صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 75

موضوع: سیاحت غرب

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    kabotar. سیاحت غرب

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم


    الحمدللَّه ربّ العالمین مالک یوم الدنیا والدین‌
    نمایه ای از عالم برزخ
    درود بی‌پایان بر پیغمبر اسلام و اولاد او باد که پزشکان تن و روان مردمانند، و از سخنان ایشان است: (7) … امّا بعد، این بنده خدا می‌گوید: پیش از این، یعنی در سال 1307 ه.ش، سرگذشت خود را از آغاز آموزگاری تا به انجام نوشتم، و نام آن نامه را «سیاحت شرق» نهادم. در این هنگام که سال 1312 ه.ش است، سرگذشت برزخی(8) خود را می‌نویسم و نام این نامه را «سیاحت غرب» می‌نهم تا یادگاری از من و پندی برای ملّت اسلام باشد.
    روشن است که بدن خاکی و مادّی جهان طبیعت، حجابی است ضخیم، و پرده‌ای است سخت بر روی دیده انسان از جهان دیگر، و انسان به وسیله مردن و بیرون شدن از این جهان مادّی و برطرف شدن این پرده، می‌بیند و می‌رسد به چیزهایی که پیش از این نمی‌دید و نمی‌رسید.(9) «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطآئَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ.» (10)؛ به راستی که تو از این امر غافل بودی، تا اینکه ما پرده را از جلو چشم تو کنار زدیم، لذا امروز چشمت تیز می‌بیند.








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    لحظه مرگ(11)

    *… و من مُردم.
    پس دیدم ایستاده‌ام و بیماریِ جسمی که داشتم، ندارم و تندرستم، و خویشان من در اطراف جنازه برای من گریه می‌کنند، و من از گریه آنها اندوهگینم و به آنها می‌گویم: «من نمرده ام، بلکه بیماری‌ام رفع شده است».
    هیچ‌کس به حرف من گوش نمی‌کند. گویا مرا نمی‌بینند و صدای مرا هم نمی‌شنوند. دانستم که آنها از من دورند و من با دید آشنایی و دوستی به آن جنازه می‌نگرم، بخصوص بشره (پوست بدن) چپ آن را که برهنه بود و چشم‌های خود را به آنجا دوخته بودم.
    بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم جزو مشیّعین (تشییع کنندگان) رفتم. در میان آنها بعضی از جانوران وحشی و درندگان از هر قبیل می‌دیدم و از آنها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند و آنها نیز نسبت به آنان اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و با آنها مأنوس بودند.
    جنازه را به قبر سرازیر نمودند، من در قبر ایستاده بودم و تماشا می‌کردم و در آن حال مرا ترس و وحشت گرفته بود، به ویژه هنگامی که دیدم در قبر جانورانی پیدا شدند و به جنازه حمله‌ور گردیدند، ولی مردی که جنازه را در قبر خوابانید متعرّض جانوران نشد، گویا آنها را نمی‌دید و از گور بیرون شد. من از جهت علاقه مندی به جنازه، برای بیرون کردن جانوران داخل گور شدم، ولی آنها زیاد بودند و بر من غلبه داشتند. دیگر آنکه مرا چنان ترس فرا گرفته بود که تمام اعضای بدنم می‌لرزید. از مردم دادرسی خواستم، ولی کسی به دادم نرسید و همه مشغول کار خود بودند، گویا هنگامه (سر و صدای جانوران) میان گور را نمی‌دیدند.
    ناگهان اشخاص دیگری در گور پیدا شدند که با کمک آنها جانوران فرار نمودند، خواستم از آنها بپرسم که چه کسانی هستند؟ گفتند: «إِنَّ الحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئآتِ» (12)؛ همانا کارهای نیک، کارهای زشت را از بین می‌برند. سپس ناپدید شدند.
    پس از فراغت از این هنگامه، ملتفت شدم که مردم سر گور را پوشانیده و مرا در میان گور تنگ و تاریک ترک کرده‌اند و می‌بینم آنها را که رو به خانه‌هایشان می‌روند و حتّی خویشان و دوستان و زن و بچّه خودم که شب و روز درصدد آسایش آنها بودم. از بی‌وفایی آنان بسی اندوهناک شدم و از خوف و وحشت گور و تنهایی نزدیک بود دلم بترکد.







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    پرسش و پاسخ قبر


    با حال غربت و وحشتِ فوق‌العاده و یأس از غیر خدا بالا سر جنازه نشستم. کم‌کم دیدم قبر می‌لرزد و از دیوارها و سقف لَحَد(13) خاک می‌ریزد، بخصوص از پایین پای قبر که بسیار تلاطم داشت، کأنّه جانوری می‌خواهد آنجا را بشکافد و داخل قبر شود. بالاخره آنجا شکافته شد، دیدم دونفر با صورت‌های مُوحِش (وحشتناک) و هیکل مَهیب (ترسناک) مثل دیو های قوی هیکل داخل قبر شدند که از دهان و دو سوراخ بینی‌شان دود و شعله آتش بیرون می‌آمد و گرز های آهنین که با آتش سرخ شده بود و برق های آتش از آنها می‌جست در دست داشتند. با صدای رعدآسا که گویی زمین و آسمان را به لرزه درآورده از جنازه پرسیدند: «من ربّک؟؛ پروردگارت کیست؟». من از ترس و وحشت نه دل داشتم و نه زبان. در این فکر بودم که جنازه بی‌روح چگونه جواب اینها را خواهد داد، و یقیناً با آن گرز ها به آن خواهند زد و قبر را پر از آتش خواهند نمود و با آن وحشتِ ما لا کلام (سخت و بی گفت و گو) این آتش سوزان هم سربار خواهد شد، پس بهتر است که جواب بگویم.
    توجّه نمودم به سوی حقّ و چاره سازِ بیچارگان و کار سازِ درماندگان، و در دل متوسّل شدم به علیّ بن ابی طالب‌علیهما السلام؛ چون او را به خوبی می‌شناختم و دادرس درماندگان می‌دانستم و دوستش می‌داشتم، و قدرت و توانایی او را در همه عوالم و منازل نافذ می‌دانستم و این یکی از نعمت‌ها و چاره سازی های خداوند بود که در چنین زمان وحشتناک و خطرناکی که آدمی هوش خود را از دست می‌دهد «وَتَرَی النّاسَ سُکاری وَما هُمْ بِسُکاری (14)؛ و مردم را [در روز قیامت]مست می‌بینی، در حالی‌که مست نیستند. آن وسیله بزرگ (امیر المؤمنین‌علیه السلام) را به یاد آدمی می‌آورد.
    به مجرّد خطور و الهام این فکر، قلبم قوّت گرفت و زبانم باز شد. چون سکوت و بی جوابی من به طول انجامیده بود، آن دو سؤال کننده با غیظ و شدّت که زبان انسان بند می‌آید دوباره سؤال نمودند: «خداوند و معبود تو کیست؟» به صورت و هیبتی که صد درجه از اوّلی سخت‌تر و شدیدتر بود و از شدّت غیظ صورتشان سیاه و از چشمانشان برق آتش شعله می‌زد، گرز ها را بالا بردند و مهیّای زدن شدند. مثل اول نترسیدم، با صدای ضعیف گفتم: معبود من خدای یگانه بی‌همتا است. «هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ عالِمُ الغَیْبِ وَالشَّهادَةِ، هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیُم، هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلّا هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیْمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المُتَکَبِّرُ، سُبْحانَ اللَّهِ عَمّا یُشْرِکُونَ» (15)؛ اوست خدایی که غیر از او معبودی نیست، داننده غیب و آشکار، اوست رحمت گر مهربان، خدایی که جز او معبودی نیست، همان فرمانروای پاک، سلامت [بخش، و] مؤمن [به حقیقت حقّه خود که]نگهبان، عزیز، جبّار متکبّر [است]. پاک است خدا از آنچه [با او]شریک می‌گردانند.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض







    این آیه شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح به خواندن آن مداومت داشتم(16)، محض اظهار فضل برای آنها خواندم، که خیال نکنند بنی‌آدم فضلی و کمالی ندارند، چنان‌که روز اوّل بر خلقت بنی‌آدم اعتراض نمودند که «غیر از فساد و خونریزی چیزی در آنها نیست.(17)
    بالجمله (خلاصه): پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آنها، دیدم غضب آنها شکست و گرفتگی صورتشان فرونشست. حتّی یکی به دیگری گفت: معلوم است که این شخص از علمای اسلام است، لذا سزاوار است که بعد از این به طور نزاکت (با رعایت ادب) از او سؤال شود. ولی دیگری گفت: چون مناط (ملاک) رفتار ما با این شخص، جواب سؤال آخری است و آن هنوز معلوم نیست، ما باید به مأموریت خود عمل نموده و وظایف خود را انجام دهیم، و این شخص هرکه باشد عناوین و اعتبارات در نظر ما اعتباری ندارد.
    سؤال نمودند: «من نبیّک؟؛ پیغمبر تو کیست؟» در این هنگام که تپش قلب من کمتر و زبانم بازتر و صدایم کلفت‌تر گردیده بود، جواب دادم: «نبیّی رسول اللَّه إلی النّاس کآفّةً محمّد بن عبد اللَّه خاتم النبیّین وسیّد المرسلین؛ پیامبر من، فرستاده خدا به سوی همه مردم، حضرت محمّد بن عبداللَّه خاتم پیامبران و سرور فرستادگان خداست» در این هنگام غیظ و غضب شان بالکلّیه رفت و صورتشان روشن گردید و ترس و وحشت من نیز برطرف شد.
    سپس سؤال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله. جواب دادم: «کتابی قرآن کریم، وقد نزّل من ربّ رحیم علی نبیّ حکیم، وقبلتی الکعبة والمسجد الحرام «وَحَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ» (18) المسجد الحرام ظاهراً وباطناً الحقّ المتعال. «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمواتِ وَالأَرْضَ حَنِیفاً، وَما أَنَا مِنَ المُشْرِکِینَ» (19) وأئمّتی خلفآء نبیّی اثنی عشر إماماً، أوّلهم علیّ بن أبی طالب، وآخرهم حجّة ابن الحسن، صاحب العصر والزّمان، مفترضوا الطّاعة، ومعصومون من الخطأ والزّلل، شهدآء دار الفنآء وشفعآء دار البقآء؛ کتاب من قرآن کریم است که به تدریج از سوی پروردگار مهربان بر پیامبر حکیم نازل شده. و قبله من، همان کعبه و مسجد الحرام است [که خداوند در قرآن فرمود: «هر کجا بودید، روی به سوی آن کنید». قبله ظاهری ام مسجد الحرام و قبله باطنی من، خود خداوند متعال است [که حضرت ابراهیم‌علیه السلام فرمود:] «من استوار و مستقیم، روی و تمام وجود خود را به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفرید و هرگز از مشرکان نیستم». و امامان من همان جانشینان دوازده‌گانه پیامبرم می‌باشند، که اوّلین آنان علی بن ابی طالب و آخرین آنان حجّة بن الحسن صاحب عصر و زمان است که فرمان‌برداری از آنان واجب‌است، و ایشان از هر گناه و لغزشی معصومند، و در دنیا گواه [بر اعمال ما]هستند، و در آخرت از ما شفاعت می‌کنند».
    سپس یک یک اسامی و نسب و حسب (شرف و بزرگواری) آن بزرگواران را برای آنها شرح دادم. گفتند: این همه طول و تفصیل لازم نبود. جواب هر کلمه، یک کلمه است. گفتم: برای شما مفصّل تر از این لازم است، زیرا شما از اوّل درباره ما بدگمان بودید و بر خلقت ما اعتراض نمودید، با اینکه بر فعل حکیم (کار خداوند متعال) نمی‌بایست اعتراض نمود و من از روزی که اعتراض شما را فهمیدم، از شما دقّ دلی پیدا کردم؛ حتی آنکه متعهّد شدم که اگر مجالی بیابم از شما سؤالاتی بنمایم و چون و چرایی دراندازم، ولی حیف که با این گرفتاری و مضیقه (تنگنا) مجالی برایم نمانده است.
    با لب دمساز خود گر جُفتمی(20)
    همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    سکوت نمودم و منتظر بودم که چه سؤالی بعد از این می‌کنند. فقط پرسیدند: این جواب‌ها را از کجا می‌گویی؟ و از که آموختی؟(21) من از این سؤال به فکر فرو رفتم که ادلّه و براهینی که در دار غفلت و جهالت و خطا و سهو مرتّب نموده بودیم، از کجا که در مادّه (اصل) و یا در صورت (نوع) و یا در شرایط انتاج (نتیجه گرفتن) آن سهو و خطایی روی نداده باشد؟ از کجا که عقیم را مُنتِج(22) خیال نکرده باشیم و از کجا که آنها به موازین منطقیه درست در بیابد و از کجا که آن موازین، موازین واقعیه باشد؟ و خود ارسطو که مُقَنِّن (قانون‌گذار) آن موازین است، به خطا نرفته باشد؟ چه بسا که در همان عالم ملتفت به بعضی از لغزش‌ها نشویم.








    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    علاوه براین، بر فرض صحّت و درستی آن براهین، آنها فقط و فقط در آن عالم (دنیا) که خانه کوری و نادانی است محلّ حاجت هستند. چون آنها حکم عصا را دارند و شخص کور تنها در مواضع تاریک و ظلمتکده‌ها محتاج به عصا می‌باشد، و در این عالم که واقعیّات به بالاترین درجه روشنی و چشم‌ها تیزتر هستند، جای عصا نخواهد بود. پس اینها از من چه می‌خواهند؟(23) خدایا! من تازه مولود این جهانم و اصطلاح اهل آن را نیاموخته‌ام؛ به حقّ علی بن ابی‌طالب‌علیهما السلام مددی کن!
    من در این فکر و مناجات بودم که ناگهان نعره آنها همچون صاعقه‌ای آسمانی بلند شد که: بگو آنچه گفتی، از کجا گفتی؟ نظر کردم و موجودی را دیدم که هیچ چشمی چنان صورت خشمگین را نبیند! که چشم‌های برگشته و سرخ شده همچون شعله آتش، و صورت سیاه و دهان باز همچون دهان شتر، و دندان‌های بلند و زرد و گرز ها را بلند نموده و مهیّای زدن هستند.
    از شدّت وحشت و اضطراب از هوش رفتم و در آن حال کأنّه مُلهَم شدم (چیزی به من الهام شد) و به صورت ضعیف و در حالی که از ترس، چشمم را خوابانده بودم، جواب دادم: «ذلک أمر هدانی اللَّه إلیه؛ این امری است که خداوند مرا بدان رهنمون گشته است». و از آنها شنیدم که گفتند: «نُم نومة العروس(24)؛ بخواب همانند عروس». و رفتند. گویا من با همان حال به خواب رفتم و یا بیهوش شدم، ولی حس کردم که از آن اضطراب راحت گرد





    ویرایش توسط فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* : 29-07-2019 در ساعت 00:49
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    آشنایی با «هادی»


    پس از برهه‌ای (مدتی) که به حال آمدم و چشم باز نمودم، خود را در حجره مفروشی دیدم، و [نیز] جوان خوش رو و خوش بویی که سر مرا به زانو نهاده و منتظرِ به حال آمدنِ من است [ملاحظه نمودم]. برای تأدّب و تواضع برخاستم و به آن جوان سلام نمودم. او هم تبسّمی کرد و برخاست و جواب سلام داد و با من معانقه و مهربانی نمود و گفت: بنشین که من نه پیغمبرم و نه امام و نه مَلَک، بلکه حبیب و رفیق تو هستم.
    پرسیدم: شما که هستید؟ و اسم تو چیست؟ و حَسَب و نَسَب خود را به من بگو و زهی توفیق که تو رفیق من باشی و من همیشه با تو باشم! گفت: اسمم هادی است، یعنی راهنما و یک کنیه ام ابو الوفا و دیگری ابوتراب است. من بودم که جواب آخری را به دل تو انداختم و تو پاسخ دادی و خلاصی یافتی. اگر آن جواب را نگفته بودی، با آن عمود (گرز) می‌زدند و جای تو پر از آتش می‌شد.
    گفتم: از مَراحِمِ حضرت عالی ممنونم که حقیقتاً آزاد کرده شما هستم؛ ولی آن سؤال آخری آنها به نظر من بی فایده و بهانه‌گیری بود؛ زیرا من عقاید اسلامیه را به درستی جواب دادم و امور واقعیّه را که شخص اظهار می‌کند، دیگر چون و چرایی ندارد، مثلاً اگر آتشی در دست آدم بگذارند و اظهار کند که دستم سوخت، نباید پرسید که چرا اظهار می‌کنی دستم سوخت؟ و اگر کسی هم جاهلانه بپرسد، جوابش این است که مگر کوری؟ نمی‌بینی که آتش به روی دستم هست؟! و این سؤال آخری از این قبیل است.
    گفت: چنین نیست، زیرا مجرّد مطابقه کلام با واقع، به حال انسان مفید نیست؛ بلکه انصاف و عقیده قلبی لازم است که او را به سوی عمل حرکت دهد، چنان‌که گفته شد: «لا تقولوا آمنّا، ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم».(25) مگر در روز اوّل در جوابِ «أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» (26) همه «بَلی نگفتند؟ و اقرار به ربوبیت و معنویتِ حقّ کما هو الواقع نکردند؟



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض








    گفتم: چرا! هادی گفت: در جهان مادّی که انسان‌ها به تکالیف امتحان شدند، چون آن اقرار روز اوّل، زبانی صِرف بود، بعضی از این تکالیف سر برتافتند و از بوته امتحان، خالص عیار بیرون نیامدند. حالا در منزل اوّل این جهان نیز همه، از مؤمن گرفته تا منافق، سؤالات اینها را به درستی و موافق با واقع جواب می‌دهند و این پرسش آخری، امتحانی است که اگر عقیده قلبی باشد، همان جواب داده می‌شود و خلاصی حاصل است، و الّا جواب خواهد داد که به تقلید مردم گفتم، «کان‌النّاس یقولون، فقلتُ(27)؛ مردم چنین می‌گفتند، من نیز [به تقلید آنان]گفتم». [بی‌تردید]تقلید در گفتار بدون عقدِ قلب (اعتقاد قلبی) مفید هیچ فایده‌ای نخواهد بود، چنان‌که تو خود می‌دانی که در اخبار معصومین‌علیهم السلام همین تفصیل وارد شده است.
    گفتم: حالا یادم آمد که همین تفصیل در اخبار وارد است، ولی دهشت (حیرت) و وحشت هنگام سؤال آن را از یادم برده بود و تو به یادم آوردی، خدا مرا بی‌تو نگذارد! حالا بگو تو از کجا با من آشنا شدی؟ و حال آنکه من با تو سابقه‌ای ندارم و با این‌همه عشقِ مُفرطی که به تو دارم، فراق تو را مساوی با هلاکت خود می‌دانم.
    گفت: من از اوّل با تو بوده‌ام و مهربانی داشته‌ام، ولیکن محسوس تو نبوده ام؛ چون دیده تو در جهان مادّی چندان بینایی نداشت. من همان رشته محبت و ارتباط تو با علی بن ابی‌طالب و اهل بیت پیغمبر علیهم السلام هستم و سوره هُدایِ تو هستم که از او به قدر قابلیت تو در تو ظهور دارد. از این رو اسم من هادی است، ولی نسبت به تو، و امیر المؤمنین‌علیه السلام هادی پرهیزکاران است، که: «ذلِکَ الکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلمُتَّقِینَ» (28)؛ این کتاب که تردید درآن نیست، هدایت برای پرهیزکاران است. و من همان تمسّک و وابسته تو هستم به آن عروة الوثقی که: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها» (29)؛ پس هر کس که به طاغوت [و تمام معبودهای دروغین غیر خدا] کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمی چنگ زده است که هیچ گسستن و تَرَکی برای آن نیست.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    [من] از تو هیچ جدایی ندارم، مگر اینکه تو خود را به هوس هایی از من دور داری، و وجه اینکه کنیه من «ابو الوفا و ابوتراب» شده، آن است که تو غالباً و حتّی الامکان بر طبق اقوال و وعده هایت رفتار می‌کنی، و برای مؤمنین تواضع داری. سخن کوتاه: من متولّد از علی‌علیه السلام هستم در گهواره دل تو و به اندازه قوّه و استعداد تو و سازگاری و ناسازگاری و بود و نبود من با تو، به دست و اختیار تو بوده است؛ درصورت معصیت از تو گریخته ام و پس‌از توبه با تو همنشین بوده‌ام.
    از این جهت گفتم: در مسافرت این جهان از تو جدایی ندارم، مگر هنگام تقصیر و یا قصوری(30) که از ناحیه خودت بوده است، که: «وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلّامٍ لِلعَبِیدِ» (31)؛ و به راستی که خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی‌کند. «وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (32)؛ بلکه آنان به خویشتن ستم می‌کنند.
    من الان می‌روم و تو باید فی الجمله (کمی) استراحت کنی. من همان امانت الهیه ام که به تو سپرده شده و قرآن پر است از قصّه‌های من.
    هر حدیثی که بویِ درد کند
    شرح احوالِ تو سوی من است
    ولی افسوس که این همه قرآن خواندید و اینک با من اظهار ناآشنایی می‌نمایید. خداحافظ!

    تنها که ماندم به فکر اعمال خود و بیانات هادی فرو رفتم، دیدم حقیقتاً حالات و رفتارهای آدمی در جهان مادّی خوابی است که دیده شده است، و حالا که بیدار و هوشیار شده‌ایم، تعبیر آن خواب است که ظاهر و مرئی می‌شود.(33)







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 1 از 8 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi