موسی علیه السلام نیز شنید، اما عکس العملی نشان نداد. ده روز تمام شد و پس از چهل روز الواح آسمانی را که بر او نازل شده بود، برای مردم آورد تا ایشان را به اطاعت از احکام الاهی و عمل به شریعت نازل شده دعوت کند. اما مشاهده کرد که مردم گوساله می پرستند. حضرت موسی علیه السلام با دیدن گوساله پرستی آنان بسیار عصبانی شد؛ به گونه ای که الواح را به کناری افکند: و ألقی الألواح و أخذ برأس أخیه یجره إلیه.(5) سراغ برادرش هارون رفت و سر او را گرفت و با عصبانیت به سوی خود کشید و از او بازخواست کرد چرا اجازه دادی مردم گم راه شوند: أفعصیت أمری.(6) اینجاست که فرق میان شنیدن و دیدن آشکار می شود. خدای تعالی ماجرای گوساله پرستی قوم موسی را به او خبر داده بود. حضرت موسی نیز در این باره هیچ شکی نداشت؛ زیرا این خبر از جانب خدا بود. وقتی موسی علیه السلام خبر را شنید، چندان آثار غضب در او ظاهر نشد؛ اما زمانی که بازگشت و با چشم خود دید که مردم گوساله می پرستند، برآشفت و نتوانست تحمل کند؛ سراغ برادر خود رفت و به او اعتراض کرد.(7)