«عاشق حکمت و خرد».و تدریجاً به معنای«دانشمند و حکیم» استعمال گردید. در عربی از «فیلاسوفیا» مصدر جعلی فلسفه، به معنای «دانش و حکمت» ساخته شد. و در مورد همه علوم حقیقی مانند فیزیک، شیمی، هیئت، پزشکی، ریاضیات، الهیّات، امور اخلاقی، سیاسی و... که عقلی بودند به کار رفت. و علوم قراردادی مثل لغت و دستور زبان، بیرون از قلمرو فلسفه به حساب آمد. طبق این اصطلاح «فیلسوف» آن کسی بود که به همه آن علوم حقیقی عقلی، آگاه بود. و از این رو گفته می شد: «هر کس فیلسوف باشد، جهانی علمی است که مشابه جهان عینی است».(16)
    فلسفه به این معنای عام، به دو قسمت تقسیم می شد: «فلسفه نظری و فلسفه عملی».
    «فلسفه نظری»، شامل طبیعیات(17) ، ریاضیات و الهیّات بود.
    «طبیعیات»خود،شامل رشته های گیاه شناسی، حیوان شناسی، زمین شناسی و...بود.
    «ریاضیات» حساب و هندسه و هیئت و موسیقی را شامل می شد.
    «الهیّات»، نیز به دو بخش امور عامه (مباحث کلی وجود) و خداشناسی تقسیم می گردید.
    «و فلسفه عملی» هم سه بخش: «اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مُدُن» را در برمی گرفت.
    واژه «فلسفه» در میان مسلمانان هم به همین معنا یعنی «مطلق علوم عقلی» به کار گرفته شد.تنهاعلوم نقلی و قراردادی ازقبیل:حدیث،تفسیر،لغت، صرف ونحو، معانی بیان، بدیع وعروض،ازقلمروفلسفه بیرون بود.و بقیه دانشها از مسایل فلسفه به حساب می آمد.
    در قرون وسطی، قلمرو فلسفه در «فلسفه اسکولاستیک» وسیعتر گردید و علاوه بر علوم عقلی، برخی از علوم قراردادی مانند ادبیات و معانی بیان را نیز شامل شد. فلسفه به این اصطلاح، در مدارس وابسته به کلیسا که توجیه گر عقاید کلیسا بود، رایج گردید. امروزه نیز کم و بیش در برخی از دانشگاهها به کار می رود.(18)
    اصطلاح سومی از فلسفه در بین فلاسفه قدیم بوجود آمد که عبارت بود از «مباحث کلی وجود» یعنی تنها یک قسمت از مباحث فلسفه نظری.
    «ارسطو» اولین کسی است که متوجه شد مسایلی وجود دارد که کلی اند و موضوعشان «موجود به صورت مطلق» است و چنین نیست که به یک موجود خاص و احکام و آثار موجود خاصّی، ارتباط داشته باشد؛ مثل اینکه «موجود» یا واجب است یا ممکن. و یا مادی است یا مجرد، یا کمّ است، یا کیف.و از این قبیل مسایل که در مورد موجودی خاص،تعیّن ندارد.
    علما، بعد از ارسطو، هنگام جمع آوری آثار او، این نوع مسایل را بعد از بخش طبیعیات قرار دادند و چون نامی بخصوصی نداشت، متافیزیک خوانده شد؛ یعنی آنچه در این جمع آوری بعد از مسایل فیزیک و طبیعت قرار داده شده است.
    واژه «متافیزیک» در اصل یونانی «متاتافوسیکا» بوده و در عربی به «مابعد الطبیعه» ترجمه شده است.(19) ولی برخی به معنای ماوراءالطبیعه گرفته اند که صرفاً امور مجرد، نه مادی را شامل می شود. و در واقع معنای «ترانس فیزیک» را برای متافیزیک در نظر گرفته اند، در حالی که آنچه علمااز آثار ارسطو بعد از بخش فیزیک قرار دادند، اختصاص به امور مجردندارد، بلکه مسایلی است عقلی که امور مادی و مجرد هر دو را شامل می شود.
    و به عبارت دیگر امور عامه وجود و الهیّات به معنی الاعم و به معنی الاخص، هر دو در بخش بعد از بخش طبیعیات قرار داده شد. بنابراین، متافیزیک (مابعد الطبیعه) شامل همه مسایل هستی شناسی یا انتولوژی «Ontology» است و اختصاص به ماورای طبیعت و مجردات ندارد.
    فلسفه به این اصطلاح بعداً به نامهایی از قبیل:«فلسفه یا حکمت اولی، فلسفه حقیقی، علم کلی و الهیّات» نامگذاری گردید. مرحوم شهید آیت اللَّه مطهری می نویسد:
    «حکمت اولی سابقاً یکی از شعب سه گانه فلسفه نظری(20) شمرده می شد و دانشمندان قدیم آن را از آن جهت که کاملاً تعقلی و نظری بود، فلسفه حقیقی و از آن جهت که در اطراف کلی ترین موضوعات یعنی وجود، بحث می کرد و مشتمل بر کلی ترین مسایل بود، آن را علم کلی و از آن جهت که یکی از مسایل آن بحث از علةالعلل و واجب الوجود بود، الهیّات می خواندند».(21)
    امروزه، واژه «فلسفه» گر چه به معانی اصطلاحی دیگری(22) نیز به کار برده می شود، ولی فلسفه به معنای هستی شناسی، بیشتر رایج است. در کتب فلسفی فلاسفه اسلامی نیز به همین معنا استعمال می شود.
    «فلسفه» به این معنا، عبارت است از «علم به احوال کلی اشیاء آن چنانکه هستند یا خواهند بود».
    و به عبارت دیگر: «علمی است که در باره کلی ترین مسایل هستی که مربوط به هیچ موضوع خاصی نیست، بحث می کند».

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    موضوع فلسفه

    بر این اساس، موضوع فلسفه «موجود مطلق» است، موجود واقعی، نه مفهوم موجود.(23) و مسایل اصلی آن، اموری است که اختصاص به نوعی از موجودات ندارند؛ مثلاً بحث می شود که «موجود» یا واجب است یاممکن، «ممکن»، یا ثابت است، یا متغیر، یا جوهر و یا عرض است و نظایراینها.




    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    روش تحقیق در فلسفه

    روش تحقیق در مسایل فلسفی، «روش قیاسی تعقلی» است. توضیح اینکه برای کشف و اثبات امور و حقایق، به سه صورت تلاش می شود:
    1 - سیر از جزئی به جزئی دیگر (تمثیل) یعنی حکم و خصوصیت یکی از دو چیز مشابه که مشخص و یقینی است، از آن جهت که مشابه است، به آن دیگری هم داده شود؛ مثلاً اگر دو نفر در قیافه، شبیه هم باشند و یکی از آن دو با هوش باشد، بگوییم که آن دیگری هم با هوش است. و یا فلان دارو که بر روی میمون اثر مثبت داشته است، بگوییم که بر روی انسان هم اثر مثبت خواهد داشت. این گونه کشف خصوصیت و حکم را در اصطلاح منطقی «تمثیل» می گویند.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    2 - سیر از جزئی به کلّی(24) (استقرا) یعنی با استقرا و بررسی چند فرد از نوع موجود و یافتن خاصیّت مشترکی بین آنها، حکم به ثبوت این خاصیّت در همه افراد آن شود. در اصطلاح منطقی، اکتشاف این چنینی را «استقرا» می نامند. و آن را به دو قسم «تام و ناقص» تقسیم می کنند.
    «استقرای تام» آن است که همه افراد، جداگانه بررسی و خاصیّت مشترک در همه آنها مشاهده شود. این نوع استقرا، یقینی است؛ یعنی خاصیّت مشترک را در همه افراد، اثبات می کند، ولی باید توجه داشت که عملاً چنین استقرایی امکان ندارد انجام شود؛ زیرا بررسی تمام افراد یک موجود، در حال، گذشته و آینده، ممکن نخواهد بود. اگر بررسی جامعی صورت بگیرد تنها در مورد افراد یک موجود در زمان حال ممکن است صورت بگیرد، نه موجوداتی که در گذشته بوده اند و همچنین موجودات آینده هم که وجود ندارند تا مورد بررسی قرار گیرند.
    «استقرای ناقص» آن است که تعداد زیادی از یک نوع موجود، مورد بررسی قرار گیرند و خاصیّت مشترک کشف شده، به همه افراد آن نوع نسبت داده شود. این نوع استقرا در علوم، بسیار است، ولی چنین اکتشافی، یقینی نیست؛ زیرا همواره چنین احتمالی وجود دارد افرادی که مورد بررسی قرار نگرفته اند، دارای این خاصیت نباشند؛ مثلاً چون هنگام خوردن غذا، حیواناتی مانند شتر، گوسفند و انسان، فک زیرین خود را حرکت می دهند، حکم کلی شود به اینکه همه حیوانات، فک زیرین خود را هنگام غذا خوردن حرکت می دهند. یقینی نیست؛ چنانکه در مورد «تمساح» گفته شده که فقط فک بالا را می جنباند.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    3 - سیر از کلی به جزئی (قیاس) یعنی وقتی محمولی بر یک موضوع کلی ثابت شود، حکم جزئیات موضوع نیز معلوم می گردد؛ مثل اینکه از حکم کلی: «هر حرکت به محرک نیاز دارد» می توان کشف کرد که برای جهان هم که حرکت دارد، محرّکی وجود دارد. این نوع اکتشاف، یقینی است؛ زیرا آن حکم کلی، بر موضوع کلی، یقینی است.(25)
    «قیاس»، هنگامی نتیجه یقینی می دهد که مقدمات آن یقینی باشند. و امور یقینی هم یا بدیهی اند و یا به بدیهی منتهی می شوند؛ یعنی از اموری استنتاج می شوند که به استدلال نیاز ندارند. امور بدیهی هم دو قسمند: «بدیهی اوّلی و بدیهی ثانوی»، در قیاس از مقدمات بدیهی اولی و ثانوی، هر دو استفاده می شود.
    روش تحقیق در مسایل فلسفی، روش قیاسی است که از «بدیهیات عقلی» تشکیل می گردد و به امور کلی، علم یقینی پیدا می شود.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    رابطه فلسفه با علوم تجربی

    از یک طرف، فلسفه اثبات موضوعات علوم را به عهده دارد؛ زیرا موضوعات غیر بدیهی علوم با ادله و براهینی قابل اثبات است که از مقدمات کلی یقینی عقلی تشکیل می یابد و جایگاه چنین براهینی، فلسفه است. علاوه بر این، کلی ترین اصول مورد نیاز علوم نیز در فلسفه اثبات می شود؛ مثل اصل علیّت و وجود رابطه علّی و معلولی بین پدیده ها که اساس و محور همه تلاشهای علمی در علوم مختلف است. تردیدی نیست که یک قانون کلی هنگامی می تواند به طور یقینی و قطعی ارائه شود که به وجود علت پدیده در همه موارد پی برده شود و این پس از پذیرش اصل زیربنایی علیّت و فروعات آن(26) است. اثبات این اصل کلی و فروعاتش در «فلسفه» انجام می شود.
    از سوی دیگر، علوم، مقدمه بعضی از براهین فلسفی را می توانند تأمین کنند. در برخی از موارد، فلسفه برای مقصود خود، از مقدمات تجربی اثبات شده در علوم، استفاده می کند و بدین وسیله برهان یا برهانهایی بر براهین خود در اثبات بعضی از مسایل به دست می آورد؛ مثل اینکه با تجربیّات علمی اثبات می شود که پدیده های مادی، همه دارای تغییر و حرکت می باشند. فلسفه آن را مقدمه برهان اثبات ماوراءالطبیعه و خالق جهان قرارمی دهد. و مقدمه کلّی «هر حرکتی به محرّک نیازمند است» را به آن ضمیمه می کند و نتیجه می گیرد که برای جهان طبیعت و مادّه، محرّک وماورایی هست.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    علاوه براین، ممکن است در علوم، مسایلی پدید آید که باعث پیدایش افقهای وسیعتری در افکار و اندیشه های دانشمندان و از جمله فلاسفه گردد و زمینه هایی جدید برای تحلیلهای فلسفی فراهم شود. مثل اینکه نظریه تبدیل مادّه به انرژی و تشکیل یافتن ذرّات ماده از انرژی متراکم باعث شد که در فلسفه این مسأله مطرح شود که آیا ممکن است در عالم مادّه چیزی پیداشود که برخی از خصوصیات اساسی ماده را نداشته باشد؟ مثلاً دارای حجم نباشد؟ و آیا تبدیل مادّه به انرژی بدین معنا است که بی حجم می شود یا آنکه خیر، انرژی هم دارای حجم است، هرچند با تجربه حسّی اثبات نشود و...(27)

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    796
    نوشته
    18,892
    تشکر
    3,977
    مورد تشکر
    5,853 در 2,376
    وبلاگ
    85
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تمایز فلسفه از علوم تجربی

    فلسفه از چند جهت از علوم دیگر متمایز است:
    1 - از جهت موضوع؛ زیرا موضوع فلسفه، «موجود مطلق یا موجود بما هو موجود» است، ولی موضوع هر یک از علوم دیگر، «موجود خاص و مقید» است.(28)
    2 - شیوه بحث و روش تحقیق در فلسفه، تعقل و قیاس برهانی است، ولی شیوه بحث در علوم تجربی، شناخت حسّی و تجربی (استقرا) است.(29)
    3 - مبادی تصوری و تصدیقی فلسفه بدیهی است، ولی علوم دیگر چنین نیست.
    شناخت مفهوم موضوع یک علم و آگاهی از وجود آن موضوع و شناخت اصولی که اثبات مسایل آن علم بر آنها متوقف است، «مبادی» آن علم نامیده می شود.

    امضاء



    رفتن دلیل نبودن نیست


    من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم

    که از تراکم اندیشه های پَست، تهی باشد .




صفحه 2 از 20 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi