قرآن
يکي از بحثهاي گسترده قرآن، موضوع دعوت انبياء مي باشد که در هر جاي کتاب خدا بنگريم، بازتاب اين دعوتها را چيزي جز بي اعتنايي وتمسخر وآزار نمي بينيم.(11) وچه بسا اقوالي را قرآن يادآور است که بواسطه همين سرکشيها وطغيان وعدم قبول دعوت حق، مستحق عذاب قهر مي گشتند. بنابر اين قرآن روشنگر اين است که دعوت انبياي قبل در مجموع با بي اعتنايي وتحريف ودر بسياري موارد با شکست مواجه بوده است.
تا اينکه مي رسيم به آخرين آن اديان که شريعت خاتم پيامبران حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) مي باشد. در مورد اسلام هم بايد گفت که اگر چه گسترش آن بعد از هجرت چشمگير بوده ودر زمان وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) اسلام از شبه جزيره عربستان نيز فراتر رفته بود، اما افسوس که در همين اوان درگذشت نبي مکرم است که حبابهاي دروغين ايمان درهم مي شکنند(12) ودملهاي چرکين جاهليت، که اسلام سعي کرده بر آنها مرهم نهد، چهره کريه خود را آشکار مي کنند. که اين انحراف هر چه از فوت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دورتر مي شويم، سرعت بيشتري مي يابد... واين آينده نگري قرآن بود که از قبل تصريحا يا تلويحا اعلام خطر کرده بود: (قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما يدخل الايمان في قلوبکم)(13) اعراب گفتند که ايمان آورديم بگو به ايمان نگرائيده ايد، ليکن (بجاي ادعاي ايمان) بگوئيد اسلام آورديم وهنوز در قلبهايتان ايمان جاي نگرفته است.(14) (ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسول افان مات او قتل انقلبتم علي اعقابکم)(15): محمد (صلى الله عليه وآله وسلم): نيست مگر پيامبري که قبل از او هم رسولاني بوده اند (او هم مانند آنها در مي گذرد) پس آيا اگر درگذشت کشته شد به همان طريق قبل خود (جاهليت) باز مي گرديد؟... ورسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) که: بدرستي اسلام حيات خود را با غربت آغاز نمود وزود است که به غريبي نخستين خويش بازگردد.(16)
اما شاهد بوديم که جامعه صدر اسلام عليرغم اين هشدارها، آگاهانه يا جاهلانه - خود را تسليم دسيسه ها وزد وبندهايي نمود که در همان دهه هاي نخستين ثمره تلخ آن سخت جانش را فشرد(17) ودر قرون بعد نيز پديد آمدن انشعابات وفرق ومذاهب گوناگون بيش از پيش پيکرش را در هم شکست.
ودراين ميان جباران بني اميه وبني عباس با گسترش فرعون منشي خود در تمام نقاط جوامع اسلامي در تحريف هرچه بيشتر اصالتهاي اسلامي کوشيدند.
وآيا به اين ترتيب سرانجام اسلام نشد که: (... زود است که غريبي نخستينش را بازيابد؟)
بنابراين شاهديم که اين آخرين دين حق هم را نگذاشتند نقش کاملا مؤثري در پيشرفت وتعالي جامعه ي بشري ايفا نمايد.
اما بايد ديد که اين طغيان وخودسري بشر در برابر اين مذاهب الهي آيا تا ابد الدهر ادامه مي يابد يا اينکه مدت وسرآمدي براي آن مقرر شده است؟
در اينجاست که سنت خلل ناپذير خداي بر اين تعلق مي گيرد که زماني اين انسان سرکش سر خضوع در برابر دين حق فرود آورد واسلام بر سراسر جهان سيطره افکند. آن هم نه تنها بر زبانها بلکه در قلبها ونهادها:
(کتب الله لاغلبن انا ورسلي)(18) خداوند چنين مقرر نموده که يقينا من وپيامبرانم (بر جهان) چيره خواهم شد).
(هو الذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله ولوکره المشرکون)(19) اوست که رسولش را با هدايت ودين حق (به سوي مردم) فرستاد تا آن را بر تمامي اديان چيرگي بخشد هرچند که (اين اراده ي الهي) خوشايند مشرکان نباشد.
که پيروزي رسالت، پيروزي هدف رسالت - که پابرجائي عدالت بر زمين است - مي باشد.
حال اگر ما به اين فرجام کار جهان که برقراري عدل واصلاح جامعه ي انساني است، اذعان آوريم، ناچار از اعتراف به وجود عدل گستر ومصلحي الهي خواهيم بود که تحقق بخشنده ي هدف انبياء مي باشد. واين نهايت، همان است که تحت عنوان قيام قائم موعود بيان مي شود..