صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 33

موضوع: امام مهدى جلوه جمال الهى

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    جدّم قيصر، آرزوى مرا برآورد، وهمه زندانيان مسلمان را آزاد کرد، از آن پس روز به روز بهتر شدم، وکم کم غذا خوردم، خوشحال شدم، جدّم احترام شايان به اسيران نمود، ومن پس از چهارده شب در عالم خواب ديدم حضرت فاطمه زهرا عليها‌السلام سرور زنانِ جهان هستى، همراه حضرت مريم دختر عمران عليها‌السلام وهزار نفر از حوريان بهشت به ديدار من آمدند، مريم عليها‌السلام به من فرمود: (اين خانم (١٧) سرور زنان جهانيان مادر شوهرت ابومحمّد است). من تا حضرت زهرا عليها‌السلام را شناختم به او در آويختم وگريه کردم، واز اين که ابومحمّد عليه‌السلام به ديدار من نمى آيد از او گله مند شدم. حضرت زهرا عليها‌السلام فرمود: تا در آيين مسيحيت باقى هستى پسرم ابومحمّد عليه‌السلام ، امام حسن عسکرى عليه‌السلام ، به ديدارت نمى آيد، اينک اين خواهرم مريم عليها‌السلام است که همراهم مى باشد، از دين خودت بيزارى بجوى، واگر علاقه به خشنودى خدا وحضرت مسيح عليه‌السلام ومريم عليها‌السلام وديدار ابومحمّد را دارى بگو: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاّ اللهُ، واَنَّ اَبى مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ؛ گواهى مى دهم که معبودى جز خـداى يکتا نيست، وپدرم محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسـول خداست).
    من اين کلمات را گفتم، حضرت زهرا عليها‌السلام مرا به سينه اش چسبانيد، ومرا دلدارى داد وفرمود: (اکنون در انتظار ديدار ابومحمّد باش، ومن او را به نزد تو مى فرستم).



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    از خواب بيدار شدم، وآن دو کلمه شهادتين را به زبان مى آوردم ودر انتظار ديدار ابومحمّد عليه‌السلام به سر مى بردم. وقتى که شب واپسين فرا رسيد، با ابومحمّد عليه‌السلام در عالم خواب ديدار کردم، گويى به او عرض مى کردم: (اى دوست من، به من بى مهرى کردى پس از آن که در راه محبت وفراق تو جانم در خطر افتاد). فرمود: علت عدم ديدار من، چيزى جز اين نبود که تو در دين نصارى بودى، وقتى که مسلمان شدى، اينک هر شب به ديدارت مى آيم، تا خداوند آشکارا فاصله بين من وتو را بردارد.
    از آن پس هر شب ابو محمّد عليه‌السلام در عالم خواب، به ديدارم مى آمد، تا اکنون که نزد تو، اى بِشر، هستم.
    بِشر مى گويد: به مليکه گفتم: چگونه اسير شدی؟ با اين که در قصر زندگى مى کردی؟
    مليکه گفت: يکى از شب ها ابومحمّد عليه‌السلام درعالم خواب به ملاقات من آمد وبه من چنين خبر داد: (جدّت (قيصر) به زودى لشکرى را براى جنگ با مسلمان در فلان روز روانه مى سازد، وخودنيز به دنبال آنها حرکت مى کند، آن موقع فرصت خوبى است که تو به صورت ناشناس به همراه آن کنيزان روانه شوى، واز فلان راه حرکت کن). آن روز فرا رسيد، ومن از فرصت استفاده کرده خود را به ميان کنيزان رساندم وبه راه افتادم، تا اين که پيشتازان مسلمان به ما رسيدند ما را اسير کردند، وآن گاه براى فروش به اين سرزمين آوردند که خود شاهد هستى، وتا اين ساعت هيچ کس جز تو کسى نمى داند که من دختر قيصر پادشاه روم هستم، واين را خودم به تو اطلاع دادم.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    پيرمردى که من به عنوان سهميّه غنيمت جنگى، کنيز او شدم، از من پرسيد: نامت چيست؟ نامم را به او نگفتم، در جواب گفتم: نامم نرجس است. گفت: اين نام، نام کنيزان است.
    بِشر بن سليمان پرسيد: شگفت انگيز است که تو از اهالى روم هستى ولى زبان عربى را مى دانی؟! مليکه عليها‌السلام فرمود: از آنجا که جدّم علاقه بسيارى به من داشت، ومى خواست به مراتب ادب برسم، واز آداب ورسوم آگاه شوم، بانويى را که زبان عربى ورومى مى دانست، استخدام کرد که هر صبح وشام نزد من مى آمد، وزبان عربى را به من مى آموخت، تا اين که، زبان عربى را به خوبى ياد گرفتم.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    مليکه در شهر سامرا

    بشر بن سليمان مى گويد: من مليکه را به شهر سامرِّ ا به محضر امام هادى عليه‌السلام بردم، امام هادى عليه‌السلام پس از خير مقدم، به مليکه فرمود: (خداوند متعال چگونه عزّت اسلام وذلّت نصرانيت، وشرافت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وخاندانش را به تو نشان داد؟).
    ملکيه عرض کرد: (چگونه اين موضوع را براى شما اى پسر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، تعريف کنم، با اين که تو از من به همه امور آگاه تر هستي؟).
    امام هادى عليه‌السلام به او فرمود: دوست دارم مقدم تو را گرامى بدارم، کدام را دوست دارى، ده هزار دينار به تو بدهم، ويا اين که تو را به شرافت وافتخار ابدى مژده دهم؟ مليکه گفت: بشارت ابدى مى خواهم.
    امام هادى عليه‌السلام فرمود: تو را بشارت مى دهم به فرزندى که غرب وشرق جهان را مالک مى شود، وسراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده، پر از عدل وداد کند، مليکه گفت: پدر اين فرزند کيست؟
    امام هادى عليه‌السلام فرمود: پدر فرزند همان کسى است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فلان شب ودر فلان ماه ودر فلان سال رومى، تو را براى او خواستگارى کرد.
    مليکه عرض کرد: منظور، مسيح عليه‌السلام ووصی او است؟
    امام هادى عليه‌السلام جواب داد: بلکه، حضرت عيسى عليه‌السلام ووصی او تو را به عقد ازدواج او درآوردند.
    مليکه گفت: منظور، فرزندت ابو محمّد (امام حسن عسکرى عليه‌السلام ) است؟
    امام هادى عليه‌السلام فرمود: آيا ابو محمّد عليه‌السلام را مى شناسی؟
    مليکه گفت: آيا از آن هنگام که به دست سرور زنان عالم حضرت زهرا عليها‌السلام ، اسلام را پذيرفتم تاکنون، شبى شده که ابومحمّد عليه‌السلام با من ديدار نکرده باشد؟



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    در اين هنگام امام هادى عليه‌السلام به کافور خادم فرمود: به خواهرم حکيمه بگو به اين جا بيايد، کافور پيام امام هادى عليه‌السلام را به حکيمه عليها‌السلام رسانيد، حکيمه عليها‌السلام به محضر برادر آمد، امام هادى عليه‌السلام به او فرمود: آن کنيز همين است که از او ياد مى کردم.
    حکيمه عليها‌السلام مليکه را در آغوش گرفت ومدت طولانى او را در آغوشش نگه داشت، بسيار از آمـدن او خوشحال گـرديد، آن گاه امام هادى عليه‌السلام به حکيمه فرمود: اى دختر رسول خدا، اين مليکه را به خانه خود ببر، وواجبات وسنّت هاى اسلام را به او بياموز، چرا که او همسر ابومحمّد ومادر قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف است. (فَانَّها زَوْجةُ اَبى مُحمّدٍ، واُمَّ القائمِ). (١٨)
    ____________________
    پى نوشت ها :
    (١) بحار الانوار، ج٥٢، ص ٣٣٨. (٢) اين کتاب به نام الامام المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف به قطع رقعى، به زبان عربى در ١٤٢ صفحه، از طرف المؤسسة المجتبى للتحقيق والنشر، واقع در بيروت، چاپ ومنتشر شده است که از چندين نام پيشنهادى ويراستار نام (جلوه جمال الاهي) بر آن انتخاب شد. (ناشر). (٣) اشاره به حديث شريف (وبِيُمْنِهِ رُزِقَ اْلوَرى، وبِوُجودِهِ ثَبَتِ الاَرْضُ والسَّماءُ) است. (٤) اشاره به حديث (لَولا الحُجّة لَساخَتِ الاَرْضُ بِاَهْلِها). (٥) امالى شيخ صدوق، مجلس ٣٨، ص ٢١٣، حديث١؛ روضة الواعظين، ص ٣١٥. (٦) کمال الدين شيخ صدوق، ص ٤٣٠ باب ماروى فى ميلاد القائم صاحب الزمان عجل الله تعالى فرجه الشريف حديث ٤؛ ارشاد شيخ مفيد، ج ٢، ص ٣٣٩؛ باب ذکر الأمام القائم عجل الله تعالى فرجه الشريف اعلام الورى علاّمه طبرسى، ص ٤١٨؛ الفصل الثانى فى ذکر مولده واسم ابيه عليه‌السلام غيبة طّوسى، ص ٢٣٤، منتخب الانوار المضيئه، ص ٥٠. فصل ٥. (٧) اين احاديث در اين کتاب ها نقل شده است: کمال الدين شيخ صدوق، ص ٢٨٦- ٢٨٧و ٢٩٧و باب ما اخبر به النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من وقوع الغيبة بالقائم عجل الله تعالى فرجه الشريف وص ٤١١ باب فيمن انکر القائم، الفصول المختاره: ص ٢٩٧؛ مناقب آل ابى طالب، ج٢، ص ٢٢٧؛ کشف الغمّه، ج٢، ص ٥٢١؛ دعائم الاسلام، ج ٢، ص ١٨٨؛ اعلام الورى، ص ٤٢٤ و٤٢٥؛ غيبة طوسى، ص ٢٧١؛ العدد القويه، ص ٧٠ نبذة من احوال الأمام الحجه عجل الله تعالى فرجه الشريف کفاية الاثر، ص ٦٦، منتخب الانوار المضيئه، ص٢٧. (٨) سوره توبه، آيه ٣٢. (٩) در بحث هاى آينده زير عنوان (آيا تلفظ به نام او حرام است؟) سخن خواهيم گفت. (١٠) ر. ک. به دلائل الامامة طبرى شيعى، ص ٢٧١. (ومن القابه ايضاً: الخلف، الناطق، الثائر، المأمول، الوتر، المعتصم، المنتقم، الکرار، صاحب الرجعة، البيضاء والدولة الزهراء، القبابض، الباسط، الوارث سدرة المنتهى، الغاية القصوى، غاية الطالبين، فرج المؤمنين، کاسف الغطاء، و..).. (١١) نام گذارى امام هادى عليه‌السلام (وهم چنين فرزندش امام حسن) به عسکرى، از اين رو است که خليفه ستمگر وقت، آن حضرت را از مدينه به سامرّا برد، ودر آنجا در لشکرگاه خود تحت نظر محصور نمود، تا از آنجا خارج نشود، وعسکر به معنى لشکر است. (١٢) بشر بن سليمان برده فروش، از نوادگان ابو ايّوب انصارى بود (مترجم). (١٣) امپراطور روم. (١٤) ازدواج برادرزاده ات با نوه ات. (١٥) ياران خاص حضرت عيسى که مى گويند دوازده نفر بودند (ويراستار). (١٦) اشاره به امام حسن عسکرى، پسر اين صاحب نامه. (١٧) اشاره به حضرت زهرا سلام الله عليها. (١٨) غيبة الطّوسى، ص ٢٠٨-٢١٥.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بشارت امام از نزديک بودن ولادت مهدى موعود
    ن. ک، کمال الدين، ص ٤٢٦-٤٢٨ باب ماورد فى ميلاد القائم، روضة الواعظين، ص ٢٥٨.
    حضرت حکيمه (١) مى گويد: کنيزى به نام نرجس در خانه من بود، روزى برادرزاده ام امام حسن عسکرى عليه‌السلام به ديدار من آمد، وبه پيش شتافت وبا چشم پُر به نرجس عليها‌السلام نگاه کرد، به آن حضرت عرض کردم: (اى آقاى من، گويى خواهان نرجس عليها‌السلام هستى، تا او را به خدمت شما بفرستم؟)
    امام حسن عليه‌السلام : نه اى عمّه، ولى در مورد اين خانم شگفت زده شده ام.
    حکيمه: چرا از او شگفت زده شده ای؟
    امام حسن: به زودى از اين خانم فرزند بزرگوارى که در پيشگاه خداوند، ارجمند است، متولّد مى شود.که خداوند به وسيله او سراسر زمين را همان گونه که پر از ظلم وجور شده پر از عدل وداد کند.
    حکيمه: اى آقاى من، او را به خدمت شما مى فرستم.
    امام حسن: در اين مورد از پدرم اجازه بگير، اگر اجازه داد چنين کن.
    حکيمه گويد: لباسم را پوشيدم وبه خانه امام هادى عليه‌السلام رفتم وسلام کردم ودر محضرش نشستم، هنوز سخنى نگفته بودم به من فرمود: (اى حکيمه، نرجس را نزد پسرم ابومحمّد بفرست).
    حکيمه: اى آقاى من، به همين منظور، براى طلب اجازه به محضر شما آمده بودم.
    امام هادى عليه‌السلام : اى مبارکه (٢) خداوند متعال دوست دارد که تو را در پاداش اين پيوند شريک سازد، خير وبهره اى از اين وصلت، نصيبت شما فرمايد.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    حکيمه: درخانه امام هادى عليه‌السلام چندان نماندم، برخاستم وبه خانه ام بازگشتم، نرجس را زينت نمودم وزفاف امام حسن عليه‌السلام با نرجس را در خانه ام برقرار ساختم، آن حضرت چند روز در خانه ما بود، سپس عازم خانه پدرش امام هادى عليه‌السلام گرديد، من حضرت نرجس را همراه آن حضرت به خانه امام هادى عليه‌السلام فرستادم.
    پس از مدتى امام هادى عليه‌السلام از دنيا رفت، وامـام حسن عسکرى عليه‌السلام جانشين پدر شد، من گاه وبى گاه به زيارتش مى رفتم، همان گونه که به زيارت پدرش امام هادى عليه‌السلام مى رفتم، روزى حضرت نرجس عليها‌السلام نزد من آمد وخم شد تا کفش مرا از پايم بيرون آورد، وبه من فرمود: (اى سرور من، کفشت را به من بده).
    به او عرض کردم: بلکه تو سرور من وخانم من هستى، سوگند به خدا، پايم را به سوى تو دراز نمى کنم که کفشم را از پايم بيرون بياورى، ونمى گذارم تو براى من خدمت کنى، بلکه من تو را خدمت مى کنم ومنّت تو را به ديده مى نهم.
    حکيمه گويد: در اين هنگام امام حسن عسکرى عليه‌السلام سخن مرا شنيد، به من فرمود: (اى عمه، خداوند بهترين پاداش را به تو بدهد). به محضر امام حسن عليه‌السلام رفتم وتا غروب در محضرش نشستم، در اين هنگام، حضرت نرجس را صدا زده وگفتم: لباس هايم را بياور تا بيرون روم.



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    امام حسن عليه‌السلام فرمود: نه، اى عمّه جان، امشب در خانه ما بمان، زيرا همين امشب به زودى نوزادى که در پيشگاه خدا، بزرگوار وارجمند است، وسراسر زمين را پس از مرگ زمين، زنده مى سازد، چشم به اين جهان مى گشايد.
    حکيمه: اى آقاى من، اين فرزند از کدام مادرى متوّلد مى شود؟ ومن هيچ گونه اثر حمل را از نرجس نمى بينم.
    امام حسن: اين فرزند را فقط نرجس عليها‌السلام ، به دنيا مى آورد.
    حکيمه: من در اين وقت به سوى نرجس رفتم وپشت وشکم نرجس را ملاحظه کردم، هيچ گونه اثر حمل وباردارى مشاهده نکردم. به محضر امام حسن عليه‌السلام بازگشتم وعـرض کردم: اثرى از حمـل در نـرجس عليها‌السلام نمى بينم.
    امام حسن عليه‌السلام لبخندى زد وآن گاه به من فرمود: هنگامى که وقت فجر فرا رسيد، آن حمل براى تو آشکار مى گردد، زيرا مَثَل نرجس عليها‌السلام همانند مَثَل مادر موسى عليه‌السلام است،که اثر حمل موسى عليه‌السلام در مادرش ظاهر نشد، وهيچ کس تا هنگام ولادتش، به آن اطلاع نيافت، زيرا به دستور فرعون شکم هاى زنان حامله را براى يافتن موسى عليه‌السلام مى شکافتند، ماجراى اين فرزند نيز همانند ماجراى موسى عليه‌السلام است.
    حکيمه گويد: به حضور نرجس رفتم، وگفتار امام حسن عليه‌السلام را براى او بازگو کردم، فرمود: چيزى واثرى از حمل ديده نمى شود.
    آن شب را در خانه امام حسن عليه‌السلام ماندم، ودر محضر امام شام خوردم، وسپس در کنار حضرت نرجس عليها‌السلام خوابيدم، وهر ساعت مراقب او بودم، او خوابيده بود، حيرت زده بودم وهرچه زمان مى گذشت به حيرتم افزوده مى شد، در آن شب، بسيار به نماز ومناجات ودعا پرداختم، وقتى که در نماز شب به نماز وِترْ رسيدم، نرجس عليها‌السلام از خواب برخاست، ووضو گرفت ومشغول نماز شب شد، به فضا نگاه کردم ديدم فجر اوّل طلوع کرده است، در قلبم شکى راه يافت، که نزديک اذان صبح شده ولى از نرجس عليها‌السلام در مورد ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف خبرى نيست.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    بازگشتم، ديدم پرده اى که بين من واو حايل شده بود، برداشته شده است، ناگاه نرجس عليها‌السلام را ديدم، ونورى که چشمانم را خيره مى کرد، در او مشاهده کردم، ناگهان کودکى را درکنار نرجس عليها‌السلام ديدم که به سجده افتاده وزانوانش را بر زمين نهاده، ودو انگشت سبّابه اش را به سوى آسمان بلند نموده وچنين مى گويد:
    (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيکَ لَه، واَنَّ جَدّى مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ، واَنَّ اَبيِ اَميِرُ الْمُؤمِنيِنَ..).
    گواهى مى دهم که معبودى جز خداى يکتا نيست، او همتا ندارد، وجدّم محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول خداست، وپدرم اميرمومنان است؛ سپس نام همه امامان عليهم‌السلام را يک به يک به زبان آورد وبه امامت آنها گواهى داد. وقتى به خودش رسيد گفت:
    (اَللّهُمَّ اَنْجِزْ ليِ وَعْديِ، واَتْمِمْ ليِ اَمْريِ، وثَبِّتْ وَطْاتَيِ، وامْلأ الأرضَ بى عَدْلً وقِسْطاً)؛
    خداوندا، وعده نصرتى را که به من داده اى به آن وفا کن، وامر خلافت وامامت مرا تمام کن، وتسلّط بر زمين وانتقام از دشمنانم را براى من ثابت واستوار گردان، وسراسر زمين را، به وسيله من پر از عدل وداد کن.





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    درخشان ترين نور


    در روايت ديگر از قول يکى از بانوان حرم امام حسن عليه‌السلام چنين آمده است: وقتى که امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف متولد شد نورى درخشان از او به سوى افق آسمان بالا رفت به گونه اى که صفحه آسمان را روشن ساخت، در ميان آن نور پرندگان سفيدى را ديدم که از آسمان به سوى زمين مى آمدند، وبال هاى خود را بر سر وصورت واعضاى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف مى ماليدند وبه سوى آسمان باز مى گشتند.
    امام حسن عليه‌السلام در حالى که خنده بر لب داشت فرمود: (اين پرندگان، فرشتگانى هستند که براى تبرّک جويى به وجود اين مولود فرود آمدند ورفتند، واين فرشتگان هنگام ظهور آن حضرت، از ياران او خواهند بود. (٣)
    ودر حديث ديگرى آمده است که حکيمه عليها‌السلام مى گويد: امام حسن عليه‌السلام مرا صدا زد وفرمود: (اى عمّه پسرم را نزد من بياور). (٤) وقتى که روپوش را از بدن حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف برداشتم، او را ختنه کرده وناف بريده وپاک وپاکيزه يافتم، وديدم بر بازوى راستش چنين نوشته شده بود: (جاءَ الحق وزَهقَ الباطلُ، انَّ الباطِلَ کانَ زهوقاً) (٥) حق آمد وباطل نابود شد، به يقين باطل نابود شدنى است.
    نوزاد را به محضر امام حسن عليه‌السلام آوردم، وقتى که نگاه نوزاد به پدر افتاد سلام کرد، امام حسن عليه‌السلام او را به بغل گرفت، زبانش را به دهان نوزاد نهاد، ودست مبارک بر پشت وگوش، وبندهاى دست وپاى نوزاد کشيد، سپس خطاب به او فرمود: (اى پسرم، به قدرت خدا سخن بگو). حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف گفت:
    اعوذُ بالله منَ الشيطان الرجيم، بسم الله الرحمن الرحيم؛ (ونُريدُ اَنْ نَمُنَّ على الذينَ استُضْعِفُوا فى الارضِ ونَجْعَلَهم اَئمةً ونجعلهم الوارثينَ؛ ونُمکِّنَ لهُم فى الارضِ ونُريَ فرعون وهامانَ وجُنُودَ هما مِنْهُم مّا کانوا يَحْذَرُونَ). (٦)
    وخواستيم بر کسانى که در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم وآنان را پيشوايان مردم گردانيم، وايشان را وارث زمين کنيم؛ ودر زمين قدرتشان دهيم واز طرفى به فرعون وهامان ولشکريانشان آنچه را که از جانب آن بيمناک بودند، بنمايانيم.




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi