صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 90

موضوع: حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آيت الله مرتضي مطهري

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض حكايتها و هدايتها در آثار استاد شهيد آيت الله مرتضي مطهري









    امضاء


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    فصل اول: حكايتها و هدايتهايى از زندگانى پيامبران و امامان


    از كودكى بزرگ بود!!


    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

    هنوز در رحم مادر بود كه پدرش در سفر بازرگانى شام در مدينه در گذشت. جدّش عبدالمطلب، كفالت او را عهده گرفت. از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب به فراست دريافته بود كه نوه اش آينده اى درخشان دارد.

    هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب درگذشت. و طبق وصيّت او ابوطالب عموى بزرگش عهده دار كفالت او شد. ابوطالب نيز از رفتار عجيب اين كودك كه با ساير كودكان شباهت نداشت در شگفت مى ماند.
    هرگز ديده نشد مانند كودكان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندك اكتفا مى كرد و از زياده روى امتناع مى ورزيد. بر خلاف كودكان همسالش و برخلاف عادت و تربيت آن روز موهاى خويش ‍ را مرتب مى كرد و سر و صورت خود را تميز نگه مى داشت.
    روزى ابوطالب از او خواست كه در حضور او جامه هايش را بكند و به بستر برود، او اين دستور را با كراهت تلقى كرد و چون نمى خواست از دستور عموى خويش تمرّد كند به عمو گفت: روى خويش را برگردان تا بتنوانم جامه ام را بكنم، ابوطالب از اين سخن كودك در شگفت شد. زيرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عريان كردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند.
    ابوطالب مى گويد: من هرگز از او دروغ نشنيدم، كار ناشايسته و خنده بيجا نديدم، به بازيهاى بچّه ها رغبت نمى كرد تنهايى و خلوت را دوست مى داشت و در همه حال متواضع بود. (1)






    امضاء


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من از جبابره نيستم


    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    روزى يك عرب بيابانى خدمت پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و حاجتى داشت وقتى كه جلو آمد روى حساب آن چيزهايى كه شنيده بود ابهت پيامبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد!
    پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله ناراحت شدند و سؤ ال كردند:
    آيا از ديدن من زبانت به لكنت افتاد؟
    سپش پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند كه بدنش، بدن پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله را لمس نمايد، آنگاه فرمودند: آسان بگير از چه مى ترسى؟ من از جبابره نيستم. من پسر آن زنى هستم كه با دست خودش از پستان گوسفند شير مى دوشيد، من مثل برادر شما هستم. «هر چه مى خواهد دل تنگت بگو»
    اينجاست كه مى بينيم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امكانات يك ذره نتوانسته است در روح پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله تأثیر بگذارد. پيغمبر و على، مقامشان خيلى بالاتر از اين حرفهاست. بايستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اويس قرنى ها و صدها نفر ديگر از اينها برويم و يا قدرى به جلوتر بيائيم سراغ شيخ انصارى برويم. (2)








    امضاء


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    رحم و محبّت

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    روزى رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله نشسته بود و يكى از فرزندانشان را روى زانوى خود نشانده و مى بوسيد و به او محبّت مى كرد.
    در اين هنگام مردى از اشراف جاهليت خدمت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و به آن حضرت عرض كرد:
    من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هيچكدامشان را براى يك بار هم نبوسيده ام. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از اين سخن چنان عصبانى و ناراحت شدند كه صورت مباركشان برافروخته و قرمز گرديد، آنگاه فرمود:
    من لا يَرحم لا يُرحم، آن كس كه نسبت به ديگرى رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد كرد. و بعد اضافه نمود:
    من چه كنم اگر خدا رحمت را از دل تو كنده است. (3)





    امضاء


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    اين منطق پيامبر نيست

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    يكى از همسران رسول خدا به نام «ماريه قبطيه» فرزندى به دنيا آورد كه پيامبر نام او را ابراهيم نهاد. اين پسر مورد علاقه شديد رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله قرار گرفت اما هنوز هجده ماه از عمر اين كودك نگذشته بود كه از دنيا رفت.
    پيغمبر كه كانون عاطفه و محبّت بود از اين مصيبت به شدت متأثر شد و اشك ريخت و فرمود: اى ابراهيم! دل مى سوزد و اشك مى ريزد و ما محزونيم به خاطر تو، ولى هرگز بر خلاف رضاى خدا چيزى نمى گوييم.
    تمام مسلمين از اين مصيبت متأثر بودند زيرا آنها مى ديدند كه غبارى از حزن و اندوه بر دل پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نشسته است آن روز تصادفا خورشيد هم گرفته بود، با مشاهده اين وضع مسلمين همگى ابراز داشتند كه: گرفتن خورشيد نشانه هماهنگى عالم بالا با عالم پايين و رسول خدا مى باشد لذا اين اتفاق جز به خاطر فوت فرزند پيغمبر چيز ديگرى نمى تواند باشد. البته اين مطلب - فى ذاته - مانعى ندارد، بلكه به خاطر رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله ممكن است دنيا هم زير و رو شود اما در آن موقع اين اتفاق روى اين جهت نبود و در حقيقت يك مساءله طبيعى بود ولى مردم چون اين حادثه را در يك روز مشاهده مى كردند با هم مربوط مى دانستند و در نتيجه سبب مى گرديد كه ايمان و اعتقاد آنها به رسول خدا بيشتر شود.
    اين مطلب به گوش پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد به جاى اينكه آن حضرت از اين تعبير مردم خوشحال شود و مثل بسيارى از سياست بازها موقع را براى تبليغات غنيمت شمرد و از اين عواطف و احساسات مردم به نفع اسلام استفاده كند، نه تنها كه چنين نكرد، بلكه سكوت را هم جايز ندانسته به مسجد آمد و پس از آن به منبر رفتند و مردم را آگاه نمودند و صريحا اعلام داشتند كه خورشيد گرفته است اما هرگز به خاطر بچّه من نبوده است.
    زيرا پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله هرگز نمى خواست حتى براى هدايت مردم و پيشرفت اسلام هم از نقاط ضعف و جهالت جامعه استفاده كند بلكه تلاش مى نمود تا از نقاط قوّت و علم و معرفت و بيدارى مردم استفاده شود.
    چون قرآن به ايشان دستور داده است كه:
    ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن.
    يعنى اى پيامبر! دعوت كن مردم را به سوى راه پروردگارت با حكمت و موعظه و...
    بنابراين آن حضرت تصور هم نكرد كه خوب مردم اينطور فهميده اند، پس ‍ بنابراين من هم سكوت اختيار كنم، هدف مهم است وسيله هر چه مى خواهد باشد آن حضرت با عمل خود اين منطق پست را رد كردند حتى از سكوتشان هم نمى خواستند سوء استفاده نمايند.
    زيرا اولاً اسلام احتياجى به چنين چيزهايى ندارد و افرادى بايد از اينگونه مسائل استفاده كنند كه دين و مكتبشان برهان و منطق و دليل ندارد و آثار و حقانيّت دينشان روشن و نمايان نيست.
    ثانيا: همان كسانى هم كه از اين گونه مسائل استفاده مى كنند در نهايت امر اشتباه مى نمايند. زيرا همان مثل معروف است كه: همگان را هميشه نمى شود در جهالت نگاه داشت، بعضى از مردم و يا همه مردم را در يك زمان محدود مى توان در جهالت و بى خبرى نگاه داشت اما همگان آن هم براى هميشه مقدور نيست.
    و ثالثا: خداوند به پيامبران و مسلمانها چنين اجازه اى نمى دهد زيرا از حق بايد براى حق استفاده كرد وگرنه حق را با باطل آميختن حق را از بين مى برد. (4)




    امضاء


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    داستان يوم الانذار

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    در اوائل بعثت پيغمبراكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آيه نازل شد: و انذر عشيرتك الاقربين خويشاوندان نزديك را انذار و اعلام خطر كن. هنوز پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله اعلام دعوت عمومى به آن معنا نكرده بودند. در آن هنگام على عليه‌السلام بچّه اى بود در خانه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله . (على عليه‌السلام از كودكى در خانه پيغمبر بودند كه آن هم داستانى دارد.)
    رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به على عليه‌السلام فرمود: غذايى ترتيب بده و بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را دعوت كن. على عليه‌السلام هم غذايى از گوشت درست كرد و مقدارى شير نيز تهيّه كرد كه آنها بعد از غذا خوردند.
    پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله اعلام دعوت كرد و فرمود: من مأمورم كه ابتدا شما را دعوت كنم و اگر سخن مرا بپذيريد سعادت دنيا و آخرت نصيب شما خواهد شد. ابولهب كه عموى پيغمبر بود تا اين جمله را شنيد عصبانى و ناراحت شد و گفت تو ما را دعوت كردى براى اينكه چنين سخنى را به ما بگويى؟! جار و جنجال راه انداخت و جلسه را بهم زد.
    پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله براى بار دوّم به على عليه‌السلام دستور تشكيل جلسه را داد. خود اميرالمؤمنين عليه‌السلام كه راوى هم هست مى فرمايد، كه اينها حدود چهل نفر بودند يا يكى كم يا يكى زياد.
    در دفعه دوّم پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به آنها فرمود: هر كسى از شما كه اوّل دعوت مرا بپذيرد، وصى، وزير و جانشين من خواهد بود.
    غير از على عليه‌السلام احدى جواب مثبت نداد و هر چند بار كه پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله اعلام كرد، على عليه‌السلام از جا بلند شد.
    در آخر پيغمبر فرمود: بعد از من تو وصى، وزير و خليفه من خواهى بود. (5)



    امضاء


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ملاقات رئيس قبيله با پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله


    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    در زمانى كه هنوز حضرت رسول در مكّه بودند قريش مانع تبليغ ايشان مى شدند. وضع سخت و دشوار بود، در ماههاى حرام مزاحم پيغمبر اكرم نمى شدند يا لااقل زياد مزاحم نمى شدند، يعنى مزاحمت بدنى مثل كتك زدن نبود ولى مزاحمت تبليغاتى وجود داشت. رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله هميشه از اين فرصت استفاده مى كرد و وقتى مردم در بازاز عكاظ در عرفات جمع مى شدند (آن موقع هم مراسم حجّ بود ولى با يك سبك مخصوص) مى رفت در ميان قبائل گردش مى كرد و مردم را دعوت مى نمود.
    نوشته اند: در آنجا ابولهب مثل سايه پشت سر پيغمبر حركت مى كرد و هر چه پيغمبر مى فرمود او مى گفت دروغ مى گويد به حرفش گوش ‍ نكنيد.
    رئيس يكى از قبائل خيلى با فراست بود. بعد از آنكه مقدارى با پيغمبر صحبت كرد به قوم خودش گفت اگر اين شخص از من مى بود لاكلت به العرب يعنى من اينقدر در او استعداد مى بينم كه اگر از ما مى بود به وسيله وى عرب را مى خوردم. او به پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: من و قومم حاضريم به تو ايمان بياوريم (بدون شك ايمان آنها ايمان واقعى نبود) به شرط اينكه تو هم به ما قول بدهى و آن اينكه براى بعد از خودت من يا يك نفر از ما را تعيين كنى.
    فرمود: اينكه چه كسى بعد او من باشد با من نيست با خداست. اين مطلبى است كه در كتب تاريخ اهل تسنن آمده است. (6)





    امضاء


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    همزيستى با شرك هرگز!

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    فتح مكّه يك فتح نظامى بود و به موجب آن قدرت نظامى و حتى قدرت معنوى اسلام عجيب شد. ولى هنوز پيغمبر با كفار در شرايط صلح زندگى مى كرد، قرار داد صلح بسته بود و لهذا آنها هم حق داشتند در خانه كعبه طواف كنند و در مكّه باشند و نيز حق داشتند كه در حجّ شركت مى كردند، آنها هم شركت مى كردند. مسلمين مراسم شان را مطابق اسلام انجام مى دادند آنها هم مطابق رسوم خودشان انجام مى دادند.
    در سال نهم هجرى سوره برائت نازل شد. بعد كه اين سوره نازل گرديد قرار شد كه اميرالمؤمنين برود اين سوره را در منى در مجمع عمومى بخواند كه از اين پس ديگر مشركين حق ندارند در مراسم حجّ شركت كنند و اين مراسم خاص مسلمين است و بس.
    داستان معروفى است كه حضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله اوّل ابوبكر را فرستادند به عنوان اميرالحاج. او رفت ولى هنوز بين راه بود كه آيه نازل شد. اينكه ابوبكر سوره برائت را هم با خود برد يا از اوّل سوره برائت نبود و او فقط براى امارة الحاج رفته بود، مورد اختلاف مفسرين است ولى به هر حال اين مورد اتفاق شيعه و سنى است و آن را جزء فضائل مى شمارند كه: پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله اميرالمؤمنين را با مركب مخصوص خودش فرستاد و به او فرمود: برو كه بر من وحى نازل شده است كه اين سوره را بر مردم نبايد بخواند مگر تو يا كسى كه از توست.
    اميرالمؤمنين رفت و در بين راه به ابوبكر رسيد.
    ابوبكر در خيمه اى بود. شتر مخصوص پيغمبر نعره اى كشيد. او اين صدا را مى شناخت. گفت اين صداى شتر پيغمبر است چرا اين شتر اينجاست؟! ناگاه ديد على عليه‌السلام آمده است. خيلى ناراحت شد. فهميد خبر مهمى است. گفت: آيا خبرى شده؟
    فرمود: پيغمبر مرا مأمور كرده كه سوره برائت را بر مردم بخوانم.
    گفت: آيا چيزى عليه من هم نازل شده يا نه؟
    فرمود: نه
    در اينجا اختلاف است: سنى ها مى گويند على رفت و سوره برائت را قرائت كرد و اب وبكر به سفر ادامه داد و اين يك پست از او گرفته شد. ولى عقيده شيعه و بسيارى از اهل تسنن همان طور كه در بفسير الميزان نقل شده اين است كه ابوبكر از آنجا برگشت و تا به پيغمبر اكرم رسيد گفت: يا رسول اللّه! آيا چيزى عليه من در اين سوره نازل شده است؟
    فرمود: نه.
    روز اعلام سوره برائت هم براى مسلمين روز فوق العاده اى بود. در آن روز اعلام شد كه از امروز ديگر كفار حق ندارند در مراسم حجّ شركت كنند و محيط حرم اختصاص به مسلمين دارد و مشركين فهميدند كه ديگر نمى توانند به وضع شرك زندگى كنند؛ اسلام شرك را تحمل نمى كند، همزيستى با اديان مثل يهوديّت، نصرانيّت و مجوسيّت را مى پذيرد ولى همزيستى را شرك را نمى پذيرد.




    امضاء


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    خشم نگير!

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    مردى از اعراب به خدمت رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و از او نصيحتى خواست، رسول اكرم در جواب او يك جمله كوتاه فرمود و آن اينكه: لا تغضب. خشم نگير!
    آن مرد به همين قناعت كرد و به قبيله خود برگشت، تصادفا وقتى رسيد كه در اثر حادثه اى بين قبيله او و يك قبيله ديگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرايى كرده و آماده حمله به يكديگر بودند.
    آن مرد روى خوى و عادت قديم سلاح به تن كرد و در صف قوم خود ايستاد. در همين حال، گفتار رسول اكرم به يادش آمد كه نبايد خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به انديشه فرو رفت. تكانى خورد و منطقش بيدار شد، با خود فكر كرد چرا بى جهت بايد دو دسته از افراد بشر به روى يكديگر شمشير بكشند، خود را به صف دشمن نزديك كرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان ديه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.
    قبيله مقابل نيز كه چنين فتوّت و مردانگى را از او ديدند از دعاوى خود چشم پوشيدند. غائله ختم شد و آتشى كه از غليان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت. (8)




    امضاء


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2010
    شماره عضویت
    10294
    نوشته
    16,270
    صلوات
    626
    دلنوشته
    6
    یا صاحب الصلوات ادرکنی
    تشکر
    13,272
    مورد تشکر
    14,409 در 4,698
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    بلا يا لطف خدا

    بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم
    پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به خانه يكى از مسلمانان دعوت شدند؛ وقتى وارد منزل او شدند مرغى را ديدند كه در بالاى ديوار تخم كرد و تخم مرغ نيفتاد يا افتاد و نشكست. رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله در شگفت شدند.
    صاحب خانه گفت: آيا تعجب فرموديد؟ قسم به خدايى كه تو را به پيامبرى برانگيخته است به من هرگز آسيبى نرسيده است.
    رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله برخاستند و از خانه آن مرد رفتند، گفتند كسى كه هرگز مصيبتى نبيند مورد لطف خدا نيست. (9)
    از حضرت صادق عليه‌السلام روايت شده كه:
    انَّ اشدُ الناس بلاء الاَنبياء، ثمّ الّذين يلونهم، ثمّ الامثل فالامثل. (10) «پرگرفتارترين مردم انبيا هستند؛ در درجه بعد كسانى كه از حيث فضيلت بعد از ايشان قرار دارند و سپس هر كس كه با فضيلت تر است به ترتيب از بالا به پايين. »
    در كتب حديث، بابى اختصاص يافته است به شدت ابتلاء اميرالمؤمنين عليه‌السلام و امامان از فرزندان او.
    بلا از براى دوستان خدا لطفى است كه سيماى قهر دارد، آنچنان كه نعمتها و عاقبتها براى گمراهان و كسانى كه مورد بى مهرى پروردگار قرار مى گيرند ممكن است عذابهايى باشند اما به صورت نعمت و قهرهايى به قيافه لطف. (11)





    امضاء


صفحه 1 از 9 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi